درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۱۱: نماز جمعه (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

وجه جمع بین وجوب، استحباب و جواز نماز جمعه در زمان غیبت

فقها نسبت به حکم نماز جمعه در زمان غیبت (غیر از فقهایی که تعبیر به تحریم دارند) برخی تعبیر به استحباب و برخی تعبیر به وجوب دارند. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: استحباب یا وجوب یا حتی جواز (برخی از فقها تعبیر به جواز کرده‌اند) با یکدیگر منافات ندارد. زیرا گویا تمام فقها قبول دارند که بصورت وجوب عینی در زمان غیبت، نماز جمعه واجب نیست. برخلاف زمان حضور که اگر کسی شرایط نماز جمعه را دارد، واجب است که در نماز جمعه شرکت کند؛ بصورت عینی نه بصورت تخییری.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: فقها اجماع دارند بر عدم وجوب نماز جمعه بصورت تعینی و اگر وجوبی باشد، وجوبش در زمان غیبت بصورت تخییری است، بین نماز جمعه و نماز ظهر. به دلیل این که وجوب تخییری بین جمعه و ظهر است؛ نماز جمعه افضل از نماز ظهر است و به دلیل این که نماز جمعه افضل از نماز ظهر است، می‌گویند که نماز جمعه مستحب است. بنابر این، مقصود از این که نماز جمعه مستحب است، آن نیست که اگر کسی نماز جمعه را اقامه کرد، به نیت استحباب، اقامه کند. بلکه به این معنا است که مستحب است بین نماز جمعه و نماز ظهر، نماز جمعه را انتخاب کند ولی اگر نماز جمعه را اقامه کرد به نیت وجوب تخییری بخواند. لذا کسانی که تعبیر به وجوب کرده‌اند، مرادشان، وجوب تخییری است و کسانی که تعبیر به استحباب کرده‌اند، مرادشان، استحباب عنینی، است. به این معنا که بین نماز جمعه و نماز ظهر، مستحب است که نماز جمعه را انتخاب کند. کسانی هم که تعبیر به جواز کرده‌اند، با هر دو تعبیر واجب و استحباب، سازگار است. زیرا مقصود آنان از جواز آن است که حرمت ندارد[۱].


گاهی واجب عینی در مقابل واجب کفایی قرار می‌گیرد و گاهی واجب تعینی در مقابل واجب تخییری قرار می‌گیرد.

واجب تخییری مانند این که کفاره روزه را یکی از سه کار می‌دانند. یعنی مکلف مخیر است که هر یک از آن‌ها را که خواست انجام دهد. در مقابل واجب تخییری، واجب تعینی می‌باشد. در مسئله حاضر، مراد ما از عینی، واجب تعینی است که در مقابل واجب تخییری قرار می‌گیرد. نه واجب عینی که در مقابل واجب کفایی قرار می‌گیرد.

هرچند که مرحوم شهید، تعبیر به عین کرده است اما مراد ایشان از عینی، واجب تعینی است که در مقابل واجب تخییری است.

۴

تطبیق وجه جمع بین وجوب، استحباب و جواز نماز جمعه در زمان غیبت

وربّما عبّروا عن حكمها حال الغيبة بالجواز تارةً (چه بسا تعبیر شده از حکم نماز جمعه در زمان غیبت به جواز. یعنی برخی از فقها فرموده‌اند که نماز جمعه در حال غیبت، جایز است) وبالاستحباب اُخرى (برخی دیگر از فقها فرموده‌اند: نماز جمعه در حال غیبت، مستحب است.) نظراً إلى إجماعهم على عدم وجوبها حينئذٍ عيناً (نظر به این که فقها، اجماع دارند که نماز جمعه در زمان غیبت، وجوب عینی ندارد. این که گفته می‌شود وجوب عینی ندارد، یعنی وجوب تعینی ندارد. برخلاف زمان حضور که وجوب نماز جمعه، وجوب تعیینی است. حینئذ یعنی حین الغیبة. در زمان غیبت امام معصوم، وجوب تعینی ندارد.)، وإنّما تجب (نماز جمعه) على تقديره (علی تقدیر وجوب نماز جمعه) تخييراً بينها وبين الظهر (اگر برخی از فقها فرموده‌اند که در زمان غیبت نماز جمعه واجب است، مرادشان وجوب تخییری بین نماز جمعه و نماز ظهر است)، لكنّها عندهم أفضل من الظهر (لکن نماز جمعه در نزد فقها، افضل از نماز ظهر است. به دلیل این که افضل از نماز ظهر است، گفته‌اند که نماز جمعه در زمان غیبت، مستحب است.)، وهو معنى الاستحباب (چون بین دو نماز جمعه و نماز ظهر که وجوب تخییری دارد، استحباب دارد که نماز جمعه را انتخاب کند)، بمعنى أنّها واجبةٌ تخييراً مستحبّةٌ عيناً (عیناً یعنی تعییناً. عینی در مقابل کفایی نیست. یعنی واجب تخییری و استحباب تعینی دارد.)، كما في جميع أفراد الواجب المخيَّر (در تمام افراد واجب مخیر) إذا كان بعضها راجحاً على الباقي (اگر برخی رجحان داشته باشد نسبت به بقیه، اینگونه است. یعنی اگر گفته شود که مکلف بین سه امر مخیر است و واجب است که یکی از آن امور را انجام دهد، اما بهتر آن است که امر اول را انجام دهد. در این صورت، واجب تخییری و مستحب تعینی می‌شود.)، وعلى هذا ينوي بها الوجوب (بنابر این، مکلفی که نماز جمعه را می‌خواند، نیت وجوب می‌کند، چون نماز واجب را اقامه می‌کند.) وتُجزئ عن الظهر. (و مجزی است از نماز ظهر. یعنی چون نماز جمعه را می‌خواند دیگر لازم نیست که نماز ظهر را بخواند.)

۵

اشتباه برخی از فقها در تفسیر جواز، وجوب و استحباب نماز جمعه

بیان شد که فقها در مورد نماز جمعه در حال غیبت، تعابیر مختلفی را بیان فرموده‌اند. برخی تعبیر به جواز نماز جمعه، برخی تعبیر به استحباب و برخی تعبیر به وجوب نماز جمعه کرده‌اند. اما مراد، وجوب تخییری است که با استحباب عینی سازگار است. در ادامه مرحوم شهید می‌فرماید: در بسیاری از موارد، به سبب تعبیر جواز یا تعبیر استحباب در کلام فقها، در فهم مقصود فقها، اشتباه صورت گرفته است. زیرا از طرفی، فقها، حضور امام یا نائب امام را در وجوب شرط دانسته‌اند؛ اجماعا. یعنی حضور امام یا نائب امام در وجوب، شرط است. از طرف دیگر، هنگامی که به زمان غیبت می‌رسند، اختلاف می‌کنند، در حکم نماز جمعه که واجب یا مستحب یا جایز است. این تعابیر، موجب اشتباه برخی از اندیشمندان شده است. آنان توهم کرده‌اند که اجماعی که بر شرط بودن حضور امام یا نائب امام داریم، به این معنا است که در زمان غیبت، نماز جمعه، بدون فقیه (نائب امام) اصلا جایز نیست. در حالی که در حال غیبت، اصلا نماز جمعه، وجوب عینی ندارد و آن شرط حضور امام یا نائب امام برای صورت وجوب عینی است. یعنی اگر بخواهد نماز جمعه وجوب عینی داشته باشد و همه مکلفین در آن شرکت کنند، لازم است که یا امام یا نائب امام حضور داشته باشد. یعنی فقط در حال حضور، مورد نظر است، لذا اصلا حال غیبت مورد نظر نیست که برخی، بحث نائب امام را مطرح کنند. به همین دلیل که اجماع بر شرطیت وجود امام یا نائب امام، وجود دارد؛ برخی از فقها قائل شده‌اند به عدم جواز نماز جمعه در حال غیبت. یعنی اقامه نماز جمعه در حال غیبت اصلا جایز نیست. زیرا حضور امام یا نائب امام شرط است. خواه در حال غیبت، فقیه وجود داشته باشد یا فقیه وجود نداشته باشد. گویی نائب امام را نائب خاص معنا کرده‌اند و فقیه را نائب ندانسته‌اند.

مرحوم شهید می‌فرماید: این سخن، صحیح نیست. چون اولا قبول نداریم که با وجود فقیه، آن شرط حاصل نیست. بخاطر آن که نائب امام را نائب عام می‌دانیم و بر این اساس، فقیه را شامل می‌شود. ثانیا، اصلا قبول نداریم که حضور امام یا نائب امام در زمان غیبت، شرط باشد. چون روایتی نسبت به این شرط، وجود ندارد. این که گفته شد مستند این شرط (شرط وجود امام یا نائب امام) اجماع است، پذیرفته نیست. زیرا اجماع، مربوط به زمان حضور است. یعنی در زمان حضور امام عليه‌السلام یا خود امام باید امام جمعه باشد یا نائب امام باید امام جمعه باشد. اما چنین اجماعی نسبت به زمان غیبت، که محل بحث است، وجود ندارد. لذا محل بحث ما چون زمان غیبت است، این شرط محل نزاع است. لذا اجماع، نمی‌تواند این شرط را در زمان غیبت، ثابت کند. پس نهایتا در زمان غیبت، شرط حضور امام یا نائب امام، ثابت نیست. هرچند که برخی معتقد باشند. ضمن این که در تأیید این که حضور امام یا نائب امام در زمان غیبت شرط نیست، می‌توان آیه شریفه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ را مطرح کنیم. در آیه شریفه، هیچ سخنی از حضور امام یا نائب امام بیان نکرده است. بلکه در آیه شریفه ترغیب بسیار و تأکید بسیاری برای شرکت در نماز جمعه دارد. اولا خطاب آیه به مؤمنین است. خطاب به مؤمنین به این معنا است که چه بسا شخصی مدعی شود که اگر کسی به این آیه عمل نکند، از ایمان کامل خارج است. ثانیا امر به سعی شده است (فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّه). ثالثا، نماز جمعه را به ذکر الله تعبیر کرده است. همچنین به ترک خرید و فروش امر کرده است و در نهایت می‌فرماید اگر این را بدانید برای شما بهتر است. گویا مرحوم شهید می‌فرماید این تأکیدات زیاد نسبت به نماز جمعه، بدون ذکر شرط حضور امام یا نائب امام، نمی‌سازد با این که حضور امام یا نائب امام، شرط باشد و اگر شرط بود حتما در آیه قرآن ذکر می‌شد. ضمن این که روایات بسیاری وجود دارد که دالّ بر وجوب نماز جمعه است اما شرط حضور امام یا نائب امام را ذکر نفرموده است. مثلا در روایتی چنین بیان شده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: يُجَمِّعُ اَلْقَوْمُ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ إِذَا كَانُوا خَمْسَةً فَمَا زَادُوا. اگر پنج نفر بیشتر شدند، مردم جمع شوند و نماز جمعه را اقامه کنند. آیا این روایت با این سازگار است که در هر روستایی، امام معصوم خودش حضور داشته باشد یا نائب خود را بفرستد؟! به نظر می‌رسد که ظاهر این روایت آن است که حضور امام یا نائب امام، شرط نیست.

البته این که گفته شد شرطیت وجود امام یا نائب امام در زمان غیبت، دلیل ندارد؛ منافات با شرایط دیگر ندارد و باید شرایط دیگر مراعات شود.

۶

تطبیق اشتباه برخی از فقها در تفسیر جواز، وجوب و استحباب نماز جمعه

وكثيراً ما يحصل الالتباس في كلامهم (بسیاری اوقات، حاصل می‌شود در کلام فقها. اشتباه در کلام فقها، یعنی در فهم مقصود فقها، اشتباه می‌شود) بسبب ذلك (به سبب تعبیر به جواز، استحباب و وجوب.) حيث (حیث، منشأ اشتباه را بیان می‌کند.) يشترطون الإمامَ أو نائبَه في الوجوب إجماعاً (از طرفی بیان شده است که اجماع وجود دارد مبنی بر این که وجود امام یا نائب امام شرط است. یعنی اگر امام یا نائب امام نباشد، نماز جمعه واجب نیست.)، ثمّ يذكرون حال الغيبة (سپس در حال غیبت، اینگونه فرموده‌اند:) ويختلفون في حكمها فيها (اختلاف کرده‌اند در حکم نماز جمعه در حال غیبت)، فيوهم أنّ الإجماع المذكور (سپس انسان، خیال می‌کند که اجماع در شرطیت حضور امام یا نائب امام) يقتضي عدمَ جوازها حينئذٍ بدون الفقيه (اقتضا می‌کند عدم جواز نماز جمعه را در حال غیبت بدون وجود فقیه. بدون وجود فقیه، شرط حضور امام یا نائب امام منتفی است)، والحال أنّها في حال الغيبة لا تجب عندهم عيناً (در حالی که نماز جمعه در زمان غیبت، اساسا وجوب تعینی ندارد. بلکه وجوبش، وجوب تخییری است.)، و (و حال این که) ذلك (وجود امام یا نائب امام) شرط الواجب العيني خاصّةً. (شرط واجب تعینی است. یعنی در زمان حضور اگر بخواهد نماز ظهر مجاز نباشد و نماز جمعه وجوب تعینی داشته باشد، شرط حضور امام یا نائب امام وجود خواهد داشت. اساسا در زمان غیبت، همچین شرطی را نداریم که بخواهید این نتیجه را بگیرید.)

ومن هنا (به جهت اجماع بر شرطیت حضور امام یا نائب امام که در بالا ذکر شد) ذهب جماعةٌ من الأصحاب إلى عدم جوازها حال الغيبة (معتقد شده‌اند که با توجه به این که حضور امام یا نائب امام شرط است، اصلا در زمان غیبت، نماز جمعه حرام است. چون نه امام و نه نائب امام حضور ندارد. نائب امام را خاص معنا کرده‌اند. یعنی کسی که از طرف امام، مستقیما برای این کار منصوب شده است) لفقد الشرط المذكور.

ويُضعَّف (مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این نظر تضعیف شده است) بمنع عدم حصول الشرط أوّلاً (اولا پذیرفته نیست که شرط حاصل نیست. ما منع می‌کنیم عدم حصول شرط را اولا)؛ لإمكانه (لإمکان نائب یا لامکان شرط) بحضور الفقيه (بخاطر این که حصول شرط امکان دارد به واسطه حضور فقیه. یعنی از نظر ما، فقیه، نائب امام می‌باشد. نائب امام را بصورت عام معنا می‌کنیم.)، ومنع اشتراطه ثانياً (منع می‌کنیم، اشتراط وجود امام یا نائب امام را ثانیا. یعنی اشتراط حضور امام یا نائب امام را در زمان غیبت اصلا قبول نداریم.)؛ لعدم الدليل عليه (چون این شرط برای زمان غیبت اصلا دلیل ندارد) من جهة النصّ فيما علمناه (یعنی روایت در این زمینه وجود ندارد. فقط ممکن است که کسی اجماع را دلیل بر این شرط قرار دهد. به عبارت دیگر، حضور امام یا نائب امام، اجماعا شرط است. ایشان در پاسخ به این اشکال می‌فرماید:). وما يظهر من جعل مستنده الإجماع (آنچه ظاهر است که قرار داده شده، مستند و دلیل این شرط _مستنده یعنی مستند شرط حضور امام یا نائب امام_ را اجماع) فإنّما هو على تقدير الحضور (فقها که به اجماع معتقدند حضور امام یا نائب امام شرط است، مربوط به زمان حضور می‌باشد)، أمّا في حال الغيبة فهو محلّ النزاع (محل نزاع یعنی اجماع وجود ندارد. فهو یعنی اشتراط. اشتراط حضور امام یا نائب امام محل نزاع است.) فلا يُجعل دليلاً فيه (فلا یجعل الاجماع. قرار داده نمی‌شود اجماع، دلیل برای حال غیبت. علاوه بر آن)، مع إطلاق القرآن الكريم (آیه شریفه مطلق است. مطلق است یعنی سخنی از این شرط بیان نکرده است بلکه فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ. پس اطلاق یعنی اطلاق از حیث بیان این شرط. یعنی چه این شرط وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد، فاسعوا الی ذکر الله.) بالحثّ العظيم (حث یعنی ترغیب. ترغیب بزرگ) المؤكَّد بوجوهٍ كثيرة (وجوه کثیره یعنی اولا خطاب آیه به مؤمنین است. ثانیا با تعبیر فاسعوا بیان شده است. یعنی سعی کنید و تمام تلاش خود را بکار ببرید. ثالثا نماز جمعه را ذکر الله نامیده است. رابعا امر به ترک خرید و فروش می‌کند. در پایان می‌فرماید: ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. لذا با وجود این تأکیدات بسیار و عدم بیان آن شرط مشخص می‌شود که آن شرط، چه باشد و چه نباشد، نماز جمعه، انجام می‌شود.)، مضافاً إلى النصوص المتضافرة على وجوبها بغير الشرط المذكور (ضمن این که نصوص متضافره‌ای وجود دارد. تضافر نصوص یعنی تراکم نصوص. به عبارت دیگر، روایات متعدد. نصوص اگر به قدری زیاد باشد که در حد تواتر باشد، دیگر آن را متضافره نمی‌گویند، بلکه می‌گویند: نصوص متواتره. از این تعبیر مشخص می‌شود که به حد اجماع نرسیده اما یک روایت هم نیست، بلکه تعدد دارد[۱]. نصوص متعددی وجود دارد که بیانگر وجوب نماز جمعه است اما صحبتی از شرط حضور امام یا نائب امام، نمی‌کند.)، بل في بعضها ما يدلّ على عدمه (در برخی از این روایات، عباراتی وجود دارد که دلالت بر عدم این شرط دارد. روایت چنین است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: يُجَمِّعُ اَلْقَوْمُ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ إِذَا كَانُوا خَمْسَةً فَمَا زَادُوا[۲]. ظاهر این روایت آن است که حضور امام یا نائب امام، شرط نیست. زیرا شرطیت حضور امام یا نائب امام، سازگار نیست با این که صرف این که پنج نفر یا بیشتر جمع شدند، نماز جمعه را اقامه کنند. زمانی که این کلام به مردم برسد، ممکن است در هر نقطه‌ای نماز جمعه اقامه شود. واقعا امام، نائبی برای اقامه جمعه به تمام نقاط عالم می‌فرستد! طبیعتا اینگونه نیست و صرفا اگر شخصی در آن نقطه وجود داشته باشد که شرائط را داشته باشد، کفایت می‌کند.) نعم (البته)، يعتبر اجتماع باقي الشرائط (این که گفته شد، امام یا نائب امام شرط نیست و لازم نیست که آن‌ها اقامه جمعه را داشته باشند، به این معنا نیست که هر فردی می‌تواند نماز جمعه را اقامه کند، بلکه سایر شرائط را باید داشته باشد.)، ومنه (از جمله آن شرائط است) الصلاة على الأئمة (صلوات بر ائمه عليهم‌السلام. چون در زمان سابق صلوات بر ائمه را ذکر نکرد، خواسته است که در اینجا تأکید کند.) ولو إجمالاً (ضروری نیست که هنگامی که می‌خواهد صلوات بر ائمه عليهم‌السلام بفرستد، یک یک نام آن‌ها را بیان کند، بلکه همین که بصورت کلی صلوات بر ائمه بفرستد، کافی است.)، ولا ينافيه ذكرُ غيرهم (منافات ندارد با ذکر نام غیر ائمه. این عبارت اشاره به تقیه دارد. یعنی اگر کسی نماز جمعه را اقامه کرد و در آن نام ائمه اثنی عشر عليهم‌السلام را ذکر کرد و نام سه خلیفه اول را بخاطر تقیه، بیان کرد، اشکالی ندارد و نماز جمعه را باطل نمی‌کند). ولولا دعواهم الإجماع على عدم الوجوب العيني لكان القول به في غاية القوّة (شهید می‌فرماید: اگر اجماع بر عدم وجوب عینی در زمان غیبت، نداشتیم. قائل می‌شدیم که در زمان غیبت، اقامه نماز جمعه، وجوب عینی دارد. یعنی در زمان غیبت همه مکلفین باید نماز جمعه را اقامه کنند. اما به دلیل این که اجماع بر عدم وجوب داریم، قائل به وجوب تخییری می‌شویم. لولا دعواهم -اگر نبود ادعای فقها اجماع بر عدم وجوب عینی را- لکان القول بوجوب عینی فی غایة القوة. یعنی وجوب عینی را قائل می‌شدیم)، فلا أقلّ من التخييري مع رجحان الجمعة. (لا اقل این است که قائل به وجوب تخییری باشیم و بگوییم که بین نماز جمعه و نماز ظهر، نماز جمعه، رجحان دارد.)


در یک تقسیم، خبر به دو قسمت تقسیم می‌شود.

الف) خبر واحد

ب) خبر متواتر.

مراد از خبر واحد، یک خبر نیست بلکه ممکن است که یک خبر را ده راوی، روایت کرده باشد. اما خبر واحد می‌گویند به دلیل این که خبر متواتر نیست. صرف این که متواتر نباشد، می‌شود خبر واحد.

خبر واحد، ممکن است که متضافر باشد و ممکن است که متضافر نباشد. اگر روایت، یکی باشد، آن را خبر واحد غیر متضافر می‌نامند. اما اگر متعدد باشد، گفته می‌شود خبر واحد متضافر. متضافر یعنی متعدد.

وسائل الشیعه، ج۷، ص۳۰۴.

۷

اشکال به شهید ثانی در خصوص اطلاق گیری از آیه

علما در خصوص مطلق می‌فرمایند: اطلاق گیری نیازمند مقدمات حکمت است. یکی از مقدمات حکمت آن است که مولا در مقام بیان باشد. منظور از این که مولا در مقام بیان باشد به این معنای زیر است.

شخصی به ما چنین می‌گوید: الآن فردی نزد تو می‌آید که اصلا وجوب روزه ماه مبارک رمضان و وجوب نماز را قبول ندارد. زمانی که آن فرد، نزد ما حاضر می‌شود، سخنان ما در مقام اثبات اصل وجوب نماز و روزه است. چون این فرد، اصل وجوب را منکر است و ما می‌خواهیم که اصل وجوب را برای او ثابت کنیم. این که ما به آن فرد می‌گوییم روزه واجب است، به این معنا نیست که روزه از ظهر تا شب واجب است. ما در مقام بیان شرائط و حدود روزه نیستیم بلکه در مقام بیان اصل وجوب روزه هستیم. در این حالت کسی نمی‌تواند بگوید زمانی که ما با این فرد صحبت می‌کردیم، گفت: یجب الصوم و نگفت: یجب الصوم برای انسان سالم. بنابر این، چه انسان مریض باشد و چه سالم باشد، روزه واجب می‌شود. در این موارد، گفته می‌شود که اطلاق گیری اشتباه است. زیرا ما در مقام بیان اصل وجوب روزه بودیم نه در مقام بیان شرائط روزه.

به عبارت دیگر، بر فرض امام صادق عليه‌السلام با شخصی سخن می‌گویند و قصد دارند که اصل وجوب روزه را برای او ثابت کنند. کلام حضرت که فرموده یجب الصوم، در مقام بیان شرائط نیست که ما بخواهیم اطلاق گیری کنیم.

ممکن است که کسی بگوید آیه شریفه که مرحوم شهید ثانی، اطلاق گیری فرمود، در مقام بیان شرائط نیست. یعنی آیه شریفه فقط می‌خواهد که مردم به اقامه نماز جمعه ترغیب کند و در مقام بیان شرائط نیست. مثلا آیا آیه شریفه فرمود که باید در خطبه الحمد لله یا صلوات بر پیامبر بیان شود؟ این امور را بیان نفرمود. پس بگوییم آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّه، چه پنج نفر جمع باشند و چه پنج نفر نباشند. آیا می‌توان چنین اطلاق گیری کرد؟ قطعا نمی‌توان چنین اطلاق گیری کرد. چون آیه در مقام بیان شرائط نیست. لذا اطلاق گیری که مرحوم شهید ثانی فرمود، محل خدشه است.

۸

تبیین معنای مع امکان الاجتماع فی الغیبة

مرحوم مصنف و غیر مصنف، تعبیر به امکان اجتماع دارند. در صفحه ۲۴۲، مرحوم مصنف فرمود: و لا تنعقد الا بالامام أو نائب الامام ولو فقیها مع امکان الاجتماع فی الغیبة.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این که فقها، عبارت مع امکان الاجتماع فی الغیبة، را بیان فرموده‌اند، می‌خواستند بیان کنند که باید نماز جمعه امکان اجتماع بر امام عادل وجود داشته باشد تا واجب باشد. امام عادل ممکن است که امام معصوم عليه‌السلام باشد یا نائب خاص و یا فقیه جامع الشرائط باشد. علت بیان امکان الاجتماع این است که در زمان ائمه عليهم‌السلام، اجتماع بر امام عادل، غالبا به جهت وجود تقیه محقق نمی‌شد. یعنی خلفایی که در زمان ائمه عليهم‌السلام وجود داشتند، اجازه نمی‌دادند که ائمه عليهم‌السلام، نماز جمعه را اقامه کنند. این عدم عدالت امام جمعه‌های عصر حضور، (امام جمعه‌هایی که در زمان حضور از طرف خلفا، نماز جمعه را اقامه می‌کردند) دلیل است بر این که در برخی از روایات بیان شده اصحاب و ائمه عليهم‌السلام به نماز جمعه آن‌ها اکتفا نمی‌کردند. یعنی نماز را خودشان می‌خواندند و بعد در نماز جمعه آن‌ها شرکت می‌کردند. یا ابتدا در نماز جمعه شرکت می‌کردند و پس از آن نماز را می‌خواندند.

۹

تطبیق تبیین معنای مع امکان الاجتماع فی الغیبة

وتعبير المصنّف وغيره (غیر المصنف) ب‍ «إمكان الاجتماع» يريد به الاجتماع على إمام عدل (امکان اجتماع، به معنای امکان اجتماع با هر امام جمعه نیست. بلکه به معنای امکان اجتماع با امام جمعه عادل می‌باشد. امام عدل در زمان حضور خود حضرت عليه‌السلام و نائب امام است و در زمان غیبت فقیه جامع الشرائط است.)؛ لأنّ ذلك (اجتماع بر امام عدل) لم يتّفق في زمن ظهور الأئمة غالباً (این محقق نمی‌شد در زمان حضور ائمه غالبا. چون مقام تقیه بوده است این امر محقق نمی‌شده است)، وهو السرُّ في عدم اجتزائهم بها عن الظهر (هو یعنی عدم عدالت امام جمعه‌های عصر حضور از جانب خلفا. به عبارت دیگر، خلفا، کسانی را که به عنوان امام جمعه تعیین می‌کردند، عادل نبودند. همین عدم عدالت آن امام جمعه‌ها، سرّ این است که اکتفا نمی‌کردند ائمه عليهم‌السلام و اصحاب ائمه، به نماز جمعه به جای ظهر) مع ما نُقل من تمام محافظتهم عليها (با این که نقل شده این‌ها محافظت کاملی داشتند بر نماز جمعه. یعنی نماز جمعه را شرکت می‌کردند اما اکتفا نمی‌کردند) ومن ذلك سرى الوهم. (به این دلیل که ائمه عليهم‌السلام خودشان اقامه جمعه نمی‌کردند، برخی از فقها گمان کرده‌اند که نماز جمعه واجب نیست. با این که عدم اقامه نماز جمعه توسط ائمه عليهم‌السلام بخاطر تقیه بوده است. این که ائمه عليهم‌السلام، اقامه نمی‌کردند نه از این باب که نماز جمعه واجب نبوده است بلکه چه بسا در زمانی که می‌توانستند و شرائط وجود داشته، واجب هست. [۱])


مرحوم شهید فرمود ائمه و اصحاب آنان به نماز جمعه اکتفا نمی‌کردند. روایت این سخن، چنین است: عَنْ أَبِي بَكْرٍ اَلْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَيْفَ تَصْنَعُ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ (شما روز جمعه چه می‌کنید؟)، قَالَ كَيْفَ تَصْنَعُ أَنْتَ (حضرت در ابتدا فرمودند: تو در روز جمعه چه کار می‌کنی؟) قُلْتُ أُصَلِّي فِي مَنْزِلِي (من ابتدا در خانه نماز می‌خوانم) ثُمَّ أَخْرُجُ (سپس خارج می‌شوم) فَأُصَلِّي مَعَهُمْ (سپس با آن‌ها نماز می‌خوانم) قَالَ كَذَلِكَ أَصْنَعُ أَنَا. (امام عليه‌السلام فرمودند که من نیز این کار را انجام می‌دهم)

۱۰

شرائط نماز جمعه: اجتماع پنج نفر

شرائط نماز جمعه: اجتماع پنج نفر

اجتماع که در کلام مرحوم شهید اول وجود دارد، به الإمام در عبارت لا تنعقد الجمعة الا بالأمام (ص ۲۴۲) می‌شود. یعنی لا تنعقد الجمعة الا باجتماع خمسة.

نماز جمعه منعقد نیست مگر آن که پنج نفر جمع شوند.

سوال: منظور از نماز جمعه این است که پنج نفر به غیر از امام جمعه (یعنی به همراه امام جمعه، ۶ نفر باشند.) یا چهار نفر باشند که با خود امام جمعه بشوند پنج نفر؟

پاسخ: می‌فرماید: واجتماع خمسةٍ فصاعداً أحدهم الإمام في الأصحّ. چهار نفر باشد، کافی است. فی الاصح مربوط به خمسه است. یعنی اجتماع خمسة فی الاصح. فی الاصح را به دلیل وجود قول مقابل که می‌گوید باید هفت نفر باشد، بیان فرموده است.

این که گفته می‌شود پنج نفر جمع شود، دو شرط را متضمن است.

۱) کمتر از پنج نفر نباشند،

۲) نماز جمعه باید به جماعت برگزار شود. یعنی اگر ۱۰۰ نفر جمع شوند اما نماز را بصورت فرادا اقامه کنند، کافی نیست. بنابر این، هم عدد و هم برگزاری بصورت جماعت مهم است.

مرحوم شهید، نسبت به عدد روایتی را مورد اشاره قرار می‌دهد و می‌فرماید کسانی که جمع می‌شوند باید شرائطی داشته باشند

۱۱

تطبیق شرائط نماز جمعه: اجتماع پنج نفر

﴿ واجتماع خمسةٍ ﴾ فصاعداً أحدهم الإمام (طبق قول اصح) في الأصحّ وهذا يشمل شرطين:

أحدهما: العدد (یک شرط این است که عدد تمام باشد) وهو الخمسة في أصحّ القولين (اصح قولین این است که پنج نفر باشند) لصحّة مستنده (مستند یعنی دلیل. روایتش صحیح السند است. روایتش چنین است: عَنْ مَنْصُورٍ يَعْنِي اِبْنَ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: يُجَمِّعُ اَلْقَوْمُ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ إِذَا كَانُوا خَمْسَةً فَمَا زَادُوا -جمع می‌شوند قوم در روز جمعه اگر پنج نفر یا بیشتر باشند- فَإِنْ كَانُوا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ فَلاَ جُمُعَةَ لَهُمْ وَ اَلْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ -نماز جمعه بر هر فردی واجب است. این طبیعتا مربوط به زمان حضور است.- البته) وقيل: سبعة (برخی معتقدند که باید ۷ نفر حضور داشته باشند. این قول نیز مستند به روایتی است که آن روایت مورد خدشه است. برخی مانند شیخ طوسی در نهایه و المبسوط و قاضی ابن براج در المهذب، قائل به این نظریه هستند.) ويشترط كونهم ذكوراً (شرط است که پنج نفر، مذکر باشند. یعنی اگر چهار مذکر و یک مؤنث حاضر باشد، فایده ندارد) أحراراً (حر باشند و بنده نباشند) مكلَّفين (اگر بچه‌های نابالغ را در نماز جمعه حاضر کنند، کافی نیست.) مقيمين (مسافر نباشند.)، سالمين من المرضِ (مریض نباشند. چون نماز جمعه بر فرد مریض واجب نیست و به حساب نمی‌آید.) والبُعدِ المُسقِطَين (بعد یعنی مسیر او تا محل نماز جمعه، بیش از دو فرسخ نباشد و الا ساقط است. المسقط، صفت مرض و بعد است. یعنی مرضی که وجوب نماز جمعه را اسقاط می‌کند یا بعدی که نماز جمعه را اسقاط می‌کند، باید از این دو سالم باشند.) وسيأتي ما يدلّ عليه. (بعدا آنچه که دلالت بر آن دارد بیان می‌شود.)

وثانيهما: الجماعة (شرط دوم این است که نماز جمعه را به جماعت اقامه شود.) بأن يأتمّوا بإمام منهم (به این که اقتدا کند به امام از آن پنج نفر)، فلا تصحّ فرادى. (اقامه نماز جمعه بصورت فرادا صحیح نیست.)

الأكثر ومنهم المصنّف في البيان (١) فإنّهم يكتفون بإمكان الاجتماع مع باقي الشرائط.

وربّما عبّروا عن حكمها حال الغيبة بالجواز تارةً (٢) وبالاستحباب اُخرى (٣) نظراً إلى إجماعهم على عدم وجوبها حينئذٍ عيناً ، وإنّما تجب على تقديره تخييراً بينها وبين الظهر ، لكنّها عندهم أفضل من الظهر ، وهو معنى الاستحباب ، بمعنى أنّها واجبةٌ تخييراً مستحبّةٌ عيناً ، كما في جميع أفراد الواجب المخيَّر إذا كان بعضها راجحاً على الباقي ، وعلى هذا ينوي بها الوجوب وتُجزئ عن الظهر.

وكثيراً ما يحصل الالتباس في كلامهم بسبب ذلك حيث يشترطون الإمامَ أو نائبَه في الوجوب إجماعاً ، ثمّ يذكرون حال الغيبة ويختلفون في حكمها فيها ، فيوهم أنّ الإجماع المذكور يقتضي عدمَ جوازها حينئذٍ بدون الفقيه ، والحال أنّها في حال الغيبة لا تجب عندهم عيناً ، وذلك شرط الواجب العيني خاصّةً.

ومن هنا ذهب جماعةٌ من الأصحاب إلى عدم جوازها حال الغيبة (٤) لفقد الشرط المذكور.

ويُضعَّف بمنع عدم حصول الشرط أوّلاً؛ لإمكانه بحضور الفقيه ، ومنع اشتراطه ثانياً؛ لعدم الدليل عليه من جهة النصّ فيما علمناه.

____________________

(١) البيان : ١٨٨.

(٢) مثل الشيخ في النهاية : ٣٠٢ ، وفخر المحقّقين في الإيضاح ١ : ١١٩.

(٣) مثل العلّامة في المختلف ٢ : ٢٢٠ ـ ٢٢١ ، والشهيد في غاية المراد ١ : ١٦٤ ، ونسباه إلى المشهور.

(٤) منهم السيّد المرتضى في مسائل الميّافارقيّات (رسائل الشريف المرتضى) ١ : ٢٧٢ ، وسلّار في المراسم : ٢٦٤ ، وابن إدريس في السرائر ١ : ٣٠٣ ـ ٣٠٤ ، والفاضل الآبي في كشف الرموز ١ : ١٧٧.

وما يظهر من جعل مستنده الإجماع فإنّما هو على تقدير الحضور ، أمّا في حال الغيبة فهو محلّ النزاع فلا يُجعل دليلاً فيه ، مع إطلاق القرآن الكريم (١) بالحثّ العظيم المؤكَّد بوجوهٍ كثيرة ، مضافاً إلى النصوص المتضافرة على وجوبها بغير الشرط المذكور ، بل في بعضها ما يدلّ على عدمه (٢) نعم ، يعتبر اجتماع باقي الشرائط ، ومنه الصلاة على الأئمة ولو إجمالاً ، ولا ينافيه ذكرُ غيرهم.

ولولا دعواهم الإجماع على عدم الوجوب العيني (٣) لكان القول به في غاية القوّة ، فلا أقلّ من التخييري مع رجحان الجمعة.

وتعبير المصنّف وغيره ب‍ «إمكان الاجتماع» يريد به الاجتماع على إمام عدل؛ لأنّ ذلك لم يتّفق في زمن ظهور الأئمة غالباً ، وهو السرُّ في عدم اجتزائهم بها عن الظهر مع ما نُقل من تمام محافظتهم عليها (٤) ومن ذلك سرى الوهم (٥).

____________________

(١) الجمعة : ٩.

(٢) هو صحيحة عمر بن يزيد عن الصادق عليه‌السلام قال : «يجمّع القوم يوم الجمعة إذا كانوا خمسة فما زاد ، والجمعة واجبة على كلّ أحد ، لا يعذر الناس فيها إلّا خمسة : المرأة والمملوك والمسافر والمريض والصبيّ» وفي معناها أخبار كثيرة (منه رحمه‌الله). لكنّ الراوي في هذه الصحيحة عن الصادق عليه‌السلام هو منصور بن حازم ، راجع التهذيب ٣ : ٢٣٩ ، الحديث ٦٣٦ ، والوسائل ٥ : ٨ ، الباب ٢ من أبواب صلاة الجمعة ، الحديث ٧ و ٥ ، الباب الأوّل من الأبواب ، الحديث ١٦.

(٣) ادّعاه العلّامة في التحرير ١ : ٢٧٢ ومّمن ادّعاه صريحاً ـ ونسبه إلى علمائنا الإماميّة رضوان اللّٰه عليهم طبقةً بعد طبقة من عصر أئمّتنا عليهم‌السلام إلى عصرنا هذا ـ المحقّق الكركي في رسالة صلاة الجمعة ، رسائل المحقّق الكركي ١ : ١٤٧.

(٤) أي بالحثّ والتحريض ، راجع الوسائل ٥ : ٥ ، الباب الأوّل من أبواب صلاة الجمعة ، الحديث ١٧ ـ ٢٨.

(٥) إلى عدم وجوبها زمن الغيبة. المناهج السويّة : ١٩٤.

﴿ واجتماع خمسةٍ فصاعداً أحدهم الإمام في الأصحّ (١) وهذا يشمل شرطين :

أحدهما : العدد وهو الخمسة في أصحّ القولين لصحّة مستنده (٢) وقيل : سبعة (٣) ويشترط كونهم ذكوراً أحراراً مكلَّفين مقيمين ، سالمين من المرضِ والبُعدِ المُسقِطَين. وسيأتي ما يدلّ عليه.

وثانيهما : الجماعة بأن يأتمّوا بإمام منهم ، فلا تصحّ فرادى.

وإنّما يُشترطان في الابتداء لا في الاستدامة ، فلو انفضّ العددُ بعدَ تحرّم (٤) الإمام أتمّ الباقون ولو فُرادى مع عدم حضور من ينعقد به الجماعة ، وقبلَه تسقط. ومع العود في أثناء الخطبة يُعاد ما فات من أركانها.

﴿ وتسقط الجمعةُ ﴿ عن المرأةِ والخنثى ، للشكّ في ذكوريّته الذي هو (٥) شرط الوجوب.

﴿ والعبدِ وإن كان مبعَّضاً واتّفقت في نوبته ، مهاياً (٦) أم مدبَّراً أم مكاتَباً

____________________

(١) متعلّق بالمتن ، لا بقوله : أحدهم الإمام. المناهج السويّة : ١٩٤.

(٢) وهو رواية منصور عن الصادق عليه‌السلام ، الوسائل ٥ : ٨ ، الباب ٢ من أبواب صلاة الجمعة ، الحديث ٧.

(٣) قاله الشيخ في النهاية : ١٠٣ والمبسوط ١ : ١٤٣ ، والقاضي في المهذّب ١ : ١٠٠ ، وابن حمزة في الوسيلة : ١٠٣.

(٤) في (ف) و (ر) : تحريم.

(٥) في (ر) : التي هي.

(٦) المهاياة في كسب العبد أن يقسمان الزمان بحسب ما يتّفقان عليه ، ويكون كسبه في كلّ وقتٍ لمن ظهر له بالقسمة ، مجمع البحرين ١ : ٤٨٥ (هيا).