درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۱۰۸: تنبیهات استصحاب ۶۵

 
۱

خطبه

۲

نکته اول

نکته ۱: مرحوم بحرالعلوم سه مثال در عصیر عنبی ذکر کردند و گفتند در این امثله، استصحاب مخصص عمومات است و مرحوم شیخ این سه مثال را بررسی می‌کنند:

مثال اول: روایت می‌گوید عصیر عنبی اگر جوش بیاید و دو سوم آن از بین نرود، نجس و حرام است، حال اگر شک کنیم که دو سوم آن رفته یا نه، مقتضای اصل حلیت و طهارت، حلیت و طهارت است و مقتضای استصحاب حرمت و نجاست، حرمت و نجاست این عصیر است.

بررسی: این مثال، شبهه موضوعیه است، در اینجا استصحاب عدم ذهاب ثلثین و این حاکم بر اصل برائت و حلیت و طهارت است. پس اصلا تخصیص نیست.

مثال دوم: شارع گفته اگر عصیر عنبی دو سوم آن از بین برود حلال و طاهر است ما نمی‌دانیم دقیقا باید دو سوم از بین برود یا تقریبا هم کافی است، مقتضای اصل حلیت و طهارت، حلیت و طهارت است و مقتضای استصحاب حرمت و نجاست، حرمت و نجاست است.

مثال سوم: عصیر عنبی دارد جوش می‌آید و هنوز دو سوم از بین نرفته و تبدیل به شیره شده، مقتضای اصل حلیت و طهارت، طهارت و حلیت است و مقتضای استصحاب حرمت و نجاست، حرمت و نجاست است.

بررسی مثال دوم و سوم: این دو مثال، شبهه حکمیه است، در اینجا ملاک حکم به طهارت و حلیت چیست؟ دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: اصل حلیت و طهارت است؛ در این صورت استصحاب نجاست و حرمت، حاکم بر اصل حلیت و طهارت است، بنابراین جایی برای تخصیص نیست.

احتمال دوم: عمومات اجتهادیه مثل آیات است، در این صورت توهم مخصص بودن استصحاب برای این عمومات، توهم معقولی است. چون در اینجا تخیص معنا ندارد و فقط استصحاب می‌آید به اینکه عموم افرادی استمراری است.

۳

تطبیق نکته اول

نعم، (بررسی مثال دو و سوم بنا بر اینکه مستند، عمومات اجتهادیه باشد:) لو فرض الاستناد في أصالة الحلّية إلى عموم «حلّ الطيّبات» و «حلّ الانتفاع بما في الأرض»، (جواب لو:) كان استصحاب حرمة العصير في المثالين الأخيرين مثالا لمطلبه (بحرالعلوم) (استصحاب مخصص عمومات است)، (بررسی مثال اول:) دون المثال الأوّل؛ لأنّه (مثل اول) من قبيل الشكّ في موضوع الحكم الشرعيّ (شبهه موضوعیه)، لا في نفسه (حکم شرعی). ففي الأوّل يستصحب عنوان الخاصّ (عصیر قبل از ذهاب ثلثین)، وفي الثاني (مثال دوم و سوم) يستصحب حكمه (عنوان الخاص)، وهو (ثانی) الذي يتوهّم كونه (استصحاب) مخصّصا للعموم (عموم اجتهادی) دون الأوّل (مثال اول).

۴

نکته دوم

غرض اصلی بحرالعلوم از عبارت «الاستصحاب مخالف للاصل دلیل شرعی مخصص للعمومات»، مطلبی است که مسامحه در مسامحه می‌باشد، این غرض این است که ایشان می‌خواهد بگوید سه چیز داریم:

اول: عمومات فقاهتی

دوم: دلیل (خاص نسبت به اول و لذا مخصص اول)

سوم: استصحاب حرمت و نجاست (خاص نسبت به اول و لذا مخصص اول است).

مثلا عصیر عنبی که روی آتش است و هنوز دو سوم از بین نرفته و نزدیک جوش آمدن است و تبدیل به شیره است، کل شیء طاهر... می‌گوید طاهر است، دلیل می‌گوید عصیر عنبی اذا غلی، نجس است، در اینجا تخصیص است (این مسامحه اول است، چون حاکم است نه تخصیص). حال این استصحاب چون حکم دلیل را استمرار می‌دهد، و بخاطر اینکه دلیل خاص بود نسبت به دلیل فقاهتی، استصحاب هم خاص می‌شود (این مسامحه دوم است چون حاکم است نه مخصص).

و لکن می‌توان کلام بحرالعلوم را توجیه کرد به این صورت که بگوییم مرادش از عمومات، عمومات فقاهتی است و مرادش از مخصصٌ، معنای اصطلاحی تخصیص نیست، بلکه معنایی است که شامل حکومت هم می‌شود، مخصص یعنی استصحاب به عنوان خاص، مقدم می‌شود.

در همینجا اگر با دلیل اجتهادی مقایسه شود، یک مسامحه است و آن مسامحه در تقدم استصحاب است که تخصیص نیست بلکه حکومت است.

۵

تطبیق نکته دوم

ويمكن توجيه كلامه (بحرالعلوم) قدس‌سره: بأنّ مراده (بحرالعلوم) من العمومات ـ بقرينة تخصيصه (بحرالعلوم) الكلامَ بالاستصحاب المخالف ـ هي (مراد) عمومات الاصول، ومراده (بحرالعلوم) بالتخصيص للعمومات ما (معنایی) يعمّ الحكومة (استصحاب به عنوان خاص مقدم است) ـ كما ذكرنا (مسامحه بودن) في أوّل أصالة البراءة ـ وغرضه (بحرالعلوم): أنّ مؤدّى الاستصحاب في كلّ مستصحب (حرمت و نجاست) إجراء حكم دليل المستصحب (العصیر العنبی اذا غلی...) في صورة الشكّ، فلمّا كان دليل المستصحب أخصّ من الاصول (عمومات اصول) سمّي تقدّمه (دلیل) عليها (اصول) تخصيصا (این مسامحه اول است چون حکومت است نه تخصیص)، فالاستصحاب في ذلك (شک) متمّم لحكم ذلك الدليل (حرمت و نجاست) ومجريه (حکم) في الزمان اللاحق (این مسامحه دوم است). وكذلك (مسامحه است) الاستصحاب بالنسبة إلى العمومات الاجتهاديّة؛ فإنّه إذا خرج المستصحب (موضوع - عصیر) من العموم (عموم اجتهادی) بدليله (مستصحب) ـ والمفروض أنّ الاستصحاب مجرٍ لحكم ذلك الدليل في اللاحق ـ فكأنّه (استصحاب) أيضا (مثل دلیل) مخصّص (مخصص عام اجتهادی)، يُعني موجب للخروج (خروج عصیر) عن حكم العامّ (که اطلاق تخصیص بر تقدم استصحاب، مسامحه است)، فافهم.

۶

تنبیه یازدهم

نماز یازدهم جزء است و فرد نمی‌تواند سوره بخواند، حال قبل از تعذر، نماز واجب بود، بعد از تعذر آیا استصحاب وجوب نماز می‌شود یا خیر؟

شیخ می‌فرماید بدون توجیه این استصحاب جاری نیست، چون وجوبی که قبلا بوده (چون وجوب تبعی بوده)، الان نیست و وجوبی که الان هست (وجوب نفسی است)، قبلا نبوده است.

۷

تطبیق تنبیه یازدهم

الأمر الحادي عشر

قد أجرى بعضهم الاستصحاب في ما إذا تعذّر بعض أجزاء المركّب، فيستصحب وجوب الباقي الممكن.

وهو (استصحاب) بظاهره ـ كما صرّح به بعض المحقّقين ـ غيرُ صحيح؛ لأنّ الثابت سابقا ـ قبل تعذّر بعض الأجزاء ـ وجوب هذه الأجزاء الباقية، تبعا لوجوب الكلّ ومن باب المقدّمة، وهو (این وجوب تبعی مقدمی) مرتفع قطعا، والذي (وجوبی) يراد ثبوته (وجوب) بعد تعذّر البعض هو الوجوب النفسيّ الاستقلاليّ، وهو (وجوب نفسی استقلالی) معلوم الانتفاء سابقا.

غيره من الاصول (١). نعم ، لو فرض الاستناد في أصالة الحلّية إلى عموم «حلّ الطيّبات» و «حلّ الانتفاع بما في الأرض» ، كان استصحاب حرمة العصير في (٢) المثالين الأخيرين مثالا لمطلبه ، دون المثال الأوّل ؛ لأنّه من قبيل الشكّ في موضوع الحكم الشرعيّ ، لا في نفسه. ففي الأوّل يستصحب عنوان الخاصّ ، وفي الثاني يستصحب حكمه ، وهو الذي يتوهّم كونه مخصّصا للعموم دون الأوّل.

توجيه كلام بحر العلوم

ويمكن توجيه كلامه قدس‌سره : بأنّ مراده من العمومات ـ بقرينة تخصيصه الكلام بالاستصحاب المخالف ـ هي عمومات الاصول ، ومراده بالتخصيص للعمومات (٣) ما يعمّ الحكومة ـ كما ذكرنا في أوّل أصالة البراءة (٤) ـ وغرضه : أنّ مؤدّى الاستصحاب في كلّ مستصحب إجراء حكم دليل المستصحب في صورة الشكّ ، فلمّا كان (٥) دليل المستصحب أخصّ من الاصول سمّي تقدّمه عليها تخصيصا ، فالاستصحاب في ذلك متمّم لحكم ذلك الدليل ومجريه في الزمان اللاحق. وكذلك الاستصحاب بالنسبة إلى العمومات الاجتهاديّة ؛ فإنّه إذا خرج المستصحب من العموم بدليله ـ والمفروض أنّ الاستصحاب مجر لحكم ذلك الدليل في اللاحق ـ فكأنّه أيضا مخصّص ، يعني موجب للخروج عن حكم العامّ ، فافهم.

__________________

(١) انظر الصفحة ٣٨٧.

(٢) في (ت) كتب على «كان استصحاب حرمة العصير في» : «نسخة» ، وفي (ه) كتب عليها : «زائد» ، وورد بدلها فيهما : «أمكن جعل».

(٣) لم ترد «للعمومات» في (ظ).

(٤) راجع مبحث البراءة ٢ : ١١ ـ ١٣.

(٥) كذا في (ف) ، وفي غيرها بدل «فلمّا كان» : «فكما أنّ».

الأمر الحادي عشر

لو تعذّر بعض المأمور به فهل يستصحب وجوب الباقي؟

قد أجرى بعضهم (١) الاستصحاب في ما إذا تعذّر بعض أجزاء المركّب ، فيستصحب وجوب الباقي الممكن.

الإشكال في هذا الاستصحاب

وهو بظاهره ـ كما صرّح به بعض المحقّقين (٢) ـ غير صحيح ؛ لأنّ الثابت سابقا ـ قبل تعذّر بعض الأجزاء ـ وجوب هذه الأجزاء الباقية ، تبعا لوجوب الكلّ ومن باب المقدّمة ، وهو مرتفع قطعا ، والذي يراد ثبوته بعد تعذّر البعض هو الوجوب النفسيّ الاستقلاليّ ، وهو معلوم الانتفاء سابقا.

توجيه الاستصحاب بوجوه ثلاثة

ويمكن توجيهه ـ بناء على ما عرفت (٣) ، من جواز إبقاء القدر

__________________

(١) كالسيّد العاملي في المدارك ١ : ٢٠٥ ، وصاحب الجواهر في الجواهر ٢ : ١٦٣.

(٢) مثل المحدّث البحراني في الحدائق ٢ : ٢٤٥ ، والمحقّق الخوانساري في مشارق الشموس : ١١٠ ، والفاضل النراقي في مستند الشيعة ٢ : ١٠٣ ، وشريف العلماء في ضوابط الاصول : ٣٧٤.

(٣) راجع الصفحة ١٩٦.