درس دروس في علم الاصول - الحلقة الاولی

جلسه ۱۱: دلیل شرعی ۳

 
۱

خطبه

۲

استعمال

سه نکته را در این جلسه مطرح خواهیم کرد:

1- استعمال چیست؟

2- حقیقت و مجاز چیست؟

3- وضع تعینی چگونه روی می دهد؟

نکته اول: استعمال

چند تا اصطلاح یاد بگیرید مرتبط با مبحث استعمال.

اولا خود استعمال چیست؟ استعمال یک لفظ به چه معناست؟ بکار بردن لفظ به منظور انتقال معنای آن به ذهن شنونده.

پشت این قصد و نیت خوابیده است.

اصطلاحات:

  • مستعمَل (لفظی که بکار گرفته شده).
  • مستعمل فیه (معنایی که انتقال یافته است).
  • مستعمِل (شخصی که این لفظ را بکار برده است).
  • اراده استعمالیه (قصد و اراده متکلم در اینکه با بکار بردن لفظی معنایی را به ذهن سامع منتقل کند).

حالا مستعمِل، هم باید لفظ را تصور کند و هم معنا را. چون می خواهد یکی را برای دیگری بکار ببرد. لفظ را بکار ببرد برای انتقال به معنا. پس هم باید لفظ و واژه را تصور کند (مثلا زید) و هم آن معنا را (هیکل زید)، بعد بیاید یکی را بکار برد تا آن معنا منتقل شود.

پس باید دو چیز را لحاظ کنیم. منتهی لحاظ دو چیز با هم متفاوت است. ما لفظ را لحاظ می کنیم به شکل آلی، یعنی به عنوان یک آلت و ابزار لحاظش می کنیم، مثل آینه. و معنا را هم لحاظ می کنیم لحاظ استقلالی، مثل صورتی که در آینه افتاده است. (مثلا وقتی به آینه نگاه می کنید تصویر درختی را در آینه می بینید از طرفی نگاه شما به آینه است و آینه را می بینید و از طرفی درختی را مبینید که در آینه منعکس شده است و نگاه شما به آینه در حکم یک ابزار است). پس لحاظ یکی (لفظ) برای دیگری و فدای دیگری (معنا) است.

نکته: وقتی ما چیزی را لحاظ آلی می کنیم از خود آن چیز غافلیم. بارها نگاه می کنیم به آینه از خود آینه غافلیم.

 

۳

استعمال لفظ در اکثر از یک معنا

بحث اصولی: استعمال لفظ در دو معنا درست است یا نه؟

استعمال لفظ در دو معنا یعنی چه؟ یعنی یک لفظ را همزمان در دو معنا مستقلا استعمال کنیم. مثلا بگوئیم رأیت العین یک بار منظورمان چشم باشد و یک بار منظورمان چشمه باشد. یعنی من دو چیز دیدم، رأیت چشم را، رأیت چشمه را. یعنی کأنه دو جمله است ریختیم روی همدیگر شده یک جمله. با یک جمله آمدیم کار دو جمله را کردیم. فرض کنید شارع گفته انظر الی العین، کأن اینجا شارع دو تا قصد داشته باشد و بخواهد دو تکلیف بر دوش شما گذاشته باشد: تکلیف اول: نگاه به چشم، به این اعتبار که عین به معنای چشم باشد. تکلیف دوم: انظر به چشمه. یک جمله است دو تا تکلیف بر ما بار می کند.

آیا استعمال لفظ در دو معنای مستقل جائز است؟

آخوند ره فرموده اند: جایز نیست و محال است. 

استدلال ایشان در یک قیاس استثنائی:

صغری: اگر استعمال یک لفظ در آن واحد در دو معنا به صورت مستقل (یعنی یکبار مستقلا در این معنا بکار برود و همزمان مستقلا در معنای دیگر بکار برود) ممکن باشد، باید ممکن باشد که یک شیء در همان وقت که در یک چیز فانی شده است در چیز دیگر هم فانی شود. یعنی لازم می آید این یک قاشق شکری که شما در این لیوان ریختید و هم زدید و محو وفانی شد، همزمان در لیوان بغلی هم محو بشود و او را هم شیرین کند.

کبری: والتالی (جمله جزاء) باطل، یعنی ممکن نیست که یک شیء همانوقتی که در یک چیزی فانی شده است در چیز دیگر هم فانی شود. فالمقدم (جمله شرط) مثله. استعمال لفظ در آن واحد در دو معنا به صورت مستقل محال است.

مگر اینکه دو معنا را یکی حساب کنم و یک مرکبی از هردو تشکیل دهم، مثل اینکه آینه را عقب ببرم یا خودم عقب بروم تا دو نفر در آن دیده شوند. اینجا دیگر دو معنا نیست، بلکه یک معنای مرکب است.

۴

تطبیق استعمال

۵

تطبیق استعمال لفظ در اکثر از یک معنا

۶

حقیقت و مجاز

مطلب دوم: حقیقت و مجاز

استعمال لفظ در یک معنا سه صورت دارد:

1- بکار بردن لفظ در معنای حقیقی= استعمال حقیقی.

2- بکار بردن لفظ در معنای غیر حقیقی. این خودش دو حالت دارد:

الف: با علاقه‌ی مصححه (یعنی رابطه ای هست بین این معنای غیر حقیقی و این لفظ که مصحح این استعمال است مثل رابطه مشابهت)= استعمال مجازی.

پس استعمال مجازی: بکار بردن لفظ است در غیر معنای حقیقی اش با علاقه مصححه.

3- بکار بردن لفظ در معنای غیر حقیقی بدون علاقه مصححه= استعمال غلط.

حالا اگر لفظی در معنای مجازی اش استعمال بشود محتاج به قرینه است. یعنی بدون قرینه شما حق استعمال مجازی ندارید. به این قرینه که مال استعمال مجازی است می گویند قرینه صارفه. مثلا رأیت اسدا، ما اسد را استعمال کردیم در معنای غیر حقیقی اش یعنی رزمنده شجاع، منتهی یک قرینه هم برایش می آوریم، رأیت اسدا یرمی. خب شیر درنده که تیراندازی نمی کند، پس معلوم می شود یک انسان رزمنده مقصود ما است. این یرمی می شود قرینه بر استعمال لفظ اسد در معنای غیر حقیقی اش که رزمنده باشد. متهی علاقه مصححه هست، چون بین شجاعت این رزمنده و شیر علاقه مشابهه است.

صارفه کأن می آید آن ظهور لفظ را در معنای حقیقی اش برمیگرداند به تبع خودش و به نفع خودش ظهور را مصادره می کند.

در مقابل قرینه صارفه، قرینه معیِّنه است، این برای تعیین یک معنا از معانی لفظ مشترک است. در مشترک لفظی از قرینه معینه استفاده می کنند. مثلا می گوئید رأیت عینا فی الجبل، این فی الجبل تعیین می کند معنای مراد را از واژه عین.

۷

تطبیق حقیقت و مجاز

لإيجاد العلاقة اللغوية.

وعلى هذا الأساس نعرف أنّ من نتائج الوضع : انسباق المعنى الموضوع له وتبادره إلى الذهن بمجرّد سماع اللفظ بسبب تلك العلاقة التي يحقّقها الوضع. ومن هنا يمكن الاستدلال على الوضع بالتبادر ، وجعله علامةً على أنّ المعنى المتبادر هو المعنى الموضوع له ؛ لأنّ المعلول يكشف عن العلّة كشفاً إنّياً ، ولهذا عُدَّ التبادر من علامات الحقيقة.

ما هو الاستعمال؟

بعد أن يوضع اللفظ لمعنىً يصبح تصوّر اللفظ سبباً لتصوّر المعنى ، ويأتي عندئذٍ دور الاستفادة من هذه العلاقة اللغوية التي قامت بينهما ، فإذا كنت تريد أن تعبِّر عن ذلك لشخصٍ آخر وتجعله يتصوّره في ذهنه فبإمكانك أن تنطق بذلك اللفظ الذي أصبح سبباً لتصوّر المعنى ، وحين يسمعه صاحبك ينتقل ذهنه إلى معناه بحكم علاقة السببية بينهما ، ويسمّى استخدامك اللفظ بقصد إخطار معناه في ذهن السامع «استعمالاً». فاستعمال اللفظ في معناه يعني : إيجاد الشخص لفظاً لكي يعدَّ ذهن غيره للانتقال إلى معناه ، ويسمّى اللفظ «مستعمَلاً» ، والمعنى «مستعمَلاً فيه» ، وإرادة المستعمل إخطار المعنى في ذهن السامع عن طريق اللفظ «إرادة استعمالية».

ويحتاج كلّ استعمالٍ إلى تصوّر المستعمل للَّفظ وللمعنى ، غير أنّ تصوّره لِلَّفظ يكون عادةً على نحو اللحاظ الآليّ المرآتي ، وتصوّره للمعنى على نحو اللحاظ الاستقلالي ، فهما كالمرآة والصورة ، فكما تلحظ المرآة وأنت غافل عنها وكلّ نظرك إلى الصورة كذلك تلحظ اللفظ بنفس الطريقة بما هو مرآة للمعنى وأنت غافل عنه وكلّ نظرك إلى المعنى.

فإن قلت : كيف ألحظُ اللفظَ وأنا غافل عنه ، هل هذا إلاّتناقض؟

أجابوك : بأنّ لحاظ اللفظ المرآتيّ إفناء لِلَّفظ في المعنى ، أي أنّك تلحظه مندكّاً في المعنى وبنفس لحاظ المعنى ، وهذا النحو من لحاظ شيءٍ فانياً في شيءٍ آخر يجتمع مع الغفلة عنه.

وعلى هذا الأساس ذهب جماعة كصاحب الكفاية رحمه‌الله (١) إلى استحالة استعمال اللفظ في معنيين ؛ وذلك لأنّ هذا يتطلّب إفناء اللفظ في هذا المعنى وفي ذاك ، ولا يعقل إفناء الشيء الواحد مرّتين في عرضٍ واحد.

فإن قلت : بإمكاني أن اوحِّد بين المعنيين بأن اكوِّن منهما مركّباً مشتملاً عليهما معاً ، وافني اللفظ لحاظاً في ذلك المركّب.

كان الجواب : أنّ هذا ممكن ، ولكنّه استعمال لِلَّفظ في معنىً واحد ، لا في معنيين.

الحقيقة والمجاز :

ويقسَّم الاستعمال : إلى حقيقيٍّ ومجازي ، فالاستعمال الحقيقيّ هو : استعمال اللفظ في المعنى الموضوع له الذي قامت بينه وبين اللفظ علاقة لغوية بسبب الوضع ، ولهذا يطلق على المعنى الموضوع له اسم «المعنى الحقيقي».

والاستعمال المجازي هو : استعمال اللفظ في معنىً آخر لم يوضع له ، ولكنّه يشابه ببعض الاعتبارات المعنى الذي وضع اللفظ له ، ومثاله : أن تستعمل كلمة «البحر» في العالم الغزير علمه ؛ لأنّه يشابه البحر من الماء في الغزارة والسعة ، ويطلق على المعنى المشابه للمعنى الموضوع له اسم «المعنى المجازي» ، وتعتبر علاقة اللفظ بالمعنى المجازيّ علاقةً ثانويةً ناتجةً عن علاقته اللغوية الأوّلية بالمعنى الموضوع

__________________

(١) كفاية الاصول : ٥٣

له ؛ لأنّها تنبع عن الشبه القائم بين المعنى الموضوع له والمعنى المجازي.

والاستعمال الحقيقيّ يؤدّي غرضه ـ وهو انتقال ذهن السامع إلى تصوّر المعنى ـ بدون أيّ شرط ؛ لأنّ علاقة السببية القائمة في اللغة بين اللفظ والمعنى الموضوع له كفيلة بتحقيق هذا الغرض.

وأمّا الاستعمال المجازيّ فهو لا ينقل ذهن السامع إلى المعنى ، إذ لا توجد علاقة لغوية وسببية بين لفظ «البحر» و «العالم» ، فيحتاج المستعمل لكي يحقِّق غرضه في الاستعمال المجازيّ إلى قرينةٍ تشرح مقصوده ، فإذا قال مثلاً : «بحرٌ في العلم» كانت كلمة «في العلم» قرينةً على المعنى المجازي ، ولهذا يقال عادةً : إنّ الاستعمال المجازيّ يحتاج إلى قرينةٍ دون الاستعمال الحقيقي.

ونميِّز المعنى الحقيقيّ عن المعنى المجازيِّ بالتبادر من حاقّ اللفظ ؛ لأنّ التبادر كذلك يكشف عن الوضع ، كما تقدم.

قد ينقلب المجاز حقيقةً :

وقد لاحظ الاصوليّون بحقٍّ أنّ الاستعمال المجازيّ وإن كان يحتاج إلى قرينةٍ في بداية الأمر ، ولكن إذا كثر استعمال اللفظ في المعنى المجازيّ بقرينةٍ وتكرّر ذلك بكثرةٍ قامت بين اللفظ والمعنى المجازيّ علاقة جديدة ، وأصبح اللفظ نتيجةً لذلك موضوعاً لذلك المعنى ، وخرج عن المجاز إلى الحقيقة ، ولا تبقى بعد ذلك حاجة إلى قرينة ، وتسمّى هذه الحالة بالوضع التعيّني. بينما تسمّى عملية الوضع المتصوّر من الواضع بالوضع التعييني.

وهذه الظاهرة يمكننا تفسيرها بسهولةٍ على ضوء طريقتنا في شرح حقيقة الوضع والعلاقة اللغوية ؛ لأنّنا عرفنا أنّ العلاقة اللغوية تنشأ من اقتران اللفظ بالمعنى مراراً عديدة ، أو في ظرفٍ مؤثّر ، فإذا استعمل اللفظ في معنىً مجازيٍّ مراراً