«فقد تبیّن من جمیع ذلک»، باید آن مطلب آخر بحث گذشته را در ذهن داشته باشید که شیخ در پاسخ اشکال فرمودند: اجماعي كه داريم، بر اصل رضایت به ایجاب است، نه اينكه بر مطاوعه هم داشته باشيم. از جمیع این مطالب روشن شد که انشاء قبول باید متضمن دو مطلب باشد: ۱. «أن یکون جامعا لتضمن انشاء النقل»، دلالت بر انشاء نقل داشته باشد، ۲. «والرّضا بإنشاء البایع»، دلالت بر رضایت بر انشاء بایع هم داشته باشد. «تقدم»، مربوط به انشاء قبول است، انشاء قبولی که متضمن این دو مطلب باشد معتبر است. «تقدم انشاء» قبول بر ایجاب، «أو تأخر»، یا بعد از ایجاب بياید.
«ولا یعتبر انشاء انفعال نقل البایع»، «انشاء انفعال النقل»، یعنی در مطاوعه و پذیرفتن نقل بایع به مشتری لازم نیست مشتری کلمهای بگوید که انشاء انتقال، يعني قبول نقل بایع باشد. علاوه بر اینکه بین نقل و انتقال تفاوت وجود دارد، چون در نقل برخلاف انتقال مطاوعه نيست، متعلق اینها هم متفاوت است، زير وقتي ميگوييم: مشتری انشاء نقل میکند، یعنی نقل ثمن از ملک خودش به ملک بایع و جايي که میگوییم: مشتری انشاء انتقال میکند، یعنی قبول نقل مبیع از ملک بایع به ملک خودش است.
«فقد تحصّل مما ذکرنا»، از آنچه که ذکر کردیم در حقیقت «اشتریت»، روشن شد «صحة تقدیم القبول اذا کان بلفظ اشتریت»، اگر به لفظ «اشتریت» باشد، صحیح است. «وفاقا لمن عرفت»، یکی محقق شیخ قاضی در کتاب کامل است و آنان که شیخ نسبت داد «کل من جوز تقدیم القبول...»، كلامشان، ظهور در این دارد که «بلفظ اشتریت» تقدیم را جایز میدانند.
در ادامه میفرمایند: سه اطلاق مؤید فتوای ماست. «بل هو ظاهر اطلاق الشیخ بالخلاف»، «هو»، یعنی تقدیم قبول به لفظ «اشتریت»، ظاهر اطلاق شیخ در کتاب خلاف است، «اطلاق»، یعنی «حیث انه لم یتعرض الاّ للمنع عن الانعقاد بالاستیجاب و الایجاب»، شیخ فقط بیع استیجابی را در خلاف منع کرده است، بیعی که ابتدا مشتری به بایع بگوید: «بعنی» و بایع بگوید: «بعت». و متعرض اشتریت نشده است. این اطلاق، یعنی عدم تعرض، دلالت دارد که تقدیم به لفظ اشتریت صحیح است.
ممكن است بگوييد: اگر تقدیم به لفظ «بعنی» صحیح نباشد، تقدیم به لفظ «اشتریت» هم نباید صحیح باشد. شیخ میفرمایند: ملازمهای نیست. «وقد عرفت عدم ملازمه بین منع»، ملازمهای نیست بین منع از بيع استیجابی و بین تقدیم مثل اشتریت؛ بلكه ممکن است فقیهی بگوید: بیع استیجابی چون به صیغه امر است، صحیح نیست، اما تقدیم قبول به لفظ اشتریت چون عنوان ماضی را دارد و ماضويت را در عقود معتبر مي دانیم، اشکالی ندارد.
«و کذا السید»، ابن زهره در کتاب غنيه، «حيث أطلق اعتبار الإيجاب و القبول»، سید فرموده است در عقد ایجاب و قبول معتبر است، «و احترز بذلک»، احتراز کرده به سبب این اعتبار «عن انعقاده بالمعاطاة و بالاستيجاب و الإيجاب»، از انعقادش به سبب معاطات و به سبب استیجاب و ایجاب. زمانی که سید میگوید: ایجاب و قبول در عقد را معتبر مي دانم، میخواه از بیع معاطاتی و از بیع استیجابی اجتناب کنم و متعرض چیز دیگری نشده است. اطلاقش اقتضاء دارد بیعی که قبولش به لفظ «اشتریت» است و مقدم شده است، اشکالی ندارد.
«و کذا» اطلاق سوم «ظاهر اطلاق الحلبی»، ابوصلاح حلبی در کتاب کافی، «حيث لم يذكر تقديم الإيجاب من شروط الانعقاد»، ابو صلاح گفته است: ایجاب و قبول در عقد معتبر است و نفرموده که یکی از شرائط تقدیم ایجاب بر قبول است. در نظر ابو صلاح، اگر قبول به لفظ «اشتریت» باشد، قطعاً تقدیم آن درست است و تقدیم به لفظ «بعت» و «قبلت» هم درست است. چرا؟ چون نگفته: تقدیم ایجاب بر قبول یکی از شرایط بیع است.
«و الحاصل: أنّ المصرِّح بذلك في ما وجدت من القدماء»، «بذلك»، يعني به لزوم تقدیم ایجاب بر قبول. مصرح به لزوم تقدیم ایجاب بر قبول در بين قدما، دو نفر هستند؛ ابن ادریس حلی و ابن حمزه در کتاب سرائر. «فمن التعجب بعد ذلک»، «بعد ذلک» میخورد به سه، چهار سطح قبل، یعنی بعد از آنکه گفتیم: «وفاقا لمن عرفت»، بعد از آن سه اطلاقی که مؤید نظریه تقدیم قبول به لفظ «اشتریت» بود و بعد از اینکه گفتیم: در بین فقها دو نفر هستند که میگویند: تقدیم قبول به هر نحوی که باشد بر ایجاب صحیح نیست، «فمن التعجب بعد» از اینها «حكاية الإجماع عن الخلاف على تقديم الإيجاب».
حاکی مرحوم شهید است. از اجماع شیخ طوسی در خلاف، بر تقدیم ایجاب بر قبول حکایت مي كند. شیخ میفرمایند: «مع أنه»، یعنی «أن الشیخ» در خلاف. با «مع» میخواهد بگوید: در عبارت خلاف، اجماع بر تقدیم ایجاب نیست. «لم يزد على الاستدلال لعدم كفاية الاستيجاب و الإيجاب»، شیخ در خلاف در مقام استدلال بر بطلان بیع استیجابی است، میخواهد بفرماید: بیع استیجابی باطل است.
بر عدم کفایت استیجاب و ایجاب استدلال كرده «بأنّ ما عداه مجمعٌ على صحّته»، «بأن» متعلق به «لم یزد» است. ما عدای استیجاب و ایجاب، اجماع بر صحتش داریم. ماعدای استیجاب و ایجاب، یعنی جایی که ایجاب بر قبول مقدم شود، صحتش اجماعی است. «ولیس علی صحته دلیل»، بر صحت، یعنی صحت ایجاب و استیجاب دلیلی نيست. «و لم یزد» بر استدلال بر این مدعا، به بیش از این دو مطلب. برای استدلال هم این دو مطلب را بیان کرده است؛ ۱. اجماع داریم که اگر ایجاب مقدم باشد، صحیح است، ۲. دلیلی بر صحت بیع استیجابی نداریم.
شیخ میفرماید: اين استدلال چه دلالتي دارد بر اینکه اجماع داریم حتماً باید ایجاب بر قبول مقدم باشد؟ «و لَعَمري أنّ مثل هذا»، مثل این اجماعی که اولاً شیخ ادعای آن را نکرده است و اگر هم كرده باشد، اجماعی که دو موافق فقط دارد، «مما یوهن الاعتماد علی الاجماع المنقول»، موجب وهن میشود و اعتماد بر اجماع منقول را سست میکند. «و قد نبهنا» در کتاب رسائل در چاپ رحمة الله، صفحه ۶۰ و ۶۱، «علی امثال ذلک فی مواردها»، در امثال این اجماعات که مواردی هست که شیخ طوسی، چون مطلبی مشهور بوده، بر آن، ادعای اجماع کرده یا چون روایت صحیحه اي داشته، پنداشته هر فقیهی باید به این روایت فتوا دهد، لذا ادعای اجماع کرده است. در ما نحن فیه فقط دو نفر؛ ابن ادریس و ابن حمزه، این فتوا را داشتهاند، اگر ادعای اجماع کرده باشد، مثل سائر اجماعاتش است. تا اینجا بحث اقوال حل شد.
مکرر عرض کردم که در مکاسب باید روش اجتهادی را بیاموزیم و دنبال فتوای شیخ و دیگران نیستیم. یک فقیه تا در یک مسئله اقوال را بررسی نکند، نمیتواند فتوا دهد. شیخ تا اینجا اطلاقات مؤيد خودش را آورد و اجماع را تضعيف کرد. تا اینجا از نظر فتوا خیالش راحت باشد و فقط میفرماید: «نعم یشکل الامر»، یعنی اینکه قبول را به لفظ «اشتریت» مقدم کنیم، دچار يك اشکال است. چه اشكالي؟ «بان المعهود المتعارف من الصیغة»، آنکه معهود است، «تقدیم الایجاب» است.
یکی از شرایط بین ایجاب و قبول موالات است. اگر الآن بايع گفت: «بعت» و چهار ساعت بعد، مشتری گفت: «اشتریت»، بیفایده است. دلیل موالات، متعارف بودن بین مردم است، شيخ مي فرمايد: «ولا فرق بين المتعارف هنا» و بین متعارف در مسئله بعدي «و هو الوصل بین الایجاب و القبول». شیخ میفرماید: ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾، خداوند بیع عرفی و متعارف را امضاء فرموده است و در متعارف، «اشتریت» اگر مقدم باشد، متعارف نیست و ایجاب باید مقدم باشد، اگر در یک معاملهای «اشتریت» مقدم شد، مشمول ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ قرار نمیگیرد. «فالحکم»، یعنی فتوای به اینکه تقدیم به لفظ «اشتریت» صحیح است، «لا یخلو عن شوب الاشکال»، از شائبه اشکال خالی نیست.