«فرع» لو اختلف المتعاقدان اجتهاداً أو تقليداً في شروط الصيغة، فهل يجوز أن يكتفي كلٌّ منهما بما يقتضيه مذهبه أم لا؟ وجوه»
مرحوم شیخ بعد از اینکه شرایط معتبره در عقد را بیان فرمودند، فرعی را مطرح میکنند که متفرع بر همین مباحث شرایط است، ایشان میفرمایند: اگر بایع و مشتری در شرایط معتبره در عقد، اجتهاداً یا تقلیداً با یکدیگر اختلاف داشته باشند، مثلاً بایع شخص مجتهدی است یا از مجتهدی تقلید میکند که نظرش عدم اعتبار عربیت در عقد است و مشتری کسی است که آن هم اجتهاداً یا تقلیداً بر این نظر است که عریبت در صیغه عقد معتبر است، اگر عقدی را به صیغه عربی برقرار کنند این مورد اتفاق طرفین است و اشکالی ندارد، اما اگر فارسی برقرار کردند، حکم چیست؟
آیا عمل هر کدام به مقتضای نظر و به مقتضای مذهبش جایز است یا جایز نیست؟ مرحوم شیخ میفرمایند: در اینجا سه نظریه وجود دارد:
اقوال در مسأله
نظریه اول: هر کدام به مقتضای مذهب خودش عمل کند، مثلاً بایع که عربیت را معتبر نمیداند، به زبان فارسی بگوید: «فروختم» و مشتری که عربیت را معتبر میداند، به زبان عربی بگوید: «اشتریت».
نظریه دوم: اگر هر کدام به مقتضای مذهب خودش عمل کند، عقد باطل است.
نظریه سوم: تفصیل داده شود، این عقد اگر مجموعاً از عقودی باشد که قائل به صحت ندارد، باطل است، اما اگر از عقودی باشد که قائل به صحت دارد، صحیح است، مثلاً فرض کنید ما در میان فقها کسی را نداریم که هم تقدیم قبول بر ایجاب را جایز بداند و هم فارسی بودن را جایز بداند، حال اگر بایع و مشتری در هر دو اینها با هم اختلاف نظر دارند، بایع قائل است به اینکه تقدیم قبول بر ایجاب جایز نیست، اما فارسی بودن جایز است ومشتری عکس مطلب را قائل است و میگوید تقدیم قبول بر ایجاب جایز است، اما فارسی بودن جایز نیست، چنانچه این دو نفر عقدی را واقع کنند که قبول را بر ایجاب مقدم کنند و به لسان فارسی هم باشد، این عقد باطل است.
پس قول سوم این است که اگر این عقد قائل به صحت داشته باشد، صحیح است، اما اگر قائل به صحت نداشته باشد، عقد باطلی است.
نقد وبررسی نظریه سوم
مرحوم شیخ ابتدا بطلان قول سوم را روشن میکند و میفرماید: در میان این وجوه ثلاثه، قول سوم «اردء الوجه» است، زیرا؛ این دلیل که چون قائل به صحت ندارد، پس باطل است، نمیتواند دلیل بطلان باشد، مجرد اینکه قائل به صحت ندارد، دلیل بر این نیست که باطل باشد. به عبارت دیگر: وجه اردئیت این است که لازم نیست برای مرکب دلیل اقامه کنیم، چون هر کدام بر طبق حجت خود عمل کرده است، یکی قبول را مقدم کرده است بر ایجاب چون نظرش این بوده است و دیگری هم ایجاب را به صیغه فارسی خوانده، چون نظرش این بوده است، هر کدام بر طبق رأی و حجت خود عمل کردهاند و این اشکالی ندارد.
نظیرش در باب عبادات هم مطرح است. در باب عبادات، اگر فرض کنیم شخصی بین تقلید از دو مجتهد مخیر است، یکی از این دو مجتهد در تسبیحات اربعه میگوید: یکی کفایت میکند، ولی در باب قنوت میگوید: قنوت فارسی جایز نیست ومجتهد دیگر میگوید: در تسبیحات اربعه، یکی کفایت نمیکند، ولی در قنوت، فارسی جایز است. حال این شخص اگر در تسبیحات اربعه استناداً به رأی یک مجتهد و در قنوت استناداً به رأی مجتهد دیگر عمل کند، خیلیها میگویند: اشکالی ندارد، چون هر جزئی را مستند به حجت شرعی عمل خود را انجام داده است.
نقد وبررسی نظریه اول و دوم
مرحوم شیخ در اینجا به یک مبنای مورد اختلاف بین علما، در بحث اصول، در مباحث احکام ظاهریه، اشاره میکنند، میفرمایند: صحت و بطلا در قول اول و دوم مبتنی بر نزاع احکام ظاهریه است. در احکام ظاهریه اختلاف است که آیا حکم ظاهری از باب سببیت معتبر است یا از باب طریقیت؟
سببیت یعنی اینکه امارات، مثل خبر واحد، «سبب لایجاد حدوث المصلحة فی المؤدّی»؟ سبب این شوند که در مؤدای خودشان، مصلحتی ایجاد شود ولو اینکه مؤدی در واقع چیز دیگری باشد؟
طریقیت که مشهور علمای امامیه قبول کردهاند، یعنی اینکه امارات در مضمون خودشان ایجاد مصلحت نمیکنند، بلکه طریق هستند برای کشف واقع که ممکن است با واقع مطابقت کنند یا نکنند.
مرحوم شیخ میفرماید: همین نزاع در اینجا جریان دارد، اگر مجتهدی گفت: در باب نکاح، عربیت معتبر نیست و بر طبق همین رأی یک نکاح فارسی ایجاد کرد، آیا این حکم ظاهری صحت که در حق این مجتهد وجود دارد، نسبت به کسی که عربیت را در صیغه نکاح باطل میداند، هم ثابت است؟
به مناسبت اشارهای به گونههای حکم واقعی میکنند که در احکام واقعی دو گونه حکم داریم؛ یکی واقعی اولی و دومی واقعی ثانوی یا اضطراری. اگر از مجتهدی که میگوید: در عقد نکاح عربیت معتبر است، سوال شود که حکم عاجز از عربیت چیست؟ میگوید: نوبت میرسد به حکم اضطراری، لذا اگر احکام ظاهریه را از باب سببیت معتبر بدانیم، مجتهدی که به صیغه فارسی نکاح کرده است، حکم نکاحش نسبت به مجتهدی که عربیت را معتبر میداند، حکم واقعی اضطراری میشود. یعنی آن مجتهدی که عربیت را معتبر میداند، همان برخوردی را که با واقعی اضطراری میکند، با ظاهری میکند. لذا بنابر سببیت، حکم به صحت چنین نکاحی میدهد.
مرحوم شیخ میفرماید: بنابر این رأی، قول اول در «ما نحن فیه» صحیح است، یعنی اگر گفتیم احکام ظاهریه در حق دیگران، عنوان سببیت را دارد، نتیجهاش حجیت آن برای آنان هم هست.
اما اگر طریقیت را قائل شدیم، قول دوم صحیح است، یعنی عقد باطل است. به این دلیل که روی مبنای طریقیت، احکام ظاهریه فقط «مجرد الأعذر» هستند برای کسی که به این احکام ظاهریه رسیده است، یعنی برای مجتهدی که اعتقاد دارد که عقد فارسی اشکال ندارد و در واقع اشکال داشته، در روز قیامت عذر آور است. بنابراین اثرش برای دیگری فایده ندارد و فقط برای کسی عذر است که «اعتقد بهذا الحکم»، اما مشتری که میگوید: عربیت معتبر است نمیتواند به این رأی ترتیب اثر دهد و قائل به صحت آن شود.
بعد از نقد و بررسی این سه نظریه شیخ میفرماید: این مطالب که بیان کردیم در شروطی است که اختلاف در آنها، سرایت به مجموع عقد نکند، اما اگر شروطی باشد که اختلاف در آنها، سبب فساد مجموع عقد شود، عقد به طور کلی باطل است. در میان شروط هفتگانه که گذشت، اختلاف در چهار تا از آنها، سرایت به مجموع نمیکند، مثلاً یکی از شرایط ماضویت بود، اگر بایع و مشتری در اعتبار آن اختلاف داشتند و عقدی را مطابق اعتقاد خود خواندند، سبب فساد مجموع نمیشود.
اما یک سری شروط، مثل مسئله تنجیز، اختلاف در آن، سبب فساد مجموع عقد میشود، به این صورت که اگر بایع معتقد است که تعلیق اشکالی ندارد و ایجاب معلق برقرار کرد، مشتری که معتقد است تعلیق باطل است، «اشتریت» گفتنش لغو است. در این موارد که فساد، دامن مجموع عقد، یعنی ایجاب و قبول را میگیرد، اختلافات بالا نمیآید و این اختلاف سبب بطلان عقد میشود.