درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۲۰: مقدمات استصحاب ۲۰

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

آنچه در گذشته بیان کردیم

در جلسه گذشته دو مطلب بیان کردیم:

مطلب اول: اگر در یک موردی عقل حکم داشت و شرع هم در آن مورد حکم داشت؛ این حکم شرع دو حالت دارد:

۱. حکم شرع حکم شرعی وجودی است. استصحاب حکم شرعی وجودی جایز نیست.

۲. حکم شرع حکم شرعی عدمی است. این حکم شرعی عدمی خود دارای دو صورت است:

۲.۱. حکم شرعی عدمی مستند به حکم عقل است؛ یعنی همان علتی که باعث حکم عقل شده است عیناً همان علت باعث حکم شرعی عدمی شده است.

۲.۲. گاهی حکم شرعی عدمی مستند به حکم عقل نیست؛ یعنی آن علتی که باعث شده است عقل حکم بکند با این علتی که باعث شده است شرع حکم کند تفاوت دارد.

مطلب دوم: صاحب فصول یک اعتراضی به علماءاصول دارد و ان اینکه ایشان می‌فرماید استصحاب حال عقل یعنی استصحاب حکم عقل؛ أعم از اینکه حکم عقل حکم وجودی باشد یا عدمی. حال که استصحاب عقل یعنی استصحاب حکم عقل و این حکم هم کاهی وجودی است و گاهی عدمی، به چه علت شمای علماء اصول استصحاب حال عقل را منحصر به استصحاب برائت و استصحاب عدم تکلیف می‌کنید؟. چرا انحصار؟.

مرحوم شیخ (ره) (از این اشکال جواب ندادند و آنچه ما به عنوان جواب بیان کردیم پاسخ خودمان بود) از این اشکال جواب دادند و فرمودند علمای اصول استصحاب حکم عقلی را جایز نمی‌دانند؛ استصحاب حکم شرعی مستند به حکم عقلی را هم جایز نمی‌دانند؛ حال که این دو را جایز نمی‌دانند باید استصحاب حال عقل را منحصر کنند در یک موردی که مستصحب در این مورد نه حکم عقلی باشد و نه حکم شرعی مستد به حکم عقلی؛ و تنها موردی که مستصحب نه حکم عقل است و نه حکم شرعی مستند به حکم عقل؛ استصحاب برائت و استصحاب عدم تکلیف است.

۳

صور دلیل دال بر مستصحب

بیان دو مطلب: 

مطلب اول: تقسیم استصحاب به اعتبار دلیل دال بر مستصحب

دلیل دال بر مستصحب دو صورت دارد:

۱. گاهی آن دلیل خودش یا به کمک أدله خارجی دلالت دارد بر اینکه مستصحب استمرار دارد تا زمانی که مانع و یا غایت پیدا شود.

۲. گاهی آن دلیل خودش یا به کمک أدله خارجی دلالت ندارد بر استمرار مستصحب.

بیان سه مثال:

مثال اول: مثال جایی که دلیل دلالت کند بر اینکه مستصحب استمرار دارد تا حصول مانع. مردی با خانمی عقد نکاح می‌بندد؛ بعد از عقد نکاح مباشرت میان این دو نفر حلال می‌شود. أدله خارجی می‌گوید اثر این عقد ادامه دارد تا زمان وقوع طلاق. روزی این مرد این خانم را با الفاظ مشکوکه طلاق می‌دهد؛ بعد از این طلاق مشکوک شک می‌کنیم که بعد از این الفاظ مشکوک حلیّت مباشرت با این خانم هنوز باقی است یا خیر؟.

مثال دوم: مثال جایی که دلیل دلالت کند بر اینکه مستصحب استمرار دارد تا حصول غایت. خداوند متعال می‌فرماید أتموا الصیام إلی اللیل. در اینجا وجوب روزه ادامه دارد تا یک غایتی که همان شب باشد. شما در نزدیکی غروب شک می‌کنید که آیا الآن شب داخل شد یا داخل نشد؟؛ استصحاب وجوب روزه می‌کنید و دلیل بر این مستصحب أتموا الصیام است و این دلیل دلالت دارد بر اینکه این مستصحب هست زمانی که غایت بیاید.

مثال سوم: مثال جایی که دلیل دلالت بر استمرار ندارد. دلیلی که می‌گوید خیار غبن برای مغبون ثابت است دلالت بر استمرار ندارد؛ یعنی این دلیل نه دلالت بر فوریت دارد و نه دلالت بر استمرار.

سؤال: آیا قسم اول (استصحاب امری که دلیلش دال بر استمرار است) داخل در محل نزاع است یا خیر؟؛ یعنی اینکه علماء اختلاف دارند که استصحاب حجّت است یا حجّت نیست این اختلاف در قسم اول هم هست یا خیر؟.

جواب: در مسأله دو نظریه است:

الف. فاضل جواد و صاحب معالم می‌فرمایند قسم اول داخل در محل نزاع نیست و همه بالاتفاق می‌گویند حجّت است. (این دو بزرگوار به خاطر عقیده‌ای که دارند محقق را جزء منکرین استصحاب شمردند؛ زیرا محقق در معارج گفته است استصحاب قسم اول جایز است اما استصحاب قسم دوم جایز نیست. از آن جایی که این دو بزرگوار گفتند استصحاب قسم اول بالاتفاق جایز است و اختلاف در قسم دوم است. و محقق آن استصحابی را که محل اختلاف است منکر حجیّت آن است فهمیده می‌شود که ایشان منکر حجیّت استصحاب است.

ب. شیخ انصاری (ره) می‌فرماید قسم اول هم داخل در محل نزاع است. ایشان سه شاهد می‌آورند:

شاهد اول: انکار سید مرتضی (ره). سید مرتضی می‌فرماید استصحاب در شک در رافع (قسم اول) حجّت نیست و از اینجا معلوم می‌شود که قسم اول هم داخل در محل نزاع است؛ پس اتفاق نیست و این طور نیست که همه بگویند استصحاب قسم اول حجّت است.

شاهد دوم: جمع بین کلمات علماء. یعنی ما می‌بینیم یک عالم یک جا گفته است استصحاب حجّت است و یک جا گفته است استصحاب حجّت نیست؛ و جمع بین این کلام عالم این می‌شود آن جایی که گفته است استصحاب حجّت است مرادش قسم اول است و آن جایی که گفته است استصحاب حجّت نیست مرادش قسم دوم است. و کسی حق ندارد بر خلاف آن را بگوید زیرا کسی قائل به عکس نیست.

شاهد سوم: أدله مثبتین و منکرین.

۴

تطبیق عبارت

الثالث (تقسیم سوم برای استصحاب به اعتبار دلیلی که دلالت بر مسصحب می‌کند)

أنّ دليل المستصحب: إمّا أن يدلّ (دلالت می‌کند آن دلیل بنفسه أو بغیره) على استمرار الحكم (حلیّت مباشرت - وجوب صوم) إلى حصول رافع (طلاق) أو غاية (لیل)(فرق بین غایت و رافع: فوائد الاصول نائینی، ج ۴، ص ۳۲۹)، و إمّا أن لا يدلّ (دلیل). و قد فصّل بين هذين القسمين المحقّق في المعارج، و المحقّق الخوانساري في شرح الدروس، فأنكرا (محقق خوانساری و محقق در معارج) الحجّية في الثاني (شک در مقتضی) و اعترفا (این دو نفر) بها (حجیّت) في الأوّل (یعنی رافع یا غایت)، مطلقا كما يظهر (اعتراف به مطلق) من المعارج‏، أو بشرط كون الشكّ في وجود الغاية (لیل) كما يأتي (اعتراف کرده است به این شرط) من شارح الدروس‏.

(نظریه اول:) و تخيّل بعضهم (مراد از بعض علماء فاضل جواد است)‏ تبعا لصاحب المعالم‏: أنّ قول المحقّق قدّس سرّه موافق للمنكرين (کسانی که می‌گویند استصحاب حجّنت نیست)؛ لأنّ محلّ النزاع ما (مورد - قسم دوم) لم يكن الدليل مقتضيا للحكم (مستصحب) في الآن اللاحق لو لا الشكّ في الرافع (بدون ملاحظه شک در رافع). و هو (خروج قسم اول از محل نزاع) غير بعيد بالنظر إلى كلام السيّد و الشيخ‏ و ابن زهرة و غيرهم؛ حيث إنّ المفروض في كلامهم (سید، شیخ و ابن زهره) هو (مفروض) كون دليل الحكم (مستصحب) في الزمان الأوّل (زمانی که متوجه شده است که مغبون شده است) قضيّة مهملة (توضیح مهمله:) ساكتة عن حكم الزمان الثاني و لو مع فرض عدم الرافع (یعنی بدون ملاحظه عدم رافع).

(نظریه دوم: نظریه شیخ انصاری) إلّا أنّ الذي يقتضيه (آن چیز را) التدبّر في بعض كلماتهم- (شاهد اول:) مثل: إنكار السيّد لاستصحاب البلد المبنيّ (ساخته شده است) على ساحل البحر مع كون الشكّ فيه (بلد) نظير الشكّ في وجود الرافع للحكم الشرعيّ (طهارت)، و غير ذلك (انکار سید و انکار غیر سید) ممّا يظهر للمتأمّل، (شاهد دوم:) و يقتضيه (آن چیز را) الجمع بين كلماتهم (علماء) و بين ما يظهر من بعض استدلال المثبتين و النافين-: هو (الذی - آن چیز) عموم النزاع (شامل می‌شود نزاع) لما ذكره المحقّق.

۵

کلام مرحوم محقق در استصحاب (قول به تفصیل)

باید چهار چیز را خوب بفهمیذ:

۱. مرحوم محقق در معارج گفته است من استصحاب را حجّت می‌دانم وفاقاً للمفید.

۲. بعد از اینکه فرموده من استصحاب را حجّت می‌دانم آمده است أدله حجیّت استصحاب را ذکر کرده که روایات باشد.

۳. ایشان بعدا کلام سید مرتضی (ره) را نقل کرده است و فرموده سید مرتضی می‌گوید استصحاب حجّت نیست.

۴. گفته است باید نگاه کنیم که مستصحب چیست؟. اگر دلیلی که دلالت بر مستصحب می‌کند دلالت بر استمرار داشت استصحاب حجّت است و اگر دلالت بر استمرار نداشت استصحاب در او حجّت نیست.

صاحب معالم و فاضل جواد گفته‌اند محل نزاع مال قسم دوم است و محقق را جزء منکرین شمرده‌اند. مرحوم شیخ می‌فرماید اولاً محل نزاع عام است و نمی‌توان محقق را جزء منکرین بشماریم. ثانیاً محقق از همان اول مفصل بوده است و می‌گفته استصحاب قسم اول حجّت است و استصحاب قسم دوم حجّت نیست.

۶

تطبیق عبارت کلام مرحوم محقق

فما ذكره (ذکر کرده است محقق آن چیز را) في المعارج ‏أخيرا (استصحاب قسم اول حجّت است و استصحاب قسم دوم حجّت نیست) ليس رجوعا عمّا (حجیّت استصحاب) ذكره أوّلا، بل لعلّه (ما ذکره أخیراً) بيان لمورد تلك الأدلّة التي ذكرها (أدله را) لاعتبار الاستصحاب، و أنّها (أدله) لا تقتضي اعتبارا أزيد من مورد يكون الدليل فيه (در آن مورد) مقتضيا للحكم مطلقا و يشكّ في رافعه.

 

 

الثالث :

دليل المستصحب قد يدلّ على الاستمرار وقد لا يدلّ

أنّ دليل المستصحب : إمّا أن يدلّ على استمرار الحكم إلى حصول رافع أو غاية ، وإمّا أن لا يدلّ. وقد فصّل بين هذين القسمين المحقّق في المعارج ، والمحقّق الخوانساري في شرح الدروس ، فأنكرا الحجّية في الثاني واعترفا بها في الأوّل ، مطلقا كما يظهر من المعارج (١) ، أو بشرط كون الشكّ في وجود الغاية كما يأتي من شارح الدروس (٢).

وتخيّل بعضهم (٣) ـ تبعا لصاحب المعالم (٤) ـ : أنّ قول المحقّق قدس‌سره موافق للمنكرين ؛ لأنّ محلّ النزاع ما لم يكن الدليل مقتضيا للحكم في الآن اللاحق لو لا الشكّ في الرافع. وهو غير بعيد بالنظر إلى كلام السيّد (٥) والشيخ (٦) وابن زهرة (٧) وغيرهم ؛ حيث إنّ المفروض في كلامهم هو كون دليل الحكم في الزمان الأوّل قضيّة مهملة ساكتة عن حكم الزمان الثاني ولو مع فرض عدم الرافع.

__________________

(١) المعارج : ٢٠٩ ـ ٢١٠.

(٢) انظر الصفحة ٥٠ و ١٦٩.

(٣) مثل : الفاضل الجواد في غاية المأمول (مخطوط) : الورقة ١٣٠.

(٤) المعالم : ٢٣٥.

(٥) الذريعة ٢ : ٨٣٠.

(٦) العدّة ٢ : ٧٥٦ ـ ٧٥٨.

(٧) الغنية (الجوامع الفقهيّة) : ٤٨٦.

إلاّ أنّ الذي يقتضيه التدبّر في بعض كلماتهم ـ مثل : إنكار السيّد (١) لاستصحاب البلد المبنيّ على ساحل البحر مع كون الشكّ فيه نظير الشكّ في وجود الرافع للحكم الشرعيّ ، وغير ذلك ممّا يظهر للمتأمّل ، ويقتضيه الجمع بين كلماتهم وبين ما يظهر من بعض استدلال المثبتين والنافين ـ : هو عموم النزاع لما ذكره المحقّق ، فما ذكره في المعارج (٢) أخيرا ليس رجوعا عمّا ذكره أوّلا ، بل لعلّه بيان لمورد تلك الأدلّة التي ذكرها لاعتبار الاستصحاب ، وأنّها لا تقتضي اعتبارا أزيد من مورد يكون الدليل فيه مقتضيا للحكم مطلقا ويشكّ في رافعه.

__________________

(١) الذريعة ٢ : ٨٣٣.

(٢) المعارج : ٢٠٩ ـ ٢١٠.