درس بدایة الحکمة

جلسه ۹۷: جلسه نود و هفتم

 
۱

خطبه

۲

خلاصه بحث‌های سابق

۳

فصل دهم: مقولاتی که حرکت در آنها واقع می‌شود

این فصل در حقیقت پاسخ به یک سوال است: ـ البته ارتباط این بحث با بحث قبلی در این است که بیان شد که در هر حرکتی اموری را انتزاع می‌کنیم که یکی از آنها مسافت بود، و مسافت عبارت بود از حجم روان و سیال که بر روی متحرک بار می‌شود و از آن مقوله‌ای از مقولات به مکانیسم خاص انتزاع می‌شود، که حال باید بررسی شود که آیا حرکت در همه مقولات واقع می‌شود یا در برخی از آنها ـ

سوال این است که اگر از حدود مسافت مقوله‌ای از مقولات انتزاع می‌شود و حرکت لاجرم در مقوله‌ای از مقولات واقع می‌شود، آیا حرکت در همه مقولات واقع می‌شود یا در برخی از مقولات؟

تبیین سوال: یادآوری: مقوله عبارت بود از جنس عالی یا جنس الاجناس یا آن کلی ذاتی که خودش مندرج تحت کلی دیگری قرار نمی‌گرفت و مقولات هم ده مورد بودند.

ابتدا باید حرکت را در مقولات مختلف بررسی کنیم تا بتوان به سوال پاسخ داد.

اگر حرکت در مقوله مثلا أین واقع شود به این صورت خواهد بود که شیء به نحوی باشد که در آنی از آنات فردی از أین از آن انتزاع شود که این فرد غیر از فرد سابق أین است و غیر از فرد لاحق أین است. یا مثلا اگر حرکت در مقوله کم باشد، به این نحو خواهد بود که شیء در هر آنی فردی یا نوعی از کم از آن انتراع شود که غیر از فرد یا نوع کمی باشد که در سابق بوده و غیر از فرد یا نوع کمی باشد که در لاحق است. یا مثلا اگر حرکت در مقوله متی باشد، به این صورت خواهد بود که در هر آنی متی انتزاع شود که این متی غیر از متی سابق و غیر از متی لاحق باشد یا مثلا اگر بخواهد حرکت در مقوله کیف باشد، باید شیء به نحو باشد که در هر آنی کیفی از آن انتزاع شود که آن نوع یا فردی از کیف باشد غیر از نوع یا فرد کیف سابق و لاحق. یا مثلا حرکت در مقوله جوهر باشد، باید شیء به نحوی باشد که در هر آنی صورت جوهری از آن انتزاع شود که غیر از صورت جوهری سابق و غیر از صورت جوهری لاحق. یا مثلا اگر حرکت در وضع باشد ـ وضع عبارت بود از هیأت یا نسبت حاصل از نسبت اجزاء با هم و نسبت مجموع اجزاء به خارج از خود، مثلا نسبت دست من نسبت به ستون فقرات من و... یا همه اجزاء بدن من نسبت به خارج، مثلا من نشسته هستم نسبت به صندلی، پس در واقع مقوله وضع سه قسم پیدا می‌کند: ۱ـ هیئت حاصل از نسبت اجزاء باهم، ۲ـ نسبت حاصل از مجموع اجزاء به خارج ۳ـ نسبت اجزاء با هم و نسبت مجموع به خارج مثلا من دست عمود بر سینه‌ای دارم که در کل وضعیت نشسته را دارم. ـ که البته وابسته است به اینکه در کدام قسم آن واقع شود، مثلا اگر در قسم نسبت اجزاء با هم، یعنی شیء به نحوی باشد که در هر آنی از آنات یک نسبتی از اجزاء به یکدیگر انتزاع شود غیر از نسبت همان اجزاء به یکدیگر در آن قبل و آن بعد. یا مثلا اگر حرکت در قسم نسبت همه اجزاء با هم نسبت به خارج از خودشان؛ باید یک نسبتی باشد در هر آنی از آنات از مجموع اجزاء به خارج خودش که این نسبت غیر از نسبتی است که در آن قبل و آن بعد باشد.

پاسخ: ـ مصنف در بدایه در صدد این هستند که نقل قول مشهور قدمای فلاسفه را بیان کنند و در صدد تحقیق خاصی نیستند ـ حرکت در چهار مقوله واقع می‌شود: أین، کیف، کم و وضع

اما در مقوله أین:

شیء یک أین تدریجی داشته باشد به نحوی که در هر آنی أینی داشته باشد غیر از أینی که سابق و لاحق دارد که به این حرکت در أین می‌گویند.

اما ایشان یک ملاحظه جدی در مقوله «أین» دارد که باید بررسی شود که آیا أین یک مقوله است یا نه؟ ـ گرچه شاید بهتر این بود که این بحث در مقولات عشر مطرح می‌شدـ

به نظر ما أین مقوله‌ای از مقولات در کنار مقولات دیگر نیست، بلکه خودش یک قسم از اقسام مقوله وضع است به این بیان: مقوله وضع عبارت بود از نسبت اجزاء یک شیء با هم، یا نسبت همه اجزاء به خارج از خود؛ یا نسبت اجزاء به هم و همه اجزاء به خارج که این قسم دوم ـ نسبت همه اجزاء به خارج ـ یعنی نسبت حاصل از انتساب شیء به مکان (مکان عبارت است از سطح درونی شیء حاوی که مماس باشد با سطح بیرونی محوی، مثلا یک لیوان که داخل آن چای است، که چای یک سطح بیرونی و یک سطح درونی دارد و لیوان هم همینطور، و مکان چای عبارت است از سطح درونی شیء حاوی که لیوان است، نسبت به سطح بیرونی شیء محوی که چای است؛ و اگر این لیوان چای در دست من باشد مکان لیوان سطح درونی دست من که مماس با سطح بیرونی لیوان است و مکان دست من هم عبارت است از سطح درونی لایه هوا که مماس است با سطح بیرونی لایه دست من) و نسبت حاصل از انتساب شیء به مکان همان أین است. پس أین یک مقوله مستقلی در عرض سایر مقولات نیست، بلکه قسمی از اقسام مقوله وضع است.

اما در مقوله کیف:

یاداوری: کیف تفسیم به چهار نوع می‌شد: کیف نفسانی، کیف استعدادی، کیف مخصوص به کم و کیف محسوس که کیف محسوس بر اساس حواس پنجگانه انسان، به پنج قسم تقسیم می‌شد: کیف

محسوس مبصر، کیف محسوس ملموس، کیف محسوس مشموم، کیف محسوس مذوق. کیف محسوس مسموع. که کیف ملموس به دو قسم تقسیم می‌شد: کیف ملموس فعلی و کیف ملموس انفعالی. کیف ملموس فعلی عبارت است از کیفیاتی که در مجاور خود تأثیر می‌گذارد مثل حرارت و برودت. کیف ملموس انفعالی عبارت است از کیفیتی که از مجاور خودش تأثیر را می‌پذیرد، مثل یبوست و رطوبت. در مورد کیف ملموس محسوس فعلی سه نظر وجود دارد: ۱ـ گرم و سرد شدن یک جسم به وسیله یک عاملی به نحو نفوذ و خروج است. مثلا اگر آتشی که دیگ را گرم می‌کند، چون ذراتی از جوهر آتش به این دیگ می‌رسد و گرم می‌شود و خنک شدن دیگ به آن است که ذرات آتش از این دیگ خارج می‌شود و خنک می‌شود، لذا به نحو نفوذ و خروج است. ۲ـ به نحو کمون و نفوذ است، یعنی در همان مثال چون در دیگ یک امری نهفته و کمون دارد که باعث می‌شود همان امر نهفته و کمون یافته به بروز برسد و سرد شدن دیگ به کمون یافتن دوباره همان امر است. ۳ـ بر اساس یک حرکت تدریجی است که از سردی به گرمی و یا از گرمی به سردی تغییر پیدا می‌کند. طبق نظر اول و دوم حرکت کیفی معنا ندارد، چون خروج تدریجی از قوه به فعل شدن وجود ندارد.

حرکت در مقوله کیف به این نحو است که شیء به نحوی است که در آنی از آنات از او کیفیتی انتزاع می‌شود غیر از کیفیت آن قبل و بعد.

۴

تطبیق

فمعنى حركة الشيء في المقولة ، أن يرد على الموضوع في كل آن ، نوع من أنواع المقولة ، مبائن للنوع الذي يرد عليه في آن غيره.

الفصل العاشر

في المقولات التي تقع فيها الحركة

المشهور بين قدماء الفلاسفة ، أن المقولات التي تقع فيها الحركة أربع مقولات ، الأين والكيف والكم والوضع.

أما الأين فوقوع الحركة فيه ظاهر ، كالحركات المكانية التي في الأجسام ، لكن في كون الأين مقولة برأسها كلام ، وإن كان مشهورا بينهم ، بل الأين ضرب من الوضع ، وعليه فالحركة الأينية ضرب من الحركة الوضعية.

وأما الكيف فوقوع الحركة فيه ، وخاصة في الكيفيات غير الفعلية ، كالكيفيات المختصة بالكميات ، كالاستواء والاعوجاج ونحوهما ظاهر ، فإن الجسم المتحرك في كمه ، يتحرك في الكيفيات القائمة بكمه.

وأما الكم فالحركة فيه ، تغير الجسم في كمه ، تغيرا متصلا بنسبة منتظمة تدريجا ، كالنمو الذي هو زيادة الجسم في حجمه ، زيادة متصلة منتظمة تدريجا.

وقد أورد عليه ، أن النمو إنما يتحقق بانضمام ، أجزاء من خارج إلى أجزاء الجسم ، فالكم الكبير اللاحق هو الكم العارض ، لمجموع الأجزاء الأصلية والمنضمة ، والكم الصغير السابق ، هو الكم العارض لنفس الأجزاء الأصلية ، والكمان متباينان غير متصلين لتباين موضوعيهما ، فلا حركة في كم بل هو زوال كم وحدوث آخر.