الثانی:
ما رواه إبن أبی جمهور الاحصائی فی عوالی اللئالی عن العلامة مرفوعاً إلی زرارة، قال سألت أبا جعفر الباقر علیه السلام فقلتٌ جعلت فداک، یأتی عنکم الخبران و الحدیثان المتعارضان، دو خبر متعارض به ما میرسد، دو حدیث متعارض به ما میرسد، خبران آن دو خبری است که ائمه از ناحیه خودشان بیان کردند نه این که عن أبیه، عن آبائه، عن جده، عن رسول الله، اما حدیثان منظور جایی است که حدّثنی أبی عن آبائه عن رسول الله، نه این که معنای حدیث و خبر این باشد، معنای حدیث و خبر یکی است، این که در اینجا ذکر شده است لابد آقایان تفاوتی از ما مطالبه میکنند و ما هم به ناچار فرقی ذکر میکنیم و إلا تفاوتی ندارند، خبران و حدیثان یکی هستند، فبأیهما آخذ، فقال یا زرارة خذ بما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر، فقلت یا سیدی إنهما معاً مشهوران مأثوران عنکم، هر دو حدیث بین الاصحاب شهرت دارد، هم آن شهرت دارد و هم این شهرت دارد، فقال خذ بما یقول أعدلهما عندک و أوثقهما فی نفسک، فقلتُ إنهما معاً عدلان مرضیان موثقان، از حیث صفات مساوی هستند، فقال: انظر ما وافق منهما العامّة، فاتركه وخذ بما خالف؛ آن که مخالف عامه است را أخذ کن، فإنّ الحقّ فيما خالفهم. قلت: ربما كانا موافقين لهم أو مخالفين، ممکن است هر دو مطابق با عامه باشد، چون عامه هم اختلاف فتاوی دارند، هر دو مخالف با آنها باشد یا هر دو موافق با آنها باشد، فکیف أصنع، قال إذاً فخذ بما فیه الحائطة لدینک، هرکدام که مطابق احتیاط است آن را أخذ کن و اُترک الاخر، قلتُ إنهما معاً موافقان للاحتیاط أو مخالفان له هر دو موافق احتیاط هستند، این میگوید واجب است، خب وجوب مطابق احتیاط است، دیگری میگوید حرام است، خب حرمت مطابق احتیاط است، هر دو مطابق احتیاط هستند یا هر دو مخالف احتیاط هستند، این میگوید مباح است و دیگری میگوید مستحب است، هیچکدام مطابق احتیاط نیست، فکیف أصنع، فقال إذن فتخیر أحدهما فتأخذ به و تدع الاخر، یکی را أخذ کن و دیگری را ترک کن.
الثالث:
ما رواه صدوق بإسناده عن أبی الحسن الرضا علیه السلام فی حدیث طویل، قال فیه فما ورد علیکم من حدیثین مختلفین، فأعرضوهما علی کتاب الله، دو حدیث مختلف که به شما رسید، هر دو را عرضه بدارید به کتاب خدا، فما کان فی کتاب الله موجوداً، حلالا أو حراما حکم هرکدام که در کتاب خدا موجود بود یا حلال یا حرام، فاتبعوا ما وافق الکتاب، آن که با کتاب موافق است را متابعت کن، و ما لم یکن فی الکتاب، اگر حکم هیچکدام در قرآن پیدا نشد، فأعرضوه علی سنن رسول الله، اینها را به سنت نبویه عرضه بدارید، فما کان فی السنة موجوداً، حکم هرکدام که در سنت موجود است، به چه صورت موجود است؟ منهیاً عنه نهی حرام، رسول خدا تحریم فرموده است، أو مأموراً به عن رسول الله أمر الزام، یا این که رسول خدا واجب فرموده است، هر کدام با تحریم رسول مطابق است یا با ایجاب رسول مطابق است، فاتبعوا ما وافق نهی النبی و أمره، آن که مطابق با امر نبی است یا مطابق با نهی نبی است را أخذ کنید. اینها را به سنت عرضه داشتیم و دیدیم رسول خدا نه واجب فرموده است و نه حرام فرموده است، بلکه مثلا مکروه فرموده است این مطلب را، و ما کان فی السنة هر کدام که در سنت وجود داشت، نهی اعافة، دیدیم نهی رسول خدا نهی کرده است اما نهی عافیتی، أو کراهة، یا رسول خدا مکروه فرموده است، اگر دیدید در سنت نهی کراهتی یا نهی عافیتی وجود دارد، ثم کان الخبر خلافه، ولی حدیث میگوید حرام است و مکروه نیست، خبر بر خلاف آن است، در این صورت فذلک رخصة فی ما عافه رسول الله، اینجا مرخص هستید در عملی که رسول خدا معاف فرموده است، أو کرهه، یا این که مکروه فرموده است و لم یحرمّه، حرام نفرموده است، رسول خدا تحریم نکرده است ولی خبرین متعارضین، یکی تحریم میکند و یکی تحریم نمیکند، در اینجا مرخص هستید به حرمت أخذ کنید یا به کراهت أخذ کنید، اینجا شما را مجبور نمیکنیم که به آن حدیثی که بر حرمت دلالت ندارد أخذ کنید چون با نهی رسول خدا مطابق است، نه، بلکه مرخص هستید در اینجا که به هرکدام از دو خبر متعارض خواستید أخذ کنید.
فذلک الذی، در اینجاست که یسع الاخذ بهما جمیعاً، به هرکدام که خواستید أخذ کنید، و بأیهما شئت وسعک الاختیار، هرکدام را که خواستید اختیار به شما وسعت میدهد، من باب التسلیم بأمر الله و الاتّباع اتباع سنة رسول الله و الرد إلی رسول الله صلی الله علیه و آله، أحد الحدیثین میگوید حرام است، حدیث دیگر میگوید مکروه است و رسول خدا هم نهی عنه اعافةً أو کراهةً، اینجا مخیر هستید. و ما لم تجدوه فی شئ من هذه الوجوه فردّوا إلینا علمه، دو خبر با یکدیگر تعارض کردند و حکم هیچکدام نه در قرآن پیدا شد و نه در سنت، امام علیه السلام میفرماید تشخیص حق و باطل را به ما واگذار کنید، فنحن اولی بذلک، ما اولی هستیم که اینجا حق را از ناحق تشخیص بدهیم، و لاتقولوا فیه بآرائکم، مبادا با نظریه خودتان چیزی بگویید، و علیکم بالکف، وظیفه شما این است که خودداری کنید، و التثبت و الوقوف به دنبال تحقیق بروید، طبق هیچکدام فتوا ندهید، و أنتم طالبون باحثون حتی یأتیکم البیان من عندنا، تا مطلب را ما برای شما بیان کنیم.
الرابع:
ما عن رسالة قطب رواندی بسنده الصحیحة عن الصادق علیه السلام إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فأعرضوهما علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فذروه و إن لم تجدوهما فی کتاب الله، حکم هیچکدام در قرآن اگر پیدا نشد، فأعرضوهما علی اخبار العامة، اینها را به روایات اهل سنت عرضه بدارید، فما وافق أخبارهم فذروه و ما خالف أخبارهم فخذوه.
الخامس:
ما بسنده، به سند قطب راوندی أیضا، عن الحسین السرّی قال، قال ابوعبدالله علیه السلام إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فخذوا بما خالف القوم.
السادس:
ما بسنده أیضاً عن الحسن بن الجهم فی حدیث قلتُ له، خدمت امام علیه السلام عرضه داشتم، یعنی العبد الصالح موسی بن جعفر علیه السلام، خدمت ایشان عرض کردم یُروی عن ابی عبدالله الصادق علیه السلام شیءٌ، اصحاب ما حدیثی را از امام صادق نقل میکنند، و یروی عنه أیضاً خلاف ذلک، باز هم اخبار ما حدیثی از امام صادق نقل میکنند که با آن حدیث اول تعارض دارد، دو حدیث متعارض از امام صادق علیه السلام، فبأیهما نأخذ؟ قال بما خالف القوم و ما وافق القوم فاجتنبه.
السابع:
ما بسنده أیضاً عن محمد بن عبدالله قال قلتُ للرضا علیه السلام کیف نصنع بالخبرین المختلفین؟ قال إذا ورد علیکم خبران مختلفان فانظروا ما خالف منهما العامة فخذوه، و انظروا ما یوافق أخبارهم فذروه.
الثامن:
ما عن الاحتجاج، احتجاج طبرسی، بسنده عن سماعة مهران، قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام، یرد علینا حدیثان واحدٌ یأمرنا بالاخذ به و الاخر ینهانا، یکی میگوید این کار را بکنید و دیگری میگوید این کار را نکنید، به کدام عمل کنیم؟ قال لاتعمل بواحد منهما، فعلا توقف کن حتی تلقی صاحبک، تا خدمت امام خودت برسی فتسأل، قلتُ لابد أن نعمل بواحد منهما، فعلا واجب است أحدهما را عمل کنیم، قال خذ بما خالف العامة.
التاسع:
ما عن الکافی بسنده عن المعلّی بن خنیث، قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام إذا جاء حدیث عن أولکم و حدیث عن آخرکم، حدیث از امام صادق میرسد و حدیثی از امام باقر علیهما السلام میرسد، بأیهما نأخذ؟ قال، میفرماید وظیفه شما این است که خذوا به، هر حدیثی که از امام حاضر به شما میرسد موظف هستید آن را أخذ کنید، حتی یبلغکم عن الحی، این کنایه است، یعنی تا از امام بعدی چیزی نیامده است موظف هستید گفتار امام قبلی را أخذ کنید، فإن بلغکم عن الحی، اگر از امام بعدی چیزی بر خلاف آن قبلی رسید، فخذوا بقوله، راوی میگوید قال: ثم قال ابوعبدالله علیه السلام إنّا والله لاندخلکم إلا فی ما یسعکم، همیشه راه را برای شما سهل مقرر کردهایم.
العاشر:
ما عنه بسنده إلی الحسین بن المختار، این حدیث از کافی است که سند آن به حسین بن مختار میرسد، عن بعض اصحابنا عن اباعبدالله الصادق علیه السلام قال، امام علیه السلام از صحابی میپرسد، أرأیتُک لو حدّثتُک بحدیث العام، میخواهم بدانم اگر امسال یک حدیثی به تو گفتم، ثم جئتنی من قابل، سال آینده پیش من آمدی، فحدّثتک بخلافه، خلاف پارسال را امسال گفتم، بأیهما کنتَ تأخذ؟ به کدام أخذ میکنی، قال کنتُ آخذ بالاخیر، آخری را أخذ میکنم، فقال لی رحمک الله تعالی.
الحادی عشر:
ما بسنده الصحیح -ظاهراً-، به سند کافی و علی الظاهر هم سند آن صحیح است، عن أبی عمرو الکنانی عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام یا أبا عمرو أرأیتک، نظر تو چیست، لو حدّثتک بحدیث، حدیثی اگر از آباء و اجدادم برای تو نقل کردم، أو أفتیتک بفتیا، یا فتوا برای تو دادم من قبل نفسی، ثم جئت بعد ذلک تسئلنی عنه، بعداً که پیش من آمدی و آن مسئله را مطرح کردی، فأخبرتُک أو أفتیتک بخلاف ما ذلک، در سؤال بعدی بر خلاف قبلی جواب دادم، جواب بعدی مخالف با جواب قبلی شد، کدام را أخذ میکنی؟ بأیهما کنت تأخذ؟ قلت بأحدثهما، آن که تازهتر است را أخذ میکنم و أدع الاخر، قال قد أصبتَ یا أبا عمرو، أبی الله إلا أن یعبد سراً، خداوند عالم ابا فرموده است غیر راز این که سرّاً به او عبادت شود، معنای أبا الله إلا أن یعبد سراً چیست؟ أما و الله لئن فعلتُم ذلک، در یک شرائطی زندگی میکنیم، امام علیه السلام به آن صحابی فرمود اگر این کار را کنید، إنّه لخیر لی و لکم، در شرائط فعلی صلاح ما همین است، بعد فرمودند أبی الله لنا فی دینه إلا التقیة، فعلا ما در این شرائط جز تقیه چارهای نداریم.
الثانی عشر:
ما عنه بسنده الموثق عن محمد بن مسلم قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام ما بال أقوی من یروون عن فلان عن فلان عن رسول الله، از امام صادق سؤال میکند این جریان چطور است، میبینیم عدهای از روات ما حدیثی را از رسول خدا نقل میکنند، لایتهمون بالکذب، و اینها را متهم به کذب نمیکنند، در حالی که فیجیء منکم خلافه، شما ائمه اطهار علیهم السلام بر خلاف آن را که از رسول خدا نقل میکنند بیان میکنید، علی القاعده آنها باید متهم به کذب شوند ولی متهم نمیشوند، قال علیه السلام الحدیث یُنسخ کما یُنسخ القرآن، ممکن است گفتار ما ناسخ فرمایش رسول خدا باشد، جای تهمت به کذب نیست.
الثالث عشر:
ما بسنده الحسن، سند آن حسن است، عن أبی حیّون، حدیث نقل شده است از أبی حیّون مولی الرضا علیه السلام، غلام امام رضا علیه السلام، حضرت فرمودند إنّ فی اخبارنا محکماً کمحکم القرآن، در میان روایات ما محکماتی است مانند محکمات قرآن، و متشابهاً کمتشابه القرآن، و متشابهاتی است مانند متشابهات قرآن، الان وظیفه شما چیست، وقتی محکمات و متشابهات تعارض کردند چه کنیم؟ تقدیم النص علی الظاهر، تقدیم الاظهر علی الظاهر، فردّوا متشابهها علی محکمها، بایستی متشابه را با محکم تفسیر کنید، و لاتتبعوا متشابهها دون محکمهما فتضلوا، مبادا فی قلوبکم ضیق باشید و محکمات را کنار بگذارید و به متشابهات أخذ کنید و هر طور دل شما خواست تأویل و تفسیر کنید.
الرابع عشر:
ما عن معانی الاخبار بسنده عن داوود بن فرقد قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول أنتم أفقه الناس، شما در صورتی أفقه مردم هستید که إذا عرفتم معانی کلامنا، معانی کلام ما را درست بفهمید (این جوابگوی اخباریها است) أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معانی کلامنا إنّ الکلمة لتنصرف علی وجوه، ممکن است یک کلمه را به چند صورت معنا کرد، فلو شاء انسانٌ لصرف کلامه کیف شاء و لایکذّب، چه بسا میبینید انسان یک حرفی زده است و بعداً هرطور تفسیر کند شنونده قبول خواهد کرد، وقتی امام فرمود ینبغی غسل الجمعة، بعداً بفرماید أردتُ به الاستحباب، پذیرفته است یا نه؟ بفرماید أردتُ به الوجوب، پذیرفته است یا نه؟ إنّ الکلام لینصرف إلی وجوه. إنّ الکلمة لتنصرف علی وجوه فلو شاء انسان لصرف کلامه کیف شاء و لایکذب، تکذیب هم نخواهد شد.
و فی هاتین الروایتین الاخیرتین دلالة علی وجوب الترجیح بحسب قوّة الدلالة، که الجمع مهما أمکن أولی من الطرح، هذ ما وقفنا علیه من الاخبار الدالة علی التراجیح.