درس بدایة الحکمة

جلسه ۶۲: جلسه شصت و دوم

 
۱

خطبه

۲

احکام و خواص کم

عرض «کم» دارای احکامی است:

۱ـ همانطور که بین دو جوهر هیچگاه رابطه تضاد برقرار نیست، بین دو نوع کم هم هیچگاه رابطه تضاد برقرار نیست، چون ضدان امران وجودیان یتعاقبان علی موضوع واحد و بینهما غایه الخلاف. یا تعریف دیگر ضدان امران وجودیان داخلان تحت جنس قریب یتعاقبان علی موضوع واحد بینهما غایه البعد که طبق هر دو تعریف ضدان، باید دو امر وجودی باشند که بر موضوع واحدی وارد شوند، یعنی معروض آنها امر واحدی باشد، چون هیچ گاه نمی‌توان گفت دو نوع از کم بر یک موضوع وارد شوند، چون هر نوع از انواع کم معروض خاص خود را دارند که ممکن نیست کم منفصل معروض خود را رها کند و بر روی کم متصل قار بار شود، یا کم متصل قار معروض خود را رها کند و روی کم متصل منفصل بار شود یا کم متصل قار موضوع خود را رها کند و روی کم متصل غیر قار بار شود.

توضیح بیشتر: با توجه به اینکه کم عرض است، این عرض معروضی دارد که این عرض بر آن وارد می‌شود، مثلا معروض کم منفصل امور پراکنده است، مثلا این دو لیوان که دو وارد بر این موضوع می‌شود که اجزاء آن پراکنده است، پس معروض کم منفصل اجزاء پراکنده است، و معروض کم متصل قار اگر حجم باشد، معروض آن جسم طبیعی است و اگر سطح باشد، معروض آن حجم است، و اگر خط باشد، معروض آن سطح است، چون خط طرف سطح است، یعنی آنجایی که سطح تمام می‌شود، خط تشکیل شده است.

و معروض کم متصل غیر قار عبارت است از حرکت، و زمان هم در حقیقت مقدار حرکت است، مثلا این نطفه، علقه، سپس مضغه و جنین می‌شود از این حرکت تدریجی مفهومی به نام زمان انتزاع می‌شود، پس زمان هم عرض که معروض آن حرکت است، البته همانطور که خود زمان یک امر متحرک و تدریجی الوجود است، حرکت هم اینچنین است، ل ذا حجم که معروض آن جسم طبیعی است، نمی‌تواند بر معروض زمان که عبارت است از حرکت، وارد شود. یا مثلا همانطور که بیان شد هر کدام از اعداد یک نوع هستند، مثلا عدد ۲ یک نوع از عدد است و ۳ نوع دیگر از عدد است و هیچ گاه نمی‌تواند عدد ۲ که معروض خاص است ـ اجزاء پراکنده با ویژگی‌های خاص ـ بر معروض و موضوع ۳ وارد شود، و یا عدد ۳ معروض خودش را رها کند و بر معروض ۲ وارد شود.

۲ـ کم قبول قسمت به تقسیم وهمی می‌کند نه در خارج ـ که قبلا بیان شد ـ

۳ـ هر نوع کم یک عاد دارد، یعنی چیزی دارد که کم را شمارش می‌کند و با این شمارش می‌تواند کم را فانی کند و از بین ببرد، مثلا عدد ۹ از مجموع نه تا واحد جمع شده است، که این یک عاد دارد که به وسیله آن عاد این نوع عدد را شمارش کرد و با عدّ این عدد و یک یک کم کردن آن، آن عدد را فانی کرد.

پس عاد در کم منفصل عبارت است از عدد

عاد در کم متصل قار در حجم، سطح و خط، عبارت است از جزء دیگری آن

عاد در کم متصل غیر قار: زمان

۴ـ نهایت و لانهایت بودن بالذات مربوط به کم است، یعنی کم است که یا متنهای و یا غیرمتنهاهی است، پس متناهی یا غیرمتناهی بودن یک جسم به واسطه کم است اولا و بالذات و ثانیا و بالعرض به ان جسم نسبت داده می‌شود. مثلا گفته می‌شود این حرکت متناهی است، یعنی زمان آن متناهی است.

۵ـ مساوات و نامساوات از خواص کم است، یعنی دو کم هستند که رابطه تساوی یا عدم تساوی دارند و به واسطه کم هست که حکم می‌شود مثلا این دو شیء با هم مساوی هستند یا نه، و اگر هم در جایی حکم به تساوی برای غیر کم می‌کنیم، آن حکم واقعا مربوط به آن نیست، مثلا این چوب بزرگتر از این چوب است، در حقیقت کم این چوب مساوی با کم این چوب است. پس کم واسطه در عروض است و اولا و بالذات مربوط به کم و ثانیا و بالعرض مربوط به آن شیء است.

۳

تطبیق

۴

فصل دهم: عرض «کیف»، تعریف آن:

کیف را نمی‌توان تعریف حقیقی نمود، چون مقوله است و مقوله مندرج تحت چیزی نیست تا بتوان آن را به حد تام یا ناقص تعریف کرد، و تعریف به رسم تام هم نمی‌شود، چون رسم تام هم متشکل از جنس قریب و عرضی خاصی است و مقوله هم جنس قریب ندارد. پس فقط تعریف به رسم ناقص (تعریفی که فقط از عرضی خاص تشکیل می‌شود) می‌شود:

کیف عبارت است از عرضی که «کم» نیست و هفت تا از اعراضی هم که توضیح آن خواهد آمد که از مقولات نسبی است هم نیست، پس وقتی تعریف کم اینچنین بود: عرض یقبل القسمه الوهمیه بالذات، پس کیف: عرض لایقبل القسمه الوهمیه بالذات است. و آن مقولات هفتگانه عرضی هم که خواهد آمد، یقبل النسبه هستند. پس کیف عبارت است از: «عرض لایقبل القسمه و لا النسبه بالذات» مراد از بالذات یعنی اینکه ذاتا نسبت و قسمت را نمی‌پذیرد هرچند ممکن است، به تبع بپذیرد.

اقسام کیف

۱ـ کیف نفسانی: اعراضی که از آن نفس است، مثل علم، اراده، ترس و...

۲ـ کیفیاتی که اختصاص به کمیات دارد، که هر کدام از کمیات کیفیاتی دارند، مثلا حجم یا مستوی یا منحنی، یا مثلا حجم یا به حالت مکعب است یا به حالت استوانه است، و خط یا مستقیم یا منحنی است و... که این‌ها کیفیات مختص به کم است.

و در کمیات منفصل هم مثل زوجیت یا فردیت در اعداد، که کیفیت کم منفصل هستند. پس از این نکته می‌فهمیم که یک عرضی می‌تواند عارض بر عرض دیگری شود، که کیفیت مختص به کم عرض کم است.

۳ـ کیفت استعدادی یا کیف قوه و لاقوه که البته این تعبیر دوم نیکو نیست، چون یکی از اقسام کیف استعدادی قوه و لاقوه است.

کیف قوه یعنی حالتی برای شیء که آمادگی فراوان به او می‌دهد برای نپذیرفتن تأثیر و لاقوه یعنی آمادگی فراوان و زیادی که در یک شیء وجود دارد برای تأثیر پذیری.

پس سزوار است که گفته شود اصلا کیف استعدادی یعنی مطلق استعداد، و لذا بایستی گفت که ماده اولی هم کیفیت استعدادی دارد، چون هیولا مطلق استعداد است.

اشکال: چطور ماده دارای یک کیفیت استعدادی است، و اگر بخواهد دارای کیف استعدادی باشد، باید ماده‌ای و کیف استعدادی در آن ماده باشد و حال آنکه قبلا بیان شد که ماده قوه محض است، لذا اگر قوه محض باشد، پس ماده همان کیف استعدادی و کیف استعدادی همان ماده می‌شود و نمی‌توان گفت که ماده دارای کیف استعدادی است؟

جواب: گرچه ماده استعداد محض برای هر چیز ممکنی است، اما ماده در خصوص یک شیء خاص، مثل ماده‌ای که در خصوص هسته خرما است، که در آن متعین شده است استعداد درخت خرما شدن نه درخت دیگری شدن. پس اشکالی ندارد که گفته شود در هیولا استعداد است، و مراد از کیفیت استعدادی یعنی استعدادی که متعین شده است شیء آن چیز بشود ولی در هیولا تعینی وجود ندارد و لذا کیف استعدادی با هیولا متفاوت است.

الثاني أعني المنفصل ، هو العدد الحاصل من تكرر الواحد ، وإن كان الواحد نفسه ليس بعدد ، لعدم صدق حد الكم عليه ، وقد عدوا كل واحدة من مراتب العدد نوعا على حدة ، لاختلاف الخواص.

والأول أعني المتصل ينقسم إلى قار وغير قار ، والقار ما لأجزائه المفروضة اجتماع في الوجود ، كالخط مثلا ، وغير القار بخلافه وهو الزمان ، فإن كل جزء منه مفروض ، لا يوجد إلا وقد انصرم السابق عليه ، ولما يوجد الجزء اللاحق.

والمتصل القار على ثلاثة أقسام ، جسم تعليمي وهو الكمية السارية في الجهات الثلاث ، من الجسم الطبيعي المنقسمة فيها ، وسطح وهو نهاية الجسم التعليمي المنقسمة في جهتين ، وخط وهو نهاية السطح المنقسمة في جهة واحدة.

وللقائلين بالخلاء ، بمعنى الفضاء الخالي من كل موجود شاغل يملؤه ، شك في الكم المتصل القار ، لكن الشأن في إثبات الخلاء بهذا المعنى.

تتمة

يختص الكم بخواص ، الأولى أنه لا تضاد بين شيء من أنواعه ، لعدم اشتراكها في الموضوع ، والاشتراك في الموضوع من شرط التضاد.

الثانية قبول القسمة الوهمية بالفعل كما تقدم.

الثالثة وجود ما يعده ، أي يفنيه بإسقاطه منه مرة بعد مرة ، فالكم المنفصل وهو العدد مبدؤه الواحد ، وهو عاد لجميع أنواعه ، مع أن بعض أنواعه عاد لبعض ، كالإثنين للأربعة والثلاثة للتسعة ، والكم المتصل منقسم ذو أجزاء فالجزء منه يعد الكل.

الرابعة المساواة واللا مساواة ، وهما خاصتان للكم وتعرضان غيره

بعروضه.

الخامسة النهاية واللا نهاية وهما كسابقتيهما.

الفصل العاشر

في الكيف

وهو عرض لا يقبل القسمة ولا النسبة لذاته ، وقد قسموه بالقسمة الأولية إلى أربعة أقسام ، أحدها الكيفيات النفسانية ، كالعلم والإرادة والجبن والشجاعة واليأس والرجاء.

وثانيها الكيفيات المختصة بالكميات ، كالاستقامة والانحناء والشكل ، مما يختص بالكم المتصل ، وكالزوجية والفردية في الأعداد ، مما يختص بالكم المنفصل.

وثالثها الكيفيات الاستعدادية ، وتسمى أيضا القوة واللا قوة ، كالاستعداد الشديد نحو الانفعال كاللين ، والاستعداد الشديد نحو اللا انفعال كالصلابة ، وينبغي أن يعد منها مطلق الاستعداد القائم بالمادة ، ونسبة الاستعداد إلى القوة الجوهرية ، التي هي المادة ، نسبة الجسم التعليمي ، الذي هو فعلية الامتداد في الجهات الثلاث ، إلى الجسم الطبيعي الذي فيه إمكانه(١).

ورابعها الكيفيات المحسوسة بالحواس الخمس الظاهرة ، وهي إن كانت سريعة الزوال ، كحمرة الخجل وصفرة الوجل سميت انفعالات ،

__________________

(١) راجع أيضاً : الفصل الأول والفصل الثالث عشر ، من المرحلة العاشرة.