درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۳۷: نماز قضا (۵)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

وجوب قضاء نمازهای پدر بر ولی

یکی از مباحثی که در مسئله قضا نماز، مطرح است، آن است که نمازهای قضائی که از میت به جا مانده است، بر ولی واجب است. یعنی ولی باید آن نمازهای قضا را انجام دهد برای میت.

سوال: ولی کیست؟

پاسخ: آنچه که مشهور است، این است که ولی، پسر بزرگتر میت است. بنابر این، پسر بزرگتر باید نمازهایی که از پدرش فوت شده را، قضا کند. اما برخی معتقدند که مراد از ولی، هر وارثی است در فرض فقد ولد ذکور. بنابر این، هر وارثی در فرض نبود پسر، حکم ولی را دارد. برخی در مورد هر وارثی که بیان شد؛ چنین فرموده‌اند: مراد از ذکور‌ها است. یعنی بزرگترین فرد مذکر که وارث است، ولی می‌شود و باید این کار را انجام دهد. اما اگر میان وراث، ذکور وجود نداشت، نوبت به زن‌ها می‌رسد. این عبارتی است که مرحوم شهید اول به نقل از شیخ مفید، در کتاب الدروس، ذکر کرده است. البته در این کتاب تنها این عبارت بیان شده است: کل وارث مع فقده. اما این که معنای کل وارث چیست، مشخص نیست. آیا همه وراث باید با یکدیگر این کار را تقسیم کنند یا ابتدا باید ذکور انجام دهند و بعد افراد مؤنث انجام دهند؟ در میان ذکور، ابتدا باید بزرگترین انجام دهد یا خیر؟

اما عبارت مرحوم شیخ مفید به نقل شهید اول در کتاب الدروس چنین است که ابتدا بزرگترین فرد ذکور در میان وراث باید نماز‌ها را قضا کند و اگر فرد ذکور وجود نداشت، نوبت به خانم‌ها می‌رسد.

بنابر این، واجب است بر ولی، قضا کند آن نمازهایی که از پدر آن ولی (اگر ولی را به معنای پسر بزرگ بدانیم)، فوت شده است، فی مرضه الذی مات فیه. یعنی قضا نمازهایی که در مرض فوت آن پدر (به عبارت دیگر، در مرضی که در آن مرض از دنیا می‌رود)، قضا شده را باید انجام دهد.

در مقابل، برخی معتقدند که این حکم (لزوم قضا نماز‌های فوت شده) تنها مربوط به نمازهایی که در مرض فوت او، قضا شده، نیست بلکه تمام نمازهایی که از پدر، فوت شده است (چه نمازهایی که در زمان مریضی فوت شده و چه غیر آن) بر پسر بزرگتر واجب است که قضا کند. مرحوم شهید اول می‌فرماید: احوط این است. بنابر این، نظر مرحوم شهید اول، در کتاب لمعه، چنین است: آنچه که واجب است قضاء ما فات ابا فی مرضه الذی مات فیه، است. اما احوط آن است که ما فاته مطلقا را قضا کند.

مرحوم مصنف در کتاب الدروس، قاطعانه فرموده است: بر ولی واجب است قضاء مطلق ما فاته. یعنی در آن کتاب نفرموده احوط قضاء تمام نماز‌ها است بلکه در آن جا فرموده تمام نمازهایی که از پدر قضاء می‌شود، بر پسر بزرگتر واجب است که قضا کند.

مرحوم شهید اول در کتاب الذکری، از محقق، نظری را مطرح فرموده است و آن چنین است: هرچه به جهت عذر فوت شده باشد، لازم است که قضا شود. خواه عذر، مریضی باشد، یا سفر باشد یا حیض باشد. البته مثالی که به حیض فرموده است، طبعا مرادش روزه‌ها است. چون نماز در حال حیض اصلا قضا ندارد. علاوه بر آن، حیض مربوط به مادر است، نه پدر. بنابر این، مشخص می‌شود که ایشان، مادر را نیز تصور کرده و قضا نمازهای او نیز واجب است. از طرف دیگر، روزه را نیز در نظر داشته است. بنابر این، طبق این قول، هر نمازی که به خاطر عذر، فوت شده است، باید قضا شود و لازم نیست تمام نمازهایی که بدون عذر فوت شده را قضا کند.

مرحوم شهید اول، پس از این که نظر محقق را مطرح فرموده است، آن را تأیید می‌کند و تأیید مرحوم عمید الدین را نقل کرده است. بنابر این، مشخص می‌شود که مرحوم شهید اول، نظر مرحوم محقق را در کتاب الذکری، پذیرفته است.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: از آنچه که بیان شد، مشخص می‌شود که مرحوم شهید اول، در این مسئله، سه نظر دارد. با بررسی روایات متوجه می‌شویم که اطلاق روایات، دلالت بر قول وسط دارد. یعنی بر پسر بزرگتر واجب است که نماز‌هایی پدر را بصورت مطلق، قضا کند. (قضاء مطلق ما فاته).

اگر شک کنیم و حکمی را از روایات نتوانیم استنباط کنیم، چه حکمی موافق با اصل عملی است؟

مرحوم شهید می‌فرماید: آنچه که موافق با اصل برائت است این است که قول لمعه را اختیار کنیم. یعنی فقط ما فات فی مرضه الذی مات فیه، را باید قضا کند. اما احوط آن است که ما فاته مطلقا را قضا کند.

گاهی، پدر، نماز‌ها را اقامه کرده است اما برخی از آن نمازها را بصورت صحیح اقامه نکرده است. یعنی به نحوی که شرعا مجزی باشد، اقامه نکرده است. مرحوم شهید می‌فرماید: آن نمازها نیز مانند، نمازهای فوت شده است و اگر قائل شویم که پسر بزرگتر، باید تمام نمازها را قضا کند، این نماز‌هایی که بصورت صحیح اقامه نشده است را باید قضا کند.

۴

تطبیق وجوب قضاء نمازهای پدر بر ولی

﴿ ويجب على الوليّ ﴾ وهو الولدُ الذكر الأكبر (واجب است بر ولی _ولی کیست؟ می‌فرماید: پسر بزرگتر_)، وقيل (برخی قائلند که ولی، پسر بزرگتر نیست بلکه): كلّ وارثٍ مع فقده (اگر پسر بزرگتر نبود، تمام وراث وظیفه دارند. این که همه وراث وظیفه دارند را توضیح نداده است. عبارتی از شیخ مفید به نقل از شهید اول در کتاب الدروس بیان شد که چنین است: لو فقد الاکبر الولد، فاکبر اهله من الذکور. یعنی ابتدا سراغ اکبر اهله من الذکور، می‌رود. سپس می‌فرماید: فان فقدوا، اگر ذکور نبودند، فالنساء. اگر ذکور نبودند، نوبت به نساء می‌رسد). ﴿ قضاءُ ما فات أباه ﴾ من الصلاة ﴿ في مرضه ﴾ الّذي مات فيه. (واجب است بر پسر بزرگتر قضا کند آن نمازهایی که فوت شده از پدرش در مرضی که در آن مرض از دنیا رفته است.)

﴿ وقيل ﴾: ما فاته ﴿ مطلقاً وهو أحوط ﴾ (البته برخی گفته‌اند، این حکم مختص فقط نمازهایی که در مرض فوتش، قضا شده نمی‌شود بلکه تمام نمازهایی که از او قضا شده را، قضا کند. مرحوم شهید اول نیز می‌فرماید که احوط آن است که همه نمازها را قضا کند.) وفي الدروس قطع بقضاء مطلق ما فاته (مرحوم شهید اول، در لمعه فرمود که قضاء مطلق ما فاته، مطابق احوط است اما در کتاب الدروس، قاطع شده به قضاء مطلق ما فاته.) وفي الذكرى (در کتاب الذکری نظر سومی را بیان فرموده است) نقل عن المحقّق (در کتاب الذکری ابتدا نظر مرحوم محقق را نقل می‌کند که ایشان چنین فرمودند:) وجوب قضاء ما فاته لعذر (وجوب قضاء آنچه که فوت شده از او به جهت عذر) كالمرض والسفر والحيض، لا ما تركه عمداً مع قدرته عليه (نه آنچه که ترک کرده آن را عمدا با این که قدرت داشته بر این که آن‌ها را اقامه کند. بیان شد که مثال به عذر، ناظر به روزه است نه نماز. چون ترک نماز در حال حیض قضا ندارد. ثانیا، مادر را نیز داخل می‌داند.)، ونفى عنه البأس (مرحوم مصنف نفی کرده از کلام محقق، بأس را. یعنی در مورد کلام ایشان فرموده است: لا بأس به و من نیز این نظر را قبول دارم.)، ونقل عن شيخه عميد الدين نُصرته (سپس مرحوم شهید اول، از استاد خودش عمید الدین، نصرت و تأیید قول محقق را)[۱]

فصار للمصنّف في المسألة ثلاثة أقوال (برای مرحوم شهید اول در این مسئله، سه نظر است). والروايات تدلّ بإطلاقها على الوسط (اطلاق روایات دلالت بر قول دروس دارد. یعنی مطلق ما فاته بر پسر بزرگتر واجب است. در روایت هنگامی که از امام عليه‌السلام در مورد قضاء نماز و روزه می‌پرسد؛ حضرت عليه‌السلام چنین می‌فرماید: یقضیه اولی الناس به. اگر اولی الناس به را پسر بزرگتر معنا کنیم یعنی آن‌ها را قضا می‌کند. هنگامی که امام عليه‌السلام می‌فرماید قضا می‌کند یعنی همه آن‌ها را قضا می‌کند و سخنی از این که صوم و صلاة در چه نمازی و چه حالی قضا شده باشد، نمی‌فرماید.). والموافق للأصل ما اختاره هنا (اما اگر از روایات حکمی را استنباط نکنیم، مقتضای اصل عملی، نظر مرحوم شهید اول در کتاب لمعه است. یعنی فقط ما فات أباه فی مرضه الذی مات فیه، واجب است. اما ما فاته مطلقا، احوط است).

وفِعلُ الصلاة على غير الوجه المُجزئ شرعاً كتركها عمداً (کترکها، خبر برای فعل الصلاة، است. انجام نماز بر غیر وجهی که مجزی باشد شرعا. یعنی اگر پدر نمازها را بصورت صحیح اقامه نکرده است، مانند ترک عمدی است. یعنی همانگونه که اگر عمدا نمازها را ترک کند، پسر بزرگتر باید آن‌ها را قضا کند، این نمازهایی هم که بصورت صحیح اقامه نشده را باید قضا کند.)؛ للتفريط (بخاطر این که پدر، کوتاهی کرده است).


عمید الدین، معروف به عمیدی، مؤلف کتاب كنز الفوائد في حل مشكلات القواعد است. متوفی ۷۵۴. وی خواهر زاده علامه حلی است.

۵

عدم لزوم قضاء نمازهای فوت شده مادر

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: مرحوم شهید اول فرمودند که قضاء ما فات أباه فی مرضه. یعنی قضاء آنچه فوت شده از پدر ولی. با کلمه اب که مرحوم شهید اول بیان فرمود، از أم و اقارب دیگر، احتراز کرده است. یعنی اگر کسی به جای این که پدرش را از دست دهد، مادرش را از دست داد، یا برادر و خواهر خویش را از دست دهد. در این موارد قضاء نمازهای فوت شده چنین افرادی بر عهده پسر بزرگتر نیست. قول مشهور این است. به عبارت دیگر، اگر غیر از پدر، از دنیا رود، قضاء نماز آن‌ها بر ورثه، واجب نیست.

روایات چه حکمی دارد؟

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: روایات، دو دسته است. برخی از روایات، تعبیر به رجل دارد و در برخی دیگر، تعبیر به میت شده است. البته هر دو دسته روایات، در عبارت راوی، کلمه رجل یا میت، استفاده شده است.

روایتی که لفظ رجل دارد، چنین است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: فِي اَلرَّجُلِ يَمُوتُ وَ عَلَيْهِ صَلاَةٌ أَوْ صِيَامٌ (سائل این گونه می‌گوید: مردی از دنیا می‌رود و نماز و روزه بر عهده دارد. تکلیف چیست؟ امام عليه‌السلام می‌فرماید:) قَالَ يَقْضِي عَنْهُ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِه (قضا می‌کند آن را اولی الناس به. اولی الناس به را پسر بزرگتر معنا کردیم.)

در این روایت لفظ رجل دارد نه مرأة.

روایتی که لفظ میت دارد، چنین است: عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلصَّلاَةُ اَلَّتِي دَخَلَ وَقْتُهَا قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ اَلْمَيِّتُ (آن نمازی که داخل شده وقتش قبل از این که میت از دنیا رود) يَقْضِي عَنْهُ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِهِ. (قضا می‌کند از طرف او اولی الناس به آن میت.) البته میت را خود امام صادق عليه‌السلام فرموده است.

مرحوم شهید ثانی در تأیید این که این حکم اختصاص به رجل دارد، چنین می‌فرماید: این دو دسته روایات، قابلیت این را دارد که حمل مطلق بر مقید کنیم. یعنی بگوییم مراد از میت همان رجل است، نه مطلق میت. بالاخص که این حکم، خلاف اصل است. یعنی حکم وجوب قضاء ولی از طرف میت، خلاف اصل است. زیرا قاعده، آن است که هر مکلفی، خودش نماز خودش را قضا کند و کسی قضاء نماز دیگری را بر عهده نداشته باشد. لذا چون مخالف اصل است باید یقین کنیم، لذا در نهایت در رجل یقین می‌کنیم.

پس از آن می‌فرماید: مرحوم مصنف در کتاب الذکری، نقل فرموده از مرحوم محقق: وجوب قضاء عن المرأة را. یعنی شامل ام نیز می‌شود، سپس فرموده: لا بأس به این قول. یعنی گویی این نظر را پذیرفته است.

جهت پذیرش این نظر، اخذ به ظاهر روایات است. یعنی لفظ رجل را در روایات، حمل بر مثال کرده است. بخصوص این که لفظ رجل در روایت، در سوال سائل بوده است، نه کلام امام عليه‌السلام. به این دلیل لفظ رجل، حمل بر مثال شده است. یعنی سائل گفته است که یک مردی اینگونه بوده است و امام عليه‌السلام فرموده است که قضا کند. اما در نظر نداشته‌اند که فقط رجل، قضا کند.

سپس می‌فرماید: در حکم وجوب قضا علی الولی، تفاوتی ندارد که میت، حر باشد یا مملوک باشد.

۶

تطبیق عدم لزوم قضاء نمازهای فوت شده مادر

واحترز المصنّفُ ب‍ «الأب» عن الاُمّ (احتراز کرده مرحوم شهید اول بواسطه قید اب از) ونحوها من الأقارب (مادر و مانند او از اقارب دیگر. یعنی قضاء نمازهای فوت شده این افراد بر انسان واجب نیست.)، فلا يجب القضاءُ عنهم على الوارث في المشهور (واجب نیست قضاء از طرف ام و نحوها من الاقارب، بر وارث بنابر نظر مشهور). والروايات مختلفة (روایات در این مسئله، دو دسته هستند.)، ففي بعضها ذُكر «الرجل» (در برخی از روایات لفظ رجل بیان شده است) وفي بعضٍ «الميّت» (در برخی دیگر، لفظ میت بیان شده است) ويمكن حمل المطلق على المقيَّد (مطلق، میت است و مقید، رجل است. می‌فرماید: ممکن است که حمل مطلق بر مقید کنیم. یعنی این دو روایت را اینگونه توضیح دهیم: مراد از میت، همان رجل است. چون در یک روایت، رجل بیان شده است، مراد از میتی که در روایت دیگر بیان شده است، همان رجل است.)، خصوصاً في الحكم المخالف للأصل. (بالاخص این که حکم وجوب قضاء بر ولی، حکمی است که مخالف اصل است. لذا چون در حکم مخالف اصل، باید به مقدار یقینی اکتفا کنیم، در این حکم مخالف اصل، در رجل، اکتفا می‌کنیم. چرا حکم مخالف اصل است؟ چون اصل آن است که هیچ فردی، قضاء نماز دیگری را بر عهده ندارد و در این جا که گفته می‌شود قضاء نماز پدر، بر عهده پسر بزرگتر است، حکم مخالف اصل است. لذا باید به قدر متیقن اکتفا کنیم و می‌گوییم مراد از میت، رجل است. لذا ام و اقارب دیگر را خارج می‌کنیم.)

ونقل في الذكرى عن المحقّق وجوبَ القضاء عن المرأة (مرحوم شهید اول در کتاب الذکری، نقل کرده وجوب قضاء را از طرف مادر. یعنی زن را نیز شامل می‌شود. پس از نقل نظر محقق،)، ونفى عنه البأس (نفی کرده مصنف از کلام محقق، اشکال را. یعنی این سخن بی‌اشکال است.)، أخذاً بظاهر الروايات (چون در روایات، لفظ میت بیان شده است و میت شامل زن نیز می‌شود. روایتی که لفظ رجل را بیان کرده است را چه کرده است؟ می‌فرماید:)، وحملاً للفظ «الرجل» على التمثيل. (آن روایتی که لفظ رجل را دارد، حمل بر مثال کرده است.

نسبت به روایتی که نقل شد و لفظ رجل در عبارت سائل بود، سخن خوبی است. چون امام عليه‌السلام نفرمود، مرد. بلکه سائل گفت: مردی از دنیا رفته است و نماز و روزه قضا دارد. حضرت فرمودند که اولی الناس به، قضا کند. آن مثال است و نمی‌توان گفت که امام علیه السلام فرمودند که رجل باید قضا کند)

ولا فرق ـ على القولين ـ بين الحرّ والعبد على الأقوى. (چه میتی که از دنیا رفته است، حر باشد و چه عبد باشد، تفاوتی ندارد. اگر قضا نماز مادر را نیز واجب بدانیم، چه حر باشد و چه عبد باشد، باید نمازهایش را قضا کند.)

۷

شرط بودن یا نبودن کمال ولی در هنگام مرگ پدر

آیا شرط است که هنگام مرگ میت، آن ولی (پسر بزرگتر) بالغ و عاقل باشد یا خیر؟ اگر کمال ولی را شرط بدانیم، به این معنا است که اگر هنگام مرگ پدر، پسر بزرگتر، بالغ و عاقل بود، نمازها بر او واجب می‌شود اما اگر هنگام مرگ پدر، بالغ نبود یا مجنون بود، هرچند که بعدا بالغ یا عاقل شود، اما قضاء نماز بر او واجب نیست.

بنابر این، آیا کمال ولی، هنگام مرگ پدر، شرط است یا خیر؟

مرحوم شهید می‌فرماید: در این مسئله دو نظر وجود دارد.

برخی همانند مرحوم شهید اول در کتاب الذکری، کمال ولی را در هنگام مرگ پدر، شرط دانسته‌اند. آنان فرموده‌اند: هنگامی که پدر از دنیا می‌رود، پسر بزرگتر، کامل باشد. یعنی بالغ و عاقل باشد.

دلیل این نظر چیست؟

مرحوم شهید، دلیل را اینگونه بیان فرموده است: ادله‌ای وجود دارد که رفع قلم تکلیف از صبی و مجنون، کرده است. یعنی هنگامی که پدر از دنیا می‌رود، ولی یا نابالغ است و یا مجنون است. مجنون و بچه، تکلیف ندارد.

چرا پس از بلوغ، این تکلیف بر عهده او نمی‌شود؟

می‌فرماید: پس از بلوغ یا رفع جنون، شک می‌کنیم که آیا نماز‌های قضاء پدر بر عهده او می‌شود یا خیر، اصالة البرائة، حکم می‌کند که بر عهده ولی، نمی‌باشد. یعنی شک می‌کنیم و اصالة البرائة، این وجوب را رفع می‌کند.

نظر دیگر آن است که وجوب نمازهای قضاء پدر، بر ولی، مشروط به کمال ولی در هنگام مرگ پدر، نیست. یعنی هرچند که ولی در هنگام مرگ پدر، نابالغ باشد اما بعدا نمازهای پدر، بر عهده او می‌شود.

دلیل این نظر چیست؟

مرحوم شهید، دو دلیل بیان فرموده است.

دلیل اول: اطلاق النص. یعنی نصوصی که می‌فرماید: یقضیه اولی الناس به، قضا را بر ولی واجب دانسته و سخنی از این که عند الموت باید کمال داشته باشد، بیان نفرموده است. به عبارت دیگر، نفرموده است که ولی در هنگام مرگ، باید بالغ و عاقل باشد. بلکه بعدا که بالغ و عاقل شود، باید این نمازها را قضا کند.

دلیل دوم: وجوب قضا بر پسر بزگتر در مقابل حبوة است. در بحث میت بیان شد که برخی از وسایل در هنگام مرگ، اختصاص به پسر بزرگتر دارد و بقیه ورثه، هیچ سهمی در آن‌ها ندارد. آن موارد عبارتند از انگشتر، ثوب، شمشیر، مصحف. این موارد اختصاص به پسر بزرگتر دارد.

نماز قضا‌هایی که بر عهده پسر بزگتر است، در مقابل حبوه است. یعنی چون حبوة برای پسر بزرگتر است، نماز قضاها نیز بر عهده او است. در حبوة که برای پسر بزرگتر است، شرط نیست که در هنگام مرگ پدر، پسر بزرگتر بالغ و عاقل باشد تا به او اختصاص پیدا کند. نابالغ هم که باشد، بازهم حبوة برای او است. حال که حبوه مشروط به کمال عند الموت نیست، نماز قضا‌ها نیز مشروط به کمال عند الموت نیست.

۸

تطبیق شرط بودن یا نبودن کمال ولی در هنگام مرگ پدر

وهل يشترط كمال الوليّ عند موته؟ (آیا شرط است که ولی کامل باشد هنگام مرگ پدر؟ یعنی پسر بزرگتر، هنگام مرگ پدر، بالغ و عاقل باشد؟ ایشان می‌فرماید:) قولان واستقرب في الذكرى اشتراطه (قریب شمرده مرحوم شهید اول در کتاب الذکری، اشتراط کمال ولی را. چرا؟ نسبت به زمان مرگ که بچه، نابالغ یا مجنون است، رفع قلم وجود دارد.)؛ لرفعِ القلم عن الصبيّ والمجنون (صبی و مجنون، تکلیف ندارند. رفع القلم یعنی رفع قلم تکلیف. پس از این که بالغ و عاقل می‌شوند، می‌فرماید:) وأصالةِ البراءة بعد ذلك (شک می‌کنیم و هنگامی که شک کردیم، اصل برائت حکم می‌کند که نماز قضا‌های پدر بر عهده او نیست). ووجهُ الوجوب (اما برخی که قائل به وجوب نماز قضا هستند) عند بلوغه (هنگامی که بالغ می‌شود) إطلاقُ النصّ (روایاتی که می‌فرماید: یقضیه اولی الناس به، سخنی از این که عند الموت کمال دارد یا ندارد، بیان نفرموده است. بلکه فرموده است: قضاء نمازهای پدر بر ولی، واجب است. خواه عند الموت کمال داشته باشد و خواه کمال نداشته باشد.) وكونُه في مقابلة الحَبْوةَ. (این که قضای نمازهای پدر، در مقابل حبوه‌ای است که اختصاص به پسر بزرگتر دارد. چون انگشتر، ثوب و... پدر برای پسر بزرگتر است، قضای نماز نیز برگردن آن است.

البته این که می‌فرماید: کونه فی مقابلة الحبوة، نظر خود شهید ثانی نیست. این ظاهرا بر اساس اقوال دیگران را بیان فرموده است. مرحوم شهید ثانی در کتاب الارث، ج۴، ص۱۹۲، سطر ۶ از پایین، این مقابله نماز قضا با حبوة را نمی‌پذیرد. لذا این نظر، نظر خود شهید ثانی نیست.)

وهو ـ مع ضعف سنده (١) ـ لا يدلّ على مطلوبه؛ لجواز استناد الحكم إلى التيمّم.

﴿ ويُستحبّ قضاء النوافل الراتبة اليوميّة استحباباً مؤكَّداً ، وقد رُوي «أنّ من تركه تشاغلاً بالدنيا لقى اللّٰه مستخِفّاً متهاوناً مضيِّعاً لسنّة رسول اللّٰه صلى‌الله‌عليه‌وآله» (٢).

﴿ فإن عجز عن القضاء ﴿ تصدّق عن كلّ ركعتين بمُدٍّ ، فإن عجز فعن كلّ أربع ، فإن عجز فعن صلاة الليل بمُدٍّ وعن صلاة النهار بمُدٍّ ، فإن عجز فعن كلّ يوم بمُدٍّ. والقضاء أفضل من الصدقة.

﴿ ويجب على الوليّ وهو الولدُ الذكر الأكبر ، وقيل : كلّ وارثٍ مع فقده (٣) ﴿ قضاءُ ما فات أباه من الصلاة ﴿ في مرضه الّذي مات فيه.

﴿ وقيل : ما فاته ﴿ مطلقاً (٤) وهو أحوط وفي الدروس قطع بقضاء مطلق ما فاته (٥) وفي الذكرى نقل عن المحقّق وجوب قضاء ما فاته لعذر كالمرض والسفر والحيض ، لا ما تركه عمداً مع قدرته عليه ، ونفى عنه البأس ، ونقل عن شيخه عميد الدين نُصرته (٦).

____________________

(١) وضعفه لوقوع الفطحيّين في سنده. اُنظر المسالك ٧ : ٢٢١.

(٢) الوسائل ٣ : ٥٥ ، الباب ١٨ من أبواب عداد الفرائض ، الحديث ٢ ، مع تفاوتٍ في اللفظ.

(٣) قاله المفيد في صيام المقنعة : ٣٥٣ ، واختاره الشهيد في الدروس ١ : ٢٨٩ ، وحكاه العلّامة في المختلف ٣ : ٥٣١ ـ ٥٣٢ عن ابن الجنيد وابني بابويه وابن البرّاج.

(٤) نسبه الشهيد قدس‌سره إلى ظاهر الشيخين وابن أبي عقيل وابن البرّاج وابن حمزة والعلّامة في أكثر كتبه ، راجع الذكرى ٢ : ٤٤٦.

(٥) الدروس ١ : ١٤٦.

(٦) الذكرى ٢ : ٤٤٧.

فصار للمصنّف في المسألة ثلاثة أقوال. والروايات تدلّ بإطلاقها على الوسط. والموافق للأصل ما اختاره هنا.

وفِعلُ الصلاة على غير الوجه المُجزئ شرعاً كتركها عمداً؛ للتفريط.

واحترز المصنّفُ ب‍ «الأب» عن الاُمّ ونحوها من الأقارب ، فلا يجب القضاءُ عنهم على الوارث في المشهور. والروايات مختلفة ، ففي بعضها ذُكر «الرجل» (١) وفي بعضٍ «الميّت» (٢) ويمكن حمل المطلق على المقيَّد ، خصوصاً في الحكم المخالف للأصل.

ونقل في الذكرى عن المحقّق وجوبَ القضاء عن المرأة ، ونفى عنه البأس ، أخذاً بظاهر الروايات ، وحملاً للفظ «الرجل» على التمثيل (٣).

ولا فرق ـ على القولين ـ بين الحرّ والعبد على الأقوى.

وهل يشترط كمال الوليّ عند موته؟ قولان (٤) واستقرب في الذكرى اشتراطه؛ لرفعِ القلم عن الصبيّ والمجنون (٥) وأصالةِ البراءة بعد ذلك. ووجهُ الوجوب عند بلوغه إطلاقُ النصّ وكونُه في مقابلة الحَبْوةَ.

ولا يشترط خُلوّ ذمّته من صلاة واجبةٍ؛ لتغاير السبب ، فيلزمان معاً. وهل

____________________

(١) راجع الوسائل ٥ : ٣٦٦ ، الباب ١٢ من أبواب قضاء الصلوات ، الحديث ٥ و ٦. والوسائل ٧ : ٢٤١ ، الباب ٢٣ من أبواب أحكام شهر رمضان ، الحديث ٥ و ٦.

(٢) راجع الوسائل ٥ : ٣٦٨ ـ ٣٦٩ ، الباب ١٢ من أبواب قضاء الصلوات ، الحديث ١٨ ـ ٢٠.

(٣) الذكرى ٢ : ٤٤٨.

(٤) نسب الشهيد في الذكرى القول بعدم اشتراط كمال الولي إلى المحقّق. راجع الذكرى ٢ : ٤٤٩ ، والشرائع ٤ : ٢٥.

(٥) الذكرى ٢ : ٤٤٩.