درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۵۲: مخالفت با علم اجمالی ۱۴

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

بحث در این است که آیا مخالفت قطعیه عملیه با خطاب مردد جایز است یا خیر که پنج قول است:

قول اول: جواز مطلقا

قول دوم: عدم جواز مطلقا

قول سوم: در شبهه موضوعیه جایز است و در شبهه حکمیه جایز نیست به دو دلیل که یک دلیل بیان شد.

۳

دلیل دوم قول سوم

دلیل دوم: اصول عملیه در شبهه موضوعیه، فرد مردد را موضوع حکم واقعی خارج می‌کند و بعد فرد مردد، دیگر حکم واقعی را ندارد، در نتیجه شخص مکلف در شبهه موضوعیه، با حکم شارع نکرده و مخالفت عملیه قطعیه با خطاب شارع، جایز می‌باشد.

مثلا من اجمالا می‌دانم یا این مایع نجس است یا این زن حرام است و دو خطاب داریم که دو موضوع دارد و در طرف مایع اصل عدم نجاست را جاری می‌شود و از خطاب اجتنب خارج می‌کنیم و در ناحیه زن هم با اصل، از تحت اجتنب عن الاجنبیه خارج می‌کنیم، پس این دو فرد حکم ندارد و مخالفت قطعیه، جایز می‌شود.

جواب: اگر اصول عملیه در شبهه موضوعیه جاری شود و فرد مردد را از موضوع حکم واقعی خارج کند، این کار در حقیقت برداشتن حکمی است که ما علم اجمالی به آن داریم، در نتیجه شخص مکلف در حقیقت مخالفت با حکم شارع کرده است و این مخالفت عملیه است و جایز نیست.

فافهم: اگر اصول عملیه حاکم باشد، دیگر حکمی وجود ندارد.

۴

تطبیق دلیل دوم قول سوم

وكأنّ الوجه ما تقدّم: من (بیان ما تقدم است) أنّ الاصول في الموضوعات تخرج (اصول عملیه) مجاريها (اصول عملیه) عن موضوعات أدلّة التكليف، بخلاف الاصول في الشبهات الحكميّة؛ فإنّها (اصول در شبهات حکمیه) منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا.

وقد عرفت ضعف ذلك (اجراء اصول عملیه در شبهه موضوعیه)، وأنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب على ذلك (موضوع)، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافيا لنفس الدليل الواقعي (حکم)، إلاّ أنّه (اصل) حاكم عليه (دلیل واقعی) لا معارض له (دلیل واقعی)، فافهم (تعارضی در کار نیست با حکومت).

۵

قول چهارم

قول چهارم: بعضی از علماء: این دو خطاب، دو صورت دارد:

صورت اول: نوع آنها یکی است، در این صورت مخالفت عملیه با خطاب مردد جایز نیست مطلقا (چه شبهه موضوعیه و چه حکمیه). به دلیل:

مرحله اول: تمام خطاباتی که شارع در مورد واجبات دارد، این در حکم یک خطاب است که به انجام کل یا ترک کل تعلق گرفته است و به آن خطاب تفصیلی انتزاعی گفته می‌شود. مثلا یکی از واجبات نماز است که خطاب آن صلّ است، یکی از واجبات این یا این است که خطابش افعل می‌باشد.

مرحله دوم: اگر مکلف بعضی از واجبات را ترک کند، با خطاب تفصیلی انتزاعی مخالفت کرد، در نتیجه جایز نیست و این ترک، دو حالت دارد:

حالت اول: بعض معین را ترک می‌کند مثلا نماز نمی‌خواند.

حالت دوم: بعضی غیر معین را ترک می‌کند مثل ما نحن فیه که نه دعا می‌خواند و صلوات می‌فرستد.

صورت دوم: نوع آنها یکی نیست، در این صورت مخالفت عملیه با خطاب مردد جایز است مطلقا (چه شبهه موضوعیه و چه حکمیه). به دلیل این مخالفت تفصیلی انتزاعی پیش نمی‌آید.

نعم (استدراک از اول مطلب است نه ادامه دلیل قول چهارم): مخالفت قطعیه حرام است اما نسبت به موافقت قطعیه، چند قول است که در برائت می‌آید.

در بین این چهار نظریه، بهترین نظریه، نظریه دوم است چون دلیلش قوی‌تر است و دلیل بقیه اقوال ضعیف است، بعد قول اول بهتر است و بعد قول سوم بهتر است.

۶

تطبیق قول چهارم

الرابع: الفرق بين كون الحكم (خطاب) المشتبه (مردد) في موضوعين واحدا بالنوع ـ كوجوب أحد الشيئين ـ وبين اختلافه (حکم)، كوجوب الشيء وحرمة آخر.

والوجه في ذلك: أنّ الخطابات في الواجبات (و محرمات) الشرعيّة بأسرها (خطابات) في حكم خطاب واحد بفعل الكلّ، فترك البعض معصية عرفا، كما لو قال المولى: افعل كذا وكذا وكذا، فإنّه (قول مولی) بمنزلة افعلها (سه کذا را) جميعا، فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها (سه کذا) معيّنا (مثلا نماز) أو واحد غير معيّن عنده (مکلف- مثل ما نحن فیه).

نعم (استدراک از اول مطلب است)، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحد من المحتملين كلام آخر مبنيّ على: أنّ مجرّد العلم بالحكم الواقعي يقتضي البراءة اليقينية عنه (حکم)، أو يكتفى بأحدهما (دو محتملین)؛ حذرا عن المخالفة القطعيّة التي هي (مخالفت قطعیه) بنفسها (مخالف قطعیه) مذمومة عند العقلاء ويعدّ معصية عندهم وإن لم يلتزموا الامتثال اليقيني (موافقت قطعیه) لخطاب مجمل (مردد).

والأقوى من هذه الوجوه (اربعه): هو (اقوی) الوجه الثاني، ثمّ الأوّل، ثمّ الثالث.

هذا كلّه في اشتباه الحكم من حيث الفعل المكلّف به.

وكأنّ الوجه ما تقدّم : من أنّ الاصول في الموضوعات تخرج مجاريها عن موضوعات أدلّة التكليف ، بخلاف الاصول في الشبهات الحكميّة ؛ فإنّها منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا.

وقد عرفت ضعف ذلك ، وأنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب (١) على ذلك ، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافيا لنفس الدليل الواقعي ، إلاّ أنّه حاكم عليه لا معارض له ، فافهم.

الرابع : الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحدا بالنوع ـ كوجوب أحد الشيئين ـ وبين اختلافه ، كوجوب الشيء وحرمة آخر.

والوجه في ذلك : أنّ الخطابات في الواجبات الشرعيّة بأسرها في حكم خطاب واحد بفعل الكلّ ، فترك البعض معصية عرفا ، كما لو قال المولى : افعل كذا وكذا وكذا ، فإنّه بمنزلة افعلها جميعا ، فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها معيّنا أو واحد غير معيّن عنده.

نعم ، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحد من المحتملين كلام آخر مبنيّ على : أنّ مجرّد العلم بالحكم الواقعي يقتضي البراءة اليقينية (٢) عنه ، أو يكتفى بأحدهما ؛ حذرا عن المخالفة القطعيّة التي هي بنفسها مذمومة عند العقلاء ويعدّ (٣) معصية عندهم وإن لم يلتزموا الامتثال اليقيني لخطاب مجمل.

__________________

(١) في (م) و (ه) : «المرتّب».

(٢) في (ظ) و (م) : «اليقينيّة العلميّة».

(٣) كذا في النسخ.

الأقوى عدم الجواز مطلقا

والأقوى من هذه الوجوه : هو الوجه الثاني ، ثمّ الأوّل ، ثمّ الثالث.

هذا كلّه في اشتباه الحكم من حيث الفعل المكلّف به.

الاشتباه من حيث شخص المكلّف

وأمّا الكلام في اشتباهه من حيث الشخص المكلّف بذلك الحكم ، فقد عرفت أنّه :

يقع تارة في الحكم الثابت لموضوع واقعيّ مردّد بين شخصين ، كأحكام الجنابة المتعلّقة بالجنب المردّد بين واجدي المني.

وقد يقع في الحكم الثابت لشخص من جهة تردّده بين موضوعين ، كحكم الخنثى المردّد بين الذكر والانثى.

أمّا الكلام في الأوّل ، فمحصّله :

لو تردّد التكليف بين شخصين

أنّ مجرّد تردّد التكليف بين شخصين لا يوجب على أحدهما شيئا ؛ إذ العبرة في الإطاعة والمعصية بتعلّق الخطاب بالمكلّف الخاصّ ، فالجنب (١) المردّد بين شخصين غير مكلّف بالغسل وإن ورد من الشارع : أنّه يجب الغسل على كلّ جنب ؛ فإنّ كلا منهما شاكّ في توجّه هذا الخطاب إليه ، فيقبح عقاب واحد من الشخصين يكون جنبا بمجرّد هذا الخطاب الغير المتوجّه (٢) إليه.

لو اتّفق لأحدهما أو لثالث علم بتوجّه خطاب إليه

نعم ، لو اتّفق لأحدهما أو لثالث علم بتوجّه خطاب (٣) إليه دخل في اشتباه متعلّق التكليف الذي تقدّم حكمه بأقسامه.

__________________

(١) في (ت) و (ر) : «والجنب».

(٢) في (ر) و (م) : «الموجّه».

(٣) في (ص) : «الخطاب».