درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۱: علم اجمالی ۵

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

ادامه مواردی که علماء بر خلاف علم تفصیلی فتوا داده‌اند

بحث در مطلب سوم از تنبيه چهارم بود، در مطلب سوم سه مسأله مورد بررسى قرار گرفت كه مطلب اول را بيان كرديم و در مطلب دوم دو مقدمه را ذكر كرديم كه محل كلام ما مقدمه دوم بود. مرحوم شيخ انصارى فرمودند: علم تفصيلى مطلقا حجة است از هر راهى كه پيدا شود و لو اينكه علم تفصيلى متولد از علم اجمالى باشد و بعد فرمودند مواردى در شريعت داريم كه فقهاء حكم به جواز مخالفت با اين علم تفصيلى را صادر نموده‌اند كه مرحوم شيخ هشت مورد را ذكر فرمودند. از اين هشت مورد يك مورد مربوط به علم اصول مى‌شد و يك مورد نيز در رابطه ارتكاب دو مشتبه در علم اجمالى بود و مورد ديگر هم در رابطه با مسأله نماز جماعت بود، پنج مورد ديگر نيز در رابطه با حكم حاكم بود كه دو مورد از موارد حكم حاكم باقى ماند.

مورد هفتم: اين مورد مربوط به حكم فسخ عقد در صورت اختلاف در ثمن و مثمن مى‌باشد. در اين مورد هم همين مشكل پيش مى‌آيد و فتوى به مخالفت با علم تفصيلى داده شده است.

مثال: دو نفر يك معامله‌اى انجام داده‌اند و يك عبد بينشان رد و بدل شده است، اين مورد دو گونه فرض مى‌شود:

نوع اول: بايع و مشترى اختلاف دارند و اختلافشان اين است كه بايع مى‌گويد اين عبد را به ۱۰۰ درهم به تو فروخته‌ام در حاليكه مشترى ادعا دارد كه به ۵۰ درهم به او خريده است. اختلافشان را نزد حاكم مى‌برند، حاكم علم اجمالى دارد به اينكه يا به ۵۰ درهم يا به ۱۰۰ درهم اين بيع واقع شده است و يك علم تفصيلى ديگر هم دارد كه اين معامله و بيع انجام شده است و عبد از ملك بايع خارج شده است. حاكم به آن دو نفر حكم مى‌دهد كه بينه بياوريد در حاليكه اين دو نفر بينه‌اى ندارند. حاكم مى‌گويد قسم بخوريد و هر كدام به مدعايشان قسم مى‌خورند. اينجا حاكم حكم به فسخ عقد مى‌كند و به بايع مى‌گويد عبد را بردار براى خودت و به مشترى هم مى‌گويد اگر پولى دادى آن را پس بگير. اينجا از سوى بايع و حاكم و مشترى با علم تفصيلى مخالفت شد، حاكم تفصيلا علم داشت كه معامله واقع شده است ولى برخلافش فتوى مى‌دهد. بايع يقين داشت عبد از ملكش خارج شده و ملك مشترى شده ولى حالا ملك غير را خودش مى‌گيرد. مشترى هم يقين داشت پولش براى بايع شده ولى حالا آن پول را دوباره خودش مى‌گيرد، يعنى تفصيلا مى‌داند ملك غير است ولى خودش گرفته است.

نوع دوم: همين اختلاف بايع و مشترى در مثمن پياده كنيد، در ثمن اختلاف ندارند ولى اختلافشان در مثمن است، بايع مى‌گويد به شما عبد فروختم ولى مشترى ادعا دارد كه به او جاريه فروخته شده است، همين بحث و حكم جارى مى‌شود.

مورد هشتم: باز حكم حاكم فسخ عقد در صورت اختلاف در ماهيت عقد است نه اختلاف در ثمن و مثمن. زيد به عمرو مى‌گويد من عبد را به تو فروختم حالا پولش را بده، عمرو مى‌گويد فروشى در كار نبوده و تو عبد را به من هبه كردى. ـ نهايتا اينجا يك قيد را مرحوم شيخ ذكر نمى‌كنند ولى لازم است و آن اين است كه به شرطى كه عمرو ادعا كند هبه لازمه بوده نه جائزه. ـ خوب اينجا نزد حاكم مى‌روند در حاليكه بينه ندارند و قسم مى‌خورند. حاكم حكم مى‌دهد كه زيد عبد را بردارد و برود در حاليكه عند الحاكم و عند زيد مخالفت با علم تفصيلى شده است، حاكم مى‌داند يك معامله‌اى به يك شكلى واقع شده است و اين عبد از ملكيت زيد بيرون رفته و ملك غير شده است ولى حالا حاكم مى‌گويد ملك غير را بردار و برو. زيد هم مى‌داند كه عبد را يا به عمرو هبه كرده يا فروخته است فرقى نمى‌كند، اينجا باز ملك غير را گرفته و مخالفت با علم تفصيلى كرده است.

بنابراين مشكل اينجا اين است كه علماء بر خلاف علم تفصيلى فتوى داده‌اند يعنى گفته‌اند كه مخالفت با علم تفصيلى جايز است.

۳

جواب شیخ انصاری به موارد قبل و توجیه اول

مرحوم شيخ مى‌فرمايند: ما نمى‌توانيم ملتزم به اين حرف شويم چون اين قانون كلّى كه: قطع تفصيلى حجّة است از هر راهى كه پيش بيايد، قانون به حكم عقل است و در جاى خودش ثابت شده كه حكم عقل استثناء قبول نمى‌كند و مطلق است. وقتى عقل مى‌گويد قطع تفصيلى حجّة است ديگر نمى‌توان به آن استثناء زد و ناچاريم اين هشت مورد را توجيه كنيم.

سه توجيه را مرحوم شيخ را نقل مى‌كنند و مى‌فرمايند: اين سه توجيه در اين هشت مورد با قضيه مانعة الخلوّ وجود دارد يعنى اين هشت مورد نبايد بدون اين سه توجيه باشد ولى ممكن است در بعضى از اين هشت مورد هر سه توجيه وجود داشته باشد و در بعضى ديگر يك توجيه و در بعضى ديگر دو توجيه موجود باشد.

توجيه اول: ما بگوييم در بعضى از اين موارد علم و قطع تفصيلى تفصيلى جزء موضوع است.

اين توجيه فقط در مورد دوم و سوم جارى است. در مورد دوم بعضى از علماء گفته‌اند ارتكاب دو مشتبه جايز است يعنى جايز است انسان ميته و مذكى را با هم به كسى بفروشد و جاريه بخرد و لو ميته، نجس و خوردنش حرام است. علتش اين است كه موضوع نجاست، آن ذبيحه‌اى است كه معلوم به تفصيل باشد يعنى ذبيحه معلوم به تفصيل نجسٌ. اينجا علم اجمالى داريم يكى از اين دو نجس است بنابراين هر دو واقعاً طاهر است و انسان مى‌تواند مصرف كند يا بفروشد. و در مورد سوم بگوييم آن جنابتى واقعا حكم دارد كه معلوم به تفصيل باشد يا حدثى مبطل نماز است كه صدورش از شرع معلوم به تفصيل باشد پس اگر امر مشتبه شد كه مأموم جنب است يا امام اينجا علم تفصيلى به جنابت وجود ندارد، نتيجه اينكه هر دو نفر طاهرٌ واقعاً. بنابراين اقتداى هر يك به ديگرى اشكالى ندارد.

۴

تطبیق ادامه مواردی که علماء بر خلاف علم تفصیلی فتوا داده‌اند

ومنها: الحكم بانفساخ العقد المتنازع في تعيين ثمنه (عقد) أو مثمنه (عقد) على وجه يقضى فيه (عقد) بالتحالف، كما لو اختلفا في كون المبيع بالثمن المعيّن عبدا أو جارية؛ فإنّ ردّ الثمن إلى المشتري بعد التحالف مخالف للعلم التفصيلي بصيرورته (ثمن) ملك البائع ثمنا للعبد أو الجارية. وكذا لو اختلفا في كون ثمن الجارية المعيّنة عشرة دنانير أو مائة درهم؛ فإنّ الحكم بردّ الجارية مخالف للعلم التفصيلي بدخولها (جاریه) في ملك المشتري.

ومنها: حكم بعضهم بأنّه لو قال أحدهما: بعتك الجارية بمائة، وقال الآخر: وهبتني (به نحو هبه لازمه) إيّاها (جاریه): أنّهما يتحالفان وتردّ الجارية إلى صاحبها، مع أنّا نعلم تفصيلا بانتقالها عن ملك صاحبها إلى الآخر.

إلى غير ذلك من الموارد التي يقف عليها المتتبّع.

۵

تطبیق جواب شیخ انصاری به موارد قبل و توجیه اول

فلا بدّ في هذه الموارد من التزام أحد امور على سبيل منع الخلوّ:

الأوّل (توجیه اول): كون العلم التفصيلي في كلّ من أطراف الشبهة موضوعا للحكم، بأن يقال: إنّ الواجب الاجتناب عمّا علم كونه («ما») بالخصوص بولا، فالمشتبهان طاهران في الواقع. وكذا المانع للصلاة الحدث المعلوم صدوره (مانع) تفصيلا من مكلّف خاصّ، فالمأموم والإمام متطهّران في الواقع.

۶

توجیه دوم و سوم

توجيه دوم: از ديد مكلف حكم ظاهرى در حق آن ملكف نافذ است واقعا.

اولا توجيه دوم مربوط به مورد سوم تا هشتم مى‌شود، يعنى اگر دقت كنيد در مورد سوم تا هشتم حكم مربوط به دو مكلف يا بيشتر از دو مكلف مى‌شود. به طور كلى هر جا حكم مربوط به دو مكلف يا بيشتر بود توجيه دوم جارى مى‌شود.

شيخ انصارى مى‌فرمايند: در تمام اين موارد هر مكلفى براى خودش يك حكم ظاهرى دارد و اگر مكلف ديگر حكم ظاهرى اين شخص را، واقع حساب كند و به آن ترتيب اثر بدهد مشكل حل مى‌شود. مثلا مورد سوم ما نماز جماعت بود كه دو نفر لباس مشترك دارند و در لباس منى ديدند، علم اجمالى اين است كه يكى از اين دو جنب هستند. امام جماعت نسبت به خودش يك حكم ظاهرى دارد يعنى شك دارد جنب است يا نه، اصالة عدم الجنابة را جارى مى‌كند و مى‌گويد من جنب نيستم بنابراين امام جماعت يك حكم ظاهرى پيدا كرد و آن عدم الجنابة است. آقاى مأموم هم معتقد مى‌شود كه حكم ظاهرى امام بايد ترتيب اثر داده شود يعنى حكم كند كه واقعا امام جماعت طاهر است و نماز خواندن با او درست است.

در پنج مورد ديگر كه همه حكم حاكم بودند، حاكم حكم به اين مى‌كند كه ظاهرا نصف خانه ملك زيد است، نيم درهم ملك زيد است، عبد و جاريه ملك زيد است، مكلف ديگر اين حكم ظاهرى را قبول مى‌كند و مى‌گويد نصف درهم با حكم حاكم ملك زيد است. وقتى كه ملك زيد شد بنابراين خريد از زيد جايز است.

توجيه سوم: اين فتواى علماء از اول محدود است يعنى اينكه علماء در تمام اين موارد در صورتى فتوا مى‌دهند كه مخالف با علم تفصيلى نباشد و الا اگر مخالف علم تفصيلى بود چنين فتوايى نمى‌دادند. مثلا در توجيه اول علماء در صورتى مى‌گويند رجوع به اصول عمليه جائز است كه مخالفت با دو قول نشود تا قول سوم ايجاد نشود و الا اگر احداث قول سوم ايجاد شد رجوع به اصول عمليه جائز نيست.

اين توجيه در مورد اول و دوم و ششم جارى است ولى در مورد سوم و هفتم و هشتم اين توجيه جارى نمى‌باشد لذا در مورد هفتم و هشتم مرحوم شيخ يك توجيه ديگرى ضميمه مى‌كنند.

مرحوم شيخ انصارى مى‌فرمايند: ما در دو يا سه مورد كه حاكم به اينكه عبد و جاريه‌اش را برداريم، و نصف درهم را زيد بگيرد حكم كرد، مى‌گوييم از باب تقاص قهرى حكم داده است. يعنى لازمه حكم حاكم تقاص است، بائع از حق خودش مى‌گذرد اما به جاى آن عبد را مى‌گيرد به اين مى‌گويند تقاص يعنى به جاى حقش آن عبد را مى‌برد، يا مشترى به جاى حقش آن ثمن را مى‌گيرد. يا اينكه مى‌گوييم تا حاكم حكم كرد بيع قبلى فسخ مى‌شود، وقتى بيع فسخ شد نتيجه اين مى‌شود كه هر مالى مى‌تواند به ملك مالك اولى برگردد و هيچ مشكلى به وجود نمى‌آيد.

۷

تطبیق توجیه دوم و سوم

الثاني (توجیه دوم که در غیر مورد اول و دوم جاری است): أنّ الحكم الظاهري في حقّ كلّ أحد نافذ واقعا في حقّ الآخر، بأن يقال: إنّ من كانت صلاته بحسب الظاهر صحيحة عند نفسه، فللآخر أن يرتّب عليها (صلات) آثار الصحّة الواقعيّة، فيجوز له (آخر) الائتمام به. وكذا من حلّ له أخذ الدار ممّن وصل إليه نصفه (دار)، إذا لم يعلم كذبه («من») في الدعوى ـ بأن استند إلى بيّنة، أو إقرار، أو اعتقاد من القرائن (مثل قاعده ید) ـ فإنّه يملك هذا النصف في الواقع، وكذلك إذا اشترى النصف الآخر، فيثبت ملكه للنصفين في الواقع. وكذا الأخذ ممّن وصل إليه نصف الدرهم في مسألة الصلح، و مسألتي التحالف.

الثالث: أن يلتزم:

بتقييد الأحكام المذكورة بما إذا لم يفض إلى العلم التفصيلي بالمخالفة، والمنع ممّا يستلزم المخالفة المعلومة تفصيلا، كمسألة اختلاف الامّة على قولين. (نکته: بعدا می‌گویند اگر مستلزم مخالفت با علم تفصیلی باشد، اصل در هر دوطرف جاری می‌شود و همین مثال اختلاف امت را می‌زنند)

وحمل أخذ المبيع في مسألتي التحالف على كونه (تحالف) تقاصّا شرعيا قهريّا عمّا يدّعيه من الثمن، أو انفساخ البيع بالتحالف من أصله (بیع)، أو من حينه (تحالف).

(نسبت به مورد پنجم اینجا مطرح نمی‌شود اما بعد خواهد آمد که شرکت قهری است در حالی که این صحیح نیست چون طبق قانون کلی شرکت این می‌شود که به یکی دو سوم درهم و به یکی یک درهم و یک سوم درهم بدهد)

وكون أخذ نصف الدرهم مصالحة قهريّة.

وعليك بالتأمّل في دفع الإشكال عن كلّ مورد بأحد الامور المذكورة؛ فإنّ اعتبار العلم التفصيلي بالحكم الواقعي وحرمة مخالفته (علم تفصیلی) ممّا لا يقبل التخصيص بإجماع أو نحوه (اجماع).

ومنها : حكمهم فيما (١) لو كان لأحد درهم ولآخر (٢) درهمان ، فتلف أحد الدراهم من عند الودعي : أنّ (٣) لصاحب الاثنين واحدا ونصفا وللآخر نصفا (٤) ؛ فإنّه قد يتّفق إفضاء ذلك إلى مخالفة تفصيلية ، كما لو أخذ الدرهم المشترك بينهما ثالث ، فإنّه يعلم تفصيلا بعدم انتقاله من مالكه الواقعي إليه.

ومنها : ما لو أقرّ بعين لشخص ثمّ أقرّ بها لآخر (٥) ، فإنّه يغرم للثاني قيمة العين بعد دفعها إلى الأوّل ؛ فإنّه قد يؤدّي ذلك إلى اجتماع العين والقيمة عند واحد ويبيعهما (٦) بثمن واحد ، فيعلم عدم انتقال تمام الثمن إليه ؛ لكون بعض مثمنه مال المقرّ في الواقع.

ومنها : الحكم بانفساخ العقد المتنازع في تعيين ثمنه أو مثمنه على وجه يقضى فيه بالتحالف ، كما لو اختلفا في كون المبيع بالثمن المعيّن عبدا أو جارية ؛ فإنّ ردّ الثمن إلى المشتري بعد التحالف مخالف للعلم التفصيلي بصيرورته ملك البائع ثمنا للعبد أو الجارية. وكذا لو اختلفا في كون ثمن الجارية المعيّنة عشرة دنانير أو مائة درهم ؛ فإنّ الحكم بردّ

__________________

(١) في (ظ) ، (ل) و (م) بدل «فيما» : «بأنّه».

(٢) في (ظ) و (م) : «للآخر».

(٣) في (ت) و (ر) : بأنّ.

(٤) كما في الشرائع ٢ : ١٢١ ، ونهاية الإحكام : ٣١٤ ، وقواعد الأحكام ١ : ١٨٦ ، والدروس ٣ : ٣٣٣.

(٥) كذا في (م) ، وفي غيرها : «للآخر».

(٦) في (ظ) و (م) : «بيعهما».

الجارية مخالف للعلم التفصيلي بدخولها في ملك المشتري.

ومنها : حكم بعضهم (١) بأنّه (٢) لو قال أحدهما : بعتك الجارية بمائة ، وقال الآخر : وهبتني إيّاها : أنّهما (٣) يتحالفان وتردّ الجارية إلى صاحبها ، مع أنّا نعلم تفصيلا بانتقالها عن ملك صاحبها إلى الآخر.

إلى غير ذلك من الموارد التي يقف عليها المتتبّع.

الجواب عن الموارد المذكورة

فلا بدّ في هذه الموارد من التزام أحد امور على سبيل منع الخلوّ :

الأوّل (٤) : كون العلم التفصيلي في كلّ من أطراف الشبهة موضوعا للحكم ، بأن يقال : إنّ الواجب الاجتناب عمّا علم كونه بالخصوص بولا ، فالمشتبهان طاهران في الواقع. وكذا المانع للصلاة الحدث المعلوم صدوره تفصيلا من مكلّف خاصّ ، فالمأموم والإمام متطهّران في الواقع.

الثاني : أنّ الحكم الظاهري في حقّ كلّ أحد نافذ واقعا في حقّ الآخر ، بأن يقال : إنّ من كانت صلاته بحسب الظاهر صحيحة عند نفسه ، فللآخر أن يرتّب عليها آثار الصحّة الواقعيّة ، فيجوز له الائتمام به (٥). وكذا من حلّ له أخذ الدار ممّن وصل إليه نصفه ، إذا لم يعلم

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ل) بدل «حكم بعضهم» : «الحكم». انظر التذكرة ١ : ٥٧٦ ، وجامع المقاصد ٤ : ٤٥٣ ، ومفتاح الكرامة ٤ : ٧٦٦.

(٢) في (ت) و (ه) بدل «بأنّه» : «فيما».

(٣) في (ت) ومصحّحة (ه) : «بأنّهما».

(٤) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «أحدها».

(٥) لم ترد «به» في غير (ت) ، (ر) و (ه).

كذبه في الدعوى ـ بأن استند إلى بيّنة ، أو إقرار ، أو اعتقاد من القرائن ـ فإنّه يملك هذا النصف في الواقع ، وكذلك إذا اشترى النصف الآخر ، فيثبت ملكه للنصفين في الواقع. وكذا الأخذ ممّن وصل إليه نصف الدرهم في مسألة الصلح ، و (١) مسألتي التحالف.

الثالث : أن يلتزم :

بتقييد الأحكام المذكورة بما إذا لم يفض إلى العلم التفصيلي بالمخالفة ، والمنع ممّا يستلزم المخالفة المعلومة تفصيلا ، كمسألة اختلاف الامّة على قولين.

وحمل أخذ المبيع في مسألتي التحالف على كونه تقاصّا شرعيا قهريّا عمّا يدّعيه من الثمن ، أو انفساخ البيع بالتحالف من أصله ، أو من حينه.

وكون أخذ نصف الدرهم مصالحة قهريّة.

وعليك بالتأمّل في دفع الإشكال عن كلّ مورد بأحد الامور المذكورة ؛ فإنّ اعتبار العلم التفصيلي بالحكم الواقعي وحرمة مخالفته ممّا لا يقبل التخصيص بإجماع أو نحوه.

أقسام مخالفة العلم الإجمالي

إذا عرفت هذا ، فلنعد إلى حكم مخالفة العلم الإجمالي ، فنقول :

مخالفة الحكم المعلوم بالإجمال يتصوّر على وجهين :

الأوّل (٢) : مخالفته من حيث الالتزام ، كالالتزام بإباحة وطء المرأة المردّدة بين من حرم وطؤها بالحلف ومن وجب وطؤها به مع اتّحاد

__________________

(١) في (ت) و (ه) زيادة : «كذا في».

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «أحدهما».