درس بدایة الحکمة

جلسه ۹۸: جلسه نود و هشتم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث سابق

۳

حرکت در مقوله کم

اما حرکت در کم: یعنی اینکه جسم یک تغیر تدریجی دارد در کمیت خود بحیث که این امر تدریجی سیال در هر آنی از آنات یک کمیتی از شیء انتزاع می‌شود غیر از کمیت آن قبل و غیر از کمیت آن بعد، مثلا یک سیب که حجم آن زیاد می‌شود، یک حجم سیال و روانی دارد که این حرکت قابل انقسام به اجزاء مختلف است و هر جزئی دارای طرفی هست به نام «آن» که از فردی از کم را انتزاع می‌کنیم غیر از کم در آن قبل و آن بعد. و این یک امر روشن است و نیاز به تأمل ندارد.

اشکال: با توجه به اینکه صرف افزایش کمی یک شیء را به هر نحوی حرکت در مقوله کم نیست، بلکه باید دارای یک انتظام خاصی باشد ـ یعنی همه این حجم با یک نسبت خاصی افزوده شود ـ لذا مثلا اگر یک هندوانه یک قسمت آن بزرگ شود، حرکت در مقوله کم صادق نیست، بلکه حرکت در مقوله کم یک تغیر اتصالی منتظم تدریجی است و با این حساب اصلا حرکت در مقوله کم نخواهیم داشت، چون همه مواردی که تصور می‌شود حرکت در مقوله کم است، به معنای انضمام جزئی به جزء دیگر است مثلا اگر در دست سه سلول باشد، هنگامی این دست بزرگتر می‌شود که مثلا دو سلول دیگر اضافه شود، نه اینکه سلول‌های قبلی حرکتی در مقوله کم داشته‌اند.

پاسخ: ایچنین نیست که ضم اجزائی به اجزاء دیگری باشد، بلکه مثلا یک سیب علاوه بر آنکه ماده و قوه‌ای دارد، دارای یک صورت نوعیه هم هست که آن وحدت بخش به همه آنچه که در سیب قرار دارد، است. پس وقتی عوامل رشد مثلا دست فراهم بودند، خود همان سلول‌ها با همه قوایی که دارند زیر چتر یک صورت نوعیه‌ای که وحدت حقیقی به آنها می‌دهد، ـ چون ترکیب صورت نوعیه با ماده و قوای آن، یک ترکیب انضمامی نیست، بلکه یک ترکیب اتحادی است ـ لذا با یک وحدت حقیقی یک حرکتی را در مقوله کم خواهیم داشت.

۴

تطبیق

۵

حرکت در مقوله وضع

با توجه به اینکه وضع سه قسم داشت ـ که در جلسه سابق بیان شد که هیئت حاصل از نسبت اجزاء با هم، نسبت اجزاء با خارج و نسبت اجزاء با هم و با خارج ـ برای سه قسم آن مثال بیان می‌کنیم: مثل اینکه کره‌ای به دور خودش بچرخد که نسبت اجزاء با بیرون با این رخ داد، تفاوت می‌کند، و مثال دوم اینکه خود اجزاء در درون آن کره حرکت تدریجی کنند و تبدیلی از قوه به فعلی شود بحیث که در هر آنی از آنات نسبت این اجزاء غیر از نسبتی باشد که در قبل و بعد با هم دارند. و مثال سوم: هم اجزاء درونی حرکت می‌کنند و هم این کره می‌چرخد.

و. اگر گفته شود که این همان حرکت در أین شد، در جواب می‌گوییم بله، در جلسه قبل بیان شد که أین یکی از اقسام وضع است.

۶

تطبیق

۷

عدم وقوع حرکت در باقی مقولات (فعل، انفعال، متی، اضافه، جده و جوهر)

۸

بیان عدم حرکت در مقوله فعل و مقوله انفعال

حرکت در مقوله فعل و مقوله انفعال نیست، چون مقوله فعل یک امر تدریجی است و وقتی یک امری تدریجی بود، پس محدود به حدی نیست تا بتوان مقوله را از آن انتزاع کرد یا آن جزء یا حد را تحت یک مقوله‌ای از مقولات دانست، لذا حرکت در مقوله فعل و مقوله انفعال نیست.

اما اگر گفته شود که این سخنی که بیان شد، نسبت به خارج است اما در ذهن می‌توان مقوله فعل را در یک آن تصور کرد و آن را مرز مشترک بین قبل و بعد دانست، بعد چه اشکالی دارد که آن حدی را انتزاع کرد که آن حد داخل در تحت مقوله‌ای از مقولات باشد؟

در جواب گفته می‌شود چون همه نقطه‌ای که تصور شد که ثابت است، پس دیگر آن یک امر تدریجی نیست؛ بلکه چون مقوله فعل، مقوله‌ای است که تدریجی باشد و در انفعال هم همینطور است، مثل موج دریا که آن را در یک لحظه ثابت بدانیم که در این صورت موج نیست.

۹

تطبیق

۱۰

بیان عدم حرکت در مقوله متی

متی یعنی نسبت حاصل شده شیء با زمان (کم متصل غیر قار) و این نسبت یک امر تدریجی است؛ و قابل اقسام آنیه الوجود نیست، لذا محدود به حدی نیست، لذا نمی‌توان ماهیتی را انتزاع کرد، پس داخل در مقوله‌ای از مقولات نخواهد بود.

۱۱

تطبیق

۱۲

بیان عدم حرکت در مقوله اضافه و مقوله جده

اضافه عبارت بود از هیئت حاصل از نسبت متکرر برای یک شیء، که یا دو طرف آن مساوی است، مثل اخوت یا دو طرف متشابه نیستند و از یک طرف ابوت و از یک طرف بنوت است. در این صورت معنا ندارد که نسبت اخوت تغییر پیدا کند، مثلا اگر من از تهران به مشهد بروم نسبت اخوت من تغییر پیدا نمی‌کند.

همینطور حرکت در مقوله جده هم واقع نمی‌شود؛ چون مقوله جد عبارت بود از نسبت حاصل از شیء محیط به محاط، و این نسبت در صورت حرکت شیء محیط، تغییری نمی‌کند.

۱۳

تطبیق

۱۴

بیان عدم حرکت در مقوله جوهر (البته طبق نظر مشهور)

چون هر حرکتی نیازمند به موضوعی است، که آن موضوع باید یک امر ثابت از ابتدای حرکت تا انتهای حرکت باشد؛ و اگر قرار باشد حرکت در مقوله جوهر رخ بدهد، یعنی جوهر هم در موضوعی قرار بگیرد که آن موضوع ثابت باشد تا گفته شود که حرکت در جوهر واقع شد بخلاف حرکت در اعراض که موضوعی ثابت در ابتدا تا انتهای حرکت دارند که همان جوهر است.

۱۵

تطبیق

فمعنى حركة الشيء في المقولة ، أن يرد على الموضوع في كل آن ، نوع من أنواع المقولة ، مبائن للنوع الذي يرد عليه في آن غيره.

الفصل العاشر

في المقولات التي تقع فيها الحركة

المشهور بين قدماء الفلاسفة ، أن المقولات التي تقع فيها الحركة أربع مقولات ، الأين والكيف والكم والوضع.

أما الأين فوقوع الحركة فيه ظاهر ، كالحركات المكانية التي في الأجسام ، لكن في كون الأين مقولة برأسها كلام ، وإن كان مشهورا بينهم ، بل الأين ضرب من الوضع ، وعليه فالحركة الأينية ضرب من الحركة الوضعية.

وأما الكيف فوقوع الحركة فيه ، وخاصة في الكيفيات غير الفعلية ، كالكيفيات المختصة بالكميات ، كالاستواء والاعوجاج ونحوهما ظاهر ، فإن الجسم المتحرك في كمه ، يتحرك في الكيفيات القائمة بكمه.

وأما الكم فالحركة فيه ، تغير الجسم في كمه ، تغيرا متصلا بنسبة منتظمة تدريجا ، كالنمو الذي هو زيادة الجسم في حجمه ، زيادة متصلة منتظمة تدريجا.

وقد أورد عليه ، أن النمو إنما يتحقق بانضمام ، أجزاء من خارج إلى أجزاء الجسم ، فالكم الكبير اللاحق هو الكم العارض ، لمجموع الأجزاء الأصلية والمنضمة ، والكم الصغير السابق ، هو الكم العارض لنفس الأجزاء الأصلية ، والكمان متباينان غير متصلين لتباين موضوعيهما ، فلا حركة في كم بل هو زوال كم وحدوث آخر.

وأجيب عنه أن انضمام الضمائم لا ريب فيه ، لكن الطبيعة تبدل الأجزاء المنضمة بعد الضم ، إلى صورة الأجزاء الأصلية ، ولا تزال تبدل وتزيد كمية الأجزاء الأصلية تدريجا ، بانضمام الأجزاء وتغيرها إلى الأجزاء الأصلية ، فيزداد الكم العارض للأجزاء الأصلية ، زيادة متصلة تدريجية وهي الحركة.

وأما الوضع فالحركة فيه أيضا ظاهر ، كحركة الكرة على محورها ، فإنه تتبدل بها نسبة النقاط ، المفروضة عليها إلى الخارج عنها ، وهو تغير تدريجي في وضعها.

قالوا ولا تقع حركة في باقي المقولات ، وهي الفعل والانفعال ، ومتى والإضافة والجدة والجوهر.

أما الفعل والانفعال ، فإنه قد أخذ في مفهوميهما التدريج ، فلا فرد آني الوجود لهما ، ووقوع الحركة فيهما يقتضي الانقسام ، إلى أقسام آنية الوجود وليس لهما ذلك.

وكذا الكلام في متى فإنه ، الهيأة الحاصلة من نسبة الشيء إلى الزمان ، فهي تدريجية تنافي وقوع الحركة فيها ، المقتضية للانقسام إلى أقسام آنية الوجود.

وأما الإضافة فإنها انتزاعية تابعة لطرفيها ، فلا تستقل بشيء كالحركة ، وكذا الجدة فإن التغير فيها تابع لتغير موضوعها ، كتغير النعل أو القدم عما كانتا عليه.

وأما الجوهر فوقوع الحركة فيه ، يستلزم تحقق الحركة من غير موضوع ثابت ، وقد تقدم (١) أن تحقق الحركة موقوف ، على موضوع ثابت باق ما دامت الحركة.

__________________

(١) في الفصل السادس.