«و فیه انّ هذا الضمان لیس هو ما أقدم علیه المتبایعان حتي يكون الخراج بإزائه»، اين ضماني نیست كه متبایعان بر آن اقدام کرده باشند تا خراج به ازاء آن باشد، یعنی در بیع فاسد، گفته نمي شود که مشتری ضامن ثمن است، چون چیزی است که بر آن اقدام کرده، «و إنّما هو أمرٌ قهريٌّ»، حکم شارع در بیع فاسد به ضمان، یک امر قهری است، یعنی ربطی به اقدام مشتری ندارد. «حکم به الشارع»، شارع به این ضمان حكم كرده است، «کما حکم بضمان المقبوض بالسوم والمغصوب»، «المقبوض بالسوم»، جايي است كه کسی مالی را بردارد، مثلا نگاه كند براي معامله و مال در یدش تلف شود، اینجا میگویند: ضامن است.
ضمان در حالی است که مشتری اقدام بر چیزی نکرده است و یک حکم قهری است که شارع فرموده و همچنین در غصب، بدون اینکه اقدامی باشد، ضمان وجود دارد. «فالمراد»، حال که در ما نحن فیه، آنچه که مشتری بر آن اقدام کرده، نيست، پس بايد در روایت «الخراج بالضمان» که «باء» در آن سببیت یا مقابله است، ضمان را طوری معنا کنیم که مشتری بر آن اقدام کرده باشد و این فقط در بیع صحیح معنا دارد. «فالمراد بضمان الذی بإزائه الخراج»، مراد از ضمانی که در مقابلش خراج است، «التزام الشيء علی نفسه»، آن شیء را به ضرر خود ملتزم شود، «و تقبل له»، آن شی را بر خودش قبول کند، «مع إمضاء الشارع له»، شارع هم آن شی را امضاء کند.
ضمان در این روایت دو قید دارد؛ یک قید این است که مشتری اقدام بر آن کرده باشد و دوم اینکه شارع این التزام را امضاء کرده باشد. و این دو قید، فقط در بیع صحیح محقق میشود. «و ربما ينتقض ما ذكرنا في معنى الرواية بالعارية المضمونة»، این معنایی که کردیم نقضی دارد و آن نقض در عاریه مضمونه است، «حيث إنّه أقدم على ضمانها، مع أنّ خراجها ليس له»، اگر عاریه مضمونهای محقق شود، چون در آن شرط ضمان شده است، مشتری اقدام بر ضمان کرده است و عقد صحیح است، با اين وجود، خراج این مال برای مشتری نیست، «لعدم تملّكه للمنفعة»، برای اینکه در عاریه، گیرنده، مالک منفعت عین عاریهاي نمیشود.
ممكن است از نقض اينگونه جواب داده شود كه در عاریه، هر چند عاریه گیرنده مالک منفعت نیست، اما مالک انتفاع است. شیخ جواب مي دهد كه: «و إنّما تملّك الانتفاع الذي عيّنه المالك»، انتفاع یک مسئله ضمان آور نیست، و لذا انتفاع عنوان ملک را ندارد و عنوان حق را دارد، مثلاً کسی شما را به زور از مکانی که وسیلهای را برای نماز جماعت، آنجا گذاشته ايد و حق انتفاع دارید، بلند مي كند، هیچ فقیهی نمیگوید: آن شخص ضامن کرایه این مکان به شماست.
انتفاع ملکیت نیست و آثار ملکیت مثل ضمان و غصب در آن نیست، لذا به کسی كه به زور در جای شما نشست، نمیتوانید بگویید: جای من را غصب کرده است، چون شما مالک عین و منفعت آن نیستید و فقط یک حق بهره برداری از این مکان را داشتید. شیخ میفرماید در عاریه مضمونه اقدام بر ضمان هست، اما مالکیت منفعت وجود ندارد.
«فتأمّل»، اشاره دارد به این مطلب که در روایت خراج اعم است از منفعت و انتفاع، چرا خراج در روایت را منحصر به منفعت کردهاید؟
«والحاصل أنّ دلالة الروایة»، دلالت روایت «الخراج بالضمان»، «لا تقصر عن سندها في الوهن»، روایت مرسل است، لذا سندش ضعیف است و دلالتش هم در ضعیف كمتر از سندش نيست، «فلا یترک لأجلها قاعدة ضمان مال المسلم و احترامه و عدم حله»، ما به خاطر این روایت ضعیفه، قاعده ضمان مال مسلمان، احترام مال مسلمان و عدم حليت مال مسلمان «الاّ عن طيب النفس» را بهم نمیزنیم.
«و ربّما یردّ هذا القول» قول ابن حمزه، «بما ورد فی شراء الجاریة المسروقة»، که در روایت گفته: مشتری «من ضمان قیمة الولد»، ضامن قیمت آن بچه و «عوض اللبن»، شیری که جاریه به کودک داده، مي باشد، «بل عوض کل ما انتفع»، عوض هر چیزی که مشتری از آن نفع برده است. در این روایت صریحاً میگوید که نسبت به منافع مستوفات ضمان هست.
شیخ میفرماید: «و فیه أنّ الکلام فی البیع الفاسد حاصل بين مالکي العوضین»، کلام در بیع فاسدی است که بین مالک عوضین محقق شود، «من جهة أنّ مالک العین جعل خراجها له بإزاء ضمانها»، مالک عین خراج و منفعت عین را برای مشتری در مقابل ضمان این عین «بالثمن»، قرار داده است، «لا ما كان فساده من جهة التصرّف في مال الغير»، نه در موردی که فساد از جهت تصرف در مال غیرباشد، در روایت جاریه مسروقه، سارق غاصب جاریه را فروخته، لذا فساد بیع از این جهت است که بدون اذن مالک، در مال او تصرف کرده است و مشتری هم بدون اذن مالک جاریه را مستولده کرده است، این هم تصرف در مال غیر است بدون آنکه غیر، دخالتی داشته باشد.
«و أضعف من ذلك ردّه بصحيحة أبي ولّاد»، پاسخ دومی که از ابن حمزه داده شده است، صحیحه ابی ولاد است که در کتاب ما صفحه ۱۱۰ شیخ مفصل بیان کرده است. «المتضمّنة لضمان منفعة المغصوب المستوفاة»، امام(علیه السلام) فرموده: غاصب ضامن منفعت مستوفات است، «ردّاً على أبي حنيفة القائل»، در ردّ ابی حنیفه که گفته بود: «بانّه إذا تحقق ضمان العین»، زمانی که ضمان عین محقق شود، «ولو بالغصب سقط كراها»، اگر هم غصب کند و تلف شود، باید قیمت و مثل آن را بدهد و کرایه مدت غصب ساقط میشود. طبق فتوای ابو حنیفه اگر کسی خانهای را ده سال غصب کرد و بعد از ده سال، سالم تحویل مالکش داد، یک ریال مال الاجاره نباید بدهد. «کما یظهر من تلک الصحیحة».
شیخ میفرماید: این پاسخ از پاسخ اول اضعف است. چون صحیحه ابی ولاد در مورد غصب است و ما نحن فیه در مورد مقبوض بیع فاسد است. وجه اضعفیت این است که در روایت جاریه مسروقه اقلاً بیع فاسدی وارد شده است و سارق جاریه را به مشتری به بیع فاسد فروخته است، ولی در صحیحه ابی ولاد، بیع فاسد هم نداریم.
«نعم، لو کان القول المذکور موافقاً لقول ابی حنیفة»، اگر ابن حمزه با ابو حنیفه مطلقا موافق باشد، به این نحو که ابن حمزه هم بگوید: چه در آنجا که غصب است یا مقبوض به بیع فاسد، نسبت به منافع مستوفی ضمان نیست، این روایت به عنوان ردّ ابن حمزه خوب است. به عبارت دیگر ابو حنیفه به نحو مطلق گفته است منافع مستوفات ضمان ندارد، چه در غصب و چه در بیع فاسد، لذا شاید ابن حمزه فقط در بیع فاسد با ابو حنیفه موافق باشد، یعنی منافع مستوفی در بیع فاسد ضمان آور نباشد، اما در غصب منافع مستوفات را ضمان آور بداند.
« نعم، لو كان القول المذكور موافقاً لقول أبي حنيفة فی إطلاق القول بأنّ الخراج فی الضمان»، در اینکه به نحو مطلق باشد، یعنی از «الخراج بالضمان»، همانطور که ابو حنیفه مطلق استفاده کرده و گفته: نه در غصب، منافع مستوفی ضمان دارد و نه در مقبوض به بیع فاسد. اگر ابن حمزه این چنین گفته باشد، «انتهضت الصحیحة و ما قبلها»، قبل آن جاریه مسروقه بود. «انتهضت»، یعنی «قامت»، به عنوان رد ابن حمزه قرار میگیرد. «هذا کل فی المنفعة المستوفاة».