درس بدایة الحکمة

جلسه ۹۳: جلسه نود و سوم

 
۱

خطبه

۲

فصل پنجم: در مبدأ حرکت و منتهای آن

در فصل سوم از مباحث مرحله دهم در آخرین پاراگراف بیان شد که حرکت در بردارنده شش امر است: ۱ـ مبدأ ۲ـ منتهی ۳ـ موضوع حرکت ۴ـ فاعل حرکت ۵ـ مسافت ۶ـ زمانی که حرکت در آن رخ می‌دهد.

از این فصل به بعد تک تک امور ششگانه را توضیح می‌دهند.

یکی از اموری که در حرکت وجود دارد، مبدأ است، مبدأ یک اصطلاح عرفی دارد: آغاز حرکت که از نظر عرف قطعه‌ای از حرکت است و خودش یک تغیر تدریجی است که در ظرفی از زمان واقع می‌شود.

اما در اصطلاح فلسفی مبدأ یعنی یک نقطه‌ای است از آغاز حرکت که خودش از جنس حرکت نیست، یعنی آن نقطه یک تغیر تدریجی نیست.

این توضیح بیان شده انتهاء کلام بود، لذا برای رسیدن به این انتهاء باید مطالبی بیان شود:

مطلب اول: طرح یک ادعا: حرکت ذاتا قابل انقسام است به دلیل زیر:

صغری: حرکت امر وجودی سیال تدریجی دارای مقدار است. کبری: هر امر وجودی سیال تدریجی دارای مقداری، ذاتا قابل انقسام است. نتیجه: پس حرکت ذاتا قابل انقسام است.

ذکر دو نکته: 

۱ـ این قابلیت انقسام که برای حرکت ذاتا وجود دارد، تا بی‌نهایت است، یعنی هر جزئی از حرکت تدریجی، همان جزء قابلیت انقسام به دو جزء دیگر و هر جزء هم قابل انقسام به دو جزء دیگر تا بی‌نهایت، علت اینکه تا بی‌نهایت قابلیت انقسام دارد، چون تدریجی است، و اگر بی‌نهایت نباشد، لازمه آن این است که هیچ گاه حرکتی تحقق پیدا نکند، چون آن جزء لایتجزی باید دفعی باشد و تدریجی نباشد، تا تقسیم گردد؛ در حالی که از کنار هم قرار گرفتن اجزاء دفعی نمی‌توان یک تغیر تدریجی بدست آورد.

۲ـ این قابلیت انقسام که برای حرکت وجود دارد، انقسام بالفعل نیست بلکه بالقوه است، یعنی حرکت که همان تغیر تدریجی است بالقوه می‌تواند به اقسام بی‌نهایتی تقسیم شود به دلیل زیر:

اگر حرکت عبارت باشد از اجزاء لایتناهی بالفعل، لازم می‌آید این اجزاء بالفعل قابل تقسیم نباشند، ـ یعنی دفعی باشند ـ و حال آنکه از کنار هم قرار گرفتن اجزاء دفعی، هیچ گاه تدریج محقق نخواهد شد.

با توجه به این دو نکته بدست می‌آید که مبدأ حرکت عبارت است از جزء لایتجزا و لاینقسم یعنی خود مبدأ از جنس حرکت نیست، چون اگر قرار باشد مبدأ از اجزاء تشکیل شده باشد؛ تقسیم به بی‌نهایت می‌شود و حرکتی محقق نمی‌شود.

به بیان دیگر: مبدأ خودش جزء لایتجزا و لاینقسم است، چون اگر مبدأ، جزء لایتجزا و لاینقسم نباشد، لازم می‌آید که حرکتی آغاز نشود و اللازم باطل فالملزوم مثله.

اثبات صغری: چون اگر مبدأ جزء قابل انقسام باشد، سوال می‌شود که از کدام جزء ان تدریج، حرکت آغاز شد، که هر چه بیان شود، ان هم قابل تقسیم است بی‌نهایت. پس هیچ حرکتی محقق نمی‌شود.

اثبات کبری: چون فرض این است که حرکتی آغاز شده است و تحقق پیدا کرده است.

همین نکته نسبت به مبدأ، نسبت به مقصد و منتهی هم وجود دارد یعنی مقصد هم جزء لایتجزا و لاینقسم است و الا هیچ گاه وصول به انتهاء تحقق پیدا نمی‌کند و تقسیم به بی‌نهایت می‌شود.

پس با این بیانات روشن شد که مبدأ و مقصد در حرکت، از جنس حرکت نیستند، یعنی یک امر وجودی سیال تدریجی دارای مقدار نیستند.

نکته پایانی: حرکت منتهی می‌شود از دو جانب به یک مبدأئی و یک منتهایی: مبدا قوه‌ای است که همراه با آن هیچ فعلیتی وجود ندارد و منتهی فعلیتی که هیچ قوه‌ای در آن از حیث حرکت وجود ندارد. و این نقطه افتراق بین مبدأ و منتهی است و نقطه اشتراک همان بود که هر دو جزء لایتجزی و لاینقسم هستند.

۳

تطبیق

القطعية ، والمعنيان جميعا موجودان في الخارج ، لانطباقهما عليه بجميع خصوصياتهما.

وأما الصورة التي يأخذها الخيال من الحركة ، بأخذ الحد بعد الحد من الحركة وجمعها فيه ، صورة متصلة مجتمعة منقسمة إلى الأجزاء ، فهي ذهنية لا وجود لها في الخارج ، لعدم جواز اجتماع الأجزاء في الحركة ، وإلا كان ثباتا لا تغيرا.

وقد تبين بذلك ، أن الحركة ونعني بها القطعية ، نحو وجود سيال منقسم إلى أجزاء ، تمتزج فيه القوة والفعل ، بحيث يكون كل جزء مفروض فيه ، فعلا لما قبله من الأجزاء وقوة لما بعده ، وينتهي من الجانبين إلى قوة لا فعل معها ، وإلى فعل لا قوة معه.

الفصل الخامس

في مبدإ الحركة ومنتهاها

قد عرفت (١) أن في الحركة انقساما لذاتها ، فاعلم أن هذا الانقسام لا يقف على حد ، نظير الانقسام الذي في الكميات المتصلة القارة ، من الخط والسطح والجسم ، إذ لو وقف على حد كان جزءا لا يتجزأ ، وقد تقدم بطلانه (٢).

وأيضا هو انقسام بالقوة لا بالفعل ، إذ لو كان بالفعل بطلت الحركة ، لانتهاء القسمة إلى أجزاء دفعية الوقوع.

وبذلك يتبين ، أنه لا مبدأ للحركة ولا منتهى لها ، بمعنى الجزء الأول

__________________

(١) في الفصل السابق.

(٢) في الفصل الثالث من المرحلة السادسة.

الذي لا ينقسم ، من جهة الحركة والجزء الآخر الذي كذلك ، لما عرفت آنفا أن الجزء بهذا المعنى ، دفعي الوقوع غير تدريجية ، فلا ينطبق عليه حد الحركة ، لأنها تدريجية الذات.

وأما ما تقدم (١) ، أن الحركة تنتهي من الجانبين ، إلى قوة لا فعل معها وفعل لا قوة معه ، فهو تحديد لها بالخارج من ذاتها.

الفصل السادس

في موضوع الحركة وهو المتحرك الذي يتلبس بها

قد عرفت (٢) أن الحركة ، خروج الشيء من القوة إلى الفعل تدريجا ، وأن هذه القوة يجب أن تكون محمولة ، في أمر جوهري قائمة به ، وهذا الذي بالقوة كمال بالقوة للمادة متحد معها ، فإذا تبدلت القوة فعلا ، كان الفعل متحدا مع المادة مكان القوة ، فمادة الماء مثلا هواء بالقوة ، وكذا الجسم الحامض حلو بالقوة ، فإذا تبدلت الماء هواءا والحموضة حلاوة ، كانت المادة التي في الماء هي المتلبسة بالهوائية ، والجسم الحامض هو المتلبس بالحلاوة ، ففي كل حركة موضوع ، تنعته الحركة وتجري عليه.

ويجب أن يكون موضوع الحركة أمرا ثابتا ، تجري وتتجدد عليه الحركة ، وإلا كان ما بالقوة غير ما يخرج إلى الفعل ، فلم تتحقق الحركة التي هي ، خروج الشيء من القوة إلى الفعل تدريجا.

ويجب أن لا يكون موضوع الحركة ، أمرا بالفعل من كل جهة ، كالعقل

__________________

(١) في الفصل السابق.

(٢) مرّ الأول في الفصل الثالث ، والثاني في الفصل الأول.