ثم ان هنا قسم رابعاً یک نوع چهارمی داریم که باید تدارک دیده بشود اینجا اضافه کنید یعنی «مضافاً لو خرج المضمون عن الملکية» علاوه بر اینکه از مالیت خارج میشود از ملکیت هم خارج شود «مع بقاء» حق اولویت در این مال «کما لو صار الخلّ المغصوب خمراً».
«فاستشکل»، مرحوم علامه در قواعد در وجوب رد این خمر، «مع القیمة»، در اینجا اگر کسی سرکه کسی را غصب کرد و بعد خمر شد همه میگویند قیمت سرکه را باید به مالک بدهد. بحث این است که علاوه بر رد قیمت خود مال را باید بازگرداند یا خیر؟
مرحوم علامه میفرماید: «فیه اشکال» یعنی مسئله در آن دو طرف است. مرحوم شیخ انصاری میفرماید: «لعلّه وجه اشکال من استصحاب وجوب ردّها»، از یک طرف استصحاب میگوید باید رد کرد و از طرف دیگر استصحاب میگوید موضوع باید عوض شود «و من أنّ الموضوع في المستصحب ملك المالك»، آنکه وجوب در مستصحب بوده است، ملک در مالک است آنچه که ردش واجب است، رد الملک است. این خَلی که خمر شده است ملک نیست، «ولم یکن مالک الاّ اولی به»، الان ملک نیست و مالک نسبت به مایع حق اولویت دارد.
«ألا أن یقال»، اینجا اضافه کنید که موضوع وجوب رد ملک است نه اولویت آنچه که ردش واجب است ملک دیگران است نه آنچه دیگران در آن اولویت دارند. «الا أن یقال، إنّ الموضوع في الإستصحاب عرفيّ»، میگوید: همین مایع ملک زید بوده است و مایع موجود است، باید آن را رد کرد و موضوع عرفیه است. «کان الوجوب مذهب جماعة، منهم الشهیدان»، محقق ثانی و وجوب رد را تأیید میکند، «أنّه لو عاد خلاّ ردّت إلي المالک»، اگر بعد از خمرین دو مرتبه خَل شد، باید رد شود به مالک «بلاخلافٍ ظاهر».
فرع دیگر این است که در بدل حیلوله ما با ارتفاع قیمت چه کنیم؟ الان غاصب عین مال مالک را در دریا انداخته است، میآید به جای سلطنتی که از مالک فوت شده است، مالی را در اختیار او میگذارد که سلطنت محقق شود، این ارتفاع قیمت آیا ضامن است یا بعد از دفع بدل ارتفاع قیمت را دیگر این غاصب ضامن نیست؟
«ثمّ إنّ مقتضى صدق الغرامة على المدفوع»، اینکه بر مدفوع غرامت صدق میکند، مقتضای آن خروج «الغارم عهدة العین فلا يضمن»، ضامن نمیشود «ارتفاع قیمة العین بعد الدفع»، بعد از اینکه دفع کرد یعنی بعد دفع بدل ضامن نیست «سواءً کان» این ارتفاع «للسّوق» مال مالک را گرفت در دریا گرفت ۱۰۰۰ تومان ارزش داشته است و سه ماه گذشته است و شده است ۳۰۰۰ تومان یا زیادی متصله گوسفندی را گرفته است و چاق شده است و یا زیادی «المنفصلة کالثمرة»، البته اینجا علت اینکه نمیگوید «والمنفصل» میگوید «بالمنفصل» برای این است که در زیادی منفصله حکم عین جدید را دارد.
زیاده منفصله حکم یک عین جدید را دارد چه بسا بگوییم بدل این عین جدید را بپردازد. ارتفاع قیمت ضامن نیست. «ولا یضمن منافعه»، غاصب ضامن نمیشود منافع این مال را، «فلا یطالب الغارم بالمنفعة»، غارم به منفعه مطالبه نمیشود «بعد ذلک» یعنی بعد رفع بدل حیلوله، و از تذکره علامه و بعض دیگر فتوا دادهاند به ضمان منافع اسب کسی را گرفته است و غصب کرده است برده جایی گذاشته است و حال راهها بسته شده است و قدرت ندارد اسب را به مالک بدهد، آیا علاوه بر اینکه بدل حیلوله میپردازد، باید ضمان منافع این اسب را باید بدهد؟
مورد اختلاف است، مرحوم شیخ میفرماید: خیر، مرحوم علامه و بعضی دیگر قائل شدهاند به ضمان منافع و ضمان منافع را شیخ طوسی در مبسوط تقویت کرده است «بعد ان جعل الاقوی خلافه» بعد از اینکه اقوا خلاف این قول باشد. یعنی اقوا این است که ضامن نیست. عبارت شیخ طوسی در مبسوط این است. مرحوم شیخ میفرماید: آیا منافع این مدت را غاصب باید به مالک بدهد یاخیر؟ فرموده است دو وجه است، یک وجه این است که نباید بدهد. «و هو الاقواء» یک وجه این است که بدهد «و هو قویاً ایضاً» یعنی وجه پرداخت منافع و ضمان منافع وجه ضعیفی نیست و در موضعی از جامع المقاصد.
«أنّه موضع توقّف و فی موضعٍ آخر»، در محل دیگر از کتاب جامع المقاصد وجوب را ترجیح داده است، مطلب دیگر این است که میفرمایند: اگر بعد از آنی که وصول به عین متعذر شد، غاصب دید که دستش از عین مالک کوتاه است، بعد از تعذر و قبل از دفع بدل حیلوله اگر ارتفاع یافت، مرحوم شیخ میفرماید: اینجا آیا ارتفاع قیمت سوقیه در این فاصله در مسئله قبلی بحث ارتفاع قیمت سوقیه بعد از دفع بدل بود. حالا در فاصله زمانی بین تعذر و دفع بدل میفرماید: عبارت فقها را اگر نگاه کنیم، فقهاء تعذر را عطف به تلف کردهاند.
همانطور که در تلف قیمت یوم التلف داده میشود و ارتفاع قیمت بعد از زمان تلف محاسبه نمیشود، در تعذر هم اینگونه است و بعد از آن ارتفاع قیمت محاسبه نمیشود؛ اما مرحوم شیخ میفرماید: این در صورتی است که ما باشیم و ظاهر فقها و مقتضای قاعده این است که بین تعذر و تلف اینجا تفاوت است. اینجا میتوانیم بگوییم بعداز تعذر ارتفاع قیمت را ضامن است ولو اینکه بعد از تلف ارتفاع قیمت را ضامن نیست. برای اینکه در تلف پرداخت قیمت تعیین دارد. مالک نمیتواند بگوید من پول را نمیخواهم عین مال تلف شده است و غیر از پول چیز دیگری نیست، ولی در باب تعذر مالک حق امتناع دارد، میگوید: مالم در دریا افتاده است صبر میکنم در بیاید.
لذا چون حق امتناع دارد، مرحوم شیخ میفرماید: ارتفاع قیمت را ضامن است. «ثم إنّ ظاهر عطف التعذر علي التلف»، در کلام بعضی از فقهاء «عند التعرض لضمان المغصوب بالمثل او القیمة»، این عطف یقتضی عدم ضمان ارتفاع القیمة السوقیة»، که بگوییم قیمت سوقیه را ارتفاعش را ضامن نیست ارتفاعی که «الحاصل بعد التعذر» و قبل از دفع است یعنی قبل از دفع بدل حیلوله، «کالحاصل» یعنی کالارتفاع حاصل بعد التلف، اما شیخ میفرماید این ظاهر عطف این اقتضا را دارد.
«لکنّ مقتضی القاعدة ضمانه له»، مقتضی قاعده این است که ضامن این ارتفاع است، «ضمانه له للارتفاع»، اینجا بین تلف و تعذر فرق است، «لانّ مع التلف یتعیّن القیمة»، قیمت متعین است، «و لذا لیس له الامتناع»، یعنی «للمالک مالک» نمیتواند امتناع کند «من أخذ القیمة بخلاف تعذّر العین، فإنّ القیمة غیر متعیّنة»، قیمت تعین ندارد «فلو صبر المالک حتّی یتمکّن من العین»، اگر مالک صبر کند تا تمکن از عین پیدا شود «کان له ذلک»، برای مالک چنین حقی است.
«و یبقي العین فی عهدة الضامن فی هذا المدّة»، در عهده ضامن در این مدت یعنی بین تعذر و دفع بدل عین بر عهده ضامن است «فلو تلفت» اگر تلف شود در این مدت «کان له» یعنی «للمالک قیمتها قیمت عین من حین التلف» آن زمانی که تلف شده است. «أو اعلی القیم إلیه»، یعنی علی التلف که بنا بر اختلافی بود که در قیمیات آیا ضامن، ضامن قیمت یوم التلف است یا «یوم الغصب» است یا «علی القیم» از «یوم الغصب» تا «یوم التلف» است.
«او اعلی القیم إلیه»، یعنی علي یوم تلف او اعلی القیم علي یوم الغصب، بنا بر آن اختلاف علی الخلاف همان خلاف گذشته «و الحاصل: أنّ قبل دفع القيمة يكون العين الموجودة في عهدة الضامن».
«او یوم الغصب» یعنی ضمان یوم الغصب بنا بر نظریه که یوم الغصب را ضامن است، آن علیه ضمیر میخورد به «یوم تلف» یعنی «اعلی القیم» از «یوم غصب» تا یوم تلف او یوم الغصب عطف به من حین التلف است و «ضمان یوم الغصب» را ضامن است. «والحاصل أنّ دفع القیمة»، قبل از آنی که قیمت را دفع کند «یکون العین الموجودة فی عهدة الضامن، فلا عبرة بیوم التعذّر»، یوم تعذر در اینجا معتبر نیست.