درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۱۰۱: کتاب الدین ۲ (ربای قرضی)

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

ربای قرضی و مصادیق آن

مقدّمه: در مباحث گذشته، بحثِ معاوضه ربوی (بیع ربوی) گذشت. معاملۀ ربوی آن است که: متبایعین، دو شیء هم‌جنس را با یکدیگر معاوضه کنند ولی یک طرف زیاده داشته باشد (مثلا 10 کیلو برنج، در مقابل 12 کیلو از آن مبادله شود).

بحثِ جدید: امّا بحث فعلی ما درباره «رباء قرضی» است.[۱] اگر کسی در قرض، اشتراطِ نفع و زیاده کند[۲] به آن ربای قرضی گویند. فرقی هم نمی‌کند آن چیزی که قرض داده می‌شود مکیل و موزون باشد یا معدود باشد.[۳] 

نکته1: فرقی نمی‌کند که این زیادۀ مشروط، عینیّه باشد یا حکمیّه. 

زیاده حکمیه، این مصداق را نیز شامل می‌شود: برای مثال زید، 20 میلیون پول برای جهاز دخترش کنار گذاشته است. حال عمرو می‌آید و از زید تقاضای قرض می‌کند. زید هم می‌گوید: «به شرطی این 20 میلیون را به تو قرض می‌دهم که تا یکسال دیگر، وقتی خواستم آن را از تو پس بگیرم، علاوه بر این 20 میلیون، 10 میلیون هم تو به من قرض بدهی!»[۴]

نکته2: ربای قرضی، تنها در صورتی رخ می‌دهد که این زیاده، شرط شده باشد! و الا اگر شخصی به دیگری مالی را قرض دهد و شرط زیاده نکند، ولی می‌داند که این شخصی که به او مالی را قرض داده، هنگامِ پس دادن آن، مبلغ بیشتری پس خواهد داد. در اینجا چون این زیاده شرط نشده است[۵]، ربا نخواهد بود (و حتّی کسی که این زیاده را پرداخت می‌کند مُحسِن محسوب می‌شود). حتّی اگر چنین زیاده‌ای قصد هم شود، اشکالی نخواهد داشت. 

بررسی یک مصداقِ اختلافی: اگر کسی به دیگری درهمِ شکسته قرض دهد ولی شرط کند که قرض گیرنده، هنگام پس دادن این قرض، درهم سالم تحویل دهد. در این مصداقِ خاص، بین علماء اختلاف شده است:

الف) شهید اول: این جا هم ربا صورت گرفته است. 

ب) ابوالصلاح حلبی: این صورت جایز است و ربا نیست. زیرا در این باره روایت داریم. روایت: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلرَّجُلُ يُقْرِضُ اَلرَّجُلَ اَلدَّرَاهِمَ اَلْغِلَّةَ ـ دراهم ناخالص ـ فَيَرُدُّ عَلَيْهِ اَلدَّرَاهِمَ اَلطَّازِجِيَّةَ ـ دراهم سالم ـ طَيِّبَةً بِهَا نَفْسُهُ قَالَ فَلاَ بَأْسَ بِذَلِكَ»

اشکالِ شهید ثانی به ابوالصلاح: ما دلالت روایت بر مدّعای ابوالصلاح را قبول نداریم. زیرا در روایت تصریح نشده است که این دو متبایع شرط کرده باشند بر این‌که در مقابل درهم شکسته و ناخالص، درهم سالم داده شود! ما گفتیم تنها در صورتی ربا حاصل است که زیاده شرط شده باشد. اگر این زیاده شرط نشده باشد ولی قرض گیرنده هنگام پس دادن قرض، علاوه بر اصلِ مال، زیاده‌ای را هم بپردازد، این مسئله نه تنها حرام نیست، بلکه شاید قائل به مستحبّ بودن آن نیز بشویم زیرا نوعی احسان است. [۶]

نکته3: در قرض دهنده و قرض گیرنده، شرط است که کامل باشند. کامل یعنی شخصی که محجور از تصرّف در اموالش نباشد. محجور کسی است که:

  • سفیه باشد. 
  • مجنون باشد. 
  • صغیر باشد. 
  • مفلّس باشد. 
  • در مرض موت باشد. 

لذا شخصِ کامل، به شخصی گویند که: بالغ و عاقل و رشید و غیر مریض (در مرض موت) و غیر مفلّس باشد. 

نکته4: تا به حال چندبار تعریف مثلی و قیمی بیان شده است. گفتیم:

مثلی: آن چیزی که اجزاء آن از حیث قیمت و صفات مساوی‌اند مانند برنج. 

قیمی: آن چیزی که اجزاء از حیث قیمت و صفات متفاوت است مانند گوسفند (که قیمتِ گوشتِ رانِ او با قیمت کلّه‌اش متفاوت است)

حالا در بابِ قرض، اگر کسی به دیگری کالایی را قرض دهد، هنگام پس دادن کالا، اگر مثلی بوده است باید مثلِ آن پس داده شود و اگر قیمی است باید قیمتِ آن به قرض دهنده پس داده شود.

استاد: این‌که مثلی یا قیمی چیست، بحثِ مفصّلی دارد که مرحوم شیخ انصاری رحمه‌الله حدود 10 صفحه‌ای درمورد آن در مکاسب صحبت کرده‌اند. ایشان 7 تعریفِ مختلف از مثلی و قیمی ارائه می‌دهند و بعد یکی یکی این تعاریف را بررسی می‌کنند. امّا این مقداری که شهید در اینجا بیان کرده‌اند مُکفی نیست و باعثِ سؤالات زیادی می‌شود. لذا بهتر است در اینجا به کلامِ شیخ جهت تبیین معنی مثلی و قیمی مراجعه شود. 

باید به این نکته هم توجّه داشت که اگر مصداقی، مثلی یا قیمی بودن آن مشخص است باید بر همان اساس عمل کرد. امّا در موارد شک، تکلیف چیست؟ بازهم مرحوم شیخ انصاری رحمه‌الله مفصّل به بحث در این باره پرداخته‌اند. تمامی این مباحث باید بعداً در مکاسب پی‌گیری شوند. 


بسیار مسئلۀ مهم و پرسؤالی است. 

یعنی وقتی شخصِ قرض دهنده، دارد مالی را به قرض گیرنده می‌دهد، شرط کند که: باید هنگامِ پس دادنِ این مال، علاوه بر اصلِ مال، زیاده‌ای را هم به من بدهی. 

به خلافِ ربای معاوضی که گفتیم: فقط در مکیل و موزون ربا رخ می‌دهد. 

یعنی قرضِ مشروط به قرض هم ربا محسوب می‌شود. 

شرط نشده است یعنی: اگر این زیاده پرداخت نشود، کسی اعتراض نمی‌کند. 

در روایت است که رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از کسی شترِ دو ساله قرض گرفتند ولی هنگام پس دادن، شتر نه ساله به او پس دادند و فرمودند: «إنّ خیر الناس احسنهم قضائاً»

۴

تطبیق ربای قرضی و مصادیق آن

﴿ ولا يجوز اشتراط النفع ﴾ للنهي عن قرضٍ يجرّ نفعاً (جایز نیست شرط نفع کردن به خاطرِ نهیی که در روایات نسبت به این مسئله وجود دارد) (روایت:وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ قَرْضٍ جَرَّ مَنْفَعَةً فَهُوَ رِباً) ﴿ فلا يفيد الملك (این قرض ـ قرض ربوی ـ مفید ملک نیست) ﴾ لو شرطه، سواء في ذلك الربويّ وغيره (چه مکیل و موزون باشد ـ که در ربای معاوضی شرط بود ـ و چه مکیل و موزون نباشد) ، و زيادة العين والمنفعة (زیاده‌ای که شرط می‌شود عینی باشد یا منفعت باشد که حکمی است، تفاوتی نمی‌کند) ﴿ حتى ﴾ لو شرط ﴿ الصحاح عِوض المكسَّرة (حتی اگر شرط شود که درهم صحیح به جای درهم مکسّره) . خلافاً لأبي الصلاح (ایشان معتقد است که این عمل جایز است) ﴾ الحلبي رحمه‌الله وجماعةٍ حيث جوّزوا هذا الفرد من النفع (این‌ها گفته‌اند این صورت از نفع اشکالی ندارد) ، استناداً إلى رواية لا تدلّ على مطلوبهم (استناد کرده‌اند بر روایتی که دلالت بر مطلوب آن‌ها ندارد) ، وظاهرها إعطاء الزائد الصحيح بدون الشرط (ظاهر آن روایت این است که شرطی اتّفاق نیوفتاده است)‌، ولا خلاف فيه، بل لا يُكره (نه تنها در حرمت آن اختلافی نیست بلکه کراهت هم ندارد) ، وقد روي أنّ النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله اقترض بَكراً فردّ بازلاً رباعياً (شتری که دندان رباعی‌اش افتاده باشد) (پیامبر شتر دو سه ساله‌ای را گرفتند و هنگام پس دادن، شتری که 9 ساله بود را پس دادند) ، وقال: «إنّ خير الناس أحسنهم قضاءً» (بهترین مردم کسی است که وقتی می‌خواهد به دیگران جواب بدهد، به بهترین شکل جواب می‌دهد) .

﴿ وإنّما يصحّ إقراض الكامل ﴾ (قرض دهنده و قرض گیرنده باید کامل باشند) على وجهٍ يرتفع عنه الحَجر في المال (کامل باشد یعنی: محجور از تصرّف در اموال نباشد ـ بالغ و عاقل و غیر مفلّس و رشید و غیر واقع در مرض موب باشد ـ) ، وأراد كمال المتعاقدين معاً (در ابتدا گفتند: اقراض الکامل. یعنی مصدر اضافه شده است به الکامل. هم در آن احتمال می‌رود که «کامل قرض بدهد» یعنی اضافه مصدر به فاعل و هم احتمال می‌رود: «کسی به کامل قرض بدهد» یعنی اضافه مصدر به مفعول)، بإضافة المصدر إلى الفاعل والقابل.

﴿ وكلّ ما تتساوى أجزاؤه ﴾ في القيمة والمنفعة وتتقارب صفاته كالحبوب والأدهان (هر آنچه که مساوی باشد اجزائش در قیمت و منفعت و صفاتِ آن هم به یکدیگر نزدیک باشد مثلِ حبوبات و روغن‌ها، مثلی حساب می‌شوند) ﴿ يثبت في الذمّة مثله (وقتی مثلی را به دیگری قرض می‌دهیم، شخص مالک آن می‌شود و مصرف می‌کند. لذا آنچه بر ذمّه این قرض گیرنده می‌آید مثلِ آن مال است) ، وما لا يتساوى ﴾ أجزاؤه كالحيوان (آن چیزی که اجزاء آن مانند حیوان یکسان نیست) ﴿ تثبت قيمته يوم القبض ﴾ (آن چیزی که بر ذمّه می‌آید قیمت است نه مثل ـ معیار هم قیمت در وقت قبض است ـ) لأنّه وقت الملك (قرض گیرنده چه زمانی مالک آن مالِ قرض گرفته می‌شود؟ از حین قبض. یعنی با قبضِ قرض گیرنده، ملکیت او نسبت به مالِ قرض گرفته شده محقق می‌شود لذا از همان لحظه‌ هم قیمتِ آن بر ذمّه شخص می‌آید) .

(سؤال: اگر در مثلی مثل و در قیمی باید قیمت پرداخت شود، پس چرا در آن روایت پیامبر اکرم، حضرت در قیمی، مثلی را پرداخت کردند؟ چرا شتر گرفتند ولی به جای پرداختِ قیمتِ آن، شتر دیگری را پس دادند؟ پاسخ: این‌که گفته می‌شود در مثلی باید مثل و در قیمی باید قیمت داده شود، منظور از این «باید» این است که اگر در مثلی، شخصی مثل را پرداخت کرد، طرفِ مقابل حقّ اعتراض ندارد ـ نمی‌تواند بگوید: به من قیمت را بده! ـ ولی اگر در مثلی، طرفِ مقابل درخواست قیمت کرد و مدیون هم قبول کرد و قیمت را پرداخت کرد، اشکالی ندارد. کما این‌که گفته شد در قیمی باید قیمت پرداخت شود، منظور این است که اگر مدیون قیمت را داد، طرفِ مقابل حق طلب کردن مثل را ندارد! ولی اگر طلبکار در خواست مثل کرد و مدیون هم قبول کرد و مثل را پرداخت کرد، این اشکالی ندارد!)

تعالى من غير اعتبار الثواب بواسطة الوجهيّة (١) وقد يقع التفضّل على كثير من فاعلي البِرّ من غير اعتبار القربة كالكَرَم.

ويفتقر القرض إلى إيجاب وقبول. ﴿ والصيغة أقرضتك، أو انتفع به، أو تصرّف فيه أو ملّكتك أو أسلفتك، أو خذ هذا، أو اصرفه ﴿ وعليك عوضه وما أدّى هذا المعنى؛ لأنّه من العقود الجائزة، وهي لا تنحصر في لفظ، بل تتأدّى بما أفاد معناها. وإنّما يحتاج إلى ضميمة «وعليك عوضه» ما عدا الصيغة الاُولى، فإنّها صريحة في معناه لا تفتقر إلى انضمام أمر آخر ﴿ فيقول المقترض: قبلت وشبهه ممّا دلّ على الرضا بالإيجاب. واستقرب في الدروس الاكتفاء بالقبض؛ لأنّ مرجعه إلى الإذن في التصرّف (٢) وهو حسن من حيث إباحة التصرّف. أمّا إفادته للملك المترتّب على صحّة القرض فلا دليل عليه، وما استدلّ به لا يؤدّي إليه.

﴿ ولا يجوز اشتراط النفع للنهي عن قرضٍ يجرّ نفعاً (٣) ﴿ فلا يفيد الملك لو شرطه، سواء في ذلك الربويّ وغيره، وزيادة العين والمنفعة ﴿ حتى لو شرط ﴿ الصحاح عِوض المكسَّرة. خلافاً لأبي الصلاح الحلبي رحمه‌الله (٤) وجماعةٍ (٥) حيث جوّزوا هذا الفرد من النفع، استناداً إلى

__________________

(١) كذا في نسخة (ع) التي قوبلت بنسخة الأصل، وفي سائر النسخ: بالوجهين.

(٢) الدروس ٣:٣١٨.

(٣) اُنظر السنن الكبرى ٥:٣٥٠، والمستدرك ١٣:٤٠٩، الباب ١٩ من أبواب الدين والقرض، الحديث ٣.

(٤) الكافي في الفقه:٣٣١.

(٥) منهم الشيخ في النهاية:٣١٢، وابن حمزة في الوسيلة:٢٧٣، ونسبه في المختلف ٥:٣٩٠، والتنقيح الرائع ٢:١٥٤ إلى القاضي ولم نعثر عليه في كتبه.

رواية (١) لا تدلّ على مطلوبهم، وظاهرها إعطاء الزائد الصحيح بدون الشرط، ولا خلاف فيه، بل لا يُكره، وقد روي أنّ النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله اقترض بَكراً (٢) فردّ بازلاً (٣) رباعياً، وقال: «إنّ خير الناس أحسنهم قضاءً» (٤).

﴿ وإنّما يصحّ إقراض الكامل على وجهٍ يرتفع عنه الحَجر في المال، وأراد كمال المتعاقدين معاً، بإضافة المصدر إلى الفاعل والقابل.

﴿ وكلّ ما تتساوى أجزاؤه في القيمة والمنفعة وتتقارب صفاته كالحبوب والأدهان ﴿ يثبت في الذمّة مثله، وما لا يتساوى أجزاؤه كالحيوان ﴿ تثبت قيمته يوم القبض لأنّه وقت الملك.

﴿ وبه أي بالقبض ﴿ يملك المقترض القرضَ على المشهور، لا بالتصرّف. قيل: لأنّه فرع الملك فيمتنع كونه شرطاً فيه (٥) وإلّا دار، وفيه: منع تبعيّته للملك مطلقاً؛ إذ يكفي فيه إذن المالك وهو هنا حاصل بالعقد، بل بالأيجاب.

وحيث قلنا بملكه بالقبض ﴿ فله ردّ مثله مع وجود عينه ﴿ وإن كره

__________________

(١) الوسائل ١٢:٤٧٧، الباب ١٢ من أبواب الصرف، الحديث ٥.

(٢) الفتى من الإبل.

(٣) بزل البعير بُزولاً فطر نابُه بدخوله في السنة التاسعة، فهو «بازل» يستوى فيه الذكر والاُنثى. والرباعي من الإبل: ما دخل في السنة السابعة؛ لأنّه ألقى رباعيّته. مجمع البحرين (ربع) و (بزل).

(٤) كنز العمال ٦:٢٢٥، الحديث ٥ ـ ١٥٤٥٤، والسنن الكبرى ٥:٣٥٢ ـ ٣٥٣، مع اختلاف يسير.

(٥) قاله المحقّق في الشرائع ٢:٦٨.