درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۱۵۰: تعارض استصحاب با سایر امارات ۱۹

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

بحث در جاری کردن اصالت الصحه در معاملات است، مثلا فردی به دیگری می‌گوید بعتُ و انا صبی، و فرد دیگر می‌گوید بعتَ و انت بالغ، در اینجا اختلاف است که بایع در حال فروش صبی بوده یا بالغ، در اینجا اصالت الصحه جاری می‌شود و معنایش این است که مشتری با فرد بالغ معامله کرده است.

مرحوم محقق کرکی و علامه می‌گویند اصالت الصحه در صورتی در معاملات جاری می‌شود که ارکان معامله (متعاقدین، عوضین، عقد) تمام باشد و در چیز دیگری شک داشته باشیم. مثلا ارکان معامله تمام است و اختلاف سر این است که آیا بایع شرط مفسد کرده است یا خیر، مثلا گفته که در این کتابی که به تو می‌فروشم، تصرف نکن، در اینجا در صورت شک، اصالت الصحه جاری است اما اگر در بلوغ و عدم بلوغ بایع کرد، اصالت الصحه جاری نیست.

۳

نکته

نکته: ما دو مسئله داریم:

اول: مسئله بیع، باید می‌گوید من این کتاب را فروختم در حالی که صبی بودم و مشتری می‌گوید بالغ بودی.

دوم: مسئله ضمان، فرد می‌گوید تو ضامن شدی در حالی که بالغ بودی و فرد دیگر می‌گوید در حال صبی بودن ضامن شدم.

محقق کرکی و علامه می‌گویند در بیع، اصالت الصحه جاری می‌شود اما در ضمانت جاری نمی‌شود، در حالی که یا باید در هر دو جاری شود یا در هر دو جاری نشود چون در هر دو شک در ارکان است یا نیست.

قطب الدین در مسئله ضمان به علامه که استادش است، اعتراض کرده است که چرا به اصالت الصحه عمل نکرده‌اید؟ علامه در جواب گفته این اصالت الصحه با اصل عدم بلوغ تعارض دارد و اصل برائت بدون معارض باقی می‌ماند، از این معلوم می‌شود که علامه در ضمانت، اصالت الصحه را جاری می‌داند.

۴

تطبیق نکته

لكن لم يعلم الفرق بين دعوى الضامن الصغرَ وبين دعوى البائع إيّاه (صغر را)، حيث صرّح العلاّمة والمحقّق الثاني بجريان (در بیع) أصالة الصحّة، وإن اختلفا (علامه و محقق کرکی) بين مَن (علامه) عارضها (اصالت الصحه را) بأصالة عدم البلوغ (در ناحیه بالغ)، وبين مَن (محقق کرکی) ضعّف هذه المعارضة.

وقد حكي عن قطب الدين: أنّه اعترض على شيخه العلاّمة في مسألة الضمان بأصالة الصحّة، فعارضها (علامه، اصالت البرائه) بأصالة عدم البلوغ، وبقي أصالة البراءة (از ضمان) سليمة عن المعارض.

۵

نظریه دوم

نظریه دوم: شیخ انصاری: چه شک در ارکان عقد باشد و چه در غیر ارکان عقد باشد، اصالت الصحه جاری می‌شود.

شاهد: اگر انسان شک کند که چیزهایی که خریده در حالت صبی بودن است یا در حال بالغ، در اینجا اصالت الصحه جاری می‌شود و بعضی می‌گویند بعضی می‌گویند دلیل جریان اصالت الصحه، مراعات حال طرف دیگر است که با بچه معامله نمی‌کند و به تبع معامله صحیح می‌شود، اما با توجه که در مسئله بیع علماء اصالت الصحه را جاری نکرده‌اند، معلوم می‌شود دلیل اصالت الصحه، رعایت حال طرف معامله نیست.

۶

تطبیق نظریه دوم

أقول: والأقوى بالنظر إلى الأدلّة السابقة ـ من السيرة (سیره علماء بر اجراء اصالت الصحه است) ولزوم الاختلال ـ: هو (اقوی) التعميم (چه شک در رکن باشد و چه در غیر رکن). ولذا (بخاطر تعمیم) لو شكّ المكلّف (بنفسه) أنّ هذا الذي اشتراه (مکلف، الذی را) هل اشتراه (مکلف، الذی را) في حال صغره (مکلف)؟ بنى على الصحّة (اصالت الصحه). ولو قيل: إنّ ذلك (بناء بر صحت در این مثال) من حيث الشكّ في تمليك البائع البالغ، وأنّه (تملک) كان في محلّه (صحیح بوده) أم كان (تملیک) فاسدا، جرى مثل ذلك (بنا بر صحت) في مسألة التداعي (اختلاف متعاقدین) أيضا (مثل این مسئله).

۷

اشکال اول بر نظریه اول

اشکال اول: مرحوم علامه و محقق گفته‌اند قبل از استکمال عقد، عقدی نیست که اصالت الصحه جاری شود یا نشود، حال اشکال این است که منظور شما وجود شرعی یا وجود عرفی است، اگر وجود شرعی باشد که تا وقتی عقد صحیح نباشد، وجود شرعی نمی‌آید و دیگر اصالت لاصحه معنا ندارد و اگر منظورتان وجود عرفی است، عرف که با نبود رکن هم می‌گوید عقد واقع شده است.

۸

تطبیق اشکال اول بر نظریه اول

ثمّ إنّ ما ذكره جامع المقاصد: من أنّه لا وجود للعقد قبل استكمال أركانه (عقد)، إن أراد الوجود الشرعيّ فهو (وجود شرعی) عين الصحّة، وإن أراد (جامع المقاصد) الوجود العرفيّ فهو (وجود عرفی) متحقّق مع الشكّ، بل مع القطع بالعدم (عدم رکن).

قدّم قول الصبيّ ـ إلى أن قال ـ : وإن لم يعيّنا وقتا ، فالقول قول الضامن بيمينه ، وبه قال الشافعيّ ؛ لأصالة عدم البلوغ. وقال أحمد : القول قول المضمون له ؛ لأنّ الأصل صحّة الفعل (١) وسلامته ، كما لو اختلفا في شرط مبطل. والفرق : أنّ المختلفين في الشرط المفسد يقدّم فيه قول مدّعي الصحّة ؛ لاتفاقهما على أهليّة التصرّف ؛ إذ (٢) من له أهليّة التصرّف لا يتصرّف إلاّ تصرّفا صحيحا ، فكان القول قول مدّعي الصحّة ؛ لأنّه مدّع للظاهر ، وهنا اختلفا في أهليّة التصرّف ، فليس مع من يدّعي الأهليّة ظاهر يستند إليه ولا أصل يرجع إليه. وكذا لو ادّعى أنّه ضمن بعد البلوغ وقبل الرشد (٣) ، انتهى موضع الحاجة.

لكن لم يعلم الفرق بين دعوى الضامن الصغر وبين دعوى البائع إيّاه ، حيث صرّح العلاّمة والمحقّق الثاني بجريان أصالة الصحّة ، وإن اختلفا بين من (٤) عارضها بأصالة عدم البلوغ ، وبين من (٥) ضعّف هذه المعارضة.

وقد حكي عن قطب الدين (٦) : أنّه اعترض على شيخه العلاّمة في

__________________

(١) في المصدر بدل «الفعل» : «العقد».

(٢) في المصدر بدل «إذ» : «والظاهر أنّ».

(٣) التذكرة (الطبعة الحجرية) ٢ : ٨٧.

(٤) وهو العلاّمة ، انظر قواعد الأحكام ٢ : ٩٧.

(٥) وهو المحقّق الثاني ، انظر جامع المقاصد ٤ : ٤٥٢.

(٦) حكاه الشهيد عن القطب ، كما في مفتاح الكرامة ٥ : ٣٦١ ، ولم نقف عليه في كتب الشهيد.

مسألة الضمان بأصالة الصحّة ، فعارضها بأصالة عدم البلوغ ، وبقي (١) أصالة البراءة سليمة عن المعارض.

الأقوى التعميم وعدم اعتبار استكمال الأركان

أقول : والأقوى بالنظر إلى الأدلّة السابقة ـ من السيرة ولزوم الاختلال ـ : هو التعميم. ولذا لو شكّ المكلّف أنّ هذا الذي اشتراه هل اشتراه في حال صغره؟ بنى على الصحّة. ولو قيل : إنّ ذلك من حيث الشكّ في تمليك البائع البالغ ، وأنّه كان في محلّه أم كان فاسدا ، جرى مثل ذلك في مسألة التداعي أيضا.

المناقشة فيما ذكره المحقق الثاني

ثمّ (٢) إنّ ما ذكره جامع المقاصد : من أنّه لا وجود للعقد قبل استكمال أركانه ، إن أراد الوجود الشرعيّ فهو عين الصحّة ، وإن أراد الوجود العرفيّ فهو متحقّق مع الشكّ ، بل مع القطع بالعدم.

وأمّا ما ذكره : من الاختلاف في كون المعقود عليه هو الحرّ أو العبد (٣) ، فهو داخل في المسألة المعنونة في كلام القدماء والمتأخّرين ، وهي

__________________

(١) في (ص) و (ظ): «وأبقى».

(٢) في (ص) بدل «ثمّ» : «مع».

(٣) في (ظ) ، (ت) و (ص) زيادة ما يلي : «فإن أراد به حرّا معيّنا كزيد وعبدا معيّنا كسعيد ، فإن كان الدعوى على مجرّد تمليك أحدهما ، بأن قال أحدهما لمولى العبد : ملّكتني عبدك ، وقال المولى : ملّكتك زيدا الحرّ ، فلا إشكال في كون القول قول منكر تمليك العبد ؛ لأنّ صاحبه يدّعي تمليك عبده ، فيحلف على عدمه ، وأمّا هو فلا يدّعي على صاحبه شيئا ؛ لأنّ دعوى تمليك الحرّ لا يتضمّن مطالبة المدّعي بشيء ، وإن أراد به التداعي في كون أحد العوضين للآخر المملوك حرّا أو عبدا» ، وكتب في (ت) و (ص) على هذه الزيادة : «زائد».