ملاجلال الدین دوانی قائل به اصالت وجود در خداوند (واجب الوجود) و اعتباریت ماهیت در مورد ممکنن الوجود است.
یعنی خداوند مصداق هستی است ولی انسان ماهیت آنها اصیل است و وجود برای آنها امر اعتباری است.
توضیح ذلک:
وقتی وجود حمل بر ذات مقدس واجب میشود، حقیقتا واجب محقق میشود، اما موجودات امکانی مثل انسان، گل؛ وقتی انتساب به خداوند پیدا میکند، بعد از انتساب به خداوند ماهیت آنها محقق میشود، بنابر این در وجودات امکانی ماهیت اصیل است و لذا حمل وجود بر انسان به این معناست که در سایه انتسابی که خداوند دارند، انتساب به وجود دارند، نه اینکه متصف به وجود شوند. و که این طور نیست که هرگاه ذاتی به مبدأ انتساب داده میشود، به معنای اتصاف ذات به مبدأ باشد؛ مثلا وقتی به شخصی لابن گفته میشود، یعنی ذات انتسب الی اللبن، نه ذات اتصف باللبن، یا تامر یعنی ذات انتسب الی التمر که تمر فروش است.
اما علامه از نقد آن صرف نظر میکند، چون قبلا در ذیل دلیل اول بطلان این سخن را اثبات کردیم.
ولی ما باز هم جواب این کلام را بیان میکنیم:
این نظریه ایشان نسبت به اصالت وجود در واجب مشکلی ندارد و موافق با نظریه ماست، اما نسبت به ممکنات که قائل به اصالت ماهیت شده است، صحیح نیست؛ چون بعد از انتساب ماهیت ممکن به خالق، یا به این ماهیت ممکن چیزی افزوده میشود و اصالت پیدا میکند، یا بعد از انتساب چیزی افزوده نمیشود و اصالت پیدا میکند.
اگر فرض دوم باشد، انقلاب رخ میدهد و اگر فرض اول باشد، آن ضمیمه اگر ماهیت باشد، چون خود ماهیت هم لااقتضاء است، پس نمیتواند عینیت و اصالت را در ماهیت ممکن ایجاد کند و اگر چیزی غیر از ماهیت است، پس لاجرم وجود است و اگر وجود باعث این اصالت بوده، پس معلوم میشود که اصالت از خود وجود بوده تا میتواند باعث اصالت در ماهیت گردد.
اما در آخر یک اصطلاح به نام واسطه در عروض را نیز توضیح میدهد:
گاهی محمولی بر موضوعی بدون واسطه بار میشود مثل الاربعه زوج، یا مثل الله موجود و گاهی برای حمل محمول بر موضوع نیاز به واسطه است، تا بتوان محمول را بر آن حمل کرد.
این واسطه تاره واسطه در عروض و تاره واسطه در اثبات.
واسطه در عروض یعنی یعنی در جایی است که محمول حقیقتا از آن موضوع نیست بلکه محمول متعلق به یک واسطه است که آن سبب میشود که بتوان محمول را اسناد به موضوع داد، مثل المیزاب جارٍ. که محمول (جریان) حمل میشود بر موضوع به واسطه «ماء». که جریان پیدا کردن با توجه با ارتباط آن با آب و ارتباط آب با میزاب، صحت اسناد جریان به میزاب را درست کرده است. پس ماء واسطه در حمل جریان بر میزاب است.
واسطه در ثبوت یعنی واسطهای که سبب میشود حقیقتا محمول، در موضوع تحقق پیدا کند، یعنی نه تنها خود واسطه محمول را دارد، بلکه سبب میشود این محمول حقیقتا در موضوع محقق شود، مثل الماء حار، که حار بدون هیچ واسطهای نمیتواند بر آب حمل شود، بلکه یک واسطه وجود دارد، و آن وجود شیء گرما دهنده برای آب است، مثل آتش، تا صحیح بشود که حار بر این آب حمل شود. و البته وقتی آتش آمد باعث میشود که این اب حقیقتا حار بر آن بار شود. پس واسطه در ثبوت حمل حار بر الماء، آب است.
اما بعد از آنکه با ادله برهانی اثبات کردیم که اصل با وجود است میتوانیم بگویم: «الوجود موجود بالذات» یعنی بدون هیچ واسطهای و «الماهیه موجوده بالعرض» یعنی به واسطه عروض؛ پس وقتی موجود بر ماهیت به حمل شایع بار میشود، واسطهای در عروض به نام «الموجود». یعنی حقیقتا هستی مربوط به وجود است و ثانیا و بالعرض مربوط به ماهیت است.