در امر دوم دو مطلب بحث شده است:
مطلب اول این است که: آیا مجاز باید معلوم بالتفصیل برای مجیز باشد تا اینکه اجازه صحیح باشد یا اینکه مجاز معلوم بالاجمال باشد در صحت اجازه کفایت میکند.
توضیح ذلک: چهار فرض در مورد بحث متصور است که فرض اول قطعاً صحیح میباشد و سه فرض دیگر مورد اختلاف است.
فرض اول این است که مجاز جنساً و فصلاً و از سایر خصوصیات برای مجیز معلوم است. مثلاً عمرو میداند عقدی که بر مال او واقع شده است بیع بوده است و میداند که مال او که فروخته شده است مکاسب بوده است و میداند که عوض مکاسب صد تومان بوده است. در این فرض مجاز از جمیع جهات برای مجیز معلوم بالتفصیل است لذا اگر عمرو مجیز گفته است (أجزت ما وقع) را کفایت میکند، پس بالاتفاق در این صورت اجازه صحیح است.
فرض دوم این است که: مجاز جنساً و فصلاً برای مجیز معلوم بالتفصیل است از ناحيه عوضین برای مجیز معلوم بالاجمال است زید میداند عقدی که بر مال او واقع شده است بیع بوده است و لکن نمیداند مالی که از فروخته شده است مکاسب بوده است یا رسائل یا مجاز جنساً و فصلاً معلوم بالتفصیل است من حیث المبیع معلوم بالتفصیل است ولی من حیث العوض معلوم بالاجمال است.
فرض سوم این است که مجاز جنساً برای مجیز معلوم بالتفصیل است فصلاً برای مجیز معلوم بالاجمال است. مثلاً میداند جاریه او که به خالد منتقل شده است به وسیله معامله بوده است نکاح نبوده است جنس ما وقع معلوم است فصل ما وقع مجهول است نمیداند هبه بوده است یا بیع یا.... آیا در این فرض اجازه صحیح است یا نه؟
فرض چهارم این است که: مجاز برای مجیز جنساً و فصلاً مجهول است. مثلاً عمرو میداند که به وسیله زید فضول جاریه او انتقال به خالد پیدا کرده است اما نمیداند که زید جاریه او را شوهر داده است یا فروخته است یا صلح کرده است، جنس و فصل ما وقع برای مجیز مجهول است. آیا در این فرض اجازه صحیح است یا نه؟
از ما ذکرنا روشن شد که سه فرض از این فروض مورد اختلاف میباشد. در این سه فرض که مجاز معلوم بالاجمال است دو نظریه وجود دارد:
نظریه اولی این است که اجازه صحیح است. دلیل آن این است که اجازه به منزله اذن قبل از بیع میباشد. اذن قبل از بیع تا حدّی مجهول بودن مأذون ضرر ندارد. فعلیه کل فروض اربعه صحیح میباشد.
نظریه دوم این است: کل این سه فرض باطل میباشد دلیل آن این است که اجازه گرچه عقد نمیباشد و لکن به منزله أحد ارکان عقد میباشد فکما اینکه عقد بر مجهول باطل است اجازه به مجهول نیز باطل میباشد. فظهر که در صحت اجازه به معلوم بالاجمال دو نظریه وجود دارد.
مطلب دوم که در امر دوم بیان شده است این است که: آیا صحّت اجازه اختصاص دارد به موردی که مجاز معلوم الوقوع باشد یا اینکه اجازه صحیح است اعم از اینکه مجاز معلوم الوقوع باشد یا مجاز مجهول الوقوع باشد دو فرض در نظر بگیرید:
فرض اول این است که زید میداند که عمرو مکاسب او را فروخته است با علم به وقوع أجزت میگوید.
فرض دوم این است عمرو احتمال میدهد که زید مکاسب او را فروخته است.
با این احتمال میگوید (أجزت) مورد بحث فرض دوم است یعنی در صورتی که مجاز محتمل الوقوع باشد اجازه صحیح است یا نه؟
دو نظریه در این مورد وجود دارد:
نظریه اولی این است که این اجازه باطل میباشد برای اینکه این اجازه در واقع معلّق است یعنی أجزت إن وقع العقد علی کتابی و من ناحية أخری اجازه به منزله عقد میباشد اجازه قائم مقام عقد میباشد. اجماع میگوید تعلیق در باب عقود موجب بطلان میباشد آن اجماع اجازه را هم شامل میشود.
نظریه دوم این است که در این فرض اجازه صحیح میباشد. دلیل بر این نظریه این است که دلیل بر بطلان اجازه تعلیقی نداریم. برای اینکه دلیل بر بطلان تعلیق اجماع میباشد. مورد اجماع عقود میباشد. قائم مقام عقود را شامل نمیشود و چونکه اجازه عقد نمیباشد دلیل بر بطلان اجازه تعلیقی نداریم.