درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۳۲: قطع قطاع ۴

 
۱

خطبه

۲

توجیه صاحب فصول برای کلام کاشف الغطاء و رد آن

مرحوم کاشف الغطاء فرمودند که قطع قطاع حجت نیست. صاحب فصول در توجیه این کلام می‌فرمایند:

ما در دو مرحله این توجیه را بیان می‌کنیم

مرحله اول: قطاع، سه حالت دارد:

حالت اول: خودش می‌داند قطاع است و یقین دارد که شارع مقدس بخاطر قطاع بودن، او را عمل کردن به قطع، منع کرده است.

حالت دوم: خودش می‌داند قطاع است و احتمال می‌دهد که شارع مقدس بخاطر قطاع بودن، او را از عمل کردن به این قطع منع کرده است.

حالت سوم: خودش می‌داند قطاع است و یقین دارد که شارع او را از عمل کردن به این قطع منع نکرده است.

مرحله دوم: اینکه کاشف الغطاء می‌گوید قطع قطاع حجت نیست، فقط خصوص قسم اول و قسم دوم را می‌گوید. پس کلام ایشان درست است و قطع قطاع حجت نیست. به دلیل اینکه حجت بودن قطع، مشروط به این است که شارع از عمل کردن به این قطع، منع نکرده باشد و در قسم اول شارع منع کرده است و در قسم دوم احتمال می‌دهیم و منع شارع معتبر نیست تا ثابت شود و بعد ثبوت آن دیگر قطعش حجت نیست.

پس مراد کاشف الغطاء فقط قسم اول و قسم دوم است.

بعد ایشان برای جایی که مولا می‌تواند عبد را منع از قطع می‌کند، مولای عرفی به عبد خود می‌گوید اگر از راه عقل به امر من قطع پیدا کردی، حق نداری به آن عمل کنی.

رد توجیه: اولا بحث ما در قطع طریقی است و در قطع طریقی اگر انسان قطاع، قطع به چیزی پیدا کرد، معقول نیست که شارع او را منع از عمل بر طبق قطع کند و الا مستلزم تناقض است. و ثانیا مثالی که شما زدید دو اشکال دارد: اولا قطع موضوعی است و ثانیا بحث ما در جایی است که قطع پیدا کرده، بعد آیا شارع منع کرده یا نه اینکه شارع از اول از مقدمات عقلیه نهی کرده باشد.

۳

تطبیق توجیه صاحب فصول برای کلام کاشف الغطاء و رد آن

ثمّ إنّ بعض المعاصرين (صاحب فصول) وجّه الحكم (حکم کردن کاشف الغطاء) بعدم اعتبار قطع القطّاع ـ بعد تقييده (عدم الاعتبار) بما إذا علم القطّاع أو احتمل (قطاع) أن يكون حجيّة قطعه (قطاع) مشروطة بعدم كونه (قطاع) قطّاعا ـ: بأنّه (متعلق به وجّه است) يشترط في حجّية القطع عدمُ منع الشارع عنه (حجیت) وإن كان العقلُ أيضا (چنانکه سبب قطع به مطلب می‌شود) قد يقطع بعدم المنع (عدم منع شارع)، إلاّ أنّه (عقل) إذا احتمل المنع يحكم بحجّية القطع (قطع قطاع) ظاهرا ما لم يثبت المنع.

(جواب به توجیه:) وأنت خبير بأنّه يكفي في فساد ذلك (توجیه) عدم تصوّر القطع بشيء وعدم ترتيب آثار ذلك الشيء عليه (شیء) مع فرض كون الآثار آثارا له (شیء - که این در قطع طریق است).

والعجب أنّ المعاصر مثّل لذلك (منع از عمل به قطع) بما إذا قال المولى (مولای عرفی) لعبده: لا تعتمد في معرفة أوامري على ما (احکام) تقطع به («ما») من قبل عقلك، أو يؤدّي (عطف بر تقطع است) إليه حدسك، بل اقتصر على ما يصل إليك منّي بطريق المشافهة (به طریق قولی) أو المراسلة (از طریق نامه). وفساده (تمثیل) يظهر ممّا سبق من أوّل المسألة (مسئله قطع) إلى هنا.

لم يفرّق أيضا بين القطّاع وغيره.

وإن اريد بذلك أنّه بعد انكشاف الواقع لا يجزي ما أتى به على طبق قطعه ، فهو أيضا حقّ في الجملة ؛ لأنّ المكلّف إن كان تكليفه حين العمل مجرّد الواقع من دون مدخليّة للاعتقاد ، فالمأتيّ به المخالف للواقع لا يجزي عن الواقع ، سواء القطّاع وغيره. وإن كان للاعتقاد مدخل فيه ـ كما في أمر الشارع بالصلاة إلى ما يعتقد كونها قبلة ـ فإنّ قضيّة هذا كفاية القطع المتعارف ، لا قطع القطّاع ، فيجب عليه الإعادة وإن لم تجب على غيره.

توجيه الحكم بعدم اعتبار قطع القطّاع

ثمّ إنّ بعض المعاصرين (١) وجّه الحكم بعدم اعتبار قطع القطّاع ـ بعد تقييده بما إذا علم القطّاع أو احتمل أن يكون حجيّة قطعه مشروطة بعدم كونه قطّاعا ـ : بأنّه يشترط في حجّية القطع عدم منع الشارع عنه وإن كان العقل أيضا قد يقطع بعدم المنع ، إلاّ أنّه إذا احتمل المنع يحكم بحجّية القطع ظاهرا ما لم يثبت المنع.

مناقشة التوجيه المذكور

وأنت خبير بأنّه يكفي في فساد ذلك عدم تصوّر القطع بشيء وعدم ترتيب آثار ذلك الشيء عليه مع فرض كون الآثار آثارا له.

والعجب أنّ المعاصر مثّل لذلك بما إذا قال المولى لعبده : لا تعتمد في معرفة أوامري على ما تقطع به من قبل عقلك ، أو يؤدّي إليه حدسك ، بل اقتصر على ما يصل إليك منّي بطريق المشافهة أو المراسلة (٢). وفساده يظهر ممّا سبق من أوّل المسألة إلى هنا.

__________________

(١) هو صاحب الفصول في الفصول : ٣٤٣.

(٢) كذا في (م) ، وفي غيرها : «والمراسلة».