درس الروضة البهیة (فقه ۳) (المتاجر - المساقاة)

جلسه ۲۹: مسائل در شرائط مبیع و مثمن (۱۰)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین

و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خرید و فروش کالاهایی که با اختبار از بین می روند

در مسئله نهم عرض شد که در اجناسی که مراد از آن ها طعم یا بو است بهتر این است که اختبار یا وصف بشوند ولی بدون اختبار و وصف هم معامله صحیح است.

حال شهید می فرماید کالاهایی موجود است که اختبار از آن ها مستلزم از بین رفتن کالا می باشد که در این موارد معامله بدون اختبار اولی است. مانند تخم مرغ که اگر شکسته شود در معرض فساد قرار می گیرد، یا مانند خربزه که با بریده شدن در معرض فساد قرار می گیرد. و این موارد قابل وصف نیز نیستند؛ مثلا فروشنده هم علم به داخل تخم مرغ ندارد.

در این موارد بخاطر ضرورت و حرج راحت تر از موارد قبل می توان حکم به عدم اختبار و جواز معامله کرد.

اگر بدون اختبار فروخته شد و سپس کشف شد که این تخم مرغ یا گردو و خربزه فاسد است، دو صورت دارد، یا عین مورد معامله ما فاسد آن قیمت دارد. مانند جایی که گردو سیاه بوده است، در این صورت مشتری حق ارش دارد اما حق رد ندارد زیرا آن را شکسته است و تصرف شده است، در این موارد باید اختلاف قیمت صحیح و معیوب در بازار سنجیده شود و با نسبت در ثمن معامله مقدار ارش مشخص بشود. یا این که شکسته آن قیمتی ندارد مانند تخم مرغ فاسد که در این صورت تمام ثمن پرداختی به بایع را پس می گیرد زیرا در واقع پول او از بین رفته است.

سوال: آیا در مانند تخم مرغ فاسد که تمام ثمن را بر می گرداند معامله از اصل باطل است. یعنی روز قبل که معامله انجام شده معامله باطل بوده است یا از امروز که کشف فساد شد و تخم مرغ شکسته شد معاملعه فسخ شد و فساد بر معامله عارض شد.

جواب: شهید می فرماید دو نظریه موجود است. یکی این که بطلان از ابتدا است و مختار شهید ثانی نیز همین نظریه است. زیرا ظهور فساد کشف می کند که این تخم مرغ از ابتدا مالکیت و ارزشی نداشته است، نه این که عدم مالیت امروز بر آن عارض شده باشد و دلیلی که دیروز ما فکر می کردیم معامله صحیح است این بود که نمی دانستیم فاسد است و این حکم به صحت ما در روز گذشته یک حکم ظاهری بود و دلیل آن ندانستن فساد تخم مرغ بود و اگر از روز گذشته می دانستیم تخم مرغ فاسد است از همان موقع حکم به فساد می کردیم.

نظر دیگر این است روز گذشته معامله صحیح بود و مشکلی در آن نبود و شرایط صحت را دارا بود، امروز که تبین فساد شده است از لحظه تبین، معامله باطل شده است.

۴

تطبیق خرید و فروش کالاهایی که با اختبار از بین می روند

﴿ وأبلغ في الجواز ﴾ (ابلغ اسم تفضیل است یعنی سزاوار تر در جواز ) من غير اعتباره (از دیگر چیز ها که می شد بدون اختبار ووصف خرید، خرید و فروش بدون اختبار و وصف چیز هایی است که ) ﴿ ما يفسد باختباره، (کالاها یی است که بواسطه اختبار در معرض فساد قرار می گیرد) كالبطّيخ والجوز والبيض ﴾ (مانند خربزه و گردو و تخم مرغ، که با بریدن و شکستن فاسد نمی شوند اما در معرض فساد قرار می گیرند) لمكان الضرورة والحرج (زیرا این جا حرج و ضرورت نیز موجود است، حرج در این است که لازم باشد در معامله این گونه اشیاء اختبار لازم باشد و هرکس بخواهد تخم مرغ بخرد لازم باشد آن را بشکند و اختبار کند و سپس بخرد، مثلا هر خربزه ای را باید ابتدا بشکاند و سپس بخرد، اگر توافق بر سر چنین چیزی بشود اشکالی ندارد اما این که لازمه خرید و فروش باشد حرج است و مثلا مانند تخم مرغ را نمی توان این گونه خریداری کرد) ﴿ فإن ﴾ اشتراه (اگر بخرد مشتری کالایی را که با اختبار فاسد می شود) فظهر صحيحاً فذاك، (اگر سالم و صحیح از آب در آمد که اشکالی ندارد و همین هم هدف از معامله بوده است) وإن ﴿ ظهر فاسداً ﴾ (و اگر بعد از شکستن آشکار شود که فاسد بوده است) بعد كسره ﴿ رجع بأرشه ﴾ ـ وليس له الردّ، للتصرّف ـ إن كان له قيمة (اگر مکسور و شکسته آن جنس قیمت دارد در بازار {مانند گردو که سیاه بوده است} معامله لازم است و حق فسخ و رد کردن ندارد و باید ارش بگیرد) ﴿ ولو لم يكن لمكسوره قيمة ﴾ (اما اگر شکسته شده آن قیمت ندارد) كالبيض الفاسد (مانند تخم مرغ فاسد) ﴿ رجع بالثمن ﴾ أجمع، (در این صورت رجوع می کند و تمام ثمن المسمی خویش را پس می گیرد) لبطلان البيع حيث لا يقابل الثمن مال. (زیرا مالی در مقابل این ثمن قرار نگرفته است)

﴿ وهل يكون العقد مفسوخاً من أصله ﴾ (آیا در این فرض که تخم مرغ فاسد بود و خریدار رجوع کرد و تمام پولش را پس گرفت عقد از ابتدا باطل بوده است؟ از همان روزی که عقد خوانده شد عقد باطل بوده است یا از امروز که کشف فساد مبیع شد معامله باطل می شود؟) نظراً إلى عدم الماليّة من حين العقد (زیرا از همان لحظه عقد این تخم مرغ مالیت نداشته است، یعنی در صورتی که می دانیم فساد در زمان عقد موجود بوده است) فيقع باطلاً ابتداءً (پس آشکار می شود که عقد از ابتدا باطل بوده است) ﴿ أو يطرأ عليه الفسخ ﴾ (احتمال دوم این است که بگوییم عارض می شود بر این معامله فسخ) بعد الكسر وظهور الفساد (بعد از آن که تخم مرغ را شکستیم و فساد آن آشکار شد تازه فسخ بر معامله عارض می شود یعنی از دیروز تا الآن معامله صحیح بوده است) التفاتاً إلى حصول شرط الصحّة حين العقد (در زمان عقد که علم به فساد نداشتیم و بنا بر اصل سلامت معامله را انجام داده ایم و در آن موقع معامله ما هیچ گونه کم بودی نداشت و تمامی شرایط صحت را داشت) وإنّما تبيّن الفساد بالكسر (و شکستن تخم مرغ فساد را برای ما آشکار کرد) فيكون هو المفسد؟ (پس آن کسر و شکستن است که مفسد است) ﴿ نظر ﴾ (یعنی وجهان و ممکن است بگوییم از ابتدا باطل است و ممکن است بگوییم از زمان شکستن معامله باطل می شود) ورجحان الأوّل واضح؛ (شهید ثانی می فرماید که ترجیح قول اول، که از ابتدا عقد باطل باشد آشکار است) لأنّ ظهور الفساد كشف عن عدم الماليّة في نفس الأمر حين البيع، (زیرا ظهور فساد بعد از شکستن تخم مرغ آشکار می کند که  این تخم مرغ مالیت نداشته است از همان زمان بیع) لا أحدث عدمها حينه، (نه این که این عدم مالیت در عین شکستن ایجاد شده باشد) والصحّة مبنيّة على الظاهر. (جواب این سوال است که پس چرا دیروز می گفتین این معامله صحیح است. که می فرماید آن صحت که می گفتیم ظاهری بود زیرا نمی دانستیم درون این تخم مرغ فاسد است) وفي الدروس جزم بالثاني (در کتاب دروس شهید اول به قول دوم که فسخ عارض می شود جزم پیدا کرده است) وجعل الأوّل احتمالاً وظاهر كلام الجماعة . ( اما قول اول را بعنوان یک احتمال و ظاهر کلام یک جماعتی مطرح کرده است) 

۵

ثمره فساد بیع از ابتدا یا از زمان آشکار شدن فساد مبیع

﴿ و ﴾ تظهر ﴿ الفائدة في مؤونة نقله عن الموضع ﴾

شهید ثانی می فرماید در این عبارت دو احتمال است. این مونه و هزینه نقل کالا از موضع خریداری شده، باشد تا مکان اختبار مانند جایی که یک نیسان تخم مرغ خریده باشد برای کارخانه کیک پزی خود و در آن جا نیز پول کارگر داده است تا این ها را پیاده کرده اند. این ها موونه نقل است.

اگر معامله از اول باطل بوده است مالک بایع است و هزینه نقل را باید خود بایع بدهد.

اما اگر مالک مشتری باشد تا زمان آشکار شدن فساد هزینه نقل را باید او بدهد زیرا ملک خودش است.

شهید ثانی می فرماید اگر مراد شهید اول این باشد این حرف باطل است. زیرا اگر از ابتدا معامله باطل باشد باز هم هزینه نقل و انتقال بر عهده مشتری است. مگر هزینه نقل و انتقال را باید مالک بدهد؟ هزینه نقل و انتقال بر عهده دستور نقل دهند نقل است نه مالک. الآن کسی دستور بدهد وسایل دیگری را به مکان دیگری ببرند بدون امر و اجازه او هزنه کارگر آیا برعهده مالک است؟ مالک که به او نگفته است جابجا کن.

بله بایع اجازه نقل داده است زیرا فکر می کرده برای او است و دستوری نداده که بخواهد هزینه را بدهد.

پس هزینه در هر صورت بر عهده مشتری است و دستوری از جانب بایع نیامد تا آن را بخواهیم ملاک قرار بدهیم برای این که هزینه بر عهده بایع باشد.

احتمال دوم : شاید مونه نقل دیگری مراد شهید اول باشد و آن این که بعد از محل اختبار که تخم مرغ ها را شکست مجور باشد آن ها را از محل اختبار بیرون ببرد (مانند جایی که محل اختبار مملوک کسی باشد و آن شخص دستور بدهدکه این تخم مرغ ها را از این جا بیرون ببر) بردن این تخم مرغ ها بعد از شکستن در محل اختبار ممکن است هزینه داشته باشد. شهید ثانی می فرماید شاید مراد شهید اول این هزینه نقل باشد که در صورتی بر عهده مالک و در صورتی برعهده خریدار باشد تا فائده ایجاد بشود.

شهید ثانی می فرماید با این فرض هم باز کار درست نمی شود زیرا طبق هر دو قول بعد از کسر معامله باطل شده است و در هر دو صورت ملک بایع است و او باید هزینه را بدهد. اما اگر بگویی که چون مشتری از انبار بایع خارج کرده است بایدخودش هم از این جا ببرد که باز هم در این صورت باید طبق هر دو قول مشتری ببرد.

پس طبق هر دو قول یا باید مشتری ببرد یا بایع و این ثمره نمی شود زیرا ثمره در جایی است که در یک صورت دیگری پول را بپردازد.

۶

تطبیق ثمره فساد بیع از ابتدا یا از زمان آشکار شدن فساد مبیع

﴿ و ﴾ تظهر ﴿ الفائدة في مؤونة نقله عن الموضع ﴾ (ظاهر می شود فائده در موونه و هزینه نقل کالا از آن موضع) الذي اشتراه فيه إلى موضع اختباره، (یک احتمال این است که هزینه نقل مبیع از موضعی که خریده است مشتری در آن موضع، تا مکان اختبار مراد باشد) فعلى الأوّل (که بگوییم معامله از ابتدا باطل است) على البائع، (برعهده بایع است زیرا او مالک است) وعلى الثاني (که بگوییم از زمان آشکار شدن فساد، معامله باطل می شود) على المشتري؛ (بر عهده مشتری است) لوقوعه في ملكه. (زیرا مشتری مالک است و هرکس مالک است پول نقل و انتقالش را هم بدهد) ويشكل (شهید ثانی اشکال می کند که) بأ نّه وإن كان ملكاً للبائع (در صورت اول که فرمودین ملک بایع است) حينئذٍ (یعنی این که از ابتدا بیع باطل باشد و از زمان نقل و انتقال ملک بایع است) لكن نقله بغير أمره، (اما مشتری این مبیع را از محل خرید تا محل اختبار بدون امر بایع  انتقال داده است) فلا يتجّه الرجوع عليه بالمؤونة. (پس خوب نیست که ما رجوع بکنیم در موونه بر بایع، خود مشتری دلش خواسته و برداشته برده است نه این که بایع گفته باشد) وكون المشتري هنا (این که مشتری در این جا) كجاهل استحقاق المبيع (مانند کسی نیست که جاهل بود در استحقاق مبیع و نمیدانست مبیع برای دیگری است در بیع فضولی) ـ حيث يرجع بما غرم( این جاهم مانند آن جا است و چطور در بیع فضولی مشتری به بایع فضولی رجوع می کند و تمام هزینه های خویش را می گیرد، در این جاهم رجوع کند) ـ إنّما يتّجه مع الغرور، (این حرف حرف صحیحی است در صورتی که بایع او را گول زده باشد) وهو منفيّ هنا؛ (و این خلاف فرض است) لاشتراكهما في الجهل. (هر دو این اشخاص فکر می کردند تخم مرغ ها صحیح و سالم هستند{پس تفاوت این جا و فضولی در این است که در آن صورت بایع فضولی می دانست که ملک خودش نیست و عین را می فروخت اما در ما نحن فیه بایع هم علم به فساد مبیع ندارد )

ولو اُريد بها مؤونة نقله من موضع الكسر (اما اگر مراد شهید اول مونه نقل باشد از موضع شکاندن تا جای دیگر باشد) ـ لو كان (اگر آن موضع شکستن) مملوكاً وطلب مالكه نقله (ملک دیگری باشد و مالکش هم طلب بکند که تخم مرغ ها را از این جا ببر) أو ما في حكمه (یا اگر موضع کسر مملوک کسی نیست ولی در حکم مملوک باشد مانند مسجد که ملک کسی نیست ولی باز هم باید از آن جا تخم مرغ های فاسد را خارج کرد) ـ انعكس الحكم واتّجه كونه على البائع مطلقاً؛ (در این صورت هزینه بر عهده بایع است در هر صورت، چه معامله از ابتدا باطل باشد و چه از زمان کسر) لبطلان البيع على التقديرين. (زیرا در هر دو احتمال بعد از کسر که هنگام نقل است معالمه باطل است و تخم مرغ ها برای بایع می باشد) واحتمال كونه على المشتري؛ (اگر کسی بگوید این جا هم بر عهده مشتری است) لكونه من فعله (زیرا او تخم مرغ ها را آورده است) وزوال الماليّة عنهما مشترك أيضاً بين الوجهين، (و این که مالکیت زائل شده است از هر دو و اصلا دیگر این تخم مرغ ها مالکیتی ندارند، نه برای بایع و نه برای مشتری، که این هم در هر دو صورت واحد است و اگر بپذیری در هر صورت هزینه بر عهده مشتری می باشد و با واحد بودن حکم ثمره بین دو قول ایجاد نمی شود) وكيف كان فبناء حكمها على الوجهين ليس بواضح. (در هر صورت بناء حکم مونه در عبارت مصنف بر این دو وجه و این ثمره آشکار نیست. یعنی شهید ثانی این ثمره را قبول ندارد.)

﴿ التاسعة :

﴿ يعتبر (١) ما يراد طعمه كالدبس ﴿ وريحه كالمسك، أو يوصف، على الأولى (٢) ﴿ ولو اشتراه من غير اختبار ولا وصف ﴿ بناءً على الأصل وهو الصحّة ﴿ جاز مع العلم به من غير هذه الجهة، كالقوام واللون وغيرهما ممّا يختلف قيمته باختلافه.

وقيل: لا يصحّ بيعه إلّا بالاعتبار أو الوصف كغيره؛ للغرر (٣).

والأظهر جواز البناء على الأصل إحالة على مقتضى الطبع، فإنّه أمر مضبوط عرفاً لا يتغيّر غالباً إلّا لعيب فيجوز الاعتماد عليه؛ لارتفاع الغرر به، كالاكتفاء برؤية ما يدلّ بعضه على باقيه غالباً، كظاهر الصبرة واُنموذج المتماثل. وينجبر النقص بالخيار.

﴿ فإن خرج معيباً تخيّر المشتري بين الردّ والأرش إن لم يتصرّف فيه تصرّفاً زائداً على اختباره ﴿ ويتعيّن الأرش لو تصرّف فيه كما في غيره من أنواع المبيع ﴿ وإن كان المشتري المتصرّف ﴿ أعمى لتناول الأدلّة له. خلافاً لسلّار حيث خيّر الأعمى بين الردّ والأرش (٤) وإن تصرّف.

﴿ وأبلغ في الجواز من غير اعتباره ﴿ ما يفسد باختباره، كالبطّيخ

__________________

(١) يعني: يختبر.

(٢) يعني الاعتبار والتوصيف على وجه الأولويّة، لا الاشتراط.

(٣) قاله المفيد في المقنعة:٦٠٩، والشيخ في النهاية:٤٠٤، ومثله في الكافي:٣٥٤، والمراسم:١٨٠، والوسيلة:٢٤٦، ولكن لم يتعرضوا هؤلاء للوصف. نعم، نسب ذلك في التنقيح الرائع ٢:٢٨ إلى التقي والقاضي وسلّار.

(٤) المراسم:١٨١.

والجوز والبيض لمكان الضرورة والحرج ﴿ فإن اشتراه فظهر صحيحاً فذاك، وإن ﴿ ظهر فاسداً بعد كسره ﴿ رجع بأرشه ـ وليس له الردّ، للتصرّف ـ إن كان له قيمة ﴿ ولو لم يكن لمكسوره قيمة كالبيض الفاسد ﴿ رجع بالثمن أجمع، لبطلان البيع حيث لا يقابل الثمن مال.

﴿ وهل يكون العقد مفسوخاً من أصله نظراً إلى عدم الماليّة من حين العقد فيقع باطلاً ابتداءً ﴿ أو يطرأ عليه الفسخ بعد الكسر وظهور الفساد التفاتاً إلى حصول شرط الصحّة حين العقد وإنّما تبيّن الفساد بالكسر فيكون هو المفسد؟ ﴿ نظر ورجحان الأوّل واضح؛ لأنّ ظهور الفساد كشف عن عدم الماليّة في نفس الأمر حين البيع، لا أحدث عدمها حينه، والصحّة مبنيّة على الظاهر. وفي الدروس جزم بالثاني وجعل الأوّل احتمالاً وظاهر كلام الجماعة (١).

﴿ و تظهر ﴿ الفائدة في مؤونة نقله عن الموضع الذي اشتراه فيه إلى موضع اختباره، فعلى الأوّل على البائع، وعلى الثاني على المشتري؛ لوقوعه في ملكه. ويشكل بأ نّه وإن كان ملكاً للبائع حينئذٍ لكن نقله بغير أمره، فلا يتجّه الرجوع عليه بالمؤونة. وكون المشتري هنا كجاهل استحقاق المبيع ـ حيث يرجع بما غرم ـ إنّما يتّجه مع الغرور، وهو منفيّ هنا؛ لاشتراكهما في الجهل.

ولو اُريد بها مؤونة نقله من موضع الكسر ـ لو كان مملوكاً وطلب مالكه نقله أو ما في حكمه ـ انعكس الحكم واتّجه كونه على البائع مطلقاً؛ لبطلان البيع على التقديرين. واحتمال كونه على المشتري؛ لكونه من فعله وزوال الماليّة عنهما مشترك أيضاً بين الوجهين، وكيف كان فبناء حكمها على الوجهين ليس بواضح.

وربما قيل بظهور الفائدة أيضاً في ما لو تبرّأ البائع من عيبه، فيتّجه كون

__________________

(١) الدروس ٣:١٩٨.