نحوه وجود برای مواد سه گانه، مثلا الله موجود، شریک الباری موجود بالامتناع و الانسان موجود بالامکان چیست؟ این سه ماده در این قضایا به چه نحوهای تحقق دارند و ظرف تحقق آنها ذهن یا خارج است؟ و در صورت تحقق در ذهن یا خارج، به چه مرتبهای از هستی، هست هستند؟
بیان شد که مواد به حصر عقلی یا وجوب یا امکان یا امتناع هستند، به این تقریب: نحوه انس محمول با موضوع، یا به نحو ضرورت هست یا نیست، اگر نباشد، امکان میشود و اگر به نحو ضرورت بود، یا ضرورت ثبوت محمول برای موضوع است که وجوب میشود و یا ضرورت عدم ثبوت محمول برای موضوع است، که امتناع میشود. و این مواد ثلاث در جایی که محمول وجود است، مطرح میشود، پس یعنی رابطه وجود و موجود با موضوع سه نحوه است.
وقتی به ذهن مراجعه میکنیم، در ظرف ذهن مفاهیم متعددی موجود دارد مثل انسان، گل، ماهیت، وحدت، کثرت و... که این مفاهیمی که محمول واقع میشوند، به دو دسته تقسیم میشوند:
مفاهیمی که محمول هستند و در ظرف ذهن وجود دارند و وصف برای امور ذهنی اند، مثل کلی، المفهوم کلی، نوع در الانسان نوع، یا حیوان ناطق معرّف، التمثیل حجه، الاستقراء حجه، القیاس حجه. که مفاهیمی مثل حجه، معرف، نوع بر امور ذهنی حمل میشود و موصوف آنها امر ذهنی است مثل انسان، حیوان ناطق. که به اینها معقولات ثانیه منطقی گفته میشود. و هر چه که اتصاف آن ذهنی باشد، عروض و حمل آن هم در ظرف ذهن است، مثلا اتصاف به کلیت برای انسان در ذهن است، حمل کلیت هم برای انسان در ذهن است.
پس معقولات ثانوی منطقی: مفاهیمی که هم ظرف عروض و هم ظرف اتصاف آنها ذهن است.
مفاهیمی که در ذهن موجود اند و لکن وصف برای موجود ذهنی نیستند، بلکه وصف برای امور خارجی اند، و موضوع آنها در خارج وجود دارد مثل سفیدی، که بر یک پارچه سفید حمل میشود یا گرما که یک مفهوم ذهنی است بر این بخاری حمل میشود. پس مفاهیم ذهنی که بر وجودات خارجی بار میشوند، اینها به دو دسته تقسیم میشوند:
برخی از آن مفاهیم ما بازاء خارجی دارند (یعنی در خارج وجود فی نفسه دارند) که به اینها معقولات اولی گفته میشود. مثل شجر، که یک مابازاء خارجی و وجود فی نفسه در خارج دارد.
برخی از آن مفاهیم مابازاء خارجی ندارد (یعنی در خارج وجود فی نفسه ندارند): که به اینها معقولات ثانیه فلسفی گفته میشود، پس ظرف اتصاف آنها خارج است ولی ظرف عروض آنها ذهن است، مثل علت، النار عله للحراره که این طور نیست در خارج یک نار و یک حرارت و یک علیت وجود داشته باشد. بلکه در خارج فقط نار و حرارت است. یا مثل وحدث، کثرت، قدم، حدوث و امثال آنها.
اما با توجه به این مطلب، به پاسخ آن سوال مطرح شده میپردازیم: ماده وجوب و ماده امکان از معقولات ثانیه فلسفی هستند، یعنی از مفاهیمی هستند که در ذهن محقق اند و وصف برای امور خارجی واقع میشوند و در خارج ما بازاء ندارد و منشأ انتزاع دارند.
سوال: چرا ظرف عروض امکان و وجوب ذهن است و وجود مستقلی ندارند؟
اگر قرار بود امکان و وجوب مابازاء و وجود مستقلی در خارج داشته باشند، تسلسل لازم میآمد و التالی باطل فالمقدم مثله.
اثبات صغری: بخاطر این که در این مثال «انسان موجود است بالامکان» اگر قرار باشد وجود منحاز و مستقلی داشته باشد، ارتباط این امکان با موضوع خودش (انسان) اگر رابطه آن امکان است، نقل کلام به آن امکان میکنیم که اگر آن امکان فی نفسه باشد، رابطه آن با موضوع به چه نحوی است و هلم جراً فیتسلسل. و کبری هم که بطلان تسلسل باشد، بدیهی است.
اما امتناع که یک امر عدمی است، لذا بهرهای از هستی ندارد تا گفته شود به چه نحوی وجود دارد، بلکه یک مفهوم محقق در ظرف ذهن است. و دلیل اینکه امتناع یک امر عدمی است:
صغری: امتناع وصف امور فاقد تحقق است، مثل شریک الباری، کبری: هرچه وصف برای امر فاقد تحقق باشد، امری عدمی است. نتیجه: امتناع امری عدمی است.
ایشان در ادامه میفرماید: اینکه گفته شود الانسان موجود بالامکان و بحث شود که امکان به چه نحوی محقق است، این نوع بیان بیشتر سازگاری دارد با اصاله الماهیه. یعنی گویا یک ماهیتی از انسان محقق است که محمولی به نام وجود را پذیرفته و سپس به نحوه ارتباط وجود با ماهیت انسان به امکان است.
اما به عبارت فنی مطابق با اصاله الوجود اینچنین باید گفت: الوجود اما واجب أو ممکن، که این قضیه مردده المحمول است و موضوع آن الوجود است و محمول آن اما واجب او ممکن که طبق این بیان هیچ نحوه وجودی برای ماهیت در خارج قائل نشدهایم.
اما بیانی در فهم معقولات ثانیه فلسفی و معقولات ثانیه منطقی و معقولات اولی: در ذهن انسان مفاهیمی حضور دارند که به وسیله قوای مدرکه به دست آمدهاند، که یک دسته از قوای مدرکه برای ذهن خیال است و یک دسته دیگر وهم است و یک دسته هم عقل است. حال هر مفهومی که به وسیله عقل به ذهن آمده باشد، معقول میگویند، که گاهی این مفاهیم را مستقیما از خارج بدون مقایسه و کار دیگری به ذهن آمده که معقول اولی هستند مثل حجر، درخت و... و گاهی این مفاهیم با مقایسه به دست آمد، که بعضی از آنها مابازاء خارجی نداشتند ولی منشأ انتزاع داشتند، مثل علت که با مقایسه آتش و حرارت علت به دست آمد. و بعضی دیگر نه مابازاء خارجی و نه منشأ انتزاع داشتند، مثل کلی بودن، جزئی بودن، معرف، حجت، که مثلا مفهوم انسان که قابلیت انطباق بر کثیرین دارد، لذا کلیت را از آن انتزاع شد که این کلیت نه در خارج است و نه منشأ انتزاع خارجی دارد. که معقول ثانیه منطقی نام دارد.