درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۳۵: ادله حجیت استصحاب ۹

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

روایت پنجم / احتمالات وارده در آن / احتمال اول:

بحث ما در روایت پنجم بود؛ امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «من کان علی یقین فشک فالیمض علی یقینه فإن الشک لا ینقض الیقین». در این روایت دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: احتمال دارد این روایت دباره قاعده الیقین باشد و دلیل بر حجیّت قاعده الیقین. مانند اینکه من روز گذشته یقین داشتم به عدالت روز گذشته زید (روز جمعه) امروز (شنبه) شک می‌کنم در عدالت روز گذشته زید. اگر بگوئیم این روایت دلیل بر حجیّت قاعده الیقین است این می‌شود که روز گذشته شما اقتداء کردید به زید؛ آن نمازی که خواندی اعاده ندارد و از این به بعد هم می‌توانی به او اقتداء کنی؛ زیرا به این شک نباید اعتناء کرد.

۳

دلیل بر احتمال اول در روایت پنجم

دلیل بر این احتمال (مقدمه جلسه گذشته:) قاعده الیقین دو ضابطه دارد و این روایت کاملا دلالت بر این دو ضابطه دارد. ضابطه اول: زمان یقین با زمان شک باید مختلف باشد و این روایت به خوبی دلالت دارد بر اینکه زمان یقین و شک مختلف است؛ زیرا روایت اینگونه دارد: «من کان غلی یقین (در گذشته) فشک (بعدا شک کرد)». ضابط دوم: متیقن و مشکوک ذاتاً و زماناً باید یک چیز باشد. ظاهر روایت این است که شک دقیقا به چیزی برگشته است که یقین به آن بوده است.

۴

مؤید احتمال اول

مؤید: اگر این روایت درباره قاعده الیقین باشد کلمه «نقض الیقین» در روایت به معنای حقیقی خودش است و اما اگر این روایت درباره قاعده استصحاب باشد این کلمه «نقض الیقین» که روایت به کار رفته به معنای حقیقی خودش نیست. و إذا دار الأمر بین المعنی الحقیقی و و معنی الآخر؛ الأولی معنی الحقیقی.

توضیح مطلب: در قاعده الیقین (یقین روز جمعه به عدالت زید و شک روز شنبه به عدالت روز جمعه زید) اگر شک بخواهد یقین را نقض کند به این است که تمام آثاری که در زمان وجود یقین (روز جمعه) وجود داشت از تمام آن آثار رفع الید شود. مانند اینکه ۱. عدالت روز گذشته زید اثرش این بود اقتداء به زید جایز است. ۲. نمازی که پشت سر زید خوانده شده اعاده ندارد. حال اگر شک امروز بخواهد یقین را در قاعده الیقین نقض کند یعنی نمازی که دیورز پشت سر زید خواندم امروز باید اعاده کنم و دیگر اینکه نماز خواندن پشت سر او جایز نیست. ولی در قاعده استصحاب اگر ک بخواهد یقین را نقض کند؛ نقض یقین به این است که آثار از زمان شک منتفی شود و این دیگر نقض الیقین نخواهد بود بلکه یقین به حال خودش باقی است. حال به توجه به این توضیح معلوم می‌شود که «نقض الیقین» در قاعده الیقین حمل بر معنای حقیقی اش می‌شود نه در استصحاب؛ زیرا شک در قاعده الیقین، یقین را یقینا نقض می‌کند و حال اینکه در استصحاب یقیناً و به حقیقت، یقین نقض نمی‌شود بلکه استمرار آن نقض می‌شود.

۵

بیان یک نکته

نکته: اگر روایت پنجم درباره قاعده الیقین باشد این روایت تا اینجا حجیّت قاعده الیقین را مطلقا (هم نسبت به اعمال گذشته و هم نسبت به اعمال آینده) اثبات می‌کند، من روز گذشته یقین داشتم که زید عادل است؛ دیروز پشت سر زید نماز خواندم؛ این روایت اگر دلیل بر قاعده الیقین باشد این روایت می‌گوید آن نمازی که پشت سر زید خواندی اعاده ندارد و از الآن به بعد هم می‌توانی به او اقتداء کنی.

و حال اینکه این خلاف اجماع است و خلاف اجماع که بود باید این روایت را قید بزنیم:

۱. قید اول: این روایت حجیّت قاعده الیقین را فقط نسبت به اعمال گذشته اثبات می‌کند نه اعمال آینده. (ظاهر عبارت صاحب فصول این تقیید است)

۲. قید دوم (ظاهر عبارت مرحوم کاشف الغطاء:) این روایت دلیل بر حجیّت قاعده الیقین است اما در صورتی که این شخص متوجه مدرک یقین سابقش نشود؛ یعنی من روز گذشته که یقین به عدالت زید داشتم از قول یک بچه یقین پیدا کردم و امروز مدرک قول دیورز را متوجه شدم که قول یک بچه بوده؛ و قول یه بچه صلاحیت ندارد که انسان یقین بیاورد.

۶

تطبیق عبارت دلیل بر احتمال اول

(شروع احتمال اول / دلیل:) و حيث (ضابط اول قاعده الیقین:) إنّ صريح (به قرینه فاء در فشک) الرواية اختلاف زمان الوصفين (یقین و شک)، (ضابط دوم قاعده الیقین:) و ظاهرها (روایت) اتّحاد زمان متعلّقهما (یقین و شک)؛ تعيّن حملها (روایت) على القاعدة الاولى (قاعده الیقین)، و حاصلها (قاعده اول): عدم العبرة (اعتباری نیست) بطروّ (عارض شدن) الشكّ في شي‏ء (عدالت زید در رزو جمعه) بعد اليقين بذلك الشي‏ء (عدالت زید در روز جمعه)

۷

تطبیق عبارت مؤید دلیل احتمال اول

و يؤيّده (حمل روایت بر قاعده الیقین): أنّ النقض حينئذ (که حمل بر قاعده الیقین شد) محمول على حقيقته (نقض)؛ لأنّه (نقض الیقین در قاعده الیقین) رفع اليد عن نفس الآثار التي رتّبها (که مترتب کرده بوده مکلّف آن آثار را) سابقا على المتيقّن، بخلاف الاستصحاب؛ فإنّ المراد بنقض اليقين (نقش یقین به وسیله شک) فيه (استصحاب) رفع اليد عن ترتيب الآثار في غير زمان اليقين (زمان شک)، و هذا (دست برداشتن) ليس نقضا لليقين السابق (زیرا شما به آثارش عمل می‌کنید)، إلّا إذا اخذ (در نظر گرفته شود) متعلّقه (یقین: عدالت دیروز زید) مجرّدا عن التقييد بالزمان الأوّل (یعنی بگوئی متیقت عدالت زید و شکوک هم عدالت زید؛ نه اینکه متیقن عدالت دیروز زید و مشکوک عدالت امروز زید)

و بالجملة: فمن تأمّل في الرواية، و أغمض (چشم بپوشد) عن ذكر بعض‏ لها (روایت) في أدلّة الاستصحاب، جزم بما (قاعده الیقین) ذكرناه (قاعده الیقین) في معنى الرواية.

۸

تطبیق عبارت نکته

(نکته:) ثمّ لو سلّم (اگر قبول بشود) أنّ هذه القاعدة (قاعده الیقین) بإطلاقها (قاعده الیقین) مخالفة للإجماع، أمكن تقييدها (قاعده) بعدم نقض اليقين السابق بالنسبة إلى الأعمال (اقتداء به زید) التي رتّبها (اعمال را در) حال اليقين به (شیء) - كالاقتداء بذلك الشخص في مثال العدالة، أو العمل بفتواه (شخص) أو شهادته (شخص) - أو تقييد الحكم (عدم اعتبار به شک بعد از یقین) بصورة عدم التذكّر (یاد نداشتن) لمستند القطع السابق، و إخراج (اخراج می‌کنیم از حکم) صورة تذكّره (مستند) و التفطّن (متوجه شدن) لفساده (مستند و مدرک) و عدم قابليّته (مدرک) لإفادة القطع‏.

السبت ، وهذا هو الاستصحاب ، وليس منوطا بتعدّد زمان الشكّ واليقين ـ كما عرفت في المثال ـ فضلا عن تأخّر الأوّل عن الثاني.

وحيث إنّ صريح الرواية اختلاف زمان الوصفين ، وظاهرها اتّحاد زمان متعلّقهما ؛ تعيّن حملها على القاعدة الاولى ، وحاصلها : عدم العبرة بطروّ الشكّ في شيء بعد اليقين بذلك الشيء.

ويؤيّده : أنّ النقض حينئذ محمول على حقيقته ؛ لأنّه رفع اليد عن نفس الآثار التي رتّبها سابقا على المتيقّن ، بخلاف الاستصحاب ؛ فإنّ المراد بنقض اليقين فيه رفع اليد عن ترتيب الآثار في غير زمان اليقين ، وهذا ليس نقضا لليقين السابق ، إلاّ إذا اخذ متعلّقه مجرّدا عن التقييد بالزمان الأوّل.

وبالجملة : فمن تأمّل في الرواية ، وأغمض عن ذكر بعض (١) لها في أدلّة الاستصحاب ، جزم بما (٢) ذكرناه في معنى الرواية.

ثمّ لو سلّم أنّ هذه القاعدة بإطلاقها مخالفة للإجماع ، أمكن تقييدها بعدم نقض اليقين السابق بالنسبة إلى الأعمال التي رتّبها حال اليقين به ـ كالاقتداء بذلك الشخص في مثال العدالة ، أو العمل بفتواه أو شهادته ـ أو تقييد الحكم بصورة عدم التذكّر لمستند القطع السابق ، وإخراج صورة تذكّره والتفطّن لفساده وعدم قابليّته لإفادة القطع (٣).

__________________

(١) مثل : الوحيد البهبهاني في الرسائل الاصولية : ٤٤٠ ، والمحقّق القمي في القوانين ٢ : ٦٢ ، والفاضل النراقي في مناهج الأحكام : ٢٢٧.

(٢) في (ت) و (ه) بدل «جزم بما» : «ربما استظهر ما».

(٣) في (ر) و (ص) ذكرت عبارة «ثمّ لو سلّم ـ إلى ـ لإفادة القطع» بعد عبارة «اللهم إلاّ ـ إلى ـ فافهم».