درس مکاسب - بیع

جلسه ۳۱۴: علم به مثمن ۳۳

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

اختلاف در تقدم تلف بر بیع و تاخر آن

مورد بحث این است که دو حادث به وجود آمده است: یکی از آن دو حادث بیع می‌باشد که واقع شده است. حادث دوم تلف مبیع می‌باشد که حادث شده است.

اختلاف در این است که تلف که أحد الحادثین است تقدّم بر حادث دیگر دارد یا نه؟ مشتری می‌گوید تلف مبیع قبل از زمان بیع بوده است. فروشنده می‌گوید تلف مبیع بعد از بیع و قبض بوده است. آیا قول مشتری مطابق با اصل است یا قول فروشنده؟

مرحوم شیخ فرض را برده است در مواردی که نفس تخلیه مکان قبض مبیع باشد. مثلاً زید در چهارشنبه زمین را به عمرو فروخته است. ثمّ تبین که این زمین را زلزله خراب کرده است سیل برده است و در زمین قبض آن به این است که زید مالک زمین از زمین رفع ید کرده باشد و زمین خراب شده است. بین زید فروشنده و عمرو مشتری اختلاف شده است عمرو می‌گوید در روز سه شنبه زمین را سیل برده است و در زمان عقد زمین وجود نداشته است. زید می‌گوید زمین را در پنج شنبه سیل برده است. التلف بعد البیع و القبض. قول کدامیک مطابق با اصل است؟ دو نظریه وجود دارد:

نظریه اولی این است که قول مشتری مطابق با اصل می‌باشد. دلیل بر این نظریه این است که اگر فرض کردیم قیمت این زمین ده هزار تومان بوده است. این ده هزار تومان روز یکشنبه قطعاً ملک مشتری بوده است. روز سه شنبه قطعاً ملک مشتری بوده است. در روز پنج شنبه شک داریم که این ده هزار تومان ملک مشتری می‌باشد یا نمی‌باشد؟ اگر تلف قبل از بیع بوده است ملک مشتری می‌باشد و الا نه. پس الآن شک داریم استصحاب بقای ملکیّت می‌گوید این ده هزار تومان ملک عمرو می‌باشد تبعاً قول مشتری موافق با این اصل می‌باشد. قول فروشنده مخالف با این اصل می‌باشد.

نظریه دوم این است که در این فرض قول فروشنده مقدّم است. دلیل بر این نظریه این است که قول فروشنده مطابق با اصالة الصحة می‌باشد. شک داریم که بیع روز چهارشنبه صحیح بوده است یا نه؟ اصالة الصحة می‌گوید مسلمان بیع باطل انجام نمی‌دهد و این بیع صحیح بوده است. قول فروشنده مطابق با اصالة الصحة می‌باشد لذا قول فروشنده بر قول مشتری مقدّم است لأنه منکر.

مرحوم شیخ این نظریه دوم را قبول ندارد جهت آن این است که در مورد بحث اصالة الصحة جاری نمی‌باشد. اینکه اصالة الصحة نداریم متوقّف بر توجّه به دو کمله است:

کلمه اولی این است هر موردی که صدور فعل احراز شده باشد اصالة الصحة جاری است و هر موردی که اصل صدور فعل احراز نشده است اصالة الصحة جاری نمی‌شود.

کلمه دوم این است که واقع فرض تحلیل بشود آیا خانه در روز چهارشنبه خراب بوده است زمینی در کار نبوده است یا در روز چهارشنبه زمین موجود بوده است خانه در روز چهارشنبه مجود بوده است؟

اگر صورت اولی باشد اصلاً بیعی واقع نشده است. پس در مورد بحث علی تقدیر بیع واقع شده است و علی تقدیر آخر بیع واقع نشده است.

شما در مورد بحث عنوان بیع را احراز نکردید بلکه شک در اصل تحقّق بیع و عدمه دارید لذا اصالة الصحة جاری نمی‌شود. اصالة الصحة در مواردی جاری است که فعل صادر شده باشد شک در این باشد که خلاف شرعی انجام شده یا نه ولی مواردی که اصل فعل احراز نشده است اصالة الصحة جاری نمی‌باشد.

در ما نحن فیه از قبیل دوم است که در واقع بیعی نبوده است لغو بوده است نه حرام. اصالة الصحة جاری نمی‌شود. پس قول مشتری مطابق با اصل است نه قول بایع. در دوران امر بین فعل لغو و فعل مؤثر اصالة الصحة جاری نمی‌شود.

۳

تطبیق اختلاف در تقدم تلف بر بیع و تاخر آن

ولو وجد المبيع تالفاً بعد القبض فيما يكفي في قبضه التخلية، واختلفا في تقدّم التلف على البيع وتأخّره، فالأصل بقاء ملك المشتري على الثمن، لأصالة عدم تأثير البيع.

وقد يتوهّم جريان أصالة صحّة البيع هنا، للشكّ في بعض شروطه (بیع)، وهو وجود المبيع.

وفيه: أنّ صحّة العقد عبارةٌ عن كونه بحيث يترتّب عليه الأثر شرعاً، فإذا فرضنا أنّه عقد على شي‌ءٍ معدومٍ في الواقع فلا تأثير له عقلاً في تمليك العين؛ لأنّ تمليك المعدوم لا على قصد تمليكه عند الوجود، ولا على قصد تمليك بدله مِثلاً أو قيمته غير معقول. ومجرّد إنشائه باللفظ لغوٌ عرفاً، يقبح مع العلم دون الجهل بالحال، فإذا شككنا في وجود العين حال العقد فلا يلزم من الحكم بعدمه فعلٌ فاسدٌ من المسلم؛ لأنّ التمليك الحقيقي غير متحقّق، والصوري وإن تحقّق لكنّه ليس بفاسد؛ إذ اللغو فاسدٌ عرفاً أي قبيح إذا صدر عن علمٍ بالحال.

وبالجملة، الفاسد شرعاً الذي تنزّه عنه فعل المسلم هو التمليك الحقيقي المقصود الذي لم يمضه الشارع.

فافهم هذا، فإنّه قد غفل عنه بعضٌ في مسألة الاختلاف في تقدّم بيع الراهن على رجوع المرتهن عن إذنه في البيع وتأخّره عنه، حيث تمسّك بأصالة صحّة الرجوع عن الإذن؛ لأنّ الرجوع لو وقع بعد بيع الراهن كان فاسداً؛ لعدم مصادفته محلاًّ يؤثّر فيه.

نعم، لو تحقّقت قابليّة التأثير عقلاً وتحقّق الإنشاء الحقيقي عرفاً ولو فيما إذا باع بلا ثمن، أو باع ما هو غير مملوكٍ كالخمر والخنزير وكالتالف شرعاً كالغريق والمسروق، أو معدوم قُصد تملّكه عند وجوده كالثمرة المعدومة، أو قصد تمليك بدله مِثلاً أو قيمةً، كما لو باع ما أتلفه زيد على عمرو، أو صالحه إيّاه بقصد حصول أثر الملك في بدله تحقّق مورد الصحّة والفساد، فإذا حكم بفساد شي‌ءٍ من ذلك ثمّ شكّ في أنّ العقد الخارجي منه أم من الصحيح، حمل على الصحيح.

لو كان مدّعي الخيار هو البائع

ومن ذلك يعلم الكلام فيما لو كان مدّعي الخيار هو البائع ، بأن اتّفقا على مشاهدته مهزولاً ووقوع العقد على المشاهد وحصل السمن ، واختلفا في تقدّمه على البيع ليثبت الخيار للبائع ، فافهم وتدبّر ؛ فإنّ المقام لا يخلو عن إشكال واشتباه.

لو اختلفا في تقدّم التلف على البيع وتأخّره عنه

ولو وجد المبيع تالفاً بعد القبض فيما يكفي في قبضه التخلية ، واختلفا في تقدّم التلف على البيع وتأخّره ، فالأصل بقاء ملك المشتري على الثمن ، لأصالة عدم تأثير البيع.

وقد يتوهّم جريان أصالة صحّة البيع هنا ، للشكّ في بعض شروطه ، وهو وجود المبيع.

وفيه : أنّ صحّة العقد عبارةٌ عن كونه بحيث يترتّب عليه الأثر شرعاً ، فإذا فرضنا أنّه عقد على شي‌ءٍ معدومٍ في الواقع فلا تأثير له عقلاً في تمليك العين ؛ لأنّ تمليك المعدوم لا على قصد تمليكه عند الوجود ، ولا على قصد تمليك بدله مِثلاً أو قيمته (١) غير معقول. ومجرّد إنشائه باللفظ لغوٌ عرفاً ، يقبح مع العلم دون الجهل بالحال ، فإذا شككنا في وجود العين حال العقد فلا يلزم من الحكم بعدمه فعلٌ فاسدٌ من المسلم ؛ لأنّ التمليك الحقيقي غير متحقّق ، والصوري وإن تحقّق لكنّه ليس بفاسد ؛ إذ اللغو فاسدٌ عرفاً أي قبيح إذا صدر عن علمٍ (٢) بالحال.

وبالجملة ، الفاسد شرعاً الذي تنزّه (٣) عنه فعل المسلم هو التمليك‌

__________________

(١) كذا ، والظاهر : قيمة.

(٢) كذا في «ف» و «ش» ، وفي «خ» و «ص» ومصحّحة سائر النسخ : عمّن علم.

(٣) في مصحّحة «ن» : ينزّه.

الحقيقي المقصود الذي لم يمضه الشارع.

فافهم هذا ، فإنّه قد غفل عنه بعضٌ (١) في مسألة الاختلاف في تقدّم (٢) بيع الراهن على رجوع المرتهن عن إذنه في البيع وتأخّره (٣) عنه ، حيث تمسّك بأصالة صحّة الرجوع عن الإذن ؛ لأنّ الرجوع لو وقع بعد بيع الراهن كان فاسداً ؛ لعدم مصادفته محلاًّ يؤثّر فيه.

نعم ، لو تحقّقت قابليّة التأثير عقلاً وتحقّق (٤) الإنشاء الحقيقي عرفاً ولو فيما إذا باع بلا ثمن ، أو باع ما هو غير مملوكٍ كالخمر والخنزير وكالتالف شرعاً كالغريق والمسروق ، أو معدوم قُصد تملّكه عند وجوده كالثمرة المعدومة ، أو قصد تمليك بدله مِثلاً أو قيمةً ، كما لو باع ما أتلفه زيد على عمرو ، أو صالحه إيّاه بقصد حصول أثر الملك في بدله تحقّق مورد الصحّة والفساد ، فإذا حكم بفساد شي‌ءٍ من ذلك ثمّ شكّ في أنّ العقد الخارجي منه أم من الصحيح ، حمل على الصحيح.

__________________

(١) راجع الجواهر ٢٥ : ٢٦٧.

(٢) في «ف» : تقديم.

(٣) كذا في مصحّحة «ن» ، وفي النسخ : تأخيره.

(٤) في غير «ف» : أو تحقق.