درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۴۱: مباحث حجت ۲۳

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ای از جلسه‌ی قبل

بحث در حجیت اجماع منقول بود، آیا اجماع منقول حجت است یا خیر؟ خبری واحدی برای ما نقل اجماع نموده است، آیا این اجماع برای ما حجت است یا خیر؟ در این رابطه دو مسئله را تا اینجا فرموده‌اند، مسئله‌ی اول محل نزاع است که آن را مشخص کردند که محل نزاع اجماع منقولی است که به خبر واحد نقل شده باشد و غیر اجماع دخولی باشد، این محل نزاع بود، که دو قید دارد اجماع منقول به خبر واحد و غیر دخولی باشد.

مسئله‌ی دوم وجه اختلاف بود که چرا علما اختلاف کرده‌اند، فرمودند منشا نزاع و اختلاف هم محدودیت یا عدم محدودیت ادله‌ی حجیت خبر واحد است، ما بر اجماع منقول هیچ دلیلی جز ادله‌ی خبر واحد نداریم، بعضی میگویند ادله‌ی حجیت خبر واحد شامل اجماع منقول میشود و حجت است، و بعضی میگویند ادله‌ی حجیت خبر واحد شامل اجماع منقول نمیشود مطلقا و حجت نیست، بعضی‌ها هم تصریح میکنند که در پاره‌ای از موارد ادله‌ی حجیت خبر شامل اجماع منقول است، که اجماع حدسی باشد و در بقیه‌ی موارد شامل نمیشود، این دو مسئله بود که بیان شد.

۴

مطلب سوم مرحوم مظفر

مطلب سومی که در این جلسه میفرمایند که بنظر مرحوم مظفر کدام قول حق است، که آیا اجماع منقول ادله‌ی حجیت خبر شاملش میشود یا نمیشود، مدعای مرحوم مظفر این است که ادله‌ی حجیت خبر واحد شامل اجماع منقول نمیشود، فقط در پایان را میگویند که بجز یک مورد که ادله‌ی حجیت خبر واحد شامل آن خواهد شد، دلیل خودشان را در دو مرحله ذکر میکنند:

۱. ابتدا اصل مطلب را بیان میکنند که ادله‌ی حجیت خبر شامل اجماع منقول نمیشود ۲. بعد آن مورد استثنا شده را بیان میکنند و دلیلشان را بیان میکنند.

اما مرحله‌ی اول دلیل و بیان مرحوم مظفر: ایشان میفرمایند با بررسی حجیت ادله‌ی حجیت خبر واحد به این نتیجه میرسیم که اگر خبر واحدی اجماع را برای ما نقل کرد این خبر واحد حجت نیست، پس میفرمایند بررسی میکنیم ادله‌ی حجیت خبر را، بعد به این نتیجه میرسیم که اگر خبر واحد اجماع منقول را نقض کرد این خبر واحد حجت نیست، بیان مطلب میفرمایند مفاد ادله‌ی حجیت خبر واحد یک کلمه است، نتیجه‌ای که ما از ادله‌ی حجیت خبر واحد گرفتیم این است که ادله‌ی حجیت خبر واحد مفاد و مظنونشان «صدّق العادل» است، ادله‌ی حجیت خبر واحد میگویند «صدّق العادل» یا بنظر مرحوم مظفر «صدّق الثقه» انسان عادل و انسان ثقه را تصدیق کن، خب تصدیق کن یعنی چه؟ یعنی نقل او و مخبر عنه او را قبول کن، بگو آنچه که خبر میدهد راست است و دروغ نمیگوید، بعد از این بیان میفرمایند خبر ثقه، خبری را که انسان ثقه مطرح میکند، سه قسم است: ۱. گاهی خبر میدهد از حکم شرعی، زراره میگوید «قال الصادق علیه السلام یجب صلاة الجمعه» زراره میگوید از امام صادق شنیدم که نماز جمعه واجب است، یعنی امام صادق فرموده است که نماز جمعه واجب است پس نماز جمعه بخوان. ۲. مورد دوم گاهی ثقه خبر میدهد از یک موضوعی که اثر شرعی دارد، ثقه میگوید «زید عادل» زراره میگوید که زید عادل است، تصدیقش کن. ۳. قسم سوم این است که ثقه خبر میدهد از عقیده و اعتقاد و رای خودش، راوی عادل ثقه میگوید رای من حدس من عقیده‌ی من اینگونه است، مثلا آقای ثقه و عادل میگوید من عقیده دارم که علما اجماع کرده‌اند، یا رای من این است که علما اجماع دارند، خب اینجا دقت بفرمایید تصدیق این عادل و ثقه یعنی چه؟ یعنی بگو واقعا این انسان همچین اعتقادی دارد و دروغ نیست، تصدیق کن وجود اعتقاد را در نفس راوی، اما آیا این اعتقاد این آقا وجود خارجی دارد یا نه، آیا در خارج واقعا علما اجماع دارند؟ و بر فرض که باشد این اجماع کاشف از رای معصوم است؟ ادله‌ی خبر واحد بر این دو نکته دلالت نمیکند، ادله‌ی خبر واحد فقط میگوید تصدیقش کن، یعنی بگو این آقای راوی این اعتقاد را دارد، وقتی دلالت نکرد در نتیجه اجماعی که این آقا مطرح میکند برای خودش حجت است، و برای ما حجت نیست، چون ما از ادله‌ی حجیت خبر به اجماع نمیرسیم به کشف رای معصوم نمیرسیم، فقط به اعتقاد راوی میرسیم.

پس ایشان میفرمایند ادله‌ی خبر واحد ثابت میکند وجود اعتقاد را، نه تصدیق یا ثواب بودن یا وجود خارجی اعتقاد را، پس ایشان میفرمایند ادله‌ی حجیت خبر واحد حجیت اجماع منقول را برای ما که شنونده‌ی اجماع هستیم ثابت نمیکند.

۵

تطبیق (مطلب سوم مرحوم مظفر) (۱)

وإذا اتّضح لدينا سرّ الخلاف في المسألة بقي علينا أن نفهم أيّ وجه من الوجوه المتقدّمة هو الأولى بالتصديق (از این سه قول و سه وجه کدام را ما تصدیق کنیم؟)، والأحقّ بالاعتماد؟ (کدام قول بهتر است که به آن تکیه کنیم) فنقول:

أوّلا: إنّ أدلّة خبر الواحد جميعها (تمام ادله‌ی حجیت خبر واحد) ـ من آيات، وروايات، وبناء عقلاء ـ أقصى دلالتها (نهایت دلالت این ادله) أنّها تدلّ على وجوب تصديق الثقة (این ادله دلالت میکند بر اینکه خبر ثقه را تصدیق کن)، وتصويبه في نقله (و اینکه این آقا در نقلش راست میگوید) لغرض التعبّد بما ينقل. (تصدیقش کن بخاطر غرض اینکه انسان متعبد شود به آنچه که این آقای ثقه نقل میکند) ولكنّها لا تدلّ على تصويبه في اعتقاده. (این ادله‌ی خبر واحد دلالت نمیکند بر تصدیق این ثقه و عقیده‌ی خودش، ادله حجیت خبر دلالت میکند بر تصدیق ثقه در نقلش اما تصدیق در اعتقاد را بیان نمیکند)

بيان ذلك أنّ معنى تصديق الثقة هو البناء على واقعيّة نقله (تصدیق ثقه یعنی بنا را بگذار بر واقعیت نقلش)، وواقعيّة النقل تستلزم واقعيّة المنقول (واقعیت نقل مستلزم واقعیت منقول است، یعنی وقتی گفتیم نقل این آقا درست است یعنی منقولش درست است، وقتی ما گفتیم زراره از امام شنیده است یعنی حکم آن منقوله را شنیده است)، بل واقعية النقل عين واقعية المنقول (بین نقل و منقول ملازمه نیست، نقل و منقول با هم یک چیز است، در حقیقت این آقا که میگوید از امام صادق وجوب نماز جمعه را شنیده است یک لفظ است واقعیت نقل و منقول یکی است)، فالقطع بواقعيّة (اگر جایی ما قطع پیدا کردیم به واقعیت نقل، مثلا فرض کنید خبر واحد محفوف به قرینه شما قطع پیدا میکنید که نقلش واقعیت دارد، وقتی قطع پیدا کردید به واقعیت قطع) النقل لا محالة يستلزم القطع بواقعيّة المنقول (شما قطع پیدا میکنید که حکم شرعی هم واقعیت دارد، خبر واحد واحد محفوف به قرینه بود شما یقین پیدا کردید که این حرف زراره درست است که میگوید از امام معصوم شنیدم که نماز جمعه واجب است، وقتی قطع به نقل پیدا کنید یعنی قطع به منقول پیدا کردید)، وكذلك البناء على واقعيّة (همینطور است جایی که قطع پیدا نکنید بلکه بناء را بگذارید بر واقعیت نقل، مثل خبر عادلی که مفید قطع نباشد، بدون قرینه باشد، اینجا بنا میگذارید بر واقعیت نقل) النقل يستلزم البناء على واقعيّة المنقول. (وقتی گفتید که این ثقه راست میگوید یعنی آن منقولش و حکمش شرعی اش درست است)

وعليه، فإذا كان المنقول حكما [شرعيّا] أو ذا أثر شرعيّ (منقول به خبر ثقه گاهی حکم شرعی است و گاهی چیزی است که اثر شرعی دارد) صحّ البناء على الخبر والتعبّد به (صحیح است که انسان متعبد به خبر بشود)، بالنظر إلى هذا المنقول. (نسبت به این منقول، یعنی بگوید این منقول درست است)

أمّا: إذا كان المنقول اعتقاد الناقل (اما اگر آنچه که نقل میشود عقیده و رای ناقل باشد) ـ كما لو أخبر شخص عن اعتقاده بحكم ـ (مثل اینکه کسی خبر بدهد از معتقد بودن به یک حکمی، مثلا زراره بگوید من عقیده دارم که نماز جمعه واجب است، شما این عقیده را تصدیق کن و بگو بله واقعا عقیده دارد، ولی آیا این عقیده‌ی زراره مطابق با واقع است؟ خبر واحد چنین چیزی را اثبات نمیکند) فغاية ما يقتضي البناء على تصديق نقله (نهایت چیزی که اقتضا میکند بنا گذاری بر تصدیق نقلش) هو البناء على واقعيّة اعتقاده (بناء گذاری بر واقعی بودن عقیده‌ی این آقا) الذي هو المنقول (آنچنان عقیده‌ای که همان عقیده منقول است، یعنی آنجا این آقا عقیده‌ی خودش را نقل میکند و ادله‌ی خبر واحد میگوید بله بگو که عقیده‌اش درست است)، والاعتقاد في نفسه ليس حكما [شرعيّا]، ولا ذا أثر شرعيّ. (عقیده‌ی این آقا فی نفسه نه حکم است و نه صاحب اثر شرعی، در جلسه‌ی گذشته گفتیم که مخبر به یا باید حکم شرعی باشد یا صاحب اثر شرعی باشد)

۶

تطبیق (مطلب سوم مرحوم مظفر) (۲)

أمّا: صحّة اعتقاده (میفرمایند اگر زراره گفت عقیده‌ی من این است که علما اجماع دارند، «صدّق العادل» میگوید بگو عقیده زراره درست است یعنی زراره چنین عقیده‌ای دارد و دروغ نمیگوید، {ترجمه‌ی متن} اما اینکه این عقیده‌ی زراره صحیح باشد) ومطابقته للواقع (واقعا هم همینطور باشد) فذلك شيء آخر (یک چیز دیگر است)، أجنبيّ عنه (این قضیه دور است از این دلیل حجیت خبر، دلیل حجیت خبر نمیگوید که حتما در واقع هم این اجماع وجود دارد و این اجماع کاشف است)؛ لأنّ واقعيّة الاعتقاد (واقعیت اعتقاد) لا تستلزم واقعيّة المعتقد به (مستلزم نیست واقعی بودن معتقد به را در خارج، ببینید شما واقعا عقیده دارید که زید عادل است، این اعتقاد در نفس شما وجود دارد اما لازم نیست که آنچه را که شما اعتقاد دارید در خارج هم همانطور باشد، امکان دارد زید در خارج عادل نباشد، پس واقعیت اعتقاد یک چیزی است و واقعیت معتقد به یک چیز دیگری است)، يعني أنّنا قد نصدّق المخبر عن اعتقاده (ما گاهی تصدیق میکنیم راوی را در اعتقاد خودش) في أنّ هذا هو اعتقاده واقعا (در اینکه این مطلب عقیده‌ی این آقاست واقعا)، لكن لا يلزمنا أن نصدّق (لازم نیست ما را به اینکه تصدیق کنیم او را) بأنّ ما اعتقده صحيح وله واقعيّة. (به اینکه آن چیزی که عقیده دارد او صحیح است و واقعیت دارد، این معتقد این آقا در خارج هم همینطور است)

ومن هنا نقول: (اگر این مطلب واضح شد میگوییم) إنّه إذا أخبر شخص (اگر خبر دهد شخصی) بأنه سمع الحكم من المعصوم (برای هر سه مورد مثال میزنند؛ {ترجمه‌ی متن} به اینکه حکمی را از امام معصوم شنیده است) صحّ أن نبني على واقعيّة نقله (صحیح است اینکه بنا بگذاریم بر واقعیت نقلش)؛ تصديقا له (تصدیقش کنیم یعنی بگوییم واقعا از امام شنیده است) بمقتضى أدلّة حجّيّة الخبر (به مقتضای ادله‌ی حجیت خبر که میگوید «صدّق العادل»)؛ لأنّ ذلك يستلزم واقعيّة المنقول (بخاطر اینکه این تصدیق خبر ثقه مستلزم واقعیت منقول است، که این منقول در اینجا حکم شرعی است، میگوید شنیدم از امام ما میگوییم راست است، یعنی از امام حکم را شنیده است)، وهو الحكم؛ إذ لم يمكن التفكيك بين واقعيّة النقل وواقعيّة المنقول. (یعنی ممکن نیست تفکیک بین واقعیت نقل و واقعیت منقول، نقل و منقول همیشه باهم هستند، این نقل میکند سماع حکم را، من از امام همچین حکمی را شنیده است، تصدیقش یعنی واقعا امام گفته است) أمّا إذا أخبر عن اعتقاده (اما اگر او خبر بدهد از عقیده‌ی خودش) بأنّ المعصوم حكم بكذا (فرض کنید یک نفر میگوید من عقیده دارد که نظر معصوم این است، ما تصدیقش میکنیم و میگوییم این آقا واقعا همچین عقیده‌ای دارد، حالا در خارج اگر در خارج هم همینطور است یا خیر، این را با ادله‌ی حجیت خبر نمیتوانیم اثبات کنیم) فلا يصحّ البناء على واقعيّة اعتقاده (صحیح نیست بنا گذاری بر واقعی بودن معتقد این انسان، معتقَد یعنی در خارج هم همینطور است، بگوییم واقعا چنین عقیده‌ای دارد اما در خارج را نمیدانیم همینطور است یا نه) تصديقا له (بخاطر تصدیق نمودن او را) بمقتضى أدلّة حجّية الخبر؛ (چرا صحیح نیست بگوییم معتقَد این آقا صحیح نیست) لأنّ البناء على واقعيّة اعتقاده (بخاطر اینکه بنا گذاشتن بر واقعیت اعتقاد این آقا) تصديقا له (بخاطر تصدیق کردن او را) لا يستلزم البناء على واقعيّة معتقده (مستلزم نیست بنای بر واقعیت این معتقد آقا)، فيجوز التفكيك بينهما. (جایز است تفکیک بین اعتقاد و معتقَد این آقا)

فتحصّل أنّ أدلّة [حجّيّة] خبر الواحد إنّما تدلّ على أنّ الثقة مصدّق (دلالت میکند بر اینکه ثقه تصدیق میشود) ويجب تصويبه في نقله (واجب است تصویب ثقه در نقلش، یعنی بگوییم خبری که میدهد راست است)، ولا تدلّ على تصويبه في رأيه، واعتقاده، وحدسه. (اما ادله‌ی حجیت خبر واحد دلالت نمیکند بر راست بود ثقه در رای و عقیده و حدس خودش) وليس هناك أصل عقلائيّ يقول: إنّ الأصل في الإنسان (اصل عقلایی نداریم که بگوید اصل در انسان)، أو الثقة خاصّة (یا در ثقه به طور خاص) أن يكون مصيبا في رأيه (اینکه راست میگوید در رای خودش)، وحدسه، واعتقاده. (پس تا اینکه نتیجه این شد که ادله‌ی خبر واحد دلالت میکند بر راست بودن نقل نه بر راست بودن عقیده‌ی ناقل، اگر کسی عقیده‌ی خودش را نقل کرد ادله‌ی خبر واحد نمیگوید که عقیده‌ی این آقا مطابق با واقع است، حالا میخواهد عقیده‌اش در اجماع باشد یا هر چیز دیگری، پس ادله‌ی حجیت خبر واحد شامل خبر اجماع منقول نمیشود)

۷

استثنای یک صورت از اجماع منقول

در مرحله دوم یک مورد را مرحوم مظفر استثنا میکنند، برای بیان این مورد یک مقدمه را ناچاریم که عرض کنیم، و آن مقدمه این است که اجماع منقول به سه قسم تقسیم میشود: ۱. ناقل اجماع را نقل میکند و این اجماع در نظر ناقل حجت است ولی در نظر مخاطب حجت نیست، مثلا شیخ طوسی قاعده لطف را حجت میدانند، سید مرتضی حجت نمیدانند، شیخ طوسی نقل اجماع میکند برای سید مرتضی، شیخ طوسی میفرمایند علما اجماع کردند به قاعده‌ی لطف بر فلان حکم، اینجا این اجماع با قاعده‌ی لطف در نظر قائل حجت است، ولی برای شیخ طوسی حجت است، ولی در نظر مخاطب و منقول الیه این اجماع حجت نیست. ۲. اجماع منقول از آن اجماعاتی است که در نظر هر دو حجت است، هم متکلم و هم مخاطب، مثلا شیخ طوسی برای فخر المحققین اجماع لبی طرح میکند که هر دو حجت میدانند. ۳. {صدای استاد قطع میشود...} طوسی نقل میکند برای اینکه اینجا این اجماع در نزد ناقل حجت نیست، سید مرتضی لبی را حجت نمیداند ولی منقول الیه یعنی شیخ طوسی این اجماع را حجت میداند.

بعد از این مقدمه ایشان میفرمایند تا اینجا که گفتیم ادله‌ی حجیت خبر شامل اجماع منقول نمیشود، مرادمان آن موردی است که اجماع فقط در نزد ناقل حجت باشد، ادله‌ی حجیت خبر شامل این قسم نمیشود، اما اگر موردی بود که اجماع در نظر منقول الیه حجت بود، حالا چه میخواهد در نظر ناقل حجت باشد یا نباشد، ایشان میفرمایند همچین اجماعی حجت است و ادله‌ی خبر واحد شاملش میشود، پس بنابراین در حقیقت استثنای ایشان این مورد شد که میفرمایند اگر اجماعی در نظر مخاطب حجت باشد، و کسی آن اجماع را برای مخاطب نقل کند آن اجماع برای مخاطب حجت است، مثلا سید مرتضی میاید اجماع لبی نقل میکند برای شیخ طوسی، این اجماع درست است برای سید مرتضی حجت نیست اما برای شیخ طوسی حجت است.

چرا؟ ایشان یک دلیل دارند که اول به طور اجمالی مطرح میکنند و بعد به طور تفصیلی، ما از خارج دلیل تفصیلی ایشان را توضیح میدهیم، دلیلشان این است که میفرمایند ناقل وقتی که نقل اجماع میکند، مثلا سید مرتضی میگوید «اجمع العلما بقاعدة اللطف» اینجا این کلام ایشان یک کلام مطابقی دارد و یک معنای التزامی، یا بعبارت دیگر این خبر ایشان منحل میشود به دو خبر یک گویا خبر داده‌اند از اتفاق علما، یعنی بالمطابقه این خبر، خبر از اتفاق علما است، یک خبر التزامی هم داریم وقتی این اجماع در نظر من مخاطب حجت است، یک خبر التزامی هم دارد، خبر التزامی این است «انّ الحکم الامام کذا» اینکه حکم امام معصوم هم همین است، نظر امام معصوم هم همین است، پس مدلول و خبر مطابقی اش اتفاق علما است، خبر التزامی اش این است که نظر امام هم همین است، یعنی خبر میدهد از رای امام، و این مدلول التزامی میشود یک خبر مستقل که ادله حجیت خبر آن را دربرمیگیرد.

پس ایشان یک صورتی را مطرح کردند که ادله‌ی خبر واحد آن را شامل میشود.

۸

تطبیق (استثنای یک صورت از اجماع منقول)

ثانيا: بعد أن ثبت أنّ أدلّة حجّيّة الخبر (بعد از اینکه ثابت شد که ادله‌ی حجیت خبر) لا تدلّ على تصويب الناقل في رأيه وحدسه (دلالت نمیکند بر تصویب ناقل در رای و حدس خودش)، فنقول: لو أنّ ما أخبر به الناقل للإجماع (اگر آنچه را که خبر میدهد به او ناقل اجماع) يستلزم في نظر المنقول إليه (مستلزم باشد در نظر منقول الیه، یعنی در نظر مخاطب) الحكم الصادر من المعصوم (حکم صادر از معصوم را، اگر نقل اجماع در نظر مخاطب مستلزم حکم صادر از معصوم باشد)، وإن لم يكن في نظر الناقل مستلزما لذلك (ولو در نظر ناقل مستلزم این نباشد)، فهل هذا أيضا غير مشمول لأدلّة حجّيّة الخبر؟ (آیا این نحو اجماع که در نظر منقول الیه کاشف از نظر معصوم است شامل نمیشود ادله‌ی حجیت خبر این نحو اجماع را)

الحقّ أنّه ينبغي أن يكون مشمولا لها (حق این است که سزاوار است اینکه این ادله‌ی حجیت خبر مشمول این نحو اجماع منقول باشد)؛ لأنّ الأخذ به حينئذ (این دلیل اجمالی ایشان است، میفرمایند بخاطر اینکه اخذ به این اجماع در این هنگام) لا يكون من جهة تصديق الناقل في رأيه (نمیباشد از جهت تصدیق ناقل در نقل خودش، اینجا که شما میگویید این اجماع حجت است تصدیق میکنید رای خودتان را، نه رای ناقل را، امکان دارد که خود ناقل بگوید این اجماع حجت نیست لذا شما رای او را تصدیق نمیکنید که ادله حجیت خبر بگوید چرا رای او را تصدیق کردی، خبر او را تصدیق میکنید و رای خودتان را) وربّما كان الناقل لا يرى الاستلزام (چه بسا ناقل اصلا نمیبیند استلزام را بین اجماع و بین رای امام)، بل لا يكون الأخذ به (بلکه نمیباشد اخذ به این اجماع) إلاّ من جهة تصديقه في نقله (مگر از جهت تصدیق ناقل در رای خودش)؛ لأنّه لمّا كان المنقول (بخاطر اینکه چون میباشد منقول که خبر باشد) ـ وهو الإجماع ـ يستلزم في نظر المنقول إليه (این خبر و اجماعی که دارد نقل میشود چون ملازمه دارد در نزد آن مخاطب حکمی که صادر از معصوم است) الحكم الصادر من المعصوم، فالأخذ به (پس گرفتن این اجماع را) والبناء على صحّة نقله (و بناء بر صحت نقل این اجماع) يستلزم البناء على صدور الحكم (مستلزم بنا بر صدور حکم است)، فيصحّ التعبّد به (پس صحیح است تعبد به این حکم، شما بناء میگذارید که این حکم از معصوم صادر شده است) بلحاظ هذه الجهة (تعبد به این خبر صحیح است به لحاظ همین جهت، یعنی به لحاظ این جهت که شما نقل او را فقط تصدیق میکنید و نه رای او را)، (از اینجا وارد دلیل تفصیلی خود میشوند) بل إنّ الخبر عن فتاوى الفقهاء (بلکه خبر از فتوای فقیه) يكون في نظر المنقول إليه (میباشد در نظر مخاطب) ملزوما للخبر عن رأي المعصوم. (ملزوم خبر از رای معصوم، یعنی در حقیقیت اینجا دوتا خبر است، خبر از فتوای فقها خودش ملزوم است و یک ملزومی دارد، لازمه‌اش خبر از رای معصوم است) وحينئذ يكون هذا الخبر الثاني (در این هنگام میباشد همین خبر دوم که خبر از رای معصوم میباشد) اللازم للخبر الأوّل (که لازمه‌ی خبر اول است، چون خب اول است، چون خبر اول نقل اجماع باشد) هو المشمول لأدلّة حجّيّة الخبر (این خبر دوم مشمول ادله‌ی حجیت خبر میشود)، لا سيّما إذا كان في نظر الناقل أيضا مستلزما. (مخصوصا اگر این اجماع در نظر خود ناقل هم مستلزم رای معصوم باشد، دقت کردید ما از خارج دو قسم کردیم که هر دو قسم را این بحث شامل میشود، جایی را که در نظر منقول الیه فقط کاشف از رای معصوم باشد یا جایی را که در نظر هر دو کاشف از رای معصوم باشد) ولا نحتاج بعدئذ إلى تصحيح شمولها للخبر الأوّل (وقتی شامل خبر دوم شد دیگر لازم نیست ادله‌ی حجیت خبر شامل خبر اول هم بشود، لازم نیست که بگوییم که ادله‌ی حجیت خبر شامل این خبر هم بشود که اتفاق علماهم وجود دارد، لازم نیست شامل این خبر بشود، لازم نیست شامل خبر مطابقی بشود، چرا؟ تا اینکه شما اشکال کنید که اتفاق علما که نه حکم شرعی است و نه صاحب اثر شرعی، و شما در جلسه‌ی گذشته گفتید که خبر واحدی حجت است که حکم شرعی یا اثر شرعی باشد، میگوییم اینجا دوتا خبر واحد است، خبر اول اتفاق علما است، حکم شرعی نیست صاحب اثر شرعی هم نیست، خبر دوم لازمه‌ی خبر اول است ادله‌ی حجیت خبر این لازمه را شامل میشود چون این لازمه حکم شرعی است) الملزوم بلحاظ استلزامه للحكم (آنچنان خبر اولی که ملزوم است به لحاظ ملازمه‌ی آن خبر حکم را) ـ يعني أنّ الخبر عن الإجماع (یعنی خبر از اجماع) يكون دالاّ بالدلالة الالتزاميّة (خبر اجماع چون خبر اول باشد دلالت میکند به دلالت التزامیه) على صدور الحكم من المعصوم (بر صدور حکم از معصوم)، فيكون من ناحية المدلول الالتزاميّ (پس میباشد این خبر از ناحیه‌ی مدلول التزامی) ـ وهو الإخبار عن صدور الحكم ـ (که آن مدلول التزامی اخبار از صدور حکم باشد) حجّة مشمولا لها (میباشد حجت و مشمول ادله‌ی حجیت خبر، ادله‌ی حجیت خبر واحد، خبر دوم را شامل میشود ولو خبر اول را شامل نشود)؛ لأنّ الدلالة الالتزاميّة غير تابعة للدلالة المطابقيّة (میفرمایند شما میگویید دوتا خبر است یکی خبر مطابقی و یکی خبر التزامی، ادله‌ی حجیت خبر شامل خبر التزامی میشود و شامل خبر تطابقی نمیشود، چطور میشود مدلول مطابقی حجت نباشد ولی مدلول التزامی حجت باشد، اشکالی ندارد در ثبوت و وجود مدلول التزامی تابع مدلول مطابقی است، باید مدلول مطابقی باشد تا مدلول التزامی هم بیاید ولی در حجیت امکان دارد مدلول مطابقی حجت نباشد اما مدلول التزامی حجت باشد، ما در باب تعادل و تراجیح خواهیم خواند که اگر دو خبر با هم تعارض بکنند مدلول مطابقی شان حجت نیست اما مدلول التزامی آنها حجت است) من ناحية الحجّيّة (از ناحیه‌ی حجیت، امکان دارد مدلول التزامی حجت باشد ولی مدلول مطابقی حجت نباشد)، وإن كانت تابعة لأدلّة حجيّة الخبر (ولو این دلالت التزامی تابع دلالت التزامی است از حیث وجود)، وإن لم يكن من جهة المدلول المطابقي مشمولا لها ثبوتا؛ إذ لا دلالة التزامية إلاّ مع فرض الدلالة المطابقيّة (مگر با فرض دلالت التزامیه)، ولكن لا تلازم بينهما في الحجّيّة. (و لکن در حجیت هیچ گونه ملازمه‌ای ندارد)

وإذا اتّضح لك ما شرحناه (زمانی که توضیح دادیم برای شما چیزی را که شرح دادیم، خلاصه گیری میکنند بحث را، میفرمایند خلاصه‌ی نظر ما این شد، اگر اجماع منقول کاشف از رای معصوم باشد، در نظر فقط ناقل، حجت نیست، اما اگر کاشف از نظر معصوم باشد نزد منقول الیه، حجت خواهد بود) يتّضح لك أنّ الأولى (واضح میشود برای تو اینکه) التفصيل في الإجماع المنقول (تفصیل است در اجماع منقول) بين ما إذا كان كاشفا (تفصیل داریم بین وقتی که اجماع منقول کاشف از حکم باشد در نظر منقول الیه) عن الحكم في نظر المنقول إليه، لو كان هو المحصّل له (اگر خود این منقول الیه تحصیل میکرد این اجماع را، اجماع اگر در نزد منقول الیه حجت بود)، فيكون حجّة (اجماع منقول حجت است)، وبين ما إذا كان كاشفا عن الحكم (و بین جایی که کاشف باشد از حکم در نظر ناقل فقط) في نظر الناقل فقط دون المنقول إليه، فلا يكون حجّة (حجت نمیباشد)؛ لما تقدّم أنّ أدلّة [حجّيّة] خبر الواحد (بخاطر اینکه گذشت ادله‌ی خبر واحد) لا تدلّ على تصديق الناقل في نظره ورأيه. (دلالت نمیکند بر تصدیق ناقل در نظر و رای خودش)

ولعلّه إلى هذا التفصيل يرمي الشيخ الأعظم قدس‌سره في تفصيله الذي أشرنا إليه سابقا. (شاید مراد شیخ انصاری از آن تفصیلی که فرموده‌اند همین فرض ما باشد)

كاشف وحاك عن الحكم باعتقاد الناقل ، فيكون مشمولا لأدلّة حجّيّة الخبر.

وأمّا : إن ثبت لدينا أنّ المناط في صحّة التعبّد بالخبر أن يكون حاكيا عن الحكم من طريق الحسّ ـ أي يجب أن يكون الناقل قد سمع بنفسه الحكم من المعصوم ـ ولذا لا تشمل أدلّة حجّيّة الخبر فتوى المجتهد ، وإن كان قاطعا بالحكم ، مع أنّ فتواه في الحقيقة حكاية عن الحكم بحسب اجتهاده ، فالإجماع (١) المنقول ـ الذي هو موضع البحث ـ ليس بحجّة مطلقا.

وأمّا : لو ثبت أنّ الإخبار عن حدس اللازم للإخبار عن حسّ يصحّ التعبّد به ؛ لأنّ حكمه حكم الإخبار عن حسّ بلا فرق ، فإنّ التفصيل المتقدّم في القول الثالث (٢) يكون هو الأحقّ.

وإذا اتّضح لدينا سرّ الخلاف في المسألة بقي علينا أن نفهم أيّ وجه من الوجوه المتقدّمة هو الأولى بالتصديق ، والأحقّ بالاعتماد؟ فنقول :

أوّلا : إنّ أدلّة خبر الواحد جميعها ـ من آيات ، وروايات ، وبناء عقلاء ـ أقصى دلالتها أنّها تدلّ على وجوب تصديق الثقة ، وتصويبه في نقله لغرض التعبّد بما ينقل. ولكنّها لا تدلّ على تصويبه في اعتقاده.

بيان ذلك أنّ معنى تصديق الثقة هو البناء على واقعيّة نقله ، وواقعيّة النقل تستلزم واقعيّة المنقول ، بل واقعية النقل عين واقعية المنقول ، فالقطع بواقعيّة النقل لا محالة يستلزم القطع بواقعيّة المنقول ، وكذلك البناء على واقعيّة النقل يستلزم البناء على واقعيّة المنقول.

وعليه ، فإذا كان المنقول حكما [شرعيّا] أو ذا أثر شرعيّ صحّ البناء على الخبر والتعبّد به ، بالنظر إلى هذا المنقول.

أمّا : إذا كان المنقول اعتقاد الناقل ـ كما لو أخبر شخص عن اعتقاده بحكم ـ فغاية ما يقتضي البناء على تصديق نقله هو البناء على واقعيّة اعتقاده الذي هو المنقول ، والاعتقاد في نفسه ليس حكما [شرعيّا] ، ولا ذا أثر شرعيّ.

__________________

(١) جواب «إن ثبت».

(٢) وهو قول الشيخ الأنصاريّ.

أمّا : صحّة اعتقاده ومطابقته للواقع فذلك شيء آخر ، أجنبيّ عنه ؛ لأنّ واقعيّة الاعتقاد لا تستلزم واقعيّة المعتقد به ، يعني أنّنا قد نصدّق المخبر عن اعتقاده في أنّ هذا هو اعتقاده واقعا ، لكن لا يلزمنا أن نصدّق بأنّ ما اعتقده صحيح وله واقعيّة.

ومن هنا نقول : إنّه إذا أخبر شخص بأنه سمع الحكم من المعصوم صحّ أن نبني على واقعيّة نقله ؛ تصديقا له بمقتضى أدلّة حجّيّة الخبر ؛ لأنّ ذلك يستلزم واقعيّة المنقول ، وهو الحكم ؛ إذ لم يمكن التفكيك بين واقعيّة النقل وواقعيّة المنقول. أمّا إذا أخبر عن اعتقاده بأنّ المعصوم حكم بكذا فلا يصحّ البناء على واقعيّة اعتقاده تصديقا له بمقتضى أدلّة حجّية الخبر ؛ لأنّ البناء على واقعيّة اعتقاده تصديقا له لا يستلزم البناء على واقعيّة معتقده ، فيجوز التفكيك بينهما.

فتحصّل أنّ أدلّة [حجّيّة] خبر الواحد إنّما تدلّ على أنّ الثقة مصدّق ويجب تصويبه في نقله ، ولا تدلّ على تصويبه في رأيه ، واعتقاده ، وحدسه. وليس هناك أصل عقلائيّ يقول : إنّ الأصل في الإنسان ، أو الثقة خاصّة أن يكون مصيبا في رأيه ، وحدسه ، واعتقاده.

ثانيا : بعد أن ثبت أنّ أدلّة حجّيّة الخبر لا تدلّ على تصويب الناقل في رأيه وحدسه ، فنقول : لو أنّ ما أخبر به الناقل للإجماع يستلزم في نظر المنقول إليه الحكم الصادر من المعصوم ، وإن لم يكن في نظر الناقل مستلزما لذلك ، فهل هذا أيضا غير مشمول لأدلّة حجّيّة الخبر؟

الحقّ أنّه ينبغي أن يكون مشمولا لها ؛ لأنّ الأخذ به حينئذ لا يكون من جهة تصديق الناقل في رأيه ، وربّما كان الناقل لا يرى الاستلزام ، بل لا يكون الأخذ به إلاّ من جهة تصديقه في نقله ؛ لأنّه لمّا كان المنقول ـ وهو الإجماع ـ يستلزم في نظر المنقول إليه الحكم الصادر من المعصوم ، فالأخذ به والبناء على صحّة نقله يستلزم البناء على صدور الحكم ، فيصحّ التعبّد به بلحاظ هذه الجهة ، بل إنّ الخبر عن فتاوى الفقهاء يكون في نظر المنقول إليه ملزوما للخبر عن رأي المعصوم. وحينئذ يكون هذا الخبر الثاني اللازم للخبر الأوّل هو المشمول لأدلّة حجّيّة الخبر ، لا سيّما إذا كان في نظر الناقل أيضا مستلزما. ولا نحتاج بعدئذ إلى تصحيح شمولها للخبر الأوّل الملزوم بلحاظ استلزامه للحكم ـ يعني

أنّ الخبر عن الإجماع يكون دالاّ بالدلالة الالتزاميّة على صدور الحكم من المعصوم ، فيكون من ناحية المدلول الالتزاميّ ـ وهو الإخبار عن صدور الحكم ـ حجّة مشمولا لها ؛ لأنّ الدلالة الالتزاميّة غير تابعة للدلالة المطابقيّة من ناحية الحجّيّة ، وإن كانت تابعة لأدلّة حجيّة الخبر ، وإن لم يكن من جهة المدلول المطابقي مشمولا لها ثبوتا ؛ إذ لا دلالة التزامية إلاّ مع فرض الدلالة المطابقيّة ، ولكن لا تلازم بينهما في الحجّيّة.

وإذا اتّضح لك ما شرحناه يتّضح لك أنّ الأولى التفصيل في الإجماع المنقول بين ما إذا كان كاشفا عن الحكم في نظر المنقول إليه ، لو كان هو المحصّل له ، فيكون حجّة ، وبين ما إذا كان كاشفا عن الحكم في نظر الناقل فقط دون المنقول إليه ، فلا يكون حجّة ؛ لما تقدّم أنّ أدلّة [حجّيّة] خبر الواحد لا تدلّ على تصديق الناقل في نظره ورأيه.

ولعلّه إلى هذا التفصيل يرمي الشيخ الأعظم قدس‌سره في تفصيله الذي أشرنا إليه سابقا.

تمرينات (٥٦)

١. اذكر أقوال العامّة في معنى الإجماع.

٢. ما معنى الإجماع عند الإماميّة؟

٣. ما الفرق بين الإجماع ، وتطابق آراء العقلاء؟

٤. من أين انبثق للأصوليين القول بالإجماع؟

٥. اذكر أقوال العامّة في الإجماع المعتبر.

٦. ما هو الإجماع المعتبر عند الإماميّة؟

٧. ما هي «طريقة الحسّ» في استكشاف قول المعصوم من الإجماع؟

٨. ما هي «طريقة قاعدة اللطف»؟ ومن اختارها؟

٩. ما هي «طريقة الحدس»؟ ومن ذهب إليه؟

١٠. ما هي «طريقة التقرير»؟

١١. هل يحصل القطع بقول المعصوم من الإجماع المحصّل بإحدى الطرائق المذكورة أم لا؟ اذكر تحقيق المطلب تفصيلا.

١٢. ما هو الإجماع المحصّل؟

١٣. ما هو الإجماع المنقول؟

١٤. اذكر الأقوال في حجّيّة الإجماع المنقول. واذكر الراجح منها مستدلاّ.