درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۳۱: قطع قطاع ۳

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

سه نفر از محققین فرمودند قطع قطاع حجت نیست و در کلام این سه بزرگوار دو احتمال است:

احتمال اول: منظورشان قطع موضوعی قطاع است که حجت نیست، این کلام، درست است.

احتمال دوم: منظورشان قطع طریقی قطاع است که حجت نیست، که این سه احتمال دارد:

اول: قاطع مثل شاک قرار داده شده است که این درست نیست.

دوم: بر دیگران واجب است که قطاع را از قطعش برگردانند که فی الجمله درست است.

۳

ادامه جواب شیخ به کلام محققین

سوم: اگر شخص قطاع به قطعش عمل کرد و کشف خلاف شد، عملش مجزی نیست اما اگر شخص متعارف طبق قطعش عمل کرد و کشف خلاف شدف عملش مجزی است.

مثلا خبر متواتر به شخص متعارف خبر می‌دهد که قبله به این طرف است و به این سمت نماز خواند و بعد کشف خلاف شد، نمازش مجزی است اما در شخص قطاع اگر دیوانه گفت قبله این طرف است و بعد کشف خلاف شد، عملش مجزی نیست.

در این صورت، کلام این سه محقق، فی الجمله صحیح است.

توضیح: تکلیف شارع، دو حالت دارد:

حالت اول: قطع مکلف، دخالتی در این تکلیف ندارد، یعنی قطع، قطع طریقی است.

در این صورت اگر انسان طبق قطعش عمل کرد و کشف خلاف شد، این عمل مجزی نیست چه فرد قطاع باشد و چه فرد متعارف باشد.

حالت دوم: قطع مکلف، دخالت در تکلیف دارد، یعنی قطع، قطع موضوعی است.

در این صورت، اگر انسان قطاع به قطعش عمل کرد و کشف خلاف شد، عملش مجزی نیست اما اگر انسان متعارف به قطعش عمل کرد و کشف خلاف شد، عملش مجزی است. مثل قبله. چون در لسان دلیل قطع آمده و این قطع منصرف به قطع انسان متعارف است.

۴

تطبیق ادامه جواب شیخ به کلام محققین

وإن اريد بذلك (عدم اعتبار قطع قطاع) أنّه بعد انكشاف الواقع لا يجزي ما (عملی) أتى (قطاع) به (عمل) على طبق قطعه (قطاع)، فهو (عدم اعتبار) أيضا (مثل احتمال دوم) حقّ في الجملة (در بعضی از موارد)؛ لأنّ المكلّف إن كان تكليفه (مکلف) حين العمل مجرّد الواقع من دون مدخليّة للاعتقاد، فالمأتيّ به المخالف للواقع لا يجزي عن الواقع، سواء القطّاع وغيره (قطاع). وإن كان للاعتقاد مدخل فيه (تکلیف) ـ كما في أمر الشارع بالصلاة إلى (متعلق به امر است) ما (جهت) يعتقد كونها (جهت) قبلة ـ فإنّ قضيّة هذا (دخالت شدن اعتقاد) كفاية القطع المتعارف، لا قطع القطّاع، فيجب عليه (قطاع) الإعادة وإن لم تجب (اعاده) على غيره (قطاع).

۵

توجیه کلام صاحب کاشف الغطاء، توسط صاحب فصول و رد آن

صاحب فصول در توجیه کلام کاشف الغطاء می‌گوید: ما در دو مرحله این توجیه را بیان می‌کنیم

مرحله اول: قطاع، سه حالت دارد:

حالت اول: خودش می‌داند قطاع است و یقین دارد که شارع مقدس بخاطر قطاع بودن، او را عمل کردن به قطع، منع کرده است.

حالت دوم: خودش می‌داند قطاع است و احتمال می‌دهد که شارع مقدس بخاطر قطاع بودن، او را از عمل کردن به این قطع منع کرده است.

حالت سوم: خودش می‌داند قطاع است و یقین دارد که شارع او را از عمل کردن به این قطع منع نکرده است.

مرحله دوم: اینکه کاشف الغطاء می‌گوید قطع قطاع حجت نیست، فقط خصوص قسم اول و قسم دوم را می‌گوید. پس کلام ایشان درست است و قطع قطاع حجت نیست. به دلیل اینکه حجت بودن قطع، مشروط به این است که شارع از عمل کردن به این قطع، منع نکرده باشد و در قسم اول شارع منع کرده است و در قسم دوم احتمال می‌دهیم و منع شارع معتبر نیست تا ثابت شود و بعد ثبوت آن دیگر قطعش حجت نیست.

بعد ایشان برای جایی که مولا می‌تواند عبد را منع از قطع می‌کند، مولای عرفی به عبد خود می‌گوید اگر از راه عقل به امر من قطع پیدا کردی، حق نداری به آن عمل کنی.

رد توجیه: اگر انسان قطاع، قطع به چیزی پیدا کرد، معقول نیست که شارع او را منع از عمل بر طبق قطع کند و الا مستلزم تناقض است.

مثالی هم که می‌زنید، اولا قطع موضوعی است و ثانیا بحث ما در جایی است که قطع پیدا کرده، بعد آیا شارع منع کرده یا نه اینکه شارع از اول از مقدمات عقلیه نهی کرده باشد.

۶

تطبیق توجیه کلام صاحب کاشف الغطاء، توسط صاحب فصول و رد آن

ثمّ إنّ بعض المعاصرين وجّه الحكم (حکم کردن کاشف الغطا) بعدم اعتبار قطع القطّاع ـ بعد تقييده (عدم الاعتبار) بما إذا علم القطّاع أو احتمل (قطاع) أن يكون حجيّة قطعه (قطاع) مشروطة بعدم كونه (قطاع)، قطّاعا ـ : بأنّه (متعلق به وجه است) يشترط في حجّية القطع عدم منع الشارع عنه (حجیت)

لم يفرّق أيضا بين القطّاع وغيره.

وإن اريد بذلك أنّه بعد انكشاف الواقع لا يجزي ما أتى به على طبق قطعه ، فهو أيضا حقّ في الجملة ؛ لأنّ المكلّف إن كان تكليفه حين العمل مجرّد الواقع من دون مدخليّة للاعتقاد ، فالمأتيّ به المخالف للواقع لا يجزي عن الواقع ، سواء القطّاع وغيره. وإن كان للاعتقاد مدخل فيه ـ كما في أمر الشارع بالصلاة إلى ما يعتقد كونها قبلة ـ فإنّ قضيّة هذا كفاية القطع المتعارف ، لا قطع القطّاع ، فيجب عليه الإعادة وإن لم تجب على غيره.

توجيه الحكم بعدم اعتبار قطع القطّاع

ثمّ إنّ بعض المعاصرين (١) وجّه الحكم بعدم اعتبار قطع القطّاع ـ بعد تقييده بما إذا علم القطّاع أو احتمل أن يكون حجيّة قطعه مشروطة بعدم كونه قطّاعا ـ : بأنّه يشترط في حجّية القطع عدم منع الشارع عنه وإن كان العقل أيضا قد يقطع بعدم المنع ، إلاّ أنّه إذا احتمل المنع يحكم بحجّية القطع ظاهرا ما لم يثبت المنع.

مناقشة التوجيه المذكور

وأنت خبير بأنّه يكفي في فساد ذلك عدم تصوّر القطع بشيء وعدم ترتيب آثار ذلك الشيء عليه مع فرض كون الآثار آثارا له.

والعجب أنّ المعاصر مثّل لذلك بما إذا قال المولى لعبده : لا تعتمد في معرفة أوامري على ما تقطع به من قبل عقلك ، أو يؤدّي إليه حدسك ، بل اقتصر على ما يصل إليك منّي بطريق المشافهة أو المراسلة (٢). وفساده يظهر ممّا سبق من أوّل المسألة إلى هنا.

__________________

(١) هو صاحب الفصول في الفصول : ٣٤٣.

(٢) كذا في (م) ، وفي غيرها : «والمراسلة».