مرحله چهارم استدلال به حکم عقل است برای اینکه بیع فضولی باطل میباشد. در این مرحله چندین مطلب بیان شده است:
مطلب اول نحوه استدلال به حکم عقل برای بطلان بیع فضولی و جواب از این استدلال میباشد. تقریب استدلال با توجه به سه مطلب روشن میشود:
مطلب اول این است که عقل و نقل میگویند تصرّف در مال مردم قبیح و حرام است.
مطلب دوم این است وقتی که زید مکاسب عمرو را بدون اجازه عمرو به خالد میفروشد این فروش زید تصرّف در مکاسب عمرو است.
مطلب سوم این است که نهی در معاملات دلالت بر فساد آن معامله دارد.
نتیجه این است که فروش زید فضول که منهی عنه بوده است باطل است.
مرحوم شیخ از این استدلال جواب میدهد، حاصل آن جواب این است که: این استدلال در یک فرض پنج اشکال دارد و در فرض دیگر دو اشکال دارد.
بیان ذلک: تارة زید فضول که مکاسب عمرو ر ا به خالد میفروشد مقصود زید از این فروش این است بعد از آنکه عمرو مالک این فروش را اجازه کرد خالد آثار ملکیّت بر این مکاسب بار بکند به حیثی که مقصود زید فضول ترتِب این آثار از خالد بر این مکاسب قبل از اجازه عمرو نمیباشد. بنابراین فرض این استدلال پنج اشکال دارد:
اشکال اول آن این است که مجرّد عقد بر این مکاسب با خصوصیّات متقدّمه تصرّف در مال عمرو نمیباشد، پس مطلب دوم از استدلال غلط است.
اشکال دوم این است لو فرض که مجرّد عقد تصرّف باشد عقل حکم به قبح این تصرّف ندارد، شرع حکم به حرمت این تصرّف ندارد چون این تصرّف نظیر استفاده از سایه دیوار مردم است. ما نحن فیه از همین قبیل است، پس مطلب اول از استدلال بر مورد بحث دلالت ندارد.
اشکال سوم این است که بفرمایید این تصرّف است، بفرمایید این تصرّف حرام است، نتیجه این میشود که این بیع منهی عنه بوده است این نهی دلالت بر فساد ندارد چون نهی در معاملات دلالت بر فساد معامله ندارد. لذا مطلب سوم در استدلال ناتمام است.
اشکال چهارم این است: أفرض که این تصرّف باشد و این تصرّف قبیح باشد و نهی دلالت بر فساد کند مع ذلک اشکال دیگری هست که آن این است که دلالت نهی بر فساد به معنای فاسد بودن تخم مرغ نیست. فساد در این مورد این است که اثری که مطلوب از عقد بوده است بر عقد فضول به تنهایی بار نمیشود تا اجازه مالک نیاید اثر مطلوب بار نمیشود.
اشکال پنجم این است که دلیل شما اخص از مدّعا میباشد. چون لو قلنا به اینکه عقد مقارن با رضای مالک در صورتی که رضای مالک به قرائن حالیه یا مقالیه استفاده شده باشد عقد فضولی میباشد. دلیل شما بطلان این عقد فضولی را نمیرساند.
فرض دوم این است که زید فضول که مکاسب عمرا را میفروشد در حال فروختن قصد زید این است که خالد اثر بر این عقد بدون آمدن اجازه عمرو بار بکند. اگر در واقع بیع فضول از این قبیل بوده است در این فرض ابتداءً باید دید در این فرض حرام قصد مقارن با عقد است که عقد حرمت شرعیّه ندارد قبیح قصد زید که مقارن با عقد بوده است میباشد نفس عقد قبیح نمیباشد.
و أخری در این فرض میگویید قبیح عقد مقارن با این قصد است حرام عقد مقارن با این قصد است که بنابراین مجال برای استدلال میباشد. در این فرض این استدلال دو اشکال دارد:
اشکال اول آن این است این عقدی که منهی عنه بوده است نهی از این عقد دلالت بر فساد ندارد لما ذکرنا که نهی متعلّق به اسباب در باب معاملات مثل نهی متعلّق به بیع در وقت ندا دلالت بر حرمت ندارد.
اشکال دوم این است أفرض که این نهی دلالت بر فساد داشته باشد مراد از فساد این است که بدون آمدن اجازه بر این عقد به تنهایی اثر بار نمیشود فساد به این معنا را قائلین به صحت بیع فضولی میگویند. به این نتیجه رسیدیم که این دلیل چهارم در یک فرض پنج اشکال دارد. دو فرض دیگر دو اشکال دارد.