درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۴۸: مخالفت با علم اجمالی ۱۰

 
۱

خطبه

۲

کلام بعضی از بزرگان و بررسی آنها

مقدمه: اجماع بر دو نوع است:

نوع اول: اجماع بسیط؛ اگر علماء بر یک حکم اجماع داشتند، به این اجماع، اجماع بسیط گفته می‌شود. مثلا همه اجماع دارند که تیمم در زمان اضطرار، واجب است.

نوع دوم: اجماع مرکب؛ اگر علماء در یک مسئله اختلاف کنند و دو قول پیدا کنند، بالاجماع معتقدند که احداث قول ثالث، جایز نیست. این قول سوم، دو صورت دارد:

صورت اول: قول سوم، موجب مخالفت عملیه با قول معصوم است. مثلا اگر مشتری یک جاریه را از بایع خرید و بعد با او مباشرت کرد و بعد معلوم شد عیبی داشت، در اینجا دو نظریه وجود دارد، بعضی گفته‌اند رد جاری نیست، بعضی گفته‌اند رد با ارش جایز است، اگر کسی بگوید رد بدون ارش جایز است، قول ثالث است که مخالفت عملیه با قول معصوم است. چون قول معصوم یا قول اول است یا قول دوم.

صورت دوم: قول سوم، موجب مخالفت التزامیه با قول معصوم است. مثلا علماء درباره دفن میت منافق دو نظریه دارند بعضی می‌گویند حرام است و بعضی می‌گویند واجب است، اگر کسی قائل به اباحه شود، فقط مخالفت التزامیه با قول معصوم کرده، چون در علم یا دفن می‌کند یا نمی‌کند.

نکته: نسبت بین اجماع مرکب و قول بالفصل، عموم و خصوص من وجه است.

بعد از این مقدمه باید گفت: مرحوم شیخ کلام بعضی از علماء را نقل می‌کند که ظاهر کلام ایشان این است که مخالفت التزامیه جایز نیست.

این گروه از علماء می‌فرمایند اگر علماء در یک مسئله بر دو قول باشند، احداث قول ثالث جایز نیست چه موجب مخالفت عملیه شود و چه موجب مخالفت التزامیه شود، پس معلوم است مخالفت التزامیه هم جایز نیست.

توجیه کلام این بزرگان: مراد ایشان، قول ثالثی است که موجب مخالفت عملیه است نه قول ثالثی که موجب مخالفت التزامیه شود.

بعد شیخ انصاری دو کلام از بعضی از معاصرینشان و صاحب فصول، نقل می‌کند.

بعضی از معاصرین می‌گویند: اگر در یک مسئله، دو اصل عملی، اقتضای دو حکم کند (مثلا در دفن میت منافق، اصل عدم وجوب و اصل عدم حرمت) و یکی از این دو حکم، مخالفت با قول امام است، عمل کردن به هر دو اصل جایز است، چون موجب مخالفت التزامیه می‌شود که اشکال ندارد.

صاحب فصول می‌فرماید: اصول عملیه‌ای که در شبهه موضوعیه جاری می‌شود، مثل اصول عملیه‌ای است که در شبهه حکمیه جاری می‌شود.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: کلام اول درست است اما کلام دوم درست نیست. چون اصول عملیه در شبهه موضوعیه، حاکم بر احکام واقعیه است و لذا این اصول عملیه با حکم واقعی تنافی ندارد اما در شبهه حکمیه، اصول حاکم بر احکام واقعیه نیست و لذا این اصول عملیه با حکم واقعی تنافی دارد. مثلا در شبهه موضوعیه یا مباشرت با همسرش واجب است یا حرام است بخاطر قسم، که دو حکم در لوح محفوظ است و با اصول عملیه، حکمها کنار می‌رود و حکمی نیست که با اصول عملیه منافات داشته است. اما در اصول عملیه در شبهات حکمیه، اینگونه نیست که اصل عملیه حاکم باشد و در نتیجه تنافی بین اصل عملی و حکم واقعی پیش می‌آید.

۳

تطبیق کلام بعضی از بزرگان و بررسی آنها

ولكن الظاهر من جماعة من الأصحاب ـ في مسألة الإجماع المركّب ـ: إطلاقُ القول بالمنع عن الرجوع إلى حكم علم عدم كونه (حکم) حكم الإمام عليه‌السلام في الواقع؛ وعليه (منع از رجوع) بنوا عدم جواز الفصل فيما (موردی) علم كون الفصل فيه («ما») طرحا لقول الإمام عليه‌السلام.

نعم، صرّح غير واحد من المعاصرين ـ في تلك المسألة (مسئله اجماع مرکب) ـ فيما إذا اقتضى الأصلان حكمين يعلم بمخالفة أحدهما (دو حکم) للواقع، بجواز (متعلق به صرح است) العمل بكليهما (هر دو اصل)، وقاسه (عمل به دو اصل در شبهه حکمیه) بعضهم (معاصرین على العمل بالأصلين المتنافيين في الموضوعات (شبهه موضوعیه).

لكن القياس في غير محلّه (قیاس) (بی‌جا است)؛ لما تقدّم: من أنّ الاصول في الموضوعات حاكمة على أدلّة التكليف؛ فإنّ البناء على عدم تحريم المرأة لأجل البناء ـ بحكم الأصل ـ على عدم تعلّق الحلف بترك وطئها (مراه)، فهي (مراة) خارجة عن موضوع الحكم بتحريم (حکم واقعی) وطء من (خانمی که) حلف على ترك وطئها (مراة) وكذا الحكم بعدم وجوب وطئها لأجل البناء (به حکم اصل عملی) على عدم الحلف على وطئها (مراه)، فهي خارجة عن موضوع الحكم بوجوب (حکم واقعی) وطء من حلف على وطئها. وهذا (اخراج در شبهه موضوعیه) بخلاف الشبهة الحكميّة؛ فإنّ الأصل فيها (شبهه حکمیه) معارض لنفس الحكم المعلوم بالإجمال (وجوب و حرمت)، وليس (اصل عملیه) مخرجا لمجراه (اصل) عن موضوعه (حکم) حتّى (غایت مخرجا است) لا ينافيه (اصل را) جعلُ الشارع (حکم شارع).

لكن هذا المقدار من الفرق (بین اصول عملیه در شبهه حکمیه و بین اصول عملیه در شبهه موضوعیه) غير مجد (برای حرمت مخالفت التزامیه)؛ إذ اللازم من منافاة الاصول لنفس الحكم الواقعي، حتّى مع العلم التفصيلي و (عطف بر منافات است) معارضتها (اصول عملیه) له (حکم واقعی)، هو (لازم - خبر اللازم است) كون العمل بالاصول موجبا لطرح الحكم الواقعي من حيث الالتزام، فإذا فرض جواز ذلك (مخالفت التزامیه) ـ لأنّ العقل والنقل لم يدلاّ إلاّ على حرمة المخالفة العمليّة ـ فليس (جواز اذا است) الطرح من حيث الالتزام مانعا عن إجراء الاصول المتنافية في الواقع.

ولكن الظاهر من جماعة من الأصحاب (١) ـ في مسألة الإجماع المركّب ـ : إطلاق القول بالمنع عن الرجوع إلى حكم علم عدم كونه حكم الإمام عليه‌السلام في الواقع ؛ وعليه بنوا عدم جواز الفصل فيما علم كون الفصل فيه طرحا لقول الإمام عليه‌السلام.

نعم ، صرّح غير واحد من المعاصرين (٢) ـ في تلك المسألة ـ فيما إذا اقتضى الأصلان حكمين يعلم بمخالفة أحدهما للواقع ، بجواز العمل بكليهما ، وقاسه بعضهم (٣) على العمل بالأصلين المتنافيين في الموضوعات.

لكن القياس في غير محلّه ؛ لما تقدّم : من أنّ الاصول في الموضوعات حاكمة على أدلّة التكليف ؛ فإنّ البناء على عدم تحريم المرأة لأجل البناء ـ بحكم الأصل ـ على عدم تعلّق الحلف بترك وطئها ، فهي

__________________

من الفعل والترك ـ حاصل بدونه ، فهو محال ؛ لأنّه طلب للحاصل ، إلاّ أن يلتزم بأنّ الخطاب التخييري المدّعى ثبوته ليس الغرض منه ما هو حاصل بدونه ، بل المقصود منه صدور واحد من الفعل أو الترك مع الالتزام بالحكم ، لا على وجه عدم المبالاة والتقييد بالمعلوم إجمالا من الشارع ، فافهم».

وبين النسختين اختلاف يسير ، وما أثبتناه مطابق لنسخة (م).

(١) كالمحقّق في المعارج : ١٣١ ، وصاحب المعالم في المعالم : ١٧٨ ، والمحقّق القمي في القوانين ١ : ٣٧٨ ، وصاحب الفصول في الفصول : ٢٥٦ ، والفاضل النراقي في مناهج الأحكام : ٢٠٢.

(٢) منهم صاحب الفصول في الفصول : ٢٥٦ ـ ٢٥٧ ، والفاضل النراقي في المناهج : ٢٠٤.

(٣) هو صاحب الفصول ، نفس المصدر.

خارجة عن موضوع الحكم بتحريم وطء من حلف على ترك وطئها وكذا الحكم بعدم وجوب وطئها لأجل البناء على عدم الحلف على وطئها ، فهي خارجة عن موضوع الحكم بوجوب وطء من حلف على وطئها. وهذا بخلاف الشبهة الحكميّة ؛ فإنّ الأصل فيها معارض لنفس الحكم المعلوم بالإجمال ، وليس مخرجا لمجراه عن موضوعه حتّى لا ينافيه جعل (١) الشارع.

لكن هذا المقدار من الفرق غير مجد ؛ إذ اللازم من منافاة الاصول لنفس الحكم الواقعي ، حتّى مع العلم التفصيلي ومعارضتها له ، هو كون العمل بالاصول موجبا لطرح الحكم الواقعي من حيث الالتزام ، فإذا فرض جواز ذلك ـ لأنّ العقل والنقل (٢) لم يدلاّ (٣) إلاّ على حرمة المخالفة العمليّة ـ فليس الطرح من حيث الالتزام مانعا عن إجراء الاصول المتنافية في الواقع.

ولا يبعد حمل إطلاق كلمات العلماء في عدم جواز طرح قول الإمام عليه‌السلام في مسألة الإجماع ، على طرحه من حيث العمل ؛ إذ هو المسلّم المعروف من طرح قول الحجّة ، فراجع كلماتهم فيما إذا اختلفت الامّة على قولين ولم يكن مع أحدهما دليل ؛ فإنّ ظاهر الشيخ رحمه‌الله (٤) الحكم بالتخيير الواقعي ، وظاهر المنقول عن بعض طرحهما والرجوع إلى

__________________

(١) في (ر) ، (ظ) و (م) : «بجعل».

(٢) لم ترد «والنقل» في (ر) ، وشطب عليها في (ص).

(٣) كذا في (ه) ومصحّحة (ت) ، وفي غيرهما : «لم يدلّ».

(٤) انظر العدّة ٢ : ٦٣٧.