درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۱: قطع حاصل از مقدمات عقلیه ۳

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

بحث در کلام محدث استرآبادی بود که در سه مرحله باید بیان شود که دو مرحله بیان شد:

مرحله اول: مسائل دین بر دو نوع است: بدیهی که احتیاج به دلیل ندارد، مثلا نماز واجب است. و نظری که احتیاج به دلیل دارد که دلیل فقط روایت است.

مرحله دوم: علم بر دو نوع است: علم بدیهی که احتیاج به فکر ندارد، مثلا الان روز است که عقل در آن حجت است. و نظری که احتیاج به فکر دارد که دو حالت دارد: متکی به موادی است که قریب به حس است که در آن بین علماء اختلاف نیست و در نتیجه فکر هم خطا واقع نمی‌شود. و متکی به موادی است که غریب به حس است که در آن بین علماء اختلاف است و در نتیجه فکر هم خطا واقع می‌شود.

۳

مرحله سوم کلام محدث استرآبادی

مرحله سوم: روایاتی وجود دارد که موید این است که دلیل در مسائل نظریه دین، فقط روایات است.

روایات به این مضمون است که خداوند حق و باطل را با هم مخلوط کرده است و جدا کردن آنها را به انبیاء محول کرده است و ظاهر این است که غیر انبیاء نمی‌توانند این را جدا کنند و یکی از غیر انبیاء، عقل است.

ان قلت: همانطور که عقل زیاد اشتباه می‌کند و لذا در مسئله نظری دین نمی‌توان به آن تکیه کرد، همچنین دلیل شرعی هم اشتباه می‌کند و به روایت هم نباید تکیه کرد و شاهد این است که علماء اختلاف دارند با اینکه دلیلشان، دلیل شرعیه است. مثلا یک مجتهد می‌گوید نماز جمعه واجب است بخاطر روایت و یکی می‌گوید نماز جمعه واجب نیست بخاطر روایت، پس معلوم است که یکی از روایات اشتباه است.

قلت: اگر می‌بینید علماء با هم اختلاف دارند، علت اختلاف این است که علماء مقدمه عقلیه را ضمیمه روایت کرده‌اند و اختلاف دلیل بر این است که عقل اشتباه کرده نه اینکه شرع اشتباه کرده است.

اشکال استاد: علماء اخباریین گاهی با هم اختلاف دارند با اینکه با عقل کار ندارند.

۴

تطبیق مرحله سوم کلام محدث استرآبادی

ثمّ استظهر (استرآبادی) ببعض الوجوه (روایات) تأييدا لما (مدعایی) ذكره («ما»)، وقال (استرآبادی) بعد ذلك (بعض روایات):

فإن قلت: لا فرق في ذلك (وقوع خطاء) بين العقليّات (دلیل عقلی) والشرعيّات (دلیل شرعی)؛ والشاهد على ذلك (عدم الفرق) ما نشاهد من كثرة الاختلافات الواقعة بين أهل الشرع في اصول الدين وفي الفروع الفقهيّة.

قلت: إنّما نشأ ذلك (اختلاف علماء) من ضمّ مقدّمة عقليّة باطلة بالمقدّمة النقليّة الظنيّة أو القطعيّة.

۵

نکته

نکته: محدث استرآبادی گفت منطق انسان را از ماده حفظ نمی‌کند، دلیل بر این، اختلاف مشاء و اشراق است.

در جسم طبیعی، دو نظریه است:

نظریه اول: نظریه مشاء: هر جسم از دو چیز درست شده است:

اول: ماده یا هیولا، یعنی قابلیت و استعداد.

دوم: صورت نوعیه، یعنی چیزی که جسم با آن جسم و بالفعل می‌شود.

نظریه دوم: نظریه اشراق: هر جسمی بسیط است و فقط یک چیز دارد و آن صورت نوعیه است.

مثلا اگر یک کوزه آب باشد و این را در دو کوزه بریزیم، آب اول معدوم شد و دو آب موجود شد که از آب اول دست شد، پس آب اول قابلیت و استعداد برای دو آب شدن داشته است. اما اشراق می‌گوید این آب دوم، همان آب اول است و خصوصیت اتصال از بین رفته است. هر دو می‌گویند این مقدمه یقینیه است و قضیه هم بدیهیه است. پس منطق نمی‌تواند انسان را از خطا در صورت حفظ کند.

۶

تطبیق نکته

ومن الموضحات لما ذكرناه («ما») ـ من (بیان ما است) أنّه ليس في المنطق قانون يعصم عن الخطأ في مادّة الفكر ـ : أنّ المشّائيين ادّعوا البداهة في أنّ تفريق ماء كوز إلى كوزين إعدام لشخصه (اول) وإحداث لشخصين آخرين، وعلى هذه المقدّمة بنوا إثبات الهيولى، والإشراقيين ادّعوا البداهة في أنّه (جدا کردن یک کوزه به دو کوزه) ليس إعداما للشخص الأوّل وإنّما انعدمت صفة من صفاته (شخص اول)، وهو (صفت) الاتصال.

۷

نتیجه کلام استرآبادی

نتیجه مقدمه استرابادی: اگر در مسائل دین، تکیه به روایت کردیم، اشتباه نمی‌کنیم و اگر تکیه نکردیم، اشتباه می‌کنیم، در نتیجه در مسائل نظری فقط باید به روایت تکیه کنیم.

مستفاد از کلام استرآبادی این است: امور بر دو نوع است:

نوع اول: محسوسات، عقل در آن حجت است.

نوع دوم: نظریات: بر دو قسم است:

قسم اول: متکی به مواد قریب به حس است.

قسم دوم: متکی به مواد غریب به حس است که بر دو حالت است:

اول: تمام عقلاء بر آن اتفاق نظر دارد، عقل حجت است.

دوم: تمام عقلاء بر آن اتفاق نظر ندارد، عقل حجت نیست.

۸

تطبیق نتیجه کلام استرآبادی

ثمّ قال:

إذا عرفت ما مهّدناه من الدقيقة الشريفة، فنقول: ان تمسّكنا بكلامهم عليهم‌السلام فقد عُصمنا من الخطأ، وإن تمسّكنا بغيرهم (معصومین) لم نعصم عنه، انتهى كلامه.

والمستفاد من كلامه (استرآبادی): عدم حجّية إدراكات العقل في غير المحسوسات وما (نظریاتی) تكون مبادئه («ما») (مواد «ما») قريبة من الإحساس.

علماء الإسلام في اصول الفقه والمسائل الفقهيّة وعلم الكلام ، وغير ذلك.

والسبب في ذلك : أنّ القواعد المنطقيّة إنّما هي عاصمة من الخطأ من جهة الصورة ، لا من جهة المادّة (١) ، وليست في المنطق قاعدة بها يعلم أنّ كلّ مادّة مخصوصة داخلة في أيّ قسم من الأقسام ، ومن المعلوم امتناع وضع قاعدة تكفل بذلك.

ثمّ استظهر ببعض الوجوه تأييدا لما ذكره ، وقال بعد ذلك :

فإن قلت : لا فرق في ذلك بين العقليّات والشرعيّات ؛ والشاهد على ذلك ما نشاهد من كثرة الاختلافات الواقعة بين أهل الشرع في اصول الدين وفي الفروع الفقهيّة.

قلت : إنّما نشأ ذلك من ضمّ مقدّمة عقليّة باطلة بالمقدّمة النقليّة الظنيّة أو القطعيّة.

ومن الموضحات لما ذكرناه ـ من أنّه ليس في المنطق قانون يعصم عن الخطأ في مادّة الفكر ـ : أنّ المشّائيين ادّعوا البداهة في أنّ تفريق ماء كوز إلى كوزين إعدام لشخصه وإحداث لشخصين آخرين ، وعلى هذه المقدّمة بنوا إثبات الهيولى ، والإشراقيين ادّعوا البداهة في أنّه ليس إعداما للشخص الأوّل (٢) وإنّما انعدمت صفة من صفاته ، وهو الاتصال.

ثمّ قال :

إذا عرفت ما مهّدناه من (٣) الدقيقة الشريفة ، فنقول :

__________________

(١) في (ر) والمصدر ونسخة بدل (ص) زيادة ما يلي : «إذ أقصى ما يستفاد من المنطق في باب موادّ الأقيسة تقسيم الموادّ على وجه كلّي إلى أقسام».

(٢) في (ص) والمصدر زيادة : «وفي أنّ الشخص الأوّل باق».

(٣) في (ن) ، (ر) ، (ص) و (ه) زيادة : «المقدّمة».

إن تمسّكنا بكلامهم عليهم‌السلام فقد عصمنا من الخطأ ، وإن تمسّكنا بغيرهم لم نعصم عنه (١) ، انتهى كلامه.

والمستفاد من كلامه : عدم حجّية إدراكات العقل في غير المحسوسات وما تكون مبادئه قريبة من الإحساس.

وقد استحسن ما ذكره ـ إذا لم يتوافق عليه العقول (٢) ـ غير واحد ممّن تأخّر عنه ، منهم السيّد المحدّث الجزائري قدس‌سره في أوائل شرح التهذيب على ما حكي عنه. قال بعد ذكر كلام المحدّث المتقدّم بطوله :

كلام المحدث الجزائري في المسألة

وتحقيق المقام يقتضي ما ذهب إليه. فإن قلت : قد عزلت العقل عن الحكم في الاصول والفروع ، فهل يبقى له حكم في مسألة من المسائل؟

قلت : أمّا البديهيّات فهي له وحده ، وهو الحاكم فيها. وأمّا النظريات : فإن وافقه النقل وحكم بحكمه قدّم حكمه على النقل وحده ، وأمّا لو تعارض هو والنقلي (٣) فلا شكّ عندنا في ترجيح النقل وعدم ، الالتفات إلى ما حكم به العقل.

قال :

وهذا أصل يبتنى عليه مسائل كثيرة ، ثمّ ذكر جملة من المسائل

__________________

(١) الفوائد المدنيّة : ١٢٩ ـ ١٣١.

(٢) كذا في (ص) ، (ل) و (م) ، ولم ترد عبارة «إذا لم يتوافق عليه العقول» في (ه) ، وشطب عليها في (ت) ، ووردت في (ر) قبل قوله : «وقد استحسن» ، وفي نسخة بدل (ص) بدل «العقول» : «النقل».

(٣) كذا في (ت) ، (ر) ، (ظ) ونسخة بدل (ص) ، وفي (ص) ، (ه) و (م) : «تعارضا».