مسأله دوم این است که مالک حین الاجازة مالک حین العقد نبوده است، آیا در این مورد اجازه صحیح است یا نه؟
مرحوم شیخ ابتداء صور مسأله دوم را ناقصاً بیان کرده است. زید مکاسب عمرو را در اول رجب فروخته است، در بیست رجب مکاسب ملک زید شده است، زید فروش اول رجب را اجازه میکند، روز بیستم که اجازه میکند زید مالک جدید است، زید که مالک مکاسب است در اول رجب که زمان عقد است مالک نبوده است. تبعاً در اینجا صوری پیدا میکند، فروش مکاسب که از زید در اول رجب صادر شده است:
تارة این است که زید در اول رجب مکاسب را برای عمرو فروخته است.
و أخری این است که زید در اول رجب مکاسب عمرو را برای زید فروخته است.
و علی التقدیرین زید که در روز بیستم رجب مالک مکاسب شده است دو فرض دارد:
فرض اول این است که ملکیّت زید در روز بیست رجب ملکیّت اجباریه بوده است مثلاً عمرو پدر زید بوده است، در روز بیستم رجب عمرو که پدر زید بوده مرده است، پس از مردن پدر مالکیّت زید مکاسب را اختیاری نبوده است به ارث به او منتقل شده است.
فرض دوم این است که زید ملکیّت او در بیستم رجب اختیاریه بوده است پس از مالکیّت مکاسب زید دو فرض پیدا میکند:
فرض اول این است که فروش مکاسب را به خالد اجازه میکند.
فرض دوم این است که فروش مکاسب را به خالد اجازه نمیکند.
کل این مسائل در زمینهای است که مالک حین الاجازة در اول رجب فروشنده بوده است و خود فروشنده اجازه میکند. عین این صور موردی است که اجازه کننده فروشنده نبوده است. فرض کنید زید در اول رجب مکاسب عمرو را فروخته است به خالد. بکر در بیست رجب مکاسب را از عمرو خریده است، مالک در روز بیستم مالک در زمان عقد نبوده است. در روز بیستم بکر مالک میباشد کما اینکه مالک روز بیستم فروشنده نبوده است. پس بکر که در روز بیستم مجیز است زمان عقد مالک نبوده است. این بکر روز بیستم فروشنده هم نبوده است، این بکر در روز بیستم تارة فروش مکاسب را اجازه میکند و أخری نمیکند و صور ثمانیه در اینجا پیدا میشود.
مرحوم شیخ از کل این صور دو صورت را میفرماید باید بحث شود که حکم سایر صور از حکم این دو صورت استخراج میشود:
صورت اولی این است که در مثال مفروض زید که در روز بیستم مکاسب را مالک شده است، فروش مکاسب را به خالد اجازه میکند، این صورت تشکیل دهنده مسأله من باع شیئاً ثمّ أجاز میباشد.
صورت دوم این است که زید که در روز بیستم مکاسب را مالک شده است فروش مکاسب را به خالد اجازه نمیکند این من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ اجازه نمیکند.
فعلاً کلام در صورت اولی میباشد، تبعاً مسأله اولی از این دو مسأله از این دو مسأله، مسأله من باع شیئاً ثم ملک أجاز میباشد. در این مسأله چندین جهت مورد بررسی قرار گرفته است:
جهت اولی فرض مورد بحث است که از ما ذکرنا روشن شد. زید در اول ماه مکاسب عمرو را فروخته است، در بیستم ماه مالک مکاسب شده است، پس از مالکیت زید فروش مکاسب را اجازه کرده است.
جهت دوم اقوال در این مسأله است، مسأله ذات قولین میباشد:
قول اول این است که مسأله من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ أجاز صحیح میباشد که مختار شیخ انصاری میباشد.
قول دوم این است که این مسأله باطل میباشد. این قول را محقق ثانی اختیار کرده است.
جهت سوم در ادله این دو قول میباشد. دلیل بر قول اول (أوفوا بالعقود)، (أحل الله البیع) و... میباشد. مقتضای اطلاق این ادله این است که پس از اجازه زید عاقد میشود لذا وجوب وفاء دارد و بیع صحیح میباشد. انما الکلام در ادله قائلین به بطلان است سیأتی.