درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۳۸: بیع فضولی ۲۲

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

حکم جایی که فروشنده جمع بین متنافیین کرده است

مطلب پنجم در امر اول حکم دو صورتی است که فروشنده جمع بین متنافیین کرده است:

صورت اولی این است که زید فضول به عمرو گفته است کتاب شما را می‌خرم برای خالد به صد تومان که در ذمه من باشد. در این صورت مرحوم شیخ دو احتمال می‌دهد:

احتمال اول این است که این بیع باطل باشد دلیل آن تقدم الکلام در مسأله (من اشتری بماله لغیره) با صد تومان خودش کتابی برای روحانی خریده است که این بیع باطل می‌باشد چون مفهوم معاوضه محقق نشده است.

احتمال دوم این است که در این صورت این بیع صحیح باشد صحّت آن تارة برای زید واقع بشود به این تقریب این که گفته برای خالد خریده‌ام لغو باشد. پس از الغاء این خصوصیت این بیع صحیح می‌باشد و برای زید واقع می‌شود.

احتمال دوم این است که این بیع صحیح می‌باشد و برای خالد واقع بشود جهت آن این است گفتن اینکه صد تومان در ذمه زید باشد لغو بشود پس از الغاء این خصوصیّت نظیر این می‌شود که به پول خالد برای خالد مکاسب خریده باشد فإذا أجاز الخالد بیع صحیح می‌باشد.

فظهر ممّا ذکرنا در صورت اولی دو احتمال دارد:

یک احتمال بطلان بیع و احتمال دوم صحّت بیع بوده است. این صحّت تارة برای زید واقع بشود و أخری برای خالد واقع بشود.

صورت دوم این است که: زید به عمرو گفته است مکاسب شما را برای خودم می‌خرم و عوض آن که صد تومان است در ذمه خالد قرار می‌دهم در این صورت مرحوم شیخ قول واحدی دارد، احتمال واحدی دارد و آن این است که این بیع صحیح باشد غاية الأمر صحت آن تارة بیع برای خالد واقع شده باشد نظیر (من باع شیئاً لنفسه فأجاز المالک) که گفته شد آن بیع برای مالک واقع می‌شود. در این مثال همین کار شده است زید به پول خالد برای خودش کتاب خریده است (من اشتری بمال الغیر لنفسه) شده است (فإذا أجاز المالک) که خالد باشد بیع برای خالد واقع بشود. این در صورتی است که زید ادّعای تملّک صد تومان در ذمه خالد را کرده باشد یا زید اعتقاد به ملکیّت صد تومان در ذمه خالد داشته باشد. پس در این صورت بگوییم این بیع صحیح می‌باشد و برای خالد واقع می‌شود.

احتمال دوم بر فرض صحِت این است که این بیع صحیح باشد و برای زید واقع بشود. این احتمال مبتنی بر این است که خصوصیّت بودن صد تومان در ذمه خالد الغاء بشود. پس از الغای این خصوصیّت نظیر این می‌شود که زید مکاسب را به صد تومان در ذمه خویش خریده باشد.

احتمال سوم علی القول بالصحة این است که این بیع صحیح باشد و برای خالد واقع بشود. دلیل بر این احتمال این است که خصوصیت این که کتاب برای زید باشد الغاء بشود پس از الغای این خصوصیّت نظیر این می‌شود که زید مکاسب عمرو را برای خالد به صد تومان در ذمه خالد خریده است.

الی هنا روشن شد که صحیح بودن این بیع بر دو فرض برای خالد می‌باشد و بر یک فرض برای زید می‌باشد. تبعاً جای این سؤال وجود دارد که فرق بین این دو مثال چه بوده است؟ (من اشتری لغیره بماله)، (من اشتری بماله لغیره)؟

تبعاً در صورت اولی هم احتمال صحت بود و هم احتمال بطلان و در صورت ثانیه فقط احتمال صحت بود.

۳

کلام علامه در تذکره و مناقشه در آن

مطلب ششم در امر اول فرمایش مرحوم علامه در تذکره می‌باشد. پس از حذف فرمایشات ایشان که ارتباط به بحث ندارد نکته فرمایش ایشان که مورد بحث می‌باشد این است: زید از عمرو مکاسب برای خالد خریده است پول آن را در ذمه خودش قرار داده است و به لفظ آورده نشده است فقط قصد آن را کرده است. مثلاً زید مکاسب عمرو را برای خالد خریده است قصد زید این بوده است که صد تومان عوض کتاب در ذمه زید باشد. در این فرض تارة خالد این بیع را اجازه می‌کند و أخری خالد این بیع را رد می‌کند، می‌گوید خرید مکاسب را برای خودم قبول ندارم. در این مورد ردّ، علامه فرموده است اگر خالد اجازه کرده است بیع برای خالد واقع می‌شود و اگر خالد رد کرده است این بیع برای زید فضول واقع می‌شود. ظاهر کلام علامه دو مطلب است:

یکی اینکه این بیع در این فرض واقعاً برای زید واقع می‌شود.

دوم اینکه وقوع این بیع برای زید اجماعی می‌باشد.

مرحوم شیخ این فرمایش علامه را قبول ندارد می‌گوید: وقوع بیع برای زید با قواعد تطبیق نمی‌کند برای اینکه معاوضه واقع نشده است، جهت آن این است زید که صد تومان را در ذمه خودش قرار داده است. تارة این است که بالاصالة صد تومان را در ذمه خودش قرار داده است بنابراین فرض اگر قصد اینکه مکاسب برای خالد باشد ابقاء بشود این بیع برای زید صحیح می‌باشد و اگر این قصد و نیت به قوّت خود باقی باشد این بیع باطل می‌باشد چون معاوضه محقق نشده است.

صورت دوم این است که زید به عنوان نیابت از خالد صد تومان را در ذمه خودش قرار داده است. در این صورت مرحوم شیخ دو اشکال دارد:

اشکال اول این است که زید با این کار واقعاً ثمن را در ذمه خالد قرار داده است یا نه؟ عند العرف این کار زید به منزله این است که این مکاسب را به صد تومان در ذمه خالد خریده است، قصد نیابت زید این اثر را دارد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: نه.

اشکال دوم این است که وقوع این بیع بر این فرض برای زید غلط است برای اینکه خالد رد کرده است. معنای رد این است که من نیابت زید را از خودم قبول ندارم. معنای رد این است که بودن مکاسب را برای خودم قبول ندارم اگر معنای ردّ این باشد صحّت بیع برای زید اساسی ندارد. پس حکم به صحّت در این فرض برای زید ناتمام است. نعم حکم به صحّت برای زید صحتاً ظاهریاً می‌باشد یا نه؟ یعنی اگر بین زید و عمرو اختلاف افتاد عمرو پیش حاکم رفته است ادعا می‌کند که این مکاسب مرا زید خریده است پول آن را نمی‌دهد زید به حاکم می‌گوید این بیعی که واقع شده باطل بوده است چون من برای خالد خریده‌ام و خالد رد کرده است آیا وظیفه حاکم در این فرض چه می‌باشد؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: صحّت ظاهریه وجود دارد یعنی زید باید پول را بدهد و بیع صحیح باشد.

اگر مراد علامه صحّت ظاهریه باشد فرمایش ایشان صحیح است.

مرحوم شیخ ادعا می‌کند اینکه مراد علامه از حکم به صحّت برای زید صحّت ظاهریه باشد بعید به نظر می‌رسد.

۴

تطبیق حکم جایی که فروشنده جمع بین متنافیین کرده است

فلو جمع بين المتنافيين، بأن قال: «اشتريت هذا لفلان بدرهم في ذمّتي» أو «اشتريت هذا لنفسي بدرهم في ذمّة فلان» ففي الأوّل يحتمل البطلان؛ لأنّه في حكم شراء شي‌ء للغير بعين ماله (نفسه)، ويحتمل إلغاء أحد القيدين وتصحيح المعاملة لنفسه أو للغير، وفي الثاني يحتمل كونه (مثال) من قبيل شرائه لنفسه بعين مال الغير، فيقع للغير بعد إجازته (غیر)، لكن بعد تصحيح المعاوضة بالبناء على التملّك في ذمّة الغير اعتقاداً، ويحتمل الصحّة بإلغاء قيد «ذمّة الغير»؛ لأنّ تقييد الشراء أوّلاً بكونه (شراء) لنفسه يوجب إلغاء ما ينافيه (شراء لنفسه) من إضافة الذمّة إلى الغير، والمسألة تحتاج إلى تأمّل.

۵

تطبیق کلام علامه در تذکره و مناقشه در آن

ثمّ إنّه قال في التذكرة: لو اشترى فضولياً، فإن كان بعين مال الغير، فالخلاف في البطلان والوقف على الإجازة، إلاّ أنّ أبا حنيفة قال: يقع (بیع) للمشتري بكلّ حال. وإن كان في الذمّة لغيره وأطلق اللفظ، قال علماؤنا: يقف على الإجازة، فإن أجاز صحّ ولزمه (غیر) أداء الثمن، وإن ردّ نفذ عن المباشر، وبه قال الشافعي في القديم وأحمد.

وإنّما يصحّ الشراء؛ لأنّه تصرّف في ذمّته (غیر) لا في مال غيره، وإنّما وقف على الإجازة لأنّه عقد الشراء له (غیر)، فإن أجازه لزمه، وإن ردّه لزم من اشتراه، ولا فرق بين أن ينقد من مال الغير أو لا.

وقال أبو حنيفة: يقع عن المباشر، وهو جديد للشافعي، انتهى.

ظاهره (کلام علامه) الاتّفاق على وقوع الشراء مع الردّ للمشتري واقعاً، كما يشعر به (وقوع الشراء...) تعليله بقوله: «لأنّه تصرّف في ذمّته لا في مال الغير»، لكن أشرنا سابقاً إجمالاً إلى أنّ تطبيق هذا على القواعد (قواعد شرعیه) مشكل؛ لأنّه إن جعل المال في ذمّته (نفسه) بالأصالة، فيكون ما في ذمّته كعين ماله، فيكون كما لو باع عين ماله لغيره. والأوفق بالقواعد في مثل هذا: إمّا البطلان لو عمل بالنيّة؛ بناءً على أنّه لا يعقل في المعاوضة دخول عوض مال الغير في ملك غيره قهراً، وإمّا صحّته (عقد) ووقوعه لنفسه لو ألغى النيّة؛ بناءً على انصراف المعاملة إلى مالك العين قهراً وإن نوى خلافه.

وإن جعل المال في ذمّته (نفسه)، لا من حيث الأصالة، بل من حيث جعل نفسه نائباً عن الغير فضولاً، ففيه مع الإشكال في صحّة هذا لو لم يرجع إلى الشراء في ذمّة الغير ـ : أنّ اللازم من هذا أنّ الغير إذا ردّ هذه المعاملة وهذه النيابة تقع فاسدة من أصلها (معامله)، لا أنّها (معامله) تقع للمباشر. نعم، إذا عجز المباشر من إثبات ذلك على البائع لزمه ذلك في ظاهر الشريعة، كما ذكرنا سابقاً ونصّ عليه جماعة في باب التوكيل وكيف كان، فوقوع المعاملة في الواقع مردّدةً بين المباشر والمنويّ، دون التزامه (مباشر) خرط القتاد! ويمكن تنزيل العبارة على الوقوع للمباشر ظاهراً، لكنّه بعيد.

يوجب صرف الكليّ إلى ذمّة ذلك الغير ، كما أنّ إضافة الكلّي إليه يوجب صرف البيع أو الشراء إليه وإن لم يقصده أو لم يضفه إليه ، ظهر من ذلك التنافي بين إضافة البيع إلى غيره وإضافة الكلّي إلى نفسه أو قصده من غير إضافة ، وكذا بين إضافة البيع إلى نفسه وإضافة الكلّي إلى غيره.

لو جمع بين نفسه وذمّة الغير

فلو جمع بين المتنافيين ، بأن قال : «اشتريت هذا لفلان بدرهم في ذمّتي» أو «اشتريت هذا لنفسي بدرهم في ذمّة فلان» ففي الأوّل يحتمل البطلان ؛ لأنّه في حكم شراء شي‌ء للغير بعين ماله ، ويحتمل إلغاء أحد القيدين وتصحيح المعاملة لنفسه أو للغير (١) ، وفي الثاني يحتمل كونه من قبيل شرائه لنفسه بعين مال الغير ، فيقع للغير بعد إجازته ، لكن بعد تصحيح المعاوضة بالبناء على التملّك في ذمّة الغير اعتقاداً ، ويحتمل الصحّة بإلغاء قيد «ذمّة الغير» ؛ لأنّ تقييد الشراء أوّلاً بكونه لنفسه يوجب إلغاء ما ينافيه من إضافة الذمّة إلى الغير ، والمسألة تحتاج إلى تأمّل.

ما أفاده العلّامة فيما لو اشترى فضولياً في الذمّة لغيره ، وردّ ذلك الغير

ثمّ إنّه قال في التذكرة : لو اشترى فضولياً ، فإن كان بعين مال الغير ، فالخلاف في البطلان والوقف على الإجازة ، إلاّ أنّ أبا حنيفة قال : يقع (٢) للمشتري بكلّ (٣) حال (٤). وإن كان في الذمّة لغيره وأطلق‌

__________________

(١) في «ص» : لغيره.

(٢) لم ترد «يقع» في غير «ش» ، إلاّ أنّها استدركت في «ن» ، «م» و «ص».

(٣) كذا في «ص» ومصحّحة «ن» و «م» ، وفي سائر النسخ : لكلّ.

(٤) راجع المغني ؛ لابن قدامة ٤ : ٢٢٧.

اللفظ ، قال علماؤنا : يقف على الإجازة ، فإن أجاز صحّ ولزمه أداء الثمن ، وإن ردّ نفذ عن المباشر ، وبه قال الشافعي في القديم (١) وأحمد (٢).

وإنّما يصحّ الشراء ؛ لأنّه تصرّف في ذمّته لا في مال غيره ، وإنّما وقف على الإجازة لأنّه عقد الشراء له ، فإن أجازه لزمه ، وإن ردّه لزم من اشتراه ، ولا فرق بين أن ينقد (٣) من مال الغير أو لا.

وقال أبو حنيفة : يقع عن المباشر ، وهو جديد للشافعي (٤) ، انتهى.

المناقشة فيما أفاده العلّامة

مقتضى القواعد في هذه الصورة

وظاهره الاتّفاق على وقوع الشراء مع الردّ للمشتري واقعاً ، كما يشعر به تعليله بقوله : «لأنّه تصرّف في ذمّته لا في مال الغير» ، لكن أشرنا سابقاً (٥) إجمالاً إلى أنّ تطبيق هذا على القواعد مشكل ؛ لأنّه إن جعل المال في ذمّته بالأصالة ، فيكون ما في ذمّته كعين (٦) ماله ، فيكون كما لو باع عين ماله لغيره. والأوفق بالقواعد في مثل هذا : إمّا البطلان لو عمل بالنيّة ؛ بناءً على أنّه لا يعقل في المعاوضة دخول عوض مال‌

__________________

(١) انظر فتح العزيز (المطبوع ضمن المجموع) ٨ : ١٢٢ ، والمجموع ٩ : ٢٦٠.

(٢) انظر المجموع ٩ : ٢٦٠ ، وفتح العزيز ٨ : ١٢٢ و ١٢٣ ، وحلية العلماء ٤ : ٧٧.

(٣) في «خ» ، «ع» و «ص» : «ينفذ» ، لكن صحّح في «ع» بما في المتن.

(٤) التذكرة ١ : ٤٦٣.

(٥) انظر الصفحة ٣٨١.

(٦) كذا في «ش» و «ص» ، وفي غيرهما : «كغير» ، إلاّ أنّها صحّحت في أكثر النسخ بما في المتن.

الغير في ملك غيره قهراً ، وإمّا صحّته ووقوعه لنفسه لو ألغى النيّة ؛ بناءً على انصراف المعاملة إلى مالك العين قهراً (١) وإن نوى خلافه.

وإن جعل المال في ذمّته ، لا من حيث الأصالة ، بل من حيث جعل نفسه نائباً عن الغير فضولاً ، ففيه مع (٢) الإشكال في صحّة هذا لو لم يرجع إلى الشراء في ذمّة الغير ـ : أنّ اللازم من هذا أنّ الغير إذا ردّ هذه المعاملة وهذه النيابة تقع فاسدة من أصلها ، لا أنّها تقع للمباشر. نعم ، إذا عجز المباشر من إثبات ذلك على البائع لزمه ذلك في ظاهر الشريعة ، كما ذكرنا سابقاً (٣) ونصّ عليه جماعة في باب التوكيل (٤) وكيف كان ، فوقوع المعاملة في الواقع مردّدةً بين المباشر والمنويّ ، دون التزامه خرط القتاد! ويمكن تنزيل العبارة (٥) على الوقوع للمباشر ظاهراً ، لكنّه بعيد.

جريان الفضولي في المعاطاة ، بناءً على الملك

الثاني : الظاهر أنّه لا فرق فيما ذكرنا من أقسام بيع الفضولي بين البيع العقدي والمعاطاة ؛ بناءً على إفادتها للملك ؛ إذ لا فارق بينها وبين العقد ؛ فإنّ التقابض بين الفضوليّين أو فضوليّ وأصيل إذا وقع بنيّة التمليك والتملّك فأجازه المالك ، فلا مانع من وقوع المجاز من حينه أو من حين الإجازة ، فعموم مثل قوله تعالى ﴿أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ (٦) شامل له.

__________________

(١) لم ترد «قهراً» في «ف».

(٢) كذا في «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ بدل : «ففيه مع» : فمع.

(٣) تقدّما في الصفحة ٣٩١.

(٤) تقدّما في الصفحة ٣٩١.

(٥) يعني ما نقله العلاّمة عن علمائنا في الصفحة السابقة ، بقوله : «وإن ردّ نفذ عن المباشر».

(٦) البقرة : ٢٧٥.