درس مکاسب محرمه

جلسه ۷۹: کسب به وسیله عین نجس ۶۶

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مطالب گذشته

در روایت آمده که بیع دهن متنجس برای استصباح و ساخت صابون جایز است. حال دو بحث مطرح است:

بحث اول: آیا تعدی از استصباح و ساخت صابون به سایر انتفاعات جایز است یا خیر؟ که شیخ نظری ندادند.

بحث دوم: آیا تعدی از بیع دهن متنجس به سایر متنجسات جایز است یا خیر؟ در این بحث دو احتمال بود:

احتمال اول: تعدی جایز نیست. که دلیلش بیان شد.

احتمال دوم: تعدی جایز است که چهار دلیل دارد که بیان شد:

دلیل اول: جواز و عدم جواز بیع، دائر مدار جواز و عدم جواز انتفاع است و فرض بحث ما این است که از دهن متنجس می‌خواهیم به مایعات نجسه‌ای که شارع استفاده از آن را اجازه داده است، تعدی کنیم.

نکته: در دو مورد شارع، انتفاع را اجازه داده است اما بیع آن را اجازه نداده است، مثل الیات میته و نجاسات.

۳

ادامه تطبیق ادله وجه جواز تعدی

إلاّ (استثناء از دوران است) ما (مواردی که) خرج بالنصّ (دلیل) كأَلَيات الميتة مثلاً أو (عطف بر الیات است) مطلق نجس العين، على (متعلق به مطلق نجس العین است) ما (کلامی) سيأتي (ص ۹۸) من الكلام فيه (نجس العین).

۴

دلیل دوم وجه جواز تعدی

دلیل دوم: استصحاب جواز بیع قبل از نجس شدن و موضوع هم از نظر عرف، تغییر نکرده است.

دلیل سوم: روایت تحف العقول: در این روایت هر چه که از جهتی از جهات، شارع گفته است که به مصلحت عباد بود، بیعش جایز است و شیء متنجس هم از جهت رنگ زدن، به مصلحت عباد است و طبق روایت تحف، باید بیعش جایز باشد.

دلیل چهارم: روایت دعائم الاسلام که می‌گوید شارع هر چه را اجازه استفاده دارد، بیعش جایز است و رنگ نجس هم شارع اجازه داده برای استفاده و بیعش جایز است.

۵

تطبیق دلیل دوم و سوم و چهارم جواز تعدی

وهذا (در مشار الیه دو احتمال است: ۱. به جواز بیع متنجسات بر گردد، ۲. جواز و عدم جواز دائر مدار جواز و عدم جواز انتفاع است. آیت الله خویی: اگر دومی باشد، استصحاب تعلیقی می‌شود که باطل است. استاد: استصحاب تعلیقی جایز است) هو (هذا) الذي يقتضيه (الذی) استصحاب الحكم (جواز بیع) قبل التنجّس وهي (جواز البیع) القاعدة المستفادة من قوله عليه‌السلام في رواية تحف العقول ـ : «إنّ كلّ شي‌ء يكون لهم (عباد) فيه (شیء) الصلاح (از حکم شرعی) من جهة من الجهات، فذلك (کل شیء) كلّه (ذلک) حلال (بیع آن و شراء آن و...».

و (عطف به استصحاب است) ما تقدّم من رواية دعائم الإسلام من حلّ بيع كلّ ما يباح الانتفاع به («ما»).

۶

قیل و جواب آن

بعضی گفته‌اند که سه دلیل داریم که بیع متنجسات، جایز نیست:

دلیل اول: آیه «فاجتنبوه».

جواب: در این روایت، کلمه رجس آمده است که مراد اعیان نجسه است و متنجسه جزء آنها نیست.

دلیل دوم: «الرجز فاهجر».

رد: رجز، به معنی رجس است و رجس هم اعیان نجسه است که متنجس جزء آنها نیست.

دلیل سوم: در روایت تحف العقول آمده است که «شیء من وجوه النجس» و متنجس هم یکی از نجس‌ها است.

جواب:

اولا: وجوه النجس، عین نجس را می‌گوید و متنجس جزء اعیان نجسه نیست.

دوما: امام در مقام دلیل بیان حرمت بیع وجوه نجس، می‌گوید چون انتفاع از آن حرام است و مفهوم آن این است که اگر استفاده از آن جایز شد، بیعش جایز است و دلیل برای ما می‌شود نه شما.

۷

تطبیق قیل و جواب آن

وأمّا قوله تعالى (فَاجْتَنِبُوهُ (هر کدام از چهار چیز)) وقوله تعالى (وَالرُّجْزَ (رجس) فَاهْجُرْ) فقد عرفت أنّهما (دو آیه) لا يدلاّن على حرمة الانتفاع بالمتنجّس، فضلاً (چون آیه در مقام استفاده است نه بیع) عن حرمة البيع على تقدير جواز الانتفاع.

ومن ذلك (عدم دلالت این دو آیه بر حرمت بیع متنجسات) يظهر عدم صحّة الاستدلال في ما نحن فيه (جواز بیع متنجسات) بالنهي في رواية تحف العقول عن (متعلق به نهی است) بيع «شي‌ءٍ من وجوه النجس» بعد ملاحظة تعليل المنع (منع بیع) فيها (روایت تحف العقول) بحرمة (متعلق به تعلیل است) الانتفاع.

مدار جواز الانتفاع به وعدمه ، إلاّ ما خرج بالنصّ كأليات الميتة (١) مثلاً أو مطلق نجس العين ، على ما سيأتي من الكلام فيه ، وهذا هو الذي يقتضيه استصحاب الحكم قبل التنجّس (٢) وهي (٣) القاعدة المستفادة من قوله عليه‌السلام في رواية تحف العقول ـ : «إنّ كلّ شي‌ء يكون لهم فيه الصلاح من جهة من الجهات ، فذلك كلّه حلال» (٤).

وما تقدّم من رواية دعائم الإسلام من حلّ بيع كلّ ما يباح الانتفاع به (٥).

توجيه ما يظهر منه المنع من النصوص

وأمّا قوله تعالى ﴿فَاجْتَنِبُوهُ (٦) وقوله تعالى ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (٧) فقد عرفت أنّهما لا يدلاّن (٨) على حرمة الانتفاع بالمتنجّس ، فضلاً عن حرمة البيع على تقدير جواز الانتفاع.

ومن ذلك يظهر عدم صحّة الاستدلال في ما نحن فيه بالنهي في رواية تحف العقول عن بيع «شي‌ءٍ من وجوه النجس» بعد ملاحظة (٩)

__________________

(١) الوسائل ١٦ : ٢٩٦ ، الباب ٣٠ من أبواب الذبائح ، الحديث ٤.

(٢) كذا في «ش» ، وفي سائر النسخ : التنجيس.

(٣) مشطوب عليها في «ن».

(٤) تحف العقول : ٣٣٣.

(٥) راجع الصفحة : ١٠.

(٦) المائدة : ٨٩.

(٧) المدّثّر : ٥.

(٨) في أكثر النسخ : أنّها لا تدلّ. وفي «ش» : أنّهما لا تدلاّن ، وما أثبتناه مطابق لمصحّحة «ن».

(٩) وردت في «ش» فقط.

تعليل المنع فيها بحرمة الانتفاع.

توجيه كلام من أطلق المنع

ويمكن حمل كلام من أطلق المنع عن بيع النجس إلاّ الدهن لفائدة الاستصباح على إرادة المائعات النجسة التي لا ينتفع بها في غير الأكل والشرب منفعة محلّلة مقصودة من أمثالها.

ويؤيّده : تعليل استثناء الدهن بفائدة (١) الاستصباح ، نظير استثناء بول الإبل للاستشفاء ، وإن احتمل أن يكون ذكر الاستصباح لبيان ما يشترط أن يكون غاية للبيع.

قال في جامع المقاصد في شرح قول العلاّمة قدس‌سره : «إلاّ الدهن المتنجّس (٢) لتحقّق فائدة (٣) الاستصباح به تحت السماء خاصّة» قال : وليس المراد ب «خاصّة» بيان حصر الفائدة (٤) كما هو الظاهر ـ ، وقد ذكر شيخنا الشهيد في حواشيه : أنّ في روايةٍ جواز اتّخاذ الصابون من الدهن المتنجّس ، وصرّح مع ذلك بجواز الانتفاع به فيما يتصوّر من فوائده كطلي الدوابّ.

إن قيل : إنّ العبارة تقتضي حصر الفائدة ؛ لأنّ الاستثناء في سياق النفي يفيد الحصر ، فإنّ المعنى في العبارة : إلاّ الدهن المتنجّس لهذه الفائدة.

قلنا : ليس المراد ذلك ، لأنّ الفائدة بيان لوجه الاستثناء ، أي‌

__________________

(١) كذا في «ن» ، و «ش» ، وفي غيرهما : لفائدة.

(٢) لم ترد كلمة «المتنجس» في غير «ف».

(٣) في المصدر : إلاّ الدهن النجس لفائدة.

(٤) في «ش» زيادة : في الاستصباح.