درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۹۳: واجبات نماز (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

دومین واجب از واجبات نماز: نیت

دومین واجب از واجبات نماز: نیت

معنای نیت، قصد به نماز معینه است. البته قصد تقرب هم در کنار نیت وجود دارد که در آینده بیان می‌کند.

نیت یعنی آن که شخص تصمیم داشته باشد که نماز معینی را اقامه کند. اگر شخص بخواهد نماز معینی را قصد کند، طبیعتا قصد کردن، متوقف بر این است که مقصود (نمازی که میخواهد اقامه کند) به گونه‌ای که متمایز از غیر باشد، تعیین شود. یعنی مقصود با قیودی کاملا از غیر خودش جدا شود تا توجه قصد به آن ممکن باشد. نمی‌توان گفت انسان، سپس بدون وجود صفات ممیزه، زید اراده شود. طبیعتا اگر زید مقصود باشد، طبیعتا مرد بودن و ویژگی‌هایی که از عمرو و خالد جدا کند، لحاظ می‌شود. بنابر این، متمایز از غیر آن مقصود تعیین شود تا توجه قصد به آن امکان پذیر باشد. لذا در قصد معتبر است که ماهیت نماز و صفات ممیزه در صورتی که مشترک است، معلوم شود. هنگامی که گفته می‌شود ماهیت صلاة، یعنی معلوم شود این کاری که می‌خواهد انجام شود، نماز است. روزه، زکات و خمس نیست.

منظور از صفات ممیزه مشترک آن است که مثلا اگر نماز صبح را می‌خواهیم بخوانیم و دیروز نماز صبح قضا شده است و امروز می‌خواهیم نماز صبح بخوانیم، در این صورت باید بدانیم که الآن می‌خواهیم نماز قضا دیروز را بخوانیم یا نماز ادا امروز را بخوانیم. یا اگر معمول است که نماز نافله صبح را می‌خوانیم و بعد از آن نماز واجب صبح را می‌خوانیم، برای خودمان مشخص باشد که این نمازی که الآن می‌خوانیم، نماز نافله صبح است یا خود نماز صبح است.

بر این اساس در موقع نیت چند چیز را باید مشخص کند. اگر نماز واجب است، باید معلوم شود که نماز واجب ظهر است یا نماز واجب عصر یا نماز واجب مغرب یا نماز واجب عشاء است. همچنین ادا بودن و قضا بودن نماز را مشخص کند. یعنی اگر نماز ادائی و نماز قضائی دارد، مشخص کند که این نمازی که اکنون اقامه می‌کند نماز ادا است یا نماز قضا است. همچنین وجوب یا استحباب را مشخص کند. یعنی مشخص کند که این نمازی که اقامه می‌کند نماز واجب است یا نماز استحبابی است.

عبارت مرحوم مصنف چنین است: والنيّة معيّنة الفرض والأداء أو القضاء والوجوب أو الندب. این عبارت بدان معنا است که فرض بودن را مشخص کند، اداء یا قضاء بودن نماز را مشخص کند، همچنین وجوب یا ندب بودن را نیز مشخص کند.

این عبارت دارای اشکالی است که مرحوم شهید ثانی در صدد رفع آن اشکال برآمده است.

اشکال چنین است: شهید ثانی می‌فرماید: مرحوم مصنف بعد از کلمه الوجوب و قبل از الندب، هنگامی که مرحوم مصنف قبلش فرمود معینة الفرض، (فرض به معنای واجب است) طبعا واجب بودن آن نماز مشخص می‌شود. پس چرا بعدش فرمود الوجوب. آیا با وجود معینة الفرض، الوجوب تکرار نیست؟

در پاسخ مرحوم شهید ثانی دو احتمال مطرح می‌فرماید.

احتمال اول: برخی معتقدند که در نیت نماز، واجب است که مشخص کند که نماز را برای وجوب می‌خواند. اگر نماز واجب است، قصد این را داشته باشد که برای وجوب می‌خواند. مثلا شخص می‌گوید: نماز ظهر می‌خوانم اداءً لوجوبه. نماز ظهر چه اداء و چه قضا واجب است. لوجوبه، غایت و علت نماز است. یعنی اگر من نماز ظهر را می‌خوانم بخاطر وجوب آن نماز، است. اگر نماز مستحب را می‌خوانم بگوید: نماز شب می‌خوانم لندبه. لندبه یعنی بخاطر استحباب آن نماز است که می‌خوانم. یعنی شارع مقدس، امر وجوبی کرده و من اطاعت می‌کنم یا شارع مقدس امر استحبابی کرده، من نیز آن را اطاعت می‌کنم. بنابر این، برخی معتقدند که هنگامی که نماز واجب است، لازم است که معلوم کند که نماز را برای وجوب می‌خواند و چه بسا در عبارت مصنف مراد از وجوب این است که نیت جهت وجوب را حتما داشته باشد. پس معینة الفرض یعنی معلوم کند که این نماز واجب است یا مستحب است اما غیر از این که مشخص شد نمازش واجب است، آن لوجوبه را قصد کند. یعنی معلوم شود که این نماز واجب را به جهت وجوبش می‌خواند. بنابر این، معینة الفرض با الوجوب متفاوت می‌شود.

احتمال دوم: مراد از الفرض در عبارت معینة الفرض، تعیین نوع نماز است. یعنی الان توجهی به وجوب و استحباب نداریم. فقط مشخص کند که نمازش ظهر است یا عصر است یا مغرب یا عشاء یا صبح یا نماز شب یا نماز اول ماه یا نماز نافله است. به عبارت دیگر، نوع نماز را مشخص کند. در کلمه معینة الفرض، توجهی به وجوب و استحباب ندارد اما در کلمه و الوجوب أو الندب، بعد از این که نوع نماز را مشخص کرد، سپس مشخص کند که نوع نمازی که معلوم کرده، وجوباً می‌خواند یا استحباباً می‌خواند.

گرچه معنای فرض به اصطلاح شرعی، نوع صلاة نیست. اما ایشان می‌فرماید: می‌توان گفت که مراد از فرض در اینجا نوع صلاة است، گرچه خلاف ظاهر اولیه است، یعنی معنای فرض به اصطلاح شرعی، نوع صلاة نیست. اما برای این که مشکل عبارت حل شود، گفته شود که معینة الفرض به چنین معنایی است.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: بین دو احتمالی که ذکر شد؛ چون وجوب غایی که در احتمال نخست ذکر شد، واجب بودنش دلیل ندارد، بهتر آن است که احتمال دوم را بپذیریم. یعنی دلیلی وجود ندارد که حتما لازم باشد در نیت، لوجوبه که وجوب غایی باشد را لحاظ کنیم. بنابر این، احتمال دوم مناسب‌تر است. هرچند که احتمال اول هم نا محتمل نیست.

۴

تطبیق دومین واجب از واجبات نماز: نیت

﴿ والنيّة ﴾ وهي القصد إلى الصلاة المعيّنة (النیة، عطف القیام است. ثم یجب القیام و النیة. نیت یعنی آن که هنگامی که شخص می‌خواهد نماز بخواند، نماز معینی را قصد کند. اگر بخواهد نماز معین باشد، باید چه کار کند؟ می‌فرماید:)، ولمّا كان القصد متوقّفاً على تعيين المقصود (هنگامی که چیزی قصد می‌شود باید آن چیز در ذهن باشد و از غیرش جدا شود) بوجهٍ (لازم است به گونه‌ای متمایز از غیر خودش شود. برای چه متمایز شود؟) ليمكن توجّه القصد إليه (تا ممکن باشد توجه قصد به این شخص مقصود) اعتُبر فيها إحضارُ ذاتِ الصلاة وصفاتِها المميّزة لها (معتبر است در نیت احضار شود اولا ذات صلاة را در ذهن و دوما صفات صلاة را که ممیز آن صلاة است یعنی این صلاة را از غیر خودش جدا می‌کند، در ذهن حاضر باشد. البته صفات ممیزه هنگامی معین می‌شود که مشترک باشد) حيث تكون مشتركة (هنگامی که حالت اشتراک دارد باید معلوم شود که کدام یک مورد نظر است)، والقصدُ إلى هذا المعيَّن مُتقرّباً (و قصد هم که به این معین می‌کند که متمایز از غیر خودش باشد باید تقربی باشد. یعنی به قصد تقرب به خداوند متعال این کار را انجام دهد).

ويلزم من ذلك (لازمه این که حتما معین را قصد کند و احضار ذات و احضار خصوصیات بکند، آن است که) كونُها ﴿ معيّنة الفرض ** ﴾ (ابتداءً معینة الفرض را اینگونه معنا می‌کند) من ظهرٍ أو عصرٍ أو غيرهما (مشخص کند که این چه نمازی است که می‌خواند.) ﴿ والأداء ﴾ إن كان فَعَلها في وقتها (اگر انجام می‌دهد نماز را در وقت خودش، اداء را قصد کند) ﴿ أو القضاء ﴾ إن كان (فعلها) في غير وقتها (اگر فعلش در غیر وقت است) ﴿ والوجوب ﴾ (والوجوب را که مرحوم شهید اول می‌فرماید، با عبارت معینة الفرض که در قبل فرمود، سازگار نیست. لذا مرحوم شهید ثانی تلاش می‌کند میان این دو عبارت سازگاری برقرار کند. می‌فرماید:) والظاهر (احتمال اول آن است که) أنّ المراد به (مراد از وجوب) المجعول غايةً (همان چیزی که غایت برای فعل صلاة قرار می‌گیرد. می‌گویم: نماز ظهر واجب را می‌خوانم لوجوبه. من نماز شب مستحب را می‌خوانم لندبه. لوجوبه را اصطلاحا غایت می‌نامند. به عبارت دیگر وجوب غایی تعیین شده است.)؛ لأنّ قصد الفرض (هنگامی که فرض بودن را قصد کرد) يستدعي تميّز الواجب (واجب را از مستحب جدا کرد. بنابر این، واجب بودنش با معینة الفرض مشخص شد. و الوجوب می‌خواهد غایت را بیان کند و وجوب غایی را بیان کند). مع احتمال (احتمال دوم آن است که) أن يريد به (احتمال هم دارد که مرحوم مصنف اراده کرده باشد به کلمه وجوب) الواجب المميِّز (واجبی که تمییز می‌دهد آن را از مندوب. می‌گوییم اگر کلمه الوجوب می‌خواهد واجب را از مندوب جدا کند، پس چرا قبلش فرمود: معینة الفرض؟ در پاسخ به این پرسش می‌فرماید:)، ويكون الفرض إشارةً إلى نوع الصلاة (معینة الفرض یعنی معینة النوع. یعنی نوعش معین باشد اما این نوع ممکن است که واجب باشد و ممکن است که مستحب باشد. لذا نوعش ممکن است که ظهر باشد، ممکن است عصر یا مغرب یا عشا یا نماز شب یا نافله ظهر باشد.)؛ لأنّ الفرض قد يراد به ذلك (بخاطر این که گاهی اراده می‌شود از کلمه فرض، نوع صلاة. ذلک به نوع صلاة بازگشت دارد. گاهی فرض می‌گویند اما مرادشان نوع صلاة است.)، إلّا أنّه غير مصطلح شرعاً (گرچه در اصطلاح شرعی این نیست اما گاهی فرض گفته می‌شود و معنای نوع صلاة اراده می‌شود. سوال: بین دو احتمال مذکور کدام یک بهتر است؟)، ولقد كان (ضمیر کان به احتمال دوم بازگشت دارد) أولى (احتمال دوم بهتر است. چرا؟) بناءً على أنّ الوجوب الغائي لا دليل على وجوبه (بنابر این که وجوب غایی که در احتمال اول بیان شد، دلیل بر وجوبش نداریم. اصلا دلیل نداریم که حتما لازم است هنگامی که گفته می‌شود نماز ظهر واجب را می‌خوانیم در آخرش بگوییم لوجوبه)، كما نبّه عليه المصنّف في الذكرى ولكنّه مشهوريٌّ (مشهوریٌّ با مشهورٌ چه تفاوتی دارد؟ لکنّه مشهوریٌّ یعنی منتسب الی المشهور اما اگر بگوید لکن مشهورٌ یعنی خودش نسبت می‌دهد به مشهور و قبول دارد که مشهور است. اما مشهوریٌّ یعنی نسبت داده‌اند اما این که این نسبت صحیح است یا خیر، نمی‌دانیم)، فجرى (المصنف) عليه هنا (اگر احتمال اول را پذیرفتیم، عمل کرده مصنف، بر لزوم قصد وجوب غایی در لمعه. یعنی بگوییم که مرحوم مصنف در کتاب لمعه طبق حرفی که به مشهور نسبت داده شده است، این سخن را بیان فرموده است.)

۵

ذکر دو احتمال در تفسیر عبارت "أو الندب"

با توضیحاتی که در مورد و الوجوب بیان شد، باید أو الندب، روشن باشد.

نسبت به کلمه أو الندب، مرحوم شهید ثانی، دو احتمال را مطرح می‌فرماید.

احتمال اول: مراد از الندب، نمازی است که در اصل واجب بوده اما به جهت عارضی، مستحب شده است. مثل این که شخصی وارد مسجد شد و امام جماعت با تأخیر آمد و آن شخص نماز ظهر و عصر را بصورت فرادا اقامه کرد. در این حال، نماز واجب آن شخص تمام شد. پس از آن که از نماز فارغ شد، امام جماعت رسید. این شخص می‌خواهد نماز جماعت را از دست ندهد. در این صورت مستحب است که همان نماز ظهر و عصر را با جماعت بخواند.

در این حال، آن شخص نماز ظهر و عصر را با جماعت می‌خواند در حالی که اصل نماز ظهر و عصر واجب بوده است اما به جهت عارضه‌ای الآن مستحب شد. به جهت این که با جماعت می‌خواهد آن نماز را اعاده کند، مستحب شده است.

این بیان برای آن است که با فرض که مرحوم مصنف در ابتدا فرمود، منافات نداشته باشد. یعنی معینة الفرض باشد، چون در اطلاق فرض بر ندب به عارض همین بس که بدون وجود عارض، فرض بوده است. یعنی این نماز ظهری که به جماعت اعاده می‌شود، میعن کند فرضش را چون اصل این نماز واجب بوده است. واجب بودن اصلش را معین کند و سپس بگوید این نمازی که در اصل واجب است، الآن وجوبا آن را می‌خواند یا استحبابا آن را می‌خواند. یعنی دفعه اول است که آن را می‌خواند یا دفعه دوم است که برای برپا شدن جماعت، آن را اقامه می‌کند.

احتمال دوم: مراد از ندب، اعم از ندب بالذات است. کلمه فرض که در ابتدا فرمود معینة الفرض، اعم از واجب معنا کنیم. یعنی طبق احتمال دوم، کلمه وجوب که قبلا گفتیم، بگوییم مراد از فرض، نوع صلاة است. یعن معینة الفرض یعنی معینة النوع. نوع صلاة را مشخص کند که این نماز شب است یا نماز ظهر است یا نماز صبح است. اگر معینة الفرض را اینگونه معنا کنیم، طبیعتا الوجوب أو الندب، معنای خودش را پیدا می‌کند. در این صورت گفته می‌شود آن نوع صلاتی که در معینة الفرض، نیت کردم، الان نوع صلاة را بگویم واجب می‌خوانم یا مستحب می‌خوانم. این احتمال دوم طبیعتا روان خواهد شد.

۶

تطبیق ذکر دو احتمال در تفسیر عبارت "أو الندب"

﴿ أو الندب ﴾ إن كان مندوباً (ندب بودن نماز را معین کند اگر مستحب است)، إمّا بالعارض (یا استحبابش بالعارض است) كالمعادة (نمازی که خوانده می‌شود به جهت برپایی جماعت.) لئلّا ينافي الفرض الأوّل (اینگونه بگوییم تا منافاتی با کلمه فرضی که در ابتدا مرحوم مصنف بیان کرد، نداشته باشد. چون یکبار گفته شد معینة الفرض، یعنی این نماز واجب را معین کند. در این صورت اگر واجب باشد که دیگر مستحب نیست. در پاسخ می‌گوییم این نماز اصلش واجب است و هم به سبب عرض، مستحب شده است)؛ إذ يكفي في إطلاق الفرض عليه حينئذٍ كونه كذلك بالأصل (کفایت می‌کند در اطلاق فرض بر این نماز حینئذ که بالعارض تکرار می‌شود. این نماز فرض باشد بالاصل. یعنی همین که فرض باشد در اصل، می‌توان اطلاق فرض بر آن کرد. هرچند که الان برای این شخص، مستحب است اما بالاخره نماز واجب را مستحباً می‌خواند)، أو ما هو أعمّ (أو ما هو اعم، عطف بالعارض است. إما بالعارض أو ما هو اعم من العارض. یعنی نماز‌های مستحبی واقعی مثل نماز شب، نماز نافله ظهر را شامل می‌شود. اگر این گونه بگوییم، معینة الفرض به چه معنایی است؟) بأن يراد بالفرض أوّلاً ما هو أعمّ من الواجب (مراد از کلمه فرض در ابتدای عبارت مرحوم شهید اول، اعم از واجب است)، كما ذكر في الاحتمال (فی الاحتمال یعنی احتمال دومی که در کلمه و الوجوب بیان شد. یعنی بگوییم که کلمه فرض، نوع صلاة را مشخص می‌کند. نوع صلاة می‌تواند صلاة واجب باشد و می‌تواند مستحب باشد)، وهذا قرينةٌ اُخرى عليه (علیه یعنی احتمال دومی که در و الوجوب بیان شد. در نهایت گویی شهید ثانی با احتمال دوم، بهتر ارتباط برقرار کرده است و آن را مناسب‌تر دیده است).

۷

بسیط بودن نیت و عدم لزوم وجوب غایی

نکته نخست: بیان شد که در نیت باید چند چیز مشخص باشد.

۱. نوع صلاة،

۲. اداء یا قضاء بودن صلاة،

۳. وجوب و استحباب.

آیا هر یک از موارد مذکور، بخشی از نیت است؟ یعنی نیت اجزائی دارد که یک جزئش نوع صلاة، جزء دیگرش ادائی یا قضائی بودن و جزء دیگر وجوبی یا استحبابی بودن صلاة است یا نیت یک امر بسیط است؟

مرحوم شهید می‌فرماید: این که گفته شد، نوع صلاة را مشخص کند، اداء و قضا بودن و وجوب و استحباب را مشخص کند، ویژگی‌های منوی است. یعنی آن فعلی که می‌خواهد نیت کند، ویژگی‌هایش این موارد است. ممکن است که آن فعل واجب است و ممکن است که ندب باشد. ممکن است که نوع صلاتش، صلاة ظهر باشد و ممکن است که صلاة عصر باشد. ممکن است که آن فعل ادائی باشد و ممکن است که قضائی باشد. یعنی آن نماز خارجی این ویژگی‌های مختلف را دارد. این اموری که ذکر شد، ممیزات و ویژگی‌های فعل منوی است نه این که اجزاء نیت باشد. چون نیت به اعتقاد مرحوم شهید، یک امر بسیط است. نیت یعنی قصد و تصمیم. آنچه که در آن ترکیب راه دارد، متعلق این امر بسیط است نه خود امر بسیط. یعنی خود نیت را نمی‌توان جزء جزء کرد. نیت یعنی تصمیم. می‌توان فعل صلاة را با همه این ممیزات، نیت کرد. بنابر این، موارد مذکور، اجزاء نیت نیستند. چون نیت امر واحد بسیط است که به معنای قصد است و آنچه که در آن ترکیب راه دارد، متعلق آن امر بسیط (خود صلاة) است. لذا متعلق (صلاة) می‌تواند واجب یا مندوب باشد. همچنین می‌تواند اداء یا قضاء باشد. می‌تواند نوعش نماز ظهر یا عصر باشد.

نکته دوم: اگر وجوب معلل را معتبر و لازم بدانیم. وجوب معلل یعنی وجوب غایی. به عبارت دیگر اگر کسی بگوید که مصلی هنگامی که نیت می‌کند اگر بخواهد به زبان جاری کند باید چنین بگوید: نماز ظهر را که واجب است را می‌خوانم لوجوبه یا نماز شب را که مستحب است را می‌خوانم لندبه.

مرحوم شهید می‌فرماید: اگر وجوب معلل را لازم بدانیم، در این صورت لازم است که وجوب غایی به عنوان آخرین ممیز از ممیزات ذکر شود. یعنی قبل از انجام واجب، ذکر شود. چون قصد غایت بعد از ذی الغایه بیان می‌شود. یعنی شخص باید همه چیز را قصد کند و در پایان بگوید این نماز ظهری که ادائی است و واجب است را می‌خوانم لوجوبه و بعد نماز را شروع کند.

سوال: مراد از وجوب غایی چیست؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: مراد از وجوب غایی (لوجوبه) همان چیزی است که متکلمین ذکر کرده‌اند. آنان گفته‌اند: واجب است انجام واجب به جهت وجوب یا ندب عارضی. مثلا هنگامی که شخص، نماز واجب ظهر را که انجام می‌دهد. واجب است که انجامش دهد به جهت وجوب یا به جهت ندب عارضی. یا این که انجام دهد واجب را به جهت وجه وجوب یا ندب. گاهی به جهت خود وجوب یا به جهت خود ندب عارضی، نماز را می‌خواند. در این صورت می‌گوید: این نماز را می‌خوانم لوجوبه یا این نماز را می‌خوانم لندبه. اما گاهی، گفته می‌شود که وجه وجوب یا ندب چیست. در وجه وجوب چند نظر وجود دارد.

۱. برخی گفته‌اند وجه وجوب، شکر است. یعنی باید بگوید: نماز می‌خوانم به جهت تشکر از خداوند متعال.

۲. برخی معتقدند وجه وجوب، لطف است. یعنی باید بگوید: نماز می‌خوانم به جهت لطف خداوند متعال.

لطف را اینگونه معنا کرده‌اند: هرچیزی که انسان را به طاعت نزدیک کند و از معصیت دور کند. مثل ثواب و عقاب. مثلا بگوید این نماز را می‌خوانم به جهت این که خداوند بر آن ثواب مترتب کرده است یا این نماز را می‌خوانم به جهت این که اگر نخوانم بر آن عقاب مترتب می‌شود.

۳. برخی معتقدند که وجه وجوب، امر خداوند باشد. یعنی شخص اصلا توجهی به ثواب و عقاب ندارد. او می‌گوید: من این نماز را می‌خوانم به جهت این که خداوند متعال به آن امر کرده است.

۴. ممکن است که هر سه را (شکر، لطف و امر) را اراده کند یا بعض آن را اراده کند.

مرحوم شهید ثانی، پس از ذکر این مطالب می‌فرماید: به نظر من، وجوب این غایاتی که ذکر شد، مورد قبول نیست و لازم نیست. چون وجوب این غایات، ثابت نشده است. این که عوام را مکلف کنیم که حتما باید نیت کند خود وجوب و ندب را یا وجه وجوب یا ندب را، نیاز به دلیل دارد در حالی که دلیلی وجود ندارد.

۸

تطبیق بسیط بودن نیت و عدم لزوم وجوب غایی

وهذه الاُمور (قصد وجوب و ندب، قصد اداء و قضاء، معین کردن نوع صلاة) كلّها مميّزاتٌ للفعل المنويّ (نیت قصد است و فعل منوی، نماز خارجی است که اقامه می‌شود. فعل منوی یعنی فعلی که نیت می‌کنیم. ممیزات آن فعل، این امور است. ممکن است که اداء یا قضاء باشد. ممکن است که واجب باشد و ممکن است که ندب باشد)، لا أجزاءٌ للنيّة (اجزاء، عطف به ممیزات است. این امور اجزاء نیت نیستند)؛ لأنّها أمرٌ واحدٌ بسيط (بسیط در مقابل مرکب است. نیت بسیط است و مرکب نیست) وهو القصد (نیت قصد است و قصد، جزء بردار نیست)، وإنّما التركيب في متعلّقه (متعلق آن امر بسیط) ومعروضه (معروض امر بسیط که آن امر بسیط بر آن عارض می‌شود. متعل و معروض چیست؟)، وهو (متعلق و معروض) الصلاة الواجبة أو المندوبة المؤدّاة أو المقضاة (آن نمازی که واجب یا مندوب، مؤدا یا قضایی است را متعلق می‌نامیم).

وعلى اعتبار الوجوب المعلَّل (وجوب معلل همان وجوب غایی است که در احتمال اول پس کلمه الوجوب بیان شد. بنابر اعتبار وجوب معلل یعنی وجوبی که تعلیل شده به آن. فرض کنیم مراد از وجوب در کلام مصنف، وجوب غایی است که احتمال اول است. بنابر اعتبار وجوب معلل) يكون (وجوب معلل) آخر المميِّزات ما قبل الواجب (آخرین ممیز، قبل از انجام فعل واجب که نماز است باید این باشد. مثلا اگر بخواهد بر زبان جاری کند باید چنین بگوید: نماز ظهر را ادائی و واجب می‌خوانم لوجوبه) ويكون قصده لوجوبه (قصد الواجب لوجوبه. یعنی قصد کند واجب را لوجوبه. یکون قصده لوجوبه اشاره به چیست؟ می‌فرماید:) إشارةً إلى ما يقوله المتكلّمون (اشاره است به آن چیزی که متکلمین از علمای اسلام فرموده‌اند. آنان فرموده‌اند): من أنّه يجب فعل الواجب لوجوبه أو ندبه (واجب است که فعل واجب را انجام دهم لوجبه یا لندبه. این ندب، ندب عارضی است که با آن فعل الواجب سازگار باشد. هنگامی که گفته می‌شود یجب فعل الواجب، اگر واجب است، دیگر أو ندبه معنا ندارد. بنابر این، ندب همان ندب عارضی است که با وجوب ناسازگار نیست. واجب است که من فعل واجب را انجام دهم. ممکن است که بر من واجب باشد و ممکن است که برای من که بخاطر برپایی جماعت، می‌خوانم، مستحب باشد.) أو لوجههما (یا فعل واجب را بخاطر وجه وجوب و ندب را انجام دهم. وجه وجوب و ندب، عطف به لوجوبه أو ندبه است. یعنی گاهی نماز ظهر واجب را می‌خوانم لوجوب یا لندب. گاهی نماز ظهر را می‌خوانم بخاطر وجه وجوب نه خود وجوب. نماز ظهر را می‌خوانم بخاطر وجه ندب نه خود ندب. وجه وجوب و وجه ندب چیست؟) من الشكر (یعنی بگویم این نماز را می‌خوانم بخاطر تشکر کردن از خدا) أو اللطف (بخاطر لطف خداوند متعال. لطف خداوند متعال یعنی هرآنچه را که انسان به طاعت نزدیک کند و از معصیت دور کند. مثل ثواب و عقاب) أو الأمر (یا بخاطر این باشد که نماز واجب را می‌خوانم بخاطر این که خداوند به آن امر کرده است. توجهی به ثواب و عقاب هم ندارد) أو المركّب منها (یا بگوید که هم بخاطر شکر و هم بخاطر لطف و هم بخاطر امر می‌خوانم) أو من بعضها (مثلا بخاطر دو مورد آن نماز را انجام می‌دهد) على اختلاف الآراء (در این مسئله اختلاف آراء وجود دارد. برخی گفته‌اند که حتما باید نیت امر شود. برخی گفته‌اند که نیت امر ویژگی ندارد و می‌توان به نیت شکر بخواند.) ووجوب ذلك أمر مرغوبٌ عنه (به نظر شهید ثانی، وجوب غایی، امری است که علما از آن روی برگردان شده‌اند و علما این وجوب را قبول ندارند)؛ إذ لم يحقّقه المحقّقون (چون محققون این را ثابت نکرده‌اند)، فكيف يُكلَّف به غيرهم! (چطور غیر محققون را مکلف کنیم به چنین امری؟!)

﴿ فإن عجز عن الإ يماء به ﴿ غمّض عينيه لهما * مُزيداً للسجود تغميضاً ﴿ وفتَحَهما بالفتح ﴿ لرفعهما وإن لم يكن مُبصراً مع إمكان الفتح قاصداً بالأبدال تلك الأفعال ، وإلّا أجرى الأفعال على قلبه ، كلّ واحدٍ في محلّه ، والأذكارَ على لسانه ، وإلّا أخطرها بالبال.

ويلحق البدلَ حكمُ المبدل في الركنيّة زيادةً ونقصاناً مع القصد ، وقيل : مطلقاً (١).

﴿ والنيّة وهي القصد إلى الصلاة المعيّنة ، ولمّا كان القصد متوقّفاً على تعيين المقصود بوجهٍ ليمكن توجّه القصد إليه اعتُبر فيها إحضارُ ذاتِ الصلاة وصفاتِها المميّزة لها حيث تكون مشتركة ، والقصدُ إلى هذا المعيَّن مُتقرّباً.

ويلزم من ذلك كونُها ﴿ معيّنة الفرض ** من ظهرٍ أو عصرٍ أو غيرهما ﴿ والأداء إن كان فَعَلها في وقتها ﴿ أو القضاء إن كان في غير وقتها ﴿ والوجوب والظاهر أنّ المراد به المجعول غايةً؛ لأنّ قصد الفرض يستدعي تميّز (٢) الواجب. مع احتمال أن يريد به الواجب المميِّز ، ويكون الفرض إشارةً إلى نوع الصلاة؛ لأنّ الفرض قد يراد به ذلك ، إلّا أنّه غير مصطلح شرعاً ، ولقد كان أولى (٣) بناءً على أنّ الوجوب الغائي لا دليل على وجوبه ، كما نبّه عليه المصنّف

____________________

(*) في (س) و (ق) : بهما.

(١) استظهره في مفتاح الكرامة (٢ : ٣١٣) من المقاصد العليّة للمؤلّف قدس‌سره ، والظاهر عدم عثوره على قائل به صريحاً.

(**) في (س) : للفرض.

(٢) في (ف) و (ر) : تمييز.

(٣) يعني الاحتمال الثاني.

في الذكرى (١) ولكنّه مشهوريٌّ ، فجرى عليه هنا ﴿ أو الندب إن كان مندوباً ، إمّا بالعارض كالمعادة لئلّا ينافي الفرض الأوّل؛ إذ يكفي في إطلاق الفرض عليه حينئذٍ كونه كذلك بالأصل ، أو ما هو أعمّ بأن يراد بالفرض أوّلاً ما هو أعمّ من الواجب ، كما ذكر في الاحتمال ، وهذا (٢) قرينةٌ اُخرى عليه.

وهذه الاُمور كلّها مميّزاتٌ للفعل المنويّ ، لا أجزاءٌ للنيّة؛ لأنّها أمرٌ واحدٌ بسيط وهو القصد ، وإنّما التركيب في متعلّقه ومعروضه ، وهو الصلاة الواجبة أو المندوبة المؤدّاة أو المقضاة.

وعلى اعتبار الوجوب المعلَّل يكون آخر المميِّزات ما قبل الواجب (٣) ويكون قصده لوجوبه إشارةً إلى ما يقوله المتكلّمون : من أنّه يجب فعل الواجب لوجوبه أو ندبه أو لوجههما من الشكر أو اللطف أو الأمر أو المركّب منها أو من بعضها على اختلاف الآراء (٤) ووجوب ذلك أمر مرغوبٌ عنه؛ إذ لم يحقّقه المحقّقون ، فكيف يُكلَّف به غيرهم!

﴿ والقربة وهي غاية الفعل المتعبَّد به ، (٥) قرب الشرف لا الزمان والمكان؛ لتنزّهه تعالى عنهما. وآثرها لورودها كثيراً في الكتاب (٦) والسنّة (٧)

____________________

(١) راجع الذكرى ٣ : ٢٤٧ ـ ٢٤٨.

(٢) في (ش) : هذه.

(٣) في (ر) : ما قبل الوجوب.

(٤) راجع كشف المراد للعلّامة الحلّي : ٤٠٧ ـ ٤٠٨.

(٥) في (ر) زيادة : وهو.

(٦) كما في سورة البقرة : ١٨٦ ، ومريم : ٥٢ ، والتوبة : ٩٩ ، وسبأ : ٣٧.

(٧) راجع معجم بحار الأنوار ٢٢ : ١٦٥٣٠ ، التقرّب ، القربة و...