درس مکاسب محرمه

جلسه ۲۹۷: جوائز سلطان ۱۹

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

شهید ثانی در مسالک نظریه‌ای را مطرح کرده است: اگر سلطان جائر، جایزه‌ای به من می‌دهد و بعد علم پیدا می‌کنم که این جایزه حرام و غصبی است، در این صورت آخذ ضامن نیست.

شیخ سه اشکال می‌گیرد:

اشکال اول: این حرف شما با کلام شما در باب ترتب الایادی علی المال الغیر منافات دارد که در آنجا گفتید فرد دوم اگرچه جاهل است، ضامن است و فرقی بین این دو باب نیست.

۳

تذکر

رجوع الجاهل على العالم (المدرک فیه، قاعدة الغرور؛ حاشیه شهیدی، ص ۱۳۴)

۴

نکته

من گوسفندی را که هزار تومان است از زید می‌دزدم و به بکر که جاهل به دزدی است، می‌دهد و گوسنفد تلف می‌شود، در اینجا دو حالت است:

حالت اول: بکر این گوسفند را مجانی می‌گیرد، در این صورت اگر مالک گوسفند به بکر مراجعه کند برای ضمانت، در اینجا بکر به زید مراجعه می‌کند و پول را از او می‌گیرد.

حالت دوم: بکر این گوسفند را در مقابل عوض می‌گیرد اما نه به قیمت واقعی بلکه ارزان‌تر مثلا به ۵۰۰ می‌گیرد، در اینجا اگر مالک گوسفند رجوع به بکر کرد و ۱۰۰۰ تومان گرفت، بکر اگر رجوع به زید کند، زید ۵۰۰ باید بدهد، چون این فرد را به انداز ۵۰۰ ضامن کرده است.

به این قاعده اقدام بر ضمان می‌گویند.

۵

تطبیق نکته

(رجوع می‌کند جاهل به عالم) إذا لم يُقدِم (جاهل) على أخذه (مال) مضموناً،

۶

اشکال دوم بر مسالک

اشکال دوم: مشهور می‌گویند اگر مالی را فرد بگیرد و نداند که غصبی بوده و تلف شود، مشهور می‌گویند این فرد ضامن است و دلیل ضمان، اخذ است نه جهل. حال در اینجا که سلطان جائر جایزه‌ای داده است و بعد من فهمیدم این جایزه غصبی است و من قصد می‌کنم که به صاحبش بر گردانم، شک در ضمانت و عدم ضمانت می‌کنم که استصحاب ضمانت جاری می‌شود نه اینکه بگوئیم استصحاب عدم ضمانت جاری می‌شود.

پس حرف شما مخالف با مشهور است.

۷

تطبیق اشکال دوم بر مسالک

ولا إشكال عندهم (فقهاء) ظاهراً في أنّه لو استمرّ جهل (جهل به حرمت مال) القابض (گیرنده مال) المتّهب (قبول هبه کرده است) إلى أن تلف (مال) في يده (قابض جاهل) كان للمالك (مالک اصلی) الرجوع عليه (قابض، یعنی ضامن است)، ولا رافع يقينياً لهذا المعنى (ضمان ثابت در حال جهل) مع حصول العلم بكونه (مال) مال الغير، فيستصحب الضمان (ضمان ثابت در حال جهل) لا عدمه (ضمان).

۸

اشکال سوم به مسالک

اشکال سوم: این فتوای شهید با فتوای ایشان در مسئله ودعی تنافی دارد. چون ایشان در مسئله ودعی گفته است: اگر سلطان جائر مال غصبی را به امانت پیش من بگذارد و من جاهل به غصبی بودن هستم، در اینجا من ضامن است.

در حالی که بین این مسئله و مسئله ما فرقی نیست که در اینجا بگوئید ضامن نیست اما در آنجا ضامن است.

۹

تطبیق اشکال سوم به مسالک

(اشکال سوم:) وذكر في المسالك في مَن استودعه («من» را) الغاصبُ مالاً مغصوباً: أنّه («من») لا يردّه (مال را) إليه (غاصب) مع الإمكان، ولو أخذه (غاصب، مال را) منه («من») قهراً ففي الضمان (ضمان ودعی) نظر، والذي يقتضيه قواعد الغصب أنّ للمالك الرجوع على أيّهما (غاصب و ودعی) شاء وإن كان قرار (تثبیت شدن) الضمان على الغاصب، انتهى.

والظاهر أنّ مورد كلامه (شهید): ما (موردی است که) إذا (زائده است) أخذ الودعي المال من الغاصب جهلاً بغصبه (مال) ثمّ تبيّن (غصب) له (ودعی)، وهو (مورد کلام «اخذ مال جاهلا») الذي حكم (شهید) فيه (هو) هنا (در باب جایزه سلطان جائر) بعدم الضمان لو استردّه (مال را) الظالمُ المجيز (جایز دهنده) أو تلف (مال) بغير تفريط.

رجوع الجاهل على العالم إذا لم يُقدم على أخذه مضموناً ، ولا إشكال عندهم ظاهراً في أنّه لو استمرّ جهل القابض المتّهب إلى أن تلف في يده كان للمالك الرجوع عليه ، ولا رافع (١) يقينياً (٢) لهذا المعنى مع حصول العلم بكونه مال الغير ، فيستصحب الضمان لا عدمه.

وذكر في المسالك في من استودعه الغاصب مالاً مغصوباً : أنّه لا يردّه إليه مع الإمكان ، ولو أخذه منه قهراً ففي الضمان نظر ، والذي يقتضيه قواعد الغصب أنّ للمالك الرجوع على أيّهما شاء وإن كان قرار الضمان على الغاصب (٣) ، انتهى.

والظاهر أنّ مورد كلامه : ما إذا أخذ الودعي المال من الغاصب جهلاً بغصبه ثمّ تبيّن له ، وهو الذي حكم فيه هنا بعدم الضمان لو استردّه الظالم المجيز أو تلف بغير تفريط.

وجوب ردّ الجائزة بعد العلم بالغصبية

وعلى أيّ حال ، فيجب على المُجاز ردّ الجائزة بعد العلم بغصبيتها (٤) إلى مالكها أو وليّه ، والظاهر أنّه لا خلاف في كونه فوريّاً (٥).

نعم ، يسقط بإعلام صاحبه به ، وظاهر أدلّة وجوب أداء الأمانة وجوب الإقباض ، وعدم كفاية التخلية ، إلاّ أن يدّعى أنّها في مقام حرمة الحبس ووجوب التمكين ، لا تكليف الأمين بالإقباض ، ومن هنا‌

__________________

(١) في «ص» : ولا دافع.

(٢) من «ش» فقط.

(٣) المسالك ٥ : ٩٩ ١٠٠.

(٤) في «ف» : بغصبها.

(٥) كذا في «ف» و «ش» ومصححة «ن» ، وفي سائر النسخ : ضامناً.