درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۵۱: مباحث حجت ۳۳

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ای از قبل

بحث در حجت ظواهر بود، مرحوم مظفر فرمودند که ما به دلیل عقلی اثبات کردیم حجیت ظواهر را، دلیل عقلی را مرکب از دو مقدمه بود، که به مقدمه‌ی اول چهار اشکال و ایراد شده بود، مقدمه‌ی اول این بود که «الظاهر حجة عند العقلا مطلقا» عقلا مطلقا به ظاهر عمل میکنند و ظهور را حجت میدانند، مرحوم مظفر چهار ایراد را نقل کردند که به این مقدمه شده است، که سه ایراد همراه با جواب آنها گذشت.

۴

حجّيّة الظهور بالنسبة إلى غير المقصودين بالإفهام

ایراد چهارم یا قید چهارمی که در مسئله وجود دارد نکته‌ای است که مرحوم صاحب قوانین در بحث عام و خاص قوانین به این نکته اشاره کرده‌اند، آن نکته این است که مرحوم صاحب قوانین میفرمایند، ظاهر نزد عقلا حجت است اما حجیت ظهور اختصاص دارد به مخاطب کلام، یعنی ظاهر فقط نسبت به مخاطب کلام حجت است، نه غیر از مخاطب، مثلا فرض کنید در مجلس مولا چند بنده‌ی او نشسته‌اند، و مولا رو میکنند به یک نفر و میگوید که فلانی به من آب بده، اگر این مخاطب به امر مولا اعتنا نکرد، آیا ظاهر این کلام نسبت به بقیه‌ی عبدها حجت است یا خیر؟ یعنی آن بنده‌های دیگر باید بروند و این امر مولا را انجام دهند یا اینکه نه ظاهر کلام فقط برای شخص مخاطب حجت است، این محل بحث است، مرحوم محقق صاحب قوانین فرمودند که حجیت ظواهر اختصاص دارد به مخاطبین آن ظواهر، و برای غیر مخاطب حجت نمیباشد، بعد نتیجه گرفتند که پس ظاهر قرآن و ظواهر روایات و سنت پیامبر برای کسانی که در زمان پیامبر حضور نداشتند حجت نمیباشد، مثلا قرآن میگوید «یا ایها الناس» این خطاب یه یک عده‌ی خاصی است که حاضر بودند در آن زمان، نتیجه این است که ظهور این آیه برای ما که مخاطب به قرآن نیستیم و در آن زمان حاضر نمیباشیم، حجت نمیباشد، یا مثلا مثال واضح ترش این است که روایاتی که در آن روایات مخاطب مستقیم وجود دارد، مثلا زراره از امام سوال میکند که مثلا نماز جمعه واجب است؟ امام هم جواب او را به عنوان مخاطب میدهد، ظاهر این کلام برای غیر از مخاطب حجت نمیباشد و فقط مخصوص همین مخاطب است، این حرفی است که مرحوم محقق، صاحب قوانین فرموده‌اند و در کتاب خودشان به این مطلب اشاره کرده‌اند.

مرحوم مظفر میفرمایند بعد از صاحب قوانین تمام علما به ایشان اشکال کرده‌اند و خود مرحوم مظفر هم به صاحب قوانین اشکال میکنند و حرف ایشان را قبول ندارند، در حقیقت دو اشکال را به صاحب قوانین دارند:

۱. اشکال اول خلاصه میشود بر اینکه این حرف شما مجمل است و ما اول باید ببینیم که غرض شما از این حرف چیست؟ و بعد هم میفرمایند که حرف شما سه احتمال بیشتر ندارد، هر کدام هم که مرادتان باشد باطل است و حرف شما درست نیست.

۲. اشکال دوم هم این است که میفرمایند بر فرض اینکه این حرف شما درست باشد و فقط مخاطبین ظهور برایشان حجت باشد اما این حرف شما ثمره‌ی فقهی و نتیجه‌ی عملی ندارد.

بیان اشکال اول: ایشان کلا فرمودند ظاهر برای غیر از مخاطب حجت نیست، این حرف ایشان است، فرمودند ظاهر برای غیر از مخاطب حجت نمیباشد، مرادشان از این حرف سه احتمال دارد: ۱. این است که بگوییم، مراد صاحب قوانین این است که کلام ظهورش و دلالتش بر معنا فقط نسبت به مخاطب است، و کلام برای غیر از مخاطب ظهور و دلالت بر معنا ندارد، یعنی کلام برای غیر از مخاطب مجمل است، فقط دلالت کلام بر معنا مخصوص مخاطب است، میفرمایند این حرف را هیچکس نمیتواند بزند، وجدان این حرف را تصدیق میکند، ما وجدانا میبینیم کلامی که از متکلم صادر شد چه شما مخاطب به آن کلام باشید یا مخاطب به آن کلام نباشید، آن کلام برای شما ظهور در معنا دارد، مثلا فرض کنید متکلم با زید دارد صحبت میکند، میگوید «اکرم العلما» شما یک گوشه‌ای ایستاده‌اید این کلام را میشنوید، مخاطب به کلام نیستید ولی کلام را که میشنوید این کلام دلالت بر معنا در نزد شما دارد، یعنی شما معنای این کلام را متوجه میشوید، و مقصود مولا را میفهمید، پس بنابراین این احتمال اول که بگوییم مراد صاحب قوانین این است که کلام نزد مخاطب ظهور دارد ولی کسی که مخاطب نباشد و کلام را بشنود پیش او کلام مجمل میشود، این معنا ندارد، چون وجدان این مطلب را تکذیب میکند. ۲. این است که بگوییم شما قبلا در باب ظواهر گفتید که عقلا برای حجیت ظهور احتمال خلاف را الغا میکنند، اول میگویند احتمال خلاف ملغا بعد ظاهر میشود حجت، مقدمه‌ی حجیت ظهور الغا احتمال خلاف است، حالا بگوییم مراد صاحب قوانین این است که عقلا نسبت به مخاطب این مقدمه را جاری میکنند، یعنی برای مخاطب به کلام میگویند احتمال خلاف را ملغا کن، تا در نتیجه ظاهر بشود حجت، ولی برای غیر مخاطب احتمال خلاف را ملغا نمیکنیم، به مخاطب که میرسند میگویند تو بگو احتمال خلاف وجود ندارد و ظاهر حجت است، ولی به غیر مخاطب که میرسند میگویند نه تو این مقدمه را جاری نکن که احتمال خلاف ملغا و ظاهر حجت است، میفرمایند اگر مراد صاحب قوانین این معنا باشد، که عقلا این بناء را در مخاطب دارند و در غیر مخاطب این بناء وجود ندارد، میگوییم این ادعای بدون دلیل است، و نمیتوانید برای این مطلب دلیلی اقامه کنید، بلکه عقلا در ظاهر کلام احتمال خلاف را ملغا میکنند چه طرف مخاطب باشد یا مخاطب نباشد، و دلیلش هم این است که شما میبینید کسی که مخفیانه به حرف یک شخص گوش میکند به ظاهر کلام او عمل میکند و ظاهر را اخذ میکند، نمیگوید که من مخاطب نبودم و احتمال خلاف وجود دارد و ظاهر حجت نیست؛ پس این احتمال دوم هم بدون دلیل است و در محلش نمیباشد.

۵

تطبیق (حجّيّة الظهور بالنسبة إلى غير المقصودين بالإفهام)

د. حجّيّة الظهور بالنسبة إلى غير المقصودين بالإفهام (حجیت ظهور نسبت به کسانی که مخاطب کلام نیستند)

ذهب المحقّق القمّيّ في قوانينه إلى عدم حجّيّة الظهور بالنسبة إلى من لم يقصد إفهامه بالكلام. (قائل شده‌اند نسبت به کسی که قصد نشده است افهام او در کلام، یعنی نسبت به غیر مخاطب) ومثّل لغير المقصودين بالإفهام (و مثال زده است برای غیر مقصودین به افهام) بأهل زماننا وأمثالهم الذين لم يشافهوا بالكتاب العزيز، وبالسنّة (مرحوم صاحب قوانین فرموده است غیر مخاطبین مثل اهل زمان ما، که مخاطب به قرآن و سنت نیستند و ظاهر کتاب و سنت نسبت به اینها حجت نیست)؛ نظرا إلى أنّ الكتاب العزيز (نظر به اینکه قرآن مجید) ليست خطاباته موجّهة لغير المشافهين (نمیباشد خطاباتش متوجه برای غیر مشافه و غیر مخاطب)، وليس هو من قبيل تأليفات المصنّفين (ایشان فرموده‌اند کتاب و سنت چون متضمن حکم هستند نیاز به مخاطب دارد و مثل نظریات علمی نیست که علما در کتب خودشان مینویسند و نیاز به هیچ مخاطبی ندارند) التي يقصد بها إفهام كلّ قارئ لها. (قصد میشود به این تالیفات مصنفین فهمیدن هر کسی که این را بفهمد)

وأمّا: السنّة فبالنسبة إلى الأخبار الصادرة عن المعصومين (اما در سنت نسبت به اخباری که صادر میشود زا ائمه‌ی معصومین) في مقام الجواب عن سؤال السائلين (آن اخباری که در مقام جواب سوال سائلین است) لا يقصد منها إلاّ إفهام السائلين، دون [من] سواهم. (قصد نمیشود از این روایات مگر فهماندن سوال کننده را و غیر از او قصد نمیشود، زراره که سوال میکند امام جواب او را میدهد و او مخاطب است و ظهورش برای غیر از او حجت نیست)

أقول: إنّ هذا القول لا يستقيم (در مقام جواب مرحوم مظفر میفرمایند این قول درست نیست)، وقد ناقشه كلّ من جاء بعده من المحقّقين (تمام علمای محققی که بعد از صاحب قوانین آمده‌اند به ایشان اشکال کرده‌اند)، وخلاصة ما ينبغي مناقشته به أن يقال: (خلاصه‌ی آن چه که سزاوار است مناقشه‌ی کلام محقق قمی را به آن این است) إنّ هذا كلام مجمل غير واضح (اشکال اول این است که این کلام شما مجمل است و واضح نیست)، فما الغرض من نفي حجّيّة الظهور بالنسبة إلى غير المقصود إفهامه؟ (غرض از نفی حجیت ظهور نسبت به کسی که مخاطب نیست چیست؟ چون شما به طور کلی گفته‌اید که ظهور برای غیر از مخاطبش حجت نیست، خب مرادتان از اینکه ظهور برای غیر از مخاطب حجت نیست چیست؟ سه احتمال دارد:)

١. إن كان الغرض أنّ الكلام لا ظهور ذاتيّا له بالنسبة إلى هذا الشخص (اگر غرض این است که کلام متکلم ظهور ذاتی و دلالت ذاتی برای آن کلام نمیباشد برای غیر مخاطب) فهو أمر يكذّبه الوجدان. (یک امری است که وجدان انسان آن را تکذیب میکند، چون میبینیم که اگر ما مخاطب یک کلامی نباشیم آن کلام در نزد ما ظهور ذاتی در معنا دارد، کلام دلالت بر معنا میکند ولو ما مخاطب آن نباشیم؛ پس احتمال اول باطل است)

٢. وإن كان الغرض ـ كما قيل في توجيه كلامه ـ دعوى أنّه (ادعای اینکه) ليس للعقلاء بناء على إلغاء احتمال القرينة في الظواهر بالنسبة إلى غير المقصود بالإفهام (نمیباشد برای عقلا بنائی بر الغا قرینه بر ظواهر به نسبت به غیر مقصودین به افهام، یعنی ادعا کنیم بگوییم که بناء عقلا بر الغاء احتمال خلاف فقط در رابطه با مخاطب است، برای غیر از مخاطب عقلا نمیگویند احتمال خلاف را الغا کن پس ظاهر حجت است، اگر مراد این باشد)، فهي دعوى بلا دليل (این ادعایی است که دلیلی ندارد)، بل المعروف في بناء العقلاء عكس ذلك. (بلکه آنچه که معروف در بناء عقلا است عکس این است، عقلا میگویند احتمال خلاف ملغا است برای کسی که میشنود یک ظهوری را چه آن شخص مخاطب کلام باشد و چه نباشد) قال الشيخ الأنصاريّ في مقام ردّه: (مرحوم شیخ انصاری در مقام رد این احتمال فرموده است) «إنّه لا فرق في العمل بالظهور اللفظيّ (فرقی نیست که انسان عمل میکند به ظهور لفظی)، وأصالة عدم الصارف عن الظاهر (و فرقی نیست که انسان جاری میکند اصل عدم وجود قرینه را از ظاهر، چون مرحوم شیخ میفرمودند ما اصل عدم قرینه جاری میکنیم، فرقی نیست) بين من قصد إفهامه، ومن لم يقصد». (بین کسی که قصد شده است افهامش و کسی که قصد نشده است؛ این هم احتمال دوم بود که احتمال دوم هم باطل است)

۶

احتمال سوم در مسئله

احتمال سوم و بیان سومی که برای حرف صاحب قوانین هست، این است که بگوییم مراد صاحب قوانین این است که در غیر مخاطب یک احتمال عقلی وجود دارد که این احتمال عقلی باعث میشود که ظاهر حجت نباشد، پس مراد صاحب قوانین این است که بگوییم در باب ظواهر نسبت به غیر مخاطب یک احتمال عقلی وجود دارد که این احتمال عقلی باعث میشود بگوییم ظاهر حجت نیست، و آن احتمال عقلی این است که بگوییم عقل حکم میکند که ممکن است که در کلام مولا قرینه‌ای بوده است، که مخاطب به کلام علم داشته است به این قرینه و آن قرینه برای مخاطب معلوم بوده است ولی برای غیر مخاطب آن قرینه معلوم نیست ولی احتمال میدهیم آن قرینه وجود داشته باشد چون احتمال میدهیم قرینه‌ای وجود داشته باشد که بر مخاطب ظاهر بوده است و بر ما مخفی است لذا میگوییم ظاهر برای غیر مخاطب حجت نمیباشد، و این توجیه بهترین توجیهی است که در رابطه با محقق قمی داشته باشیم، مثلا میگوییم آن روایتی که امام به مخاطب خودش یک حکمی را میفرمایند، امکان دارد که امام به یک قرینه‌ی حالیه‌ای تکیه کرده باشد، یا به یک قرینه‌ی دیگری که آن قرینه برای مخاطب معلوم بوده است ولی به مرور زمان امروز آن قرینه ازبین رفته است، آن قرینه بر ما مخفی است، لذا چون احتمال خلاف ظاهر را میدهیم چون احتمال وجود قرینه است به حکم عقل این ظاهر برای غیر مخاطب حجت نیست، و اضافه میکنند میفرمایند اشکالی هم ندارد که مولای حکیم در وقتی که با یک مخاطبی صحبت میکند در کلام خودش تکیه کند، به یک قرینه‌ی حالیه‌ای، چه اشکالی دارد که انسان با مخاطب خودش حرف میزند و از یک قرینه‌ی حالیه‌ای کمک میگیرید، و به کمک این قرینه‌ی حالیه آن مقصودش را به مخاطب میفهماند، مثلا فرض کنید مولا با طرف با مخاطبش صحبت میکند و شروع میکند از عالم فاسق بدگویی کردن، میگوید «عالمی که فاسق باشد عالمی که در کنار علمش عدالت نباشد این علم به هیچ دردی نمیخورد» موجب فساد و اسراف میشود این حرف‌ها را میزند بعد از مدتی خطاب به مخاطبش میگوید «اکرم العلما» اینجا آن حرف‌های گذشته قرینه میشود بر اینکه مراد مولا از این اکرام عالم فقط علمای عادل است، برای مخاطب قرینه بوده است ولی همین جمله برای غیر مخاطب نقل میشود، نقل میشود مولا فرموده است «اکرم العالم» اینجا این ظهور مرحوم محقق قمی میفرمایند برای ما حجت نیست، چون احتمال عقلی میدهیم که برای مخاطب معلوم بوده است و برای ما مخفی شده است، پس نتیجه میگیرند که ظاهر برای مخاطب حجت نمیباشد.

مرحوم مظفر در مقام جواب یک جواب مفصل یک صفحه‌ای میفرمایند که خلاصه‌ی جوابشان این است که ایشان میفرمایند که ما قبول داریم که این احتمال عقلی در کلام وجود دارد و آن را انکار نمیکنیم، ولی با وجود این احتمال باز هم میگوییم ظاهر حجت است، ظاهر حجت است به بناء عقلا و این احتمال عقلی هم هیچ ضرری به حجیت ظاهر نمیزند، چرا؟ بیان مطلب این است که ایشان میفرمایند شما در باب ظهور دو سه نکته وجود دارد که با عنایت به این چند نکته جواب ما معلوم میشود، نکته‌ی اول: ظهور یعنی چه؟ یعنی انسان ظن نوعی قوی دارد به مراد متکلم، خب ظن قوی وجود دارد به مراد متکلم یعنی چه؟ یعنی قطعا احتمال خلاف هم وجود دارد، پس معنای اینکه ظن قوی به مراد متکلم است یعنی قطعا احتمال خلاف وجود دارد، و بعبارت دیگر قطعا این حکم عقل است که حکم میکند که در این کلام احتمال قرینه است، احتمال خطا و اشتباه هم هست، این دو نکته، نکته‌ی سوم این است که عقلا میگویند به این احتمال اعتنا نکن، عقلا میگویند با اینکه این احتمال وجود دارد اما ملغا کن این احتمال را، یعنی بگو این احتمال وجود ندارد، به این احتمال اعتنا نکن، و در نتیجه ظهور کلام را بجای نص حساب کن، ادعاً بگو نص است و به آن عمل کن.

پس دقت کردید که در باب ظهور حکم عقل به احتمال خلاف باید باشد، و الا اگر جایی باشد که احتمال قرینه و احتمال خلاف نباشد آنجا به کلام نمیگوییم ظاهر، آنجا به کلام میگوییم نص، پس اگر احتمال قرینه نباشد، آنجا کلام نص در معناست، با وجود اینکه احتمال قرینه بر خلاف است، اما عقلا میگویند احتمال قرینه را الغا کن، پس نتیجه‌ای که میگیریم این است که احتمالی که شما میگویید وجود دارد بلکه باید وجود داشته باشد ولی وجود این احتمال ملازمه ندارد با اینکه عقلا حکم کنند به عدم حجیت ظاهر، بلکه با اینکه این احتمال عقلی وجود دارد عقلا حکم میکنند به حجیت ظاهر و اینکه آن احتمال خلاف را الغا کن، و بعبارت دیگر این احتمال خلافی که گفتید حجیت ظاهر را ازبین میبرد این احتمال خلاف مقوم ظهور است، یعنی این احتمال خلاف باید باشد تا کلام ظهور داشته باشد، والا اگر این احتمال خلاف نباشد که کلام نص است و حرفی در آن نیست، پس در نتیجه این حرف شما هیچ ربطی به این مقام ندارد.

۷

تطبیق (احتمال سوم در مسئله) (۱)

٣. وإن كان الغرض ـ كما قيل في توجيه كلامه أيضا ـ (اگر غرض مرحوم محقق قمی چنانچه در توجیه کلامشان گفته شده است این باشد که) أنّه لمّا كان من الجائز عقلا (چون که ممکن است که عقلا) أن يعتمد المتكلّم على قرينة غير معهودة ولا معروفة (تکیه کرده باشد متکلم حکیم بر قرینه‌ای که معهود و معروف نیست) إلاّ لدى من قصد إفهامه (مگر در نزد مخاطب) فهو احتمال لا ينفيه العقل (این امکان وجود قرینه احتمالی است که نفی نمیکند آن را عقل)؛ لأنّه لا يقبح من الحكيم (قبیح نیست از مولای حکیم)، ولا يلزم نقض غرضه (و لازم نمیاید نقض غرض از مولای حکیم)، إذا نصب قرينة تخفى على غير المقصودين بالإفهام (آنگاه که نقل کند قرینه‌ای را که آن قرینه مخفی باشد بر غیر مخاطب، اشکالی ندارد که مولای حکیم بر یک قرینه‌ای تکیه کند که آن قرینه فقط بین خودش و بین مخاطبش است)، ومثل هذه القرينة الخفيّة (مثل این قرینه‌ی مخفی) ـ على تقدير وجودها ـ لا يتوقّع من غير المقصود بالإفهام (توقع نمیرود از غیر مخاطب) أن يعثر عليها بعد الفحص (اینکه دست پیدا کند بر این قرینه بعد از فحص، یعنی امکان دارد که غیر مخاطب جستجو کند و بر این قرینه هم نرسد، پس ظاهر حجت نیست چون همچنین احتمالی وجود دارد)، فهو كلام صحيح في نفسه (این حرفی که شما میزنید حرف درستی است فی نفسه)، إلاّ أنّه غير مرتبط بما نحن فيه (این حرف ربطی به ما نحن فیه ندارد یعنی این احتمال عقلی باعث نمیشود که ظاهر حجت نباشد)، أي لا يضرّ بحجّيّة الظهور ببناء العقلاء. (یعنی این احتمال عقلی ضرر ندارد که حجیت ظهور به سبب بنای عقلا، این احتمال عقلی ضرری به بناء عقلا ندارد)

وتوضيح ذلك أنّ الذي يقوّم حجّيّة الظهور (آنچه که مقوم حجیت ظهور است) هو نفي احتمال القرينة ببناء العقلاء (این مقوم نفی احتمال قرینه است به سبب بناء عقلا؛ آنچه که ما برای ظاهر نیاز داریم این است که به سبب بناء عقلا احتمال قرینه را نفی کنیم)، لا نفي احتمالها بحكم العقل (نه نفی احتمال قرینه به حکم عقل، نه اینکه شما بگویید ظاهر وقتی است که اصلا احتمال قرینه به حکم عقل نباشد)، ولا ملازمة بينهما (ملازمه‌ای نیست بین بناء عقلا و حکم عقل، یعنی امکان دارد که عقل حکم کند که اینجا احتمال قرینه وجود دارد اما عقلا بگویند این احتمال عقلی را ملغا کن) ـ أي إنّه إذا كان احتمال القرينة (یعنی اینکه اگر احتمال قرینه) لا ينفيه العقل (نفی نکند آن را عقل، یعنی به حکم عقل احتمال قرینه باشد) فلا يلزم منه (لازم نمیاید از این حکم عقل) عدم نفيه ببناء العقلاء (عدم نفی آن احتمال قرینه را به سبب بنای عقلا، یعنی هر جا عقل گفت احتمال قرینه وجود دارد، لازم نیست بنای عقلا بگویند حتما قرینه است، نه امکان دارد که بناء عقلا این احتمال قرینه را نفی کند و بگوید آن احتمال را نفی کن و بگو نیست) النافع في حجّيّة الظهور (آنچنان بناء عقلایی که نفع دارد در حجیت ظهور) ـ ، بل الأمر أكثر من أن يقال: إنّه لا ملازمة بينهما (بلکه امر بیشتر است که ما ادعا کنیم که ملازمه‌ای نیست بین این حکم عقل و بنای عقلا، بلکه باید بگوییم که اینجا حکم عقل وجود دارد و بنای عقلا بر غیر حکم عقل وجود دارد، پس نه اینکه ملازمه‌ای بین این دو نیست بلکه باید بین اینها ملازمه نباشد، عقل حکم میکند به احتمال قرینه عقلا میگویند این احتمال را ملغا کن)؛ فإنّ الظهور لا يكون ظهورا (چرا اینجا باید بین بنای عقلا و بین حکم عقل فرق باشد، میفرمایند که به این علت که ظهور، ظهور نمیباشد) إلاّ إذا كان هناك احتمال للقرينة (اصلا ظهور وقتی ظهور است که احتمال قرینه وجود داشته باشد)، غير منفيّ بحكم العقل (آنچنان احتمال قرینه‌ای که نفی نمیشود به حکم عقل)، وإلاّ لو كان احتمالها منفيّا بحكم العقل (والا اگر آن احتمال منفی باشد به حکم عقل) كان الكلام نصّا، لا ظاهرا. (کلام نص است و ظاهر نیست، اگر شما بگویید که عقل میگوید که اصلا اینجا احتمال خلاف نیست، خب این دیگر ظاهر نیست بلکه نص میشود)

وعلى نحو العموم (عموما ما میگوییم به عنوان یک قاعده‌ی کلی) نقول: لا يكون الكلام ظاهرا (کلام ظاهر نمیباشد) ليس بنصّ قطعيّ في المقصود (کلام نص قطعی در مقصود نمیباشد) إلاّ إذا كان مقترنا باحتمال عقليّ (اصلا ظهور کلام وقتی است که احتمال عقلی بر خلافش وجود داشته باشد)، أو احتمالات عقليّة غير مستحيلة التحقّق (یا احتمالات عقلیه‌ای که محال نباشد محقق شدن آنها، یعنی باید در کنار کلام عقل حکم کند که یک احتمالاتی وجود دارد والا اگر عقل حکم نکند که احتمالاتی وجود دارد دیگر کلام ظاهر نیست و نص میشود)، مثل احتمال خطأ المتكلّم (عقل حکم میکند که احتمال دارد متکلم خطا کرده باشد، اما عقلا میگویند که به این احتمال اعتنا نکن)، أو غفلته، أو تعمّده للإيهام لحكمة (یا تعمد متکلم برای ایهام به خاطر حکمتی)، أو نصبه لقرينة تخفى على الغير (یا احتمال نصب قرینه‌ای که مخفی باشد بر غیر)، أو لا تخفى. (یا مخفی نباشد بر غیر، در هر صورت احتمال نصب قرینه وجود داشته باشد)

۸

تطبیق (احتمال سوم در مسئله) (۲)

ثمّ لا يكون الظاهر حجّة (اینجا همان دو سه تا خصوصیتی که ما از خارج عرض کردیم را مطرح میکنند، میفرمایند کلام وقتی ظهور دارد که احتمال عقلی باشد، و ثانیا ظاهر حجت نیست) إلاّ إذا كان البناء العمليّ من العقلاء على إلغاء مثل هذه الاحتمالات (مگر وقتی که بنای عملی عقلا بر الغا مثل این احتمالات باشد، پس در هر ظاهری احتمال عقلی وجود دارد و بنای عقلا هم میاید میگوید این احتمال عقلی را الغا کن)، أي عدم الاعتناء بها في مقام العمل بالظاهر. (یعنی عدم اعتنا کردن به این احتمالات در مقام عمل به ظاهر)

وعليه، فالنفي الادّعائيّ العمليّ للاحتمالات (پس نفی ادعایی عملی برای احتمالات یعنی عقلا به آن بنای عملی خودشان نفی میکنند این احتمالات را) هو المقوّم لحجّيّة الظهور (این نفی عملی احتمالات مقوم حجیت ظهور این است که این احتمال وجود داشته باشد و بعد هم عقلا این احتمال را نفی کنند)، لا نفي الاحتمالات عقلا (نه اینکه مقوم حجیت ظهور به این است که اصلا احتمالات عقلی نباشد، یعنی عقل بگوید در این کلام احتمال قرینه محال است) من جهة استحالة تحقّق المحتمل (از جهت محال بودن تحقق محتمل، یعنی عقل بگوید در کلام مولا محال است قرینه باشد که در این صورت نص میشود و دیگر ظاهر نیست)؛ فإنّه إذا كانت الاحتمالات مستحيلة التحقّق (اگر احتمالات محال باشند) لا تكون محتملات (آن وقت محتملی هم وجود ندارد)، ويكون الكلام حينئذ نصّا لا نحتاج في الأخذ به إلى فرض بناء العقلاء على إلغاء الاحتمالات. (اگر کلام نص باشد دیگر احتیاجی نداریم به بناء عقلا برای نفی این احتمالات، پس بنابراین نتیجه این شد که توجیه سوم شما به طور خلاصه این شد که ظاهر حجت نیست چون احتمال عقلی وجود دارد عقل حکم میکند احتمال قرینه است، ما میگوییم نه! قبول داریم که اینجا احتمال قرینه است ولی این وجود احتمال قرینه ضرری به حجیت ظاهر نمیرساند چون بنای عقلا پشت سرش میاید میگوید که این احتمال را کنار بگذار و به آن اعتنا نکن، و اصلا از این بالاتر ما در باب ظواهر گفتیم که باید این احتمال عقلی وجود داشته باشد، پس وجود این احتمال عقلی ضرری به حجیت ظاهر نمیرساند)

وإذا اتّضح ذلك نستطيع أن نعرف (وقتی این جواب ما واضح شد میتوانیم بشناسیم) أنّ هذا التوجيه المذكور للقول بالتفصيل في حجّيّة الظهور (اینکه این توجیه سوم برای قول به تفصیل در حجیت ظهور) لا وجه له (وجهی برایش نیست و درست است)؛ فإنّه أكثر ما يثبت به (نهایت چیزی که ثابت میشود به این توجیه سوم) أنّ نصب القرينة الخفيّة (اینکه نصب کردن قرینه‌ی مخفی) بالنسبة إلى من لم يقصد إفهامه (نسبت به غیر مخاطب) أمر محتمل غير مستحيل التحقّق (امری است محتمل که تحققش هم محال نیست، اکثر چیزی که این توجیه سوم ثابت میکند این است که احتمال قرینه است، ما هم میگوییم خب باشد، عقلا همین احتمال را الغا میکنند)؛ لأنّه لا يقبح من الحكيم أن يصنع مثل ذلك (چرا احتمال قرینه است؟ بخاطر اینکه قبیح نیست از مولای حکیم اینکه انجام دهد مثل این را یعنی برای مخاطب خودش تمسک به قرینه‌ی حالیه بکند)، فالقرينة محتملة عقلا. (ما هم قبول داریم که قرینه احتمال عقلی دارد) ولكن هذا لا يمنع من أن يكون البناء العمليّ من العقلاء على إلغاء مثل هذا الاحتمال (لکن وجود این احتمال عقلی منع نمیکند از اینکه بناء عملی از طرف عقلا بر الغاء این احتمال باشد)، سواء أمكن أن يعثر على هذه القرينة بعد الفحص (چه ممکن باشد که دست پیدا کند بر این قرینه بعد از فحص مکلف) ـ لو كانت ـ أم لم يمكن. (یا ممکن نباشد، در هر صورت عقلا حکم میکنند که این احتمال عقلی را کنار بگذارید)

۹

جواب دوم مرحوم مظفر

جواب دوم مرحوم مظفر این است که ایشان به صاحب قوانین میفرمایند شما این تفصیل خودتان را اگر هم اثبات کنید این تفصیل نتیجه‌ی عملی ندارد، چرا؟ چون صاحب قوانین میخواهند این تفصیل را اثبات کنند و بعد نتیجه بگیرند که ظواهر کتاب برای غیر مخاطبین حجت نمیباشد، و ظواهر سنت برای غیر مخاطبین حجت نمیباشد، ایشان میفرمایند شما این نتیجه را از این کبرای کلی نمیتوانید بگیرید، چرا؟ چون ما دلیل داریم که ظواهر کتاب مطلقا برای مخاطب و غیر مخاطب حجت میباشد، دلیلمان چیست؟ روایات فراوانی داریم که «حلال محمد حلال الی یوم قیامة و حرامه....» پس ما دلیل داریم که احکام شرعیه مختص به مخاطب نیستند، وقتی از خارج چنین دلیلی داریم، اینجا یک نکته به حرفمان اضافه میکنیم، میگوییم مولای حکیم اگر حکم شرعی را بیان میکند باید کلامش را همراه کند به یک قرینه‌ای که این قرینه هم به درد مخاطب بخورد و هم به درد غیر مخاطب، والاّ نقض غرض مولاست، شما در توجیه سوم گفتید اشکال ندارد مولای حکیم به یک قرینه‌ی حالیه‌ای استناد کند که مخصوص مخاطب است، ما میگوییم اشکال دارد، وقتی احکام مشترک هستند و خود خداوند هم گفته است که احکام قرآن مشترک هستند، باید آن قرینه‌ای که بر کلام اقامه میشود باید مشترک باشد، والاّ اگر ذات مقدس حق و یا پیامبر اکرم به یک قرینه‌ی حالیه‌ای تمسک کند که بعد آن قرینه ازبین میرود این نقض غرض است، از این طرف میگویند احکام مشترک است و از آن طرف برای حکم شرعی استناد میکنند برای یک قرینه‌ای که آن قرینه مخصوص مخاطبین است، پس بنابراین چون احکام شرعیه مشترک است باید قرائن هم یک سری قرینه باشد که مشترک بین مخاطب و بین غیر مخاطب باشد وگرنه نقض غرض مولای حکیم لازم میاید.

ثانیا شما گفتید مخاطب قرآن فقط کسانی هستند که در زمان رسول الله بوده‌اند، ما این حرف را هم قبول نداریم، اصلا خطابات قرآن عام است، یعنی قرآن که میگوید «یا ایها الذین آمنوا» مرادش این نیست که کسانی که ایمان آورده‌اند و در زمان رسول الله بوده‌اند، خود این خطاب عام است یعنی هم شامل کسانی میشود که در آن دوران وجود دارند و هم شامل کسانی میشود که در آن زمان نبودند، پس خود خطاب عام است، این جواب در باب قرآن که روایات خاص هم داریم که مخصوص یک عده نیست.

اما روایات که میفرماند روایات دو دسته و دو گروه هستند، قسم زیاد این روایات که مخاطب خاصی ندارد، امام حکم شرعی را متلق داده است، «نماز جمعه واجب است» این دیگر مخاطبی ندارد، و برای همه‌ی مکلفین است، اصلا حکم مختص نیست، پس تعداد زیادی از روایات حکمش مختص نیست، اما آن روایاتی که در مقام جواب سوال طرف است آنجا امکان دارد که ظاهر روایت مخصوص به طرف باشد ولی باز دلیل خاص داریم که حکم مخصوص به آن روایت نیست، بلکه حکم مشترک نیست، و آن دلیل این است که احکام تابع مصالح و مفاسد هستند و مختص به یک مکلف خاص نیستند بلکه احکام مشترک هستند بین تمام مکلفین، هر جا مصلحتش پیدا شود حکم است و هر جا مفسده‌اش پیدا شود عدم حکم است، و اختصاص به مکلف خاص ندارد.

در پایان اشاره به یک مطلب کوچک میکند، میفرمایند ان قلت اگر بگویید که امکان دارد در روایات یک قرینه‌ای بوده است و راوی آن قرینه را نقل نکرده است، و بدون قرینه کلام را نقل کرده است، چون این احتمال وجود دارد باز نمیتوانیم بگوییم که ظاهر برای ما حجت است، پس اشکال این است که در باب روایات امکان دارد که قرینه‌ای از سوی امام وجود داشته است و راوی این را انداخته است، در مقام جواب میفرمایند این حرف شما را قبول نداریم چون بحث ما در باب سنت در جایی است که راوی ثقه باشد و خائن نباشد، و اگر راوی ثقه بوده باشد دیگر این بحث مطرح نمیشود که راوی عمدا یک قرینه‌ای را انداخته باشد، احتمال خطا و نسیان وجود دارد که این احتمالات را عقلا با بنای عقلا رفع میکنند. این هم جواب دوم بود.

۱۰

تطبیق (جواب دوم مرحوم مظفر)

استاد فرمودند که خودتان متن را مطالعه کنید...

لو كان هذا مرادهم ، لكان كلّ من القولين صحيحا ، ولكان مآلهما واحدا ، فلا خلاف.

د. حجّيّة الظهور بالنسبة إلى غير المقصودين بالإفهام

ذهب المحقّق القمّيّ في قوانينه (١) إلى عدم حجّيّة الظهور بالنسبة إلى من لم يقصد إفهامه بالكلام. ومثّل لغير المقصودين بالإفهام بأهل زماننا وأمثالهم الذين لم يشافهوا بالكتاب العزيز ، وبالسنّة ؛ نظرا إلى أنّ الكتاب العزيز ليست خطاباته موجّهة لغير المشافهين ، وليس هو من قبيل تأليفات المصنّفين التي يقصد بها إفهام كلّ قارئ لها.

وأمّا : السنّة فبالنسبة إلى الأخبار الصادرة عن المعصومين في مقام الجواب عن سؤال السائلين لا يقصد منها إلاّ إفهام السائلين ، دون [من] سواهم.

أقول : إنّ هذا القول لا يستقيم ، وقد ناقشه كلّ من جاء بعده من المحقّقين ، (٢) وخلاصة ما ينبغي مناقشته به أن يقال : إنّ هذا كلام مجمل غير واضح ، فما الغرض من نفي حجّيّة الظهور بالنسبة إلى غير المقصود إفهامه؟

١. إن كان الغرض أنّ الكلام لا ظهور ذاتيّا له بالنسبة إلى هذا الشخص فهو أمر يكذّبه الوجدان.

٢. وإن كان الغرض ـ كما قيل (٣) في توجيه كلامه ـ دعوى أنّه ليس للعقلاء بناء على إلغاء احتمال القرينة في الظواهر بالنسبة إلى غير المقصود بالإفهام ، فهي دعوى بلا دليل ، بل المعروف في بناء العقلاء عكس ذلك. قال الشيخ الأنصاريّ في مقام ردّه : «إنّه لا فرق في العمل بالظهور اللفظيّ ، وأصالة عدم الصارف عن الظاهر بين من قصد إفهامه ، ومن لم يقصد». (٤)

٣. وإن كان الغرض ـ كما قيل (٥) في توجيه كلامه أيضا ـ أنّه لمّا كان من الجائز عقلا أن

__________________

(١) قوانين الأصول ١ : ٣٩٨ ، و ٢ : ١٠٣.

(٢) منهم : الشيخ الأنصاريّ في فرائد الأصول ١ : ٦٩ ، والمحقّق الخراسانيّ في كفاية الأصول : ٣٢٤ ، والمحقّق النائينيّ في فوائد الأصول ٣ : ١٣٨ ـ ١٣٩.

(٣) والقائل الشيخ الأنصاريّ في فرائد الأصول ١ : ٦٧ ـ ٦٨.

(٤) فرائد الأصول ١ : ٦٩.

(٥) والقائل المحقّق الأصفهانيّ في نهاية الدراية ٢ : ١٦٦.

يعتمد المتكلّم على قرينة غير معهودة ولا معروفة إلاّ لدى من قصد إفهامه فهو احتمال لا ينفيه العقل ؛ لأنّه لا يقبح من الحكيم ، ولا يلزم نقض غرضه ، إذا نصب قرينة تخفى على غير المقصودين بالإفهام ، ومثل هذه القرينة الخفيّة ـ على تقدير وجودها ـ لا يتوقّع من غير المقصود بالإفهام أن يعثر عليها بعد الفحص ، فهو (١) كلام صحيح في نفسه ، إلاّ أنّه غير مرتبط بما نحن فيه ، أي لا يضرّ بحجّيّة الظهور ببناء العقلاء.

وتوضيح ذلك أنّ الذي يقوّم حجّيّة الظهور هو نفي احتمال القرينة ببناء العقلاء ، لا نفي احتمالها بحكم العقل ، ولا ملازمة بينهما ـ أي إنّه إذا كان احتمال القرينة لا ينفيه العقل فلا يلزم منه عدم نفيه ببناء العقلاء النافع في حجّيّة الظهور ـ ، بل الأمر أكثر من أن يقال : إنّه لا ملازمة بينهما ؛ فإنّ الظهور لا يكون ظهورا إلاّ إذا كان هناك احتمال للقرينة ، غير منفيّ بحكم العقل ، وإلاّ لو كان احتمالها منفيّا بحكم العقل كان الكلام نصّا ، لا ظاهرا.

وعلى نحو العموم نقول : لا يكون الكلام ظاهرا ليس بنصّ قطعيّ في المقصود إلاّ إذا كان مقترنا باحتمال عقليّ ، أو احتمالات عقليّة غير مستحيلة التحقّق ، مثل احتمال خطأ المتكلّم ، أو غفلته ، أو تعمّده للإيهام لحكمة ، أو نصبه لقرينة تخفى على الغير ، أو لا تخفى.

ثمّ لا يكون الظاهر حجّة إلاّ إذا كان البناء العمليّ من العقلاء على إلغاء مثل هذه الاحتمالات ، أي عدم الاعتناء بها في مقام العمل بالظاهر.

وعليه ، فالنفي الادّعائيّ العمليّ للاحتمالات هو المقوّم لحجّيّة الظهور ، لا نفي الاحتمالات عقلا من جهة استحالة تحقّق المحتمل ؛ فإنّه إذا كانت الاحتمالات مستحيلة التحقّق لا تكون محتملات ، ويكون الكلام حينئذ نصّا لا نحتاج في الأخذ به إلى فرض بناء العقلاء على إلغاء الاحتمالات.

وإذا اتّضح ذلك نستطيع أن نعرف أنّ هذا التوجيه المذكور للقول بالتفصيل في حجّيّة الظهور لا وجه له ؛ فإنّه أكثر ما يثبت به أنّ نصب القرينة الخفيّة بالنسبة إلى من لم يقصد إفهامه أمر محتمل غير مستحيل التحقّق ؛ لأنّه لا يقبح من الحكيم أن يصنع مثل ذلك ، فالقرينة محتملة عقلا. ولكن هذا لا يمنع من أن يكون البناء العمليّ من العقلاء على إلغاء

__________________

(١) جواب «إن كان».

مثل هذا الاحتمال ، سواء أمكن أن يعثر على هذه القرينة بعد الفحص ـ لو كانت ـ أم لم يمكن.

٤. ثمّ على تقدير تسليم الفرق في حجّيّة الظهور بين المقصودين بالإفهام ، وبين غيرهم ، فالشأن كلّ الشأن في انطباق ذلك على واقعنا بالنسبة إلى الكتاب العزيز ، والسنّة.

أمّا : الكتاب العزيز فإنّه من المعلوم لنا أنّ التكاليف التي يتضمّنها عامّة لجميع المكلّفين ، ولا اختصاص لها بالمشافهين. وبمقتضى عمومها يجب ألاّ تقترن بقرائن تخفى على غير المشافهين. بل لا شكّ في أنّ المشافهين ليسوا وحدهم المقصودين بالإفهام بخطابات القرآن الكريم.

وأمّا : السنّة فإنّ الأحاديث الحاكية لها على الأكثر تتضمّن تكاليف عامّة لجميع المكلّفين ، أو المقصود بها إفهام الجميع ، حتى غير المشافهين ، وقلّما يقصد بها إفهام خصوص المشافهين في بعض الجوابات على أسئلة خاصّة. وإذا قصد ذلك فإنّ التكليف فيها لا بدّ أن يعمّ غير السائل بقاعدة الاشتراك. ومقتضى الأمانة في النقل ، وعدم الخيانة من الراوي ، المفروض فيه ذلك أن ينبّه على كلّ قرينة دخيلة في الظهور ، ومع عدم بيانها منه يحكم بعدمها.

ه. حجّيّة ظواهر الكتاب

نسب إلى جماعة من الأخباريّين القول بعدم حجّيّة ظواهر الكتاب العزيز (١) ، وأكّدوا : أنّه لا يجوز العمل بها من دون أن يرد بيان وتفسير لها من طريق آل البيت عليهم‌السلام (٢).

أقول : إنّ القائلين بحجّيّة ظواهر الكتاب :

١. لا يقصدون حجّيّة كلّ ما في الكتاب ، وفيه آيات محكمات ، وأخر متشابهات. بل المتشابهات لا يجوز تفسيرها بالرأي. ولكنّ التمييز بين المحكم والمتشابه ليس بالأمر العسير على الباحث المتدبّر ؛ إذا كان هذا ما يمنع من الأخذ بالظواهر التي هي من نوع المحكم.

__________________

(١) نسب إليهم في فرائد الأصول ١ : ٥٦.

(٢) راجع الفوائد المدنيّة : ١٢٨ ، والدرر النجفيّة : ١٧٤.