اشکال:
بعد از آنکه پذیرفتیم هر علت فاعلی، علت غائی دارد؛ ولی وقتی به زندگی روزمره انسانها نگاه میشود، رابطه ضروری بین غایت، فعل و فاعل دیده نمیشود، به عبارت دیگر: ترتب غایت بر فعل فاعل، چه بسا اتفاقی است، مثلا چاه کن به چاه را به هدف رسیدن به آب میکند، به جای رسیدن به آب، به ماری میرسد و او را از بین میبرد، یا به جای رسیدن به آب، به گنج میرسد.
پس ترتب غایت بر فعل فاعل ضروری نیست و چه بسا آن غایت مترتب نشود و غایتی دیگر مترتب شود.
به عبارت فنیتر: رابطه ضروری در بین علت غائی و فعل فاعل وجود ندارد، بلکه اتفاقا ممکن است بر فعل فاعل غایتی غیر آنچه که مقصود بوده است، محقق شود و این به معنای امکان اتفاق در علت غائی و نفی ضرورت بین علت غائی و فاعل در فعلش هست.
فبل از پاسخ، ذکر نکتهای لازم است: مستشکل در طرح اشکال خود از مفهومی به نام اتفاق استفاده کرده است؛ که اتفاق چهار معنا دارد:
۱ـ به معنای نفی علت فاعلی، یعنی نفی اصل علیّت، یعنی تحقق معلول بدون علت ممکن است و تحقق معلول اتفاقی است.
۲ـ نفی ایجاب فاعل، یعنی اینکه انکار رابطه ضروری بین علت و معلول، یعنی وجود معلول در ظرف وجود علت اتفاقی است و تخلف پذیر است.
۳ـ نفی علت غائی، یعنی رابطه ضروری بین علت غائی و فعل فاعل وجود ندارد، و اینطور نیست که حتما بر فعل فاعل همان غایت مترتب شود، بلکه گاهی همان غایت و گاهی غیر آن مترتب میشود. که این مراد از بحث است.
۴ـ نوع خاصی از علت، یعنی علاوه بر علتهای مادی، غائی، صوری و فاعلی، قسم پنجمی هم به نام علت اتفاقی وجود دارد که باعث رخ داد برخی از حوادث میشود.
از نظر فیلسوف اتفاق به جمیع چهار معانی باطل است.
تفاوت این اشکال با اشکالات سابق در این است که در این اشکال منکر وجود علت غائی نیست، بلکه منکر رابطه ضروری بین علت غائی و فاعلی است.
البته بعضی از فلاسفه به ذیمقراتیس نسبت دادهاند که مختار او این بوده که خداوند اتمها را در فضا خلق کرده است، و غرض خاصی داشته ولی به غرض اینکه یک قسمت آب باشد، یک قسمت خاک و... باشد، نبوده است، بلکه اتمهای همنام با هم اجتماع کردهاند و از اجتماع آنها آب دریا یا خاک و... به وجود آمد.
جواب اشکال: وقتی امور محقق در عالم ملاحظه میشود از چهار صورت خارج نیست:
الف: امر محققی است که دائمی الوقوع است مثل روییدن گندم از گندم و جو از جو.
ب: امر اکثری الوجود، مثلا در جنین فاعلی به نام قوه مصور در آن، که اکثرا باعث میشود که یک بچه پنج انگشتی به وجود آید، و چه بسا ممکن است شش انکشتی باشد. که مقتضی در این صورت مزاحم دارد.
ج: مساوی الوجود: مثل قیام و قعود یک فرد.
د: نادر الوجود مثل به وجود آمدن بچهای با سه گوش.
در قسم اول، ضرورت ترتب غایت بر فعل فاعل قابل بحث نیست، اما در امور اکثری الوجود، مقتضی بدون مزاحم و مانع همان فرزند پنج انگشتی است، و با وجود مانع و مزاحم فرزند شش انگشتی است، پس این هم دائمی است.
نسبت به اقلی الوجود هم اینچنین است که اگر اقتضاء با مزاحم باشد، بچه سه گوش میشود و اگر بدون آن باشد، بچه دو گوش است.
اما امور مساوی هم همینطور است که بستگی دارد اقتضاء قیام تحقق پیدا کرده است، پس قیام محقق میشود و اگر اقتضاء قعود محقق شد، غایت قعود محقق میشود. پس در همه موارد رابطه ضروری بین علت غائی و فاعلی وجود دارد.
بله، باید توجه داشت که یک اسناد حقیقی و غیر حقیقی وجود دارد، که غایت رسیدن به آب، بر چاه نیست، بلکه برچاهی که تحت آن آب است مترتب شده است، و چون علم نداریم اسناد میدهیم ترتب آب را بر کندن چاه. که در آن صورت رابطه فعل فاعل با علت غائی ضروری است.