درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۶۸: بیع فضولی ۵۲

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

بیع برای نفسه به اعتقاد اینکه مالش نیست و بعد معلوم شود مالش است

در این مباحثه دو مطلب بیان شده است:

مطلب اول تتمۀ بحث گذشته می‌باشد و آن عبارت است از صورت چهارم از صور أربعه. صورت چهارم این است که زید مکاسب عمرو را که پدرش می‌باشد برای خودش که زید است فروخته است. بعداً معلوم شده است که عمرو در زمان عقد مرده بوده است و مکاسب ملک زید بوده است. در این فرض سه مطلب بیان شده است:

مطلب اول این است که این عقد صحیح می‌باشد. دلیل بر صحّت در صورت ثالثة بیان شده است.

مطلب دوم این است که صحّت این عقد متوقّف بر صحّت عقد فضولی می‌باشد یا اینکه این صحّت متوقّف بر صحّت عقد فضولی نمی‌باشد؟

مرحوم شیخ ادعا می‌فرمایند که: صحت این عقد متوقف بر صحّت عقد فضولی نمی‌باشد. دلیل بر این دعا در ششمین مطلب روز گذشته بیان شده است.

مطلب سوم این است که صحّت این عقد متوقّف بر اجازه زید می‌باشد، یا اینکه متوقّف بر اجازه زید نمی‌باشد؟ دو احتمال در این فرض وجود دارد:

احتمال اول این است که صحّت این عقد متوقّف بر اجازه زید می‌باشد. مرحوم شیخ همین احتمال را اختیار کرده است.

دلیل بر این احتمال در صورت ثالثة مفصلاً بیان شده است. حاصل آن این بود که طیب نفس به عنوان مال خودش نبوده است و لذا احتیاج به اجازه دارد.

احتمال دوم این است که صحّت این عقد متوقّف بر اجازه زید نباشد. دلیل بر این احتمال این است که در این صورت خصوصیتی وجود دارد که به واسطه آن خصوصیت احتیاج به اجازه زید نمی‌باشد و آن خصوصیت این است که زید در این صورت مکاسب را برای خودش فروخته است. تبعاً زید می‌داند که تا ادّعای مالکیّت نکند معاوضه را نمی‌تواند قصد بکند پس تبعاً زید ادّعای مالکیّت مکاسب را کرده است پس از این ادّعا مکاسب را برای خودش فروخته است.

به واسطه این خصوصیّت صورت چهارم با صورت سوم فرق دارد و آن فرق این است که در صورت سوم زید فقط قصد نقل مال معیّن را داشته است. در صورت چهارم علاوه بر قصد نقل مال معین، طیب نفس به عنوان مال خودش داشته است و لأجل ذلک دیگر احتیاج به اجازه زید نمی‌باشد و لأجل ما ذکرنا بعضی از کسانی که در صورت ثالثة گفته‌اند صحّت عقد متوقف بر اجازه زید است همان کسان در صورت رابعه می‌گویند متوقف بر اجازه زید نمی‌باشد و کیف کان این مطلب سوم ذات قولین است.

۳

کلام در مجاز: مجاز دارای همه شرایط باشد

مطلب دوم در مرحله سوم می‌باشد. مرحله سوم مجاز و مطالب مربوط به مجاز می‌باشد. مطالب این مرحله در ضمن اموری بیان شده است. در امر اول سه مطلب بیان شده است:

مطلب اول این است که مجاز باید تمام شرائط متعاقدین و شرائط عقد و شرائط عوضین را داشته باشد فقط نقص مجاز این بوده است که رضای مالک مقارن با عقد نبوده است در چنین فرضی ما می‌گوییم بیع فضولی صحیح است یا نه؟

بیان ذلک مراد از مجاز عقدی است که بین فضول و اصیل یا بین دو فضول انجام گرفته است به آن عقدی که در روز اول ماه بین زید فضول و خالد اصیل واقع شده است. مجاز گفته می‌شود این مجاز تارة واجد شرائط متعاقدین، عقد و عوضین بوده است. و أخری این مجاز فاقد یکی از شرائط مذکور بوده است. این از مورد بحث ما خارج است چون این بیع فی نفسه باطل است. ربطی به فضولی بودن ندارد.

مطلب دوم این است: در بعضی از موارد نسبت به بعض از امور دلیل آمده است که آن امر دخالت در صحّت انشاء نداشته است، بلکه وجود آن امر دخالت در ترتب اثر شرعی بر داشته است مثلاً اجماع گفته است که اگر قدرت بر تسلیم باشد، آثار ملکیّت بار می‌شود اگر قدرت بر تسلیم نباشد ملکیّت بار نمی‌شود. تبعاً استفاده می‌کنیم که قدرت بر تسلیم دخالت در ترتب اثر شرعی دارد دخالت در صحّت انشاء ندارد یا دلیل گفته است مشتری عبد مسلمان باید مسلمان باشد یعنی ترتب آثار بر این عقد متوقف بر مسلمان بودن مشتری می‌باشد پس دخالت در صحّت انشاء ندارد پس هر کجا استفاده بشود که شرط از شرائط ترتب اثر می‌باشد فقد آن در حال انشاء صدمه به مجاز نمی‌زند.

مطلب سوم این است: آیا وجود شرائط متعاقدین از زمان عقد تا زمان اجازه باید باشد یا اینکه وجود شرائط متعاقدین در زمان عقد به تنهایی کفایت می‌کند.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: وجود شرائط متعاقدین در زمان عقد کفایت می‌کند، ضرورتی به استمرار آن شرائط تا زمان اجازه نمی‌باشد من غیر فرقٍ که اجازه کاشفه باشد یا ناقله.

إلا أن یقال که اجازه را عقد مستأنف بدانیم که وجود شرائط در زمان عقد کفایت نمی‌کند. اما شرائط عوضین آیا وجود شرائط در زمان عقد کفایت می‌کند یا نه؟

در رابطه با وجود شرائط عوضین دو نظریه است:

یکی اینکه وجود این شرائط در زمان عقد به تنهایی کفایت می‌کند.

دوم اینکه وجود این شرائط در زمان اجازه هم باید باشد.

مرحوم شیخ می‌فرماید: این نظریه دوم بعید نمی‌باشد.

۴

تطبیق بیع برای نفسه به اعتقاد اینکه مالش نیست و بعد معلوم شود مالش است

الرابعة: أن يبيع لنفسه باعتقاد أنّه (عین) لغيره فانكشف أنّه (عین) له (نفسه)، والأقوى هنا أيضاً الصحّة ولو على القول ببطلان الفضولي والوقوف على الإجازة؛ بمثل ما مرّ في الثالثة، وفي عدم الوقوف هنا وجه لا يجري في الثالثة؛ ولذا قوّى اللزوم هنا بعض من قال بالخيار في الثالثة.

۵

تطبیق کلام در مجاز: مجاز دارای همه شرایط باشد

وأمّا القول في المجاز:

فاستقصاؤه يكون ببيان أُمور:

الأوّل: يشترط فيه (مجاز) كونه جامعاً لجميع الشروط المعتبرة في تأثيره عدا رضا المالك، فلا يكفي اتّصاف المتعاقدين بصحّة الإنشاء، ولا إحراز سائر الشروط بالنسبة إلى الأصيل فقط على الكشف؛ للزومه عليه حينئذٍ، بل مطلقاً؛ لتوقّف تأثيره الثابت ولو على القول بالنقل عليها؛ وذلك لأنّ العقد إمّا تمام السبب أو جزؤه (سبب)، وعلى أيّ حال فيعتبر اجتماع الشروط عنده (مجاز)؛ ولهذا لا يجوز الإيجاب في حال جهل القابل بالعوضين، بل لو قلنا بجواز ذلك لم يلزم منه الجواز هنا؛ لأنّ الإجازة على القول بالنقل أشبه بالشرط، ولو سلّم كونها جزءاً فهو جزءٌ للمؤثِّر لا للعقد، فيكون جميع ما دلّ من النصّ والإجماع على اعتبار الشروط في البيع ظاهرة في اعتبارها (شروط) في إنشاء النقل والانتقال بالعقد.

نعم، لو دلّ دليل على اعتبار شرطٍ في ترتّب الأثر الشرعي على العقد من غير ظهور في اعتباره (شرط) في أصل الإنشاء، أمكن القول بكفاية وجوده (شرط) حين الإجازة، ولعلّ من هذا القبيل: القدرة على التسليم، وإسلام مشتري المُصحَفِ والعبدِ المسلم.

ثمّ هل يشترط بقاء الشرائط المعتبرة حين العقد إلى زمان الإجازة، أم لا؟ لا ينبغي الإشكال في عدم اشتراط بقاء المتعاقدين على شروطهما حتّى على القول بالنقل. نعم، على القول بكونها بيعاً مستأنفاً يقوى الاشتراط.

وأمّا شروط العوضين، فالظاهر اعتبارها (شروط عوضین) بناءً على النقل، وأمّا بناءً على الكشف فوجهان، واعتبارها (شرایط عوضین) عليه أيضاً غير بعيد.

بصحّة عقد الفضولي ، بل يجي‌ء على القول بالبطلان ، إلاّ أن يستند في بطلانه بما تقدّم من قبح التصرّف في مال الغير (١) ، فيتّجه عنده حينئذٍ البطلان ، ثمّ يغرم المثمن وإن كان جاهلاً (٢).

٤ ـ لو باع لنفسه باعتقاد أنّه لغيره فانكشف أنّه له

الرابعة : أن يبيع لنفسه باعتقاد أنّه لغيره فانكشف أنّه له ، والأقوى هنا أيضاً الصحّة ولو على القول ببطلان الفضولي والوقوف على الإجازة ؛ بمثل ما مرّ في الثالثة ، وفي عدم الوقوف هنا وجه لا يجري في الثالثة ؛ ولذا قوّى اللزوم هنا بعض من قال بالخيار في الثالثة (٣).

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٣٧١.

(٢) عبارة «ثمّ يغرم المثمن وإن كان جاهلاً» لم ترد في «ف» و «ش» ، وشطب عليها في «ن».

(٣) قاله المحقّق التستري في مقابس الأنوار : ١٣٦ ، في الخامس من موارد بيع الفضولي.

وأمّا القول في المجاز :

فاستقصاؤه يكون ببيان أُمور :

اعتبار كون العقد المجاز جامعاً لجميع الشروط

الأوّل : يشترط فيه كونه جامعاً لجميع الشروط المعتبرة في تأثيره عدا رضا المالك ، فلا يكفي اتّصاف المتعاقدين بصحّة الإنشاء ، ولا إحراز سائر الشروط بالنسبة إلى الأصيل فقط على الكشف ؛ للزومه عليه حينئذٍ (١) ، بل مطلقاً ؛ لتوقّف تأثيره الثابت ولو على القول بالنقل عليها ؛ وذلك لأنّ العقد إمّا تمام السبب أو جزؤه ، وعلى أيّ حال فيعتبر اجتماع الشروط عنده ؛ ولهذا لا يجوز الإيجاب في حال جهل القابل بالعوضين ، بل لو قلنا بجواز ذلك لم يلزم منه الجواز هنا ؛ لأنّ الإجازة على القول بالنقل أشبه بالشرط ، ولو سلّم كونها جزءاً فهو جزءٌ للمؤثِّر لا للعقد ، فيكون جميع ما دلّ من النصّ والإجماع على اعتبار الشروط في البيع ظاهرة في اعتبارها في إنشاء النقل والانتقال بالعقد.

نعم ، لو دلّ دليل على اعتبار شرطٍ في ترتّب الأثر الشرعي على العقد من غير ظهور في اعتباره في أصل الإنشاء ، أمكن القول بكفاية وجوده حين الإجازة ، ولعلّ من هذا القبيل : القدرة على التسليم ، وإسلام مشتري المُصحَفِ والعبدِ (٢) المسلم.

هل يشترط بقاء الشرائط إلى زمان الاجازة؟

ثمّ هل يشترط بقاء الشرائط المعتبرة حين العقد إلى زمان الإجازة ، أم لا؟ لا ينبغي الإشكال في عدم اشتراط بقاء المتعاقدين‌

__________________

(١) لم ترد «حينئذٍ» في «ف» و «ش».

(٢) كلمة «العبد» من «ش» فقط.

على شروطهما (١) حتّى على القول بالنقل. نعم ، على القول بكونها بيعاً مستأنفاً يقوى الاشتراط.

وأمّا شروط العوضين ، فالظاهر اعتبارها بناءً على النقل ، وأمّا بناءً على الكشف فوجهان ، واعتبارها عليه أيضاً غير بعيد.

هل يعتبر كون المجاز معلوماً للمجيز بالتفصيل؟

الثاني : هل يشترط في المجاز كونه معلوماً للمجيز بالتفصيل‌

من تعيين العوضين ، وتعيين نوع العقد من كونه بيعاً أو صلحاً ، فضلاً عن جنسه من كونه نكاحاً لجاريته أو بيعاً لها أم يكفي العلم الإجمالي بوقوع عقد قابل للإجازة؟ وجهان : من كون الإجازة كالإذن السابق فيجوز تعلّقه بغير المعيّن إلاّ إذا بلغ حدّا لا يجوز معه التوكيل ، ومن أنّ الإجازة بحسب الحقيقة أحد ركني العقد ؛ لأنّ المعاهدة الحقيقية إنّما تحصل بين المالكين (٢) بعد الإجازة ، فيشبه القبول مع عدم تعيين الإيجاب عند القابل.

ومن هنا يظهر قوّة احتمال اعتبار العلم بوقوع العقد ، ولا يكفي مجرّد احتماله فيجيزه على تقدير وقوعه إذا انكشف وقوعه ؛ لأنّ الإجازة وإن لم تكن من العقود حتّى يشملها معاقد إجماعهم (٣) على عدم جواز التعليق فيها (٤) ، إلاّ أنّها في معناها (٥) ؛ ولذا يخاطب المجيز بعدها بالوفاء‌

__________________

(١) كذا في «ف» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : شروطها.

(٢) في «ش» : من المالكين.

(٣) كذا ، والمناسب : إجماعاتهم ، كما استظهره مصحّح «ص».

(٤) كذا في «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : فيه.

(٥) كذا في «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : معناه.