درس مکاسب - بیع

جلسه ۲۰۹: بیع فضولی ۹۲

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

تزاحم فقیه با فقیه در امور حسبیه

در این مباحثه چهار مطلب بیان شده است:

مطلب اول این است که مزاحمت فقیه برای فقیه دیگر که امور حسبیه را متصدی شده است جایز است یا نه؟ مثلاً فقیهی نماینده‌ای در اوقاف معین کرده است؟ آیا برای فقیه دیگر تعیین نماینده جایز است یا نه؟

مرحوم شیخ می‌فرماید که: مزاحمت فقیه برای فقیه دیگر جایز نمی‌باشد. دو دلیل برای این مدعا ذکر شده است:

دلیل اول این است که نظر فقیه اول به منزله نظر خود امام (علیه السلام) می‌باشد و لذا ادله ولایت فقیه دوم از شمول ولایت دوم این مورد را قاصر می‌باشد چون نایب حق مزاحمت با منوب عنه ندارد.

دلیل دوم این است: اینکه خداوند متعال به وسیله ائمه ولایت را برای فقها قرار داده است به خاطر این بوده است که در حکومت اسلامی حرج و اختلال نظام به وجود نیاید. برای حفظ نظام اسلامی متصدی تعیین کرده است و من الواضح حفظ نظام متوقف است که فقیه دیگر مزاحمت با فقیه اول نداشته باشد. لعین ما ذکرنا اگر ولایت عامه را قائل شدیم مسأله همین است.

مطلب دوم اشکالی است بر ما ذکرنا و آن اشکال این است: چه مانعی دارد که فقهای متعدد به منزله وکلای متعدد باشند. یعنی کما اینکه وکلای متعدد حق مزاحمت بکدیگر را دارند. فقهای متعدد هم حق مزاحمت داشته باشند. مثلاً زید عمرو را وکیل کرده است که منزل او را بفروشد و ایضاً زید خالد را وکیل کرده است که منزل او را بفروشد در این فرض بلا شبهة هر یک از این دو وکیل حق مزاحمت با دیگری را دارند. ما نحن فیه هم از این قبیل باشد.

مرحوم شیخ از این اشکال جواب می‌دهند، حاصل جواب این است که در وکلای متعدّد که از قبیل ما نحن فیه باشد مزاحمت وکیل دوم با وکیل اول جایز نمی‌باشد.

بیان ذلک: تارة زید عمرو را وکیل در فروش حیاط خود کرده است و کذلک زید خالد را وکیل در فروش حیاط کرده است کل مواردی که دائره وکالت نفس العمل باشد. در این موارد فعل هر یک از دو وکیل که زودتر انجام بشود نافذ است.

فرض دوم این است که زید وکالتی که به عمرو داده است این است که گفته هر کاری که عمرو بکند مثل کار من است فعله فعلی ایضاً زید به خالد وکالت داده است که هر کاری که خالد در رابطه با این حیاط انجام بدهد کار او مثل کار من است. کل مواردی که این طور باشد مزاحمت جایز نیست.

۳

فرق ما نحن فیه و باب قضاوت

مطلب سوم این است: فرق بین ما نحن فیه و باب قضاوت که می‌گویند قبل از صدور حکم از حاکم اول صدور حکم از حاکم دوم جایز است روشن است. حکم حاکم مثل جواب سلام است. وقتی بر حاکم، حکم دادن واجب است که متنازعین از حاکم نظر خواهی بکنند. تبعاً اگر متنازعین پیش زید رفتند قبل از صدور حکم از زید پیش عمرو حاکم رفته‌اند از اولی نظرخواهی دیگر نکردند لذا در این صورت بر حاکم اول حکم واجب نمی‌باشد لذا قیاس مع الفارق می‌باشد.

۴

شرط مصلحت نسبت به ولایت فقیه

مطلب چهارم این است: تقدّم الکلام در رابطه با ولایت أب و جد نسبت به تصرّفات در مال یتیم سه نظریه وجود داشته است: قول به جواز تصرف مطلقاً، و قول جواز تصرف در صورت مصلحت، و قول به جواز تصرف در صورتی که مفسده نداشته باشد.

فعلاً کلام در ولایت فقیه بر مال یتیم است. این ولایت مطلقاً می‌باشد یا در صورت وجود مصلحت؟ در این مسأله دو نظریه وجود دارد:

نظریه اولی این است که این ولایت در خصوص موردی است که تصرّف فقیه به نفع یتیم باشد. دلیل بر این نظریه:

اولاً اجماع می‌باشد.

و ثانیاً اصل است به این بیان قدر متیقن موردی که فروش این ماشین به نفع یتیم باشد، فقیه یا مؤمن ولایت دارند و اما در موردی که فروش این ماشین برای یتیم ضرر دارد یا اگر ضرر ندارد نفعی هم برای یتیم ندارد در این مورد ما شک داریم که فقیه ولایت بر این فروش دارد یا نه؟ ما شک داریم که مؤمن ولایت بر این فروش دارد یا نه؟ کل موارد مشکوک اصل می‌گوید فقیه ولایت بر این فروش ندارد.

و ثالثاً آیه مبارکه (لا تقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن) می‌باشد نحوه دلالت آیه متوقف بر مقدمه‌ای است که در آن مقدمه دو کلمه توضیح داده شده است:

کلمه اولی توضیح معنای (لا تقربوا) می‌باشد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: کلمه (قرب) چهار احتمال دارد:

احتمال اول این است که: هیچ کاری در مال یتیم نکنید مگر آن کار به نفع یتیم باشد.

احتمال دوم این است که مراد وضع الید علی مال الصغیر باشد یعنی کسی که می‌خواهد ماشین یتیم را در اختیار بگیرد گرفتن آن ماشین را باید به نفع او باشد. در این احتمال با گذاشتن ماشین جای خودش کاری ندارد با وضع ماشین بعد از اختیار کاری ندارد.

احتمال سوم این است آنچه را که عرف تصرّف می‌داند وقتی جایز است که آن تصرّف به نفع یتیم باشد مثلاً نگه داشتن ماشین را عرف تصرّف نمی‌داند. آیه حکم تصرّفات را می‌گوید.

احتمال چهارم این است هر کاری که مستند به شما باشد نسبت به مال یتیم باید به نفع یتیم باشد.

کلمه دوم توضیح در کلمه (أحسن) می‌باشد. کلمه (أحسن) در این آیه چهار احتمال دارد:

احتمال اول این است که أحسن به معنای أنفع و أولی و بهتر باشد. غاية الأمر بهتری فعل نسبت به ترک لحاظ بشود.

احتمال دوم این است که أحسن به معنای اولی و أصلح و أنفع و بهتر باشد. مقیس علیه آن اعم از فعل و ترک باشد. اگر فروش از هر تصرفی بهتر است جایز است.

احتمال سوم این است که أحسن به معنای حسن باشد یعنی چیزی که نه منفعت دارد و نه مصلحت دارد. هر کاری که نسبت به ترک آن حسن دارد انجام دهید اگر ضرر دارد انجام ندهید.

احتمال چهارم این است که أحسن به معنای حسن باشد یعنی هر کاری که باید انجام بگیرد مفسده نباید داشته باشد و لکن آن کار أعم از فعل و ترک می‌باشد.

۵

تطبیق تزاحم فقیه با فقیه در امور حسبیه

فقد ظهر ممّا ذكرنا: الفرق بين الحكّام، وبين الأب والجدّ؛ لأجل الفرق بين كون كلّ واحد منهم حجّة وبين كون كلّ واحد منهم نائباً.

وربما يتوهّم: كونهم حينئذٍ كالوكلاء المتعدّدين، في أنّ بناء واحد منهم على أمر مأذون فيه لا يمنع الآخر عن تصرّفٍ مغايرٍ لما بنى عليه الأوّل.

ويندفع بأنّ الوكلاء إذا فرضوا وكلاء في نفس التصرّف لا في مقدّماته، فما لم يتحقّق التصرّف من أحدهم كان الآخر مأذوناً في تصرّفٍ مغايرٍ وإن بنى عليه الأوّل ودخل فيه، أمّا إذا فرضوا وكلاء عن الشخص الواحد بحيث يكون إلزامهم كإلزامه ودخولهم في الأمر كدخوله، وفرضنا أيضاً عدم دلالة دليل وكالتهم على الإذن في مخالفة نفس الموكّل، والتعدّي عمّا بنى هو عليه مباشرةً أو استنابةً، كان حكمه حكم ما نحن فيه من غير زيادة ولا نقيصة.

والوهم إنّما نشأ من ملاحظة التوكيلات المتعارفة للوكلاء المتعدّدين المتعلّقة بنفس ذي المقدّمة، فتأمّل.

الإمام عليه‌السلام ، فأدلّة النيابة عن الإمام عليه‌السلام لا تشمل ما كان فيه مزاحمة الإمام (١) عليه‌السلام.

فقد ظهر ممّا ذكرنا : الفرق بين الحكّام ، وبين الأب والجدّ ؛ لأجل الفرق بين كون كلّ واحد منهم حجّة وبين كون كلّ واحد منهم نائباً.

وربما يتوهّم : كونهم حينئذٍ كالوكلاء المتعدّدين ، في أنّ بناء واحد منهم على (٢) أمر مأذون فيه لا يمنع الآخر عن تصرّفٍ مغايرٍ لما بنى عليه الأوّل.

ويندفع بأنّ الوكلاء إذا فرضوا وكلاء في نفس التصرّف لا في مقدّماته ، فما لم يتحقّق التصرّف من أحدهم كان الآخر مأذوناً في تصرّفٍ مغايرٍ وإن بنى عليه الأوّل ودخل فيه ، أمّا إذا فرضوا وكلاء عن الشخص الواحد بحيث يكون إلزامهم كإلزامه ودخولهم في الأمر كدخوله ، وفرضنا أيضاً عدم دلالة دليل وكالتهم على الإذن في مخالفة نفس الموكّل ، والتعدّي عمّا بنى هو عليه مباشرةً أو استنابةً ، كان حكمه حكم ما نحن فيه من غير زيادة ولا نقيصة.

والوهم إنّما نشأ من ملاحظة التوكيلات المتعارفة للوكلاء المتعدّدين المتعلّقة بنفس ذي المقدّمة ، فتأمّل.

هذا كلّه مضافاً إلى لزوم اختلال نظام المصالح المنوطة إلى الحكّام سيّما في مثل هذا الزمان (٣) الذي شاع فيه القيام بوظائف الحكّام ممّن‌

__________________

(١) في «ف» : للإمام.

(٢) في «ف» بدل «على» : في.

(٣) كذا في «ش» ، وفي «خ» و «ص» : «هذه الأزمان» ، وفي سائر النسخ : هذا الأزمان.

يدّعي الحكومة.

وكيف كان ، فقد تبيّن ممّا ذكرنا عدم جواز مزاحمة فقيهٍ لمثله في كلّ إلزام قوليّ أو فعليّ يجب الرجوع فيه إلى الحاكم ، فإذا قبض (١) مال اليتيم من شخص أو عيّن شخصاً لقبضه أو جعله ناظراً عليه ، فليس لغيره من الحكّام مخالفة نظره ؛ لأنّ نظره كنظر الإمام.

وأمّا جواز (٢) تصدّي مجتهدٍ لمرافعةٍ تصدّاها مجتهد آخر قبل الحكم فيها إذا لم يعرض عنها بل بنى على الحكم فيها ؛ فلأنّ وجوب الحكم فرع سؤال من له الحكم.

هل يشترط في ولاية غير الأب والجد ملاحظة الغبطة لليتيم؟

ثمّ إنّه هل يشترط في ولاية (٣) غير الأب والجدّ ملاحظة الغبطة لليتيم ، أم لا؟.

دعوى الاجماع على اشتراط المصلحة

ذكر الشهيد في قواعده : أنّ فيه وجهين (٤) ، ولكن ظاهر (٥) كثير (٦) من كلماتهم : أنّه لا يصحّ إلاّ مع المصلحة ، بل في مفتاح الكرامة : أنّه إجماعي (٧) ، وأنّ الظاهر من التذكرة في باب الحجر كونه اتّفاقياً بين‌

__________________

(١) في غير «ف» و «ش» : أقبض.

(٢) في «ف» : عدم جواز.

(٣) كذا ، وفي التعبير ما لا يخفى.

(٤) راجع القواعد والفوائد ١ : ٣٥٢ ، القاعدة ١٣٣ ، وسيأتي نصّ كلامه في الصفحة ٥٧٩.

(٥) في «خ» و «ص» : ظهر.

(٦) كلمة «كثير» وردت في «ف» و «ش» ، واستدركت في هامش «ن».

(٧) مفتاح الكرامة ٤ : ٢١٧.

المسلمين (١) ، وعن شيخه في شرح القواعد : أنّه ظاهر الأصحاب (٢) ، وقد عرفت تصريح الشيخ والحلّي بذلك حتّى في الأب والجدّ (٣).

الاستدلال بقوله تعالى ﴿وَلا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

ويدلّ عليه بعد ما عرفت من أصالة عدم الولاية لأحد على أحد ـ : عموم قوله تعالى ﴿وَلا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (٤) ، وحيث إنّ توضيح معنى الآية على ما ينبغي لم أجده في كلام أحد من المتعرّضين لبيان آيات الأحكام ، فلا بأس بتوضيح ذلك في هذا المقام ، فنقول : إنّ «القرب» في الآية يحتمل معاني (٥) أربعة :

الأوّل : مطلق التقليب (٦) والتحريك حتّى من مكان إلى آخر ، فلا يشمل مثل إبقائه (٧) على حال أو عند (٨) أحد.

محتملات معنى «القرب»

الثاني : وضع اليد عليه بعد أن كان بعيداً عنه ومجتنباً ، فالمعنى : تجنّبوا عنه ، ولا تقربوه إلاّ إذا كان القرب أحسن ، فلا يشمل حكم ما بعد الوضع (٩).

الثالث : ما يعدّ تصرّفاً عرفاً كالاقتراض والبيع والإجارة وما أشبه‌

__________________

(١) استظهره السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٥ : ٢٦٠ ، وانظر التذكرة ٢ : ٨٠.

(٢) شرح القواعد (مخطوط) : الورقة ٧١.

(٣) راجع الصفحة ٥٣٩.

(٤) الأنعام : ١٥٢ ، والإسراء : ٣٤.

(٥) في «ف» : معان.

(٦) كذا في «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : التقلّب.

(٧) في «ف» : البقاء.

(٨) في مصحّحة «ص» : على حاله وعند.

(٩) في «ف» و «خ» ونسخة بدل «ش» : بعد الارتكاب.

ذلك فلا يدلّ على تحريم إبقائه بحاله تحت يده إذا كان التصرّف فيه أحسن منه ، إلاّ بتنقيح المناط.

الرابع : مطلق الأمر الاختياري المتعلّق بمال اليتيم ، أعمّ من الفعل والترك ، والمعنى : لا تختاروا في مال اليتيم فعلاً أو تركاً إلاّ ما كان أحسن من غيره ، فيدلّ على حرمة الإبقاء في الفرض المذكور ؛ لأنّ إبقاءه قربٌ له بما ليس أحسن.

محتملات معنى «الأحسن»

وأمّا لفظ «الأحسن» في الآية ، فيحتمل أن يراد به ظاهره من التفضيل ، ويحتمل أن يراد به الحسن. وعلى الأوّل ، فيحتمل التصرّف الأحسن من تركه كما يظهر من بعض ويحتمل أن يراد به ظاهره وهو الأحسن مطلقاً من تركه ومن غيره من التصرّفات. وعلى الثاني ، فيحتمل أن يراد ما فيه مصلحة ، ويحتمل أن يراد به ما لا مفسدة فيه ، على ما قيل : من أنّ أحد معاني الحسن ما لا حرج في فعله (١).

الظاهر من احتمالات «القرب» و «الأحسن»

ثمّ إنّ الظاهر من احتمالات «القرب» هو الثالث ، ومن احتمالات «الأحسن» هو الاحتمال الثاني ، أعني التفضيل المطلق.

وحينئذٍ فإذا فرضنا أنّ المصلحة اقتضت بيع مال اليتيم ، فبعناه بعشرة دراهم ، ثمّ (٢) فرضنا أنّه لا يتفاوت لليتيم إبقاء الدراهم أو جعلها ديناراً ، فأراد الوليّ جعلها ديناراً ، فلا يجوز ؛ لأنّ هذا التصرّف ليس أصلح من تركه ، وإن كان يجوز لنا من أوّل الأمر بيع المال بالدينار ؛ لفرض عدم التفاوت بين الدراهم والدينار بعد تعلّق المصلحة بجعل المال نقداً.

__________________

(١) لم نعثر على قائله.

(٢) في «ف» زيادة : لو.