درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۱۰۲: ما هو الواجب فی باب المقدمه ۶

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

دلیل چهارم صاحب فصول و رد آن

یک دلیل چهارمی از طرف صاحب فصول یا طرفداران صاحب فصول اقامه شده که مرحوم آخوند این را هم بیان میکنند و رد میکنند.

خلاصه‌ی دلیل این است که مولا میتواند بین مقدمات تفکیک کند مقدمات موصله را واجب کند و مقدمات غیر موصله را حرام بکند، این چیزی است که ما میبینیم که مولا عرفا میتواند این کار را انجام بدهد که بگوید آن مقدماتی که عنوان موصلیت را ندارد، آن مقدماتی که ذی المقدمه بر او ترتب پیدا نمیکند من آن مقدمه را حرام کردم، و اگر عرفا مولا چنین کاری را بتواند انجام بدهد این کشف از این میکند که مقدمات غیر موصله وجوب غیری ندارد، و آنچه که وجوب غیری دارد مقدمات موصله است.

مرحوم آخوند دو جواب از این دلیل بیان میکنند، در جواب اول میفرمایند که بر فرض اینکه مولا بتواند مقدمات غیر موصله را حرام بکند اما آن نتیجه‌ای که شما دنبال آن هستید بر این استدلال مترتب نمیشود برای اینکه شما دنبال این هستید که اثبات کنید مقدمه‌ی غیر موصله ملاک وجوب غیری در او نیست و آنچه که ملاک وجوب غیری در او هست فقط مقدمه‌ی موصله است، در حالی که این استدلال این ادعا را اثبات نمیکند، مقدمه‌ی غیری موصله مانند مقدمه موصله از نظر ملاک وجوب غیری علی السویه است، هر دو دارای ملاک وجوب غیری هستند اما اگر مولا آمد مقدمه‌ی غیر موصله را حرام کرد این تحریم مولا عنوان مانع را دارد یعنی سبب میشود که آن ملاک به فعلیت نرسد، اما این مانع است در مقام فعلیت اما اصل اینکه این مقدمه ملاک وجوب غیری دارد آن را ازبین نمیبرد.

جواب دوم و اشکال دومی که آخوند به این استدلال دارند میفرمایند اصلا ما این صغری را قبول نداریم، یعنی اینکه مولا بتواند مقدمه‌ی غیر موصله را حرام بکند مستلزم یک تالی فاسد است، تالی فاسد آن این است که دیگر ترک واجب و ترک ذی المقدمه هیچ گاه عنوان عصیان و مخالفت را پیدا نکند البته اگر در همین اشکال دوم خوب بخواهیم فرمایش آخوند را بیان بکنیم، مرحوم آخوند میفرمایند که اگر مولا مقدمه‌ی غیر موصله را حرام بکند یا لازم میاید که ترک واجب عصیان یا مخالفت نباشد یا تحصیل حاصل لازم میاید، یکی از این دو اشکال را دارد، یکی از این دو تالی فاسد بر آن مترتب است، حالا چرا؟ میفرمایند که شما وقتی میگویید مقدمه‌ی غیر موصله حرام است، نتیجه‌ی این حرف این است که وجوب غیری مقدمه در جایی میاید که مقدمه باید جایز باشد، آنجایی که مقدمه حرام است به قول شما آنجا وجوب غیری نمیاید، وجوب غیری در جایی میاید که مقدمه جایز باشد، پس آنجایی که مقدمه حرام است این مقدمه‌ی حرام جایز نیست، اگر جایز نشد اگر ما ذی المقدمه را ترک کردیم ترک ذی المقدمه دیگر عنوان عصیان را ندارد چون مقدمه‌اش جایز نبوده است، و این از یک جهت، از یک جهت دیگر ما وقتی میگوییم مقدمه‌ی غیر موصله حرام است و نتیجه این میشود مقدمه‌ای وجوب غیری دارد که جایز الاتیان باشد، شما چه مقدمه‌ای را جایز الاتیان میدانید؟ شما میگویید مقدمه‌ای که موصل به ذی المقدمه باشد جایز الاتیان است، پس تا مادامی که ذی المقدمه محقق نشود ما نمیتوانیم بفهمیم که این مقدمه جایز الاتیان است، وقتی ذی المقدمه روی قول شما بدنبال مقدمه تحقق پیدا کرد آن وقت کشف از این میکنیم که این مقدمه جایز است، آنوقت مرحوم آخوند میفرمایند اینجا اگر بخواهیم بگوییم این مقدمه وجوب غیری دارد این تحصیل حاصل است، اینجا دیگر وجوب غیری مقدمه اثری ندارد، چون میگوییم مقدمه آمده ذی المقدمه هم آمده، تا ذی المقدمه هم نیاید ما نمیتوانیم بفهمیم که این مقدمه جایز الاتیان است، پس روی این بیان وجوب غیری مقدمه لغو میشود چون موجب تحصیل حاصل میشود، این هم اشکال دیگری که مرحوم آخوند به این دلیل دارند.

۴

تطبیق «دلیل چهارم صاحب فصول و رد آن»

ثمّ إنّه لا شهادة على الاعتبار في صحّة منع المولى عن مقدّماته بأنحائها (شهادتی نیست بر اعتبار موصلیت که صاحب فصول گفته است، شهادتی نیست در اینکه صحیح است مولا منع کند از مقدمات واجب به اقسامها) إلّا فيما إذا رتّب عليه الواجب (بگوید من همه‌ی مقدمات را حرام میکنم مگر آن مقدمه‌ای که ذی المقدمه بر او مترتب بشود، یعنی مقدمه‌ی موصله واجب است بقیه‌ی مقدمات را من حرام میکنم) ـ لو سلّم ـ (لو سلم صحت منع مولا، مرحوم آخوند در جواب اول میگویند در صورتی که ما بپذیریم مولا میتواند چنین منعی را داشته باشد) أصلا (این «اصلا» قید آن «لا شهادة» است، یعنی «لا شهادة اصلا»، اگر عبارت این بود تا «رتب علیه الواجب» از اول میفرمود «ثم انه لا شهادة اصلا علی الاعتبار» تا «رتب علیه الواجب» «لانه لو سلم و ان لم یکن الواجب» الی آخر)، ضرورة (این جواب اولی است که آخوند میدهد که در جواب اول اصل منع مولا را میپذیرد، که مولا میتواند مقدمه‌ی غیر موصله را حرام بکند) أنّه وإن لم يكن الواجب منها حينئذ غير الموصلة (ولو اینکه واجب از این مقدمات حالا که مولا حرام کرده غیری از مقدمه‌ی موصله بقیه واجب نیست) إلّا أنّه ليس لأجل اختصاص الوجوب بها في باب المقدّمة (اما این ادعای شما صاحب فصول را اثبات نمیکند، این از باب این نیست که در باب مقدمه ملاک وجوب فقط در مقدمه‌ی موصله وجود دارد)، بل لأجل المنع عن غيرها (از باب اینکه غیر موصله منع دارد، آن منع که همان تحریم باشد) المانع عن الاتّصاف بالوجوب هاهنا (مانع است از اتصاف به وجوب در اینجا، یعنی در مقدمه‌ی غیر موصله ما میگوییم بالفعل متصف به وجوب نیست چون مانع وجود دارد)، كما لا يخفى.

مع (میایند سراغ جواب دوم که در حقیقت تخریب همان «لو سلم» است) أنّ في صحّة المنع عنه كذلك نظر (در صحت منع از این مقدمه غیر موصله نظر و اشکال است، وجه نظر چیست؟). وجهه (دلیل اینکه مولا نمیتواند مقدمه‌ی غیری موصله را منع نماید) أنّه يلزم أن لا يكون ترك الواجب حينئذ مخالفة وعصيانا (لازمه‌اش این است که ترک ذی المقدمه، این واجب میخورد به ذی المقدمه، ذی المقدمه را اگر ترک کردیم دیگر عصیان نباشد، چرا؟ چون قدرت شرعی بر ذی المقدمه نداریم)، لعدم التمكّن شرعا منه («منه» یعنی از واجب که همان ذی المقدمه است، چرا قدرت شرعی نداریم؟)، لاختصاص جواز مقدّمته بصورة الإتيان به. (چون جواز مقدمه‌ی واجب روی قول صاحب فصول مختص است به بصورت اتیان به آن واجب، باید آن واجب آورده شود، ذی المقدمه آورده شود تا ما بگوییم این مقدمه‌اش عنوان جواز را دارد، پس اگر ذی المقدمه نیامد مقدمه میشود حرام، چون شما میگویید غیر موصله حرام است، اگر مقدمه حرام شد، دیگر «الممنوع شرعا کالممنوع عقلا»، یا «المانع الشرعی کالمانع العقلی» وقتی شرعا منع وجود دارد در اینجا این مقدمه نمیتواند مارا به ذی المقدمه برساند پس ترک ذی المقدمه دیگر عنوان عصیان را ندارد، چون قدرت شرعی بر ذی المقدمه ندارد) وبالجملة (با این «بالجمله» محذور را به یک نوع دیگر بیان میکنند، و شاید اصلا یک عدولی باشد از این اشکالی که الان ذکر کردند، اشکال مهم همین بعد از بالجمله است): يلزم أن يكون الإيجاب مختصّا بصورة الإتيان (ایجاب باید مختص به صورت اتیان باشد)، لاختصاص جواز المقدّمة بها (چون جواز مقدمه اختصاص دارد به صورت اتیان ذی المقدمه، روی این دلیل رابع جواز مقدمه در صورتی برای ما روشن میشود که ذی المقدمه را ما اتیان کرده باشیم)، وهو محال (اینکه جواز مقدمه مختص به اتیان ذی المقدمه باشد محال است، چرا؟ برای اینکه میشود تحصیل حاصل، اگر مولا بگوید که هر مقدمه‌ای که بعدش ذی المقدمه آمد آن مقدمه وجوب غیری پیدا بکند، خب آن مقدمه وجوب غیری بر چی پیدا بکند، چه دردی دوا میکند این وجوب غیری؟ وجوب غیری بر این است که ایجاد انگیزه بکنیم که مکلف برود این عمل را انجام بدهد، شما میگویید تا ذی المقدمه نیاید ما نمیتوانیم بفهمیم این مقدمه واجب است، خب وقتی ذی المقدمه آمد وجوب غیری آنجا دیگر میشود تحصیل حاصل، طلب تحصیل حاصل)، فإنّه يكون (یکون این طلب وجوب غیری مقدمه) من طلب الحاصل (طلب چیزی است که حاصل است) المحال (و طلب حاصل محال)، فتدبّر جيّدا 

۵

توضیح حاشیه‌ای که مرحوم آخوند بر این مطلب آورده‌اند

(مرحوم آخوند خودشان در حاشیه‌ی کتاب توضیح دادند این محال بودن را، خوب دقت کنید، در حاشیه فرمودند «حیث کان الایجاب فعلا متوقفا علی جواز مقدمه شرعا» این درست «و جوازها کذلک» جواز مقدمه شرعا متوقف است «علی ایصالها» بر اینکه این مقدمه موصله باشد، «المتوقّف على الإتيان بذي المقدّمة بداهة» مقدمه اگر بخواهد موصله باشد ما باید ذی المقدمه را انجام دهیم، متوقف است ایصال هم بر اتیان به ذی المقدمه، «فلا محیص الا ان کون ایجابه علی تقدیر الاتیان به» محیصی نیست الا اینکه ایجاب مقدمه بر فرضی باشد که مقدمه را بیاوریم «وهو من طلب الحاصل الباطل» و این میشود طلب حاصل و طلب حاصل محال است.) (لسان عبارت متن آخوند به این منتهی میشود که دیگر این وجود غیری مقدمه لغو میشود، لسان عبارت متن میاید روی این متمرکز میشود که وجوب غیری دیگر لغو است، چرا؟ چون میگوییم تا مادامی که ذی المقدمه نیاید ما نمیتوانیم بگوییم مقدمه واجب است، وقتی هم که ذی المقدمه آمد دیگر وجوب مقدمه لغو است، اما عبارتی که در حاشیه دارد یک مقداری به ذهن میزند که این «لا محیص الا ان کون ایجابه» به ایجاب ذی المقدمه برگردد، یعنی ایجاب ذی المقدمه علی تقدیر اتیان به ذی المقدمه، خب این حرف درستی نیست، بالاخره باید بگوییم یک سهو قلمی شده، «ایجابها» باید باشد، یعنی ایجاب مقدمه باشد، «للمقدمه» که قطعا غلط است، برای اینکه ما داریم این را اثبات میکنیم میگوییم جواز اتیان مقدمه در صورتی است که ذی المقدمه آورده شود وقتی ذی المقدمه آورده شد آن وقت ما میاییم میگوییم که این مقدمه وجوب غیری دارد، مگر این که مرحوم آخوند بخواهند اینطور بگویند، بگویند روی بیان شما که مقدمه موصله است روی بیان شما بعد از آنکه ذی المقدمه را آورد آن موقع صاحب فصول یا مقدمه‌ی موصله بخواهد بگوید ذی المقدمه واجب میشود، هیچکس این حرف را نمیزند ایجاب ذی المقدمه به هیچ وجهی توقف بر آوردن ذی المقدمه ندارد، طبق این بیانی که ما توضیح دادیم ایجاب غیری مقدمه متوقف است بر اینکه ذی المقدمه آورده شود، آنوقت میگوییم اگر ذی المقدمه آورده شد آنوقت این ایجاب لغو میشود.

{استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...}

۶

بیان ثمره بحث مقدمه‌ی موصله

خب آخرین مطلبی که در مقدمه‌ی موصله بیان میکنند این است که آیا بین صاحب فصول و مشهور که این نزاع مطرح است، آیا ثمره‌ای هم برای نزاع مترتب است یا خیر؟

آمدند یک ثمره‌ای را ذکر کرده‌اند برای بیان این ثمره باید چهار مطلب مد نظر باشد تا اینکه این ثمره روشن باشد، در مسئله‌ی تزاحم در آنجایی که کسی وارد مسجد میشود امر به صلاة متوجه به او است بعنوان یک واجب مهم، و مسجد نجس است امر به ازاله‌ی نجاست متوجه به او است بعنوان یک واجب اهم، چرا؟ چون صلاة وقتش موسع است، اما ازاله‌ی نجاست وجوب فوری دارد، لذا ازاله‌ی نجاست میشود اهم و صلاة میشود واجب مهم، اینجا گفته‌اند که بنابر قول مشهور اگر این شخص آمد ازاله‌ی نجاست را ترک کرد و رفت ایستاد نماز خواند این نماز باطل است، این نماز فاسد است، اما بنابر قول صاحب فصول این نماز فاسد نیست، این نماز روی قول صاحب فصول نماز صحیحی است، چرا؟ برای اینکه این چرا روشن بشود ما باید چهار مطلب را در اینجا ذکر بکنیم:

اولین مطلب در بحث ضد آنجا عده‌ای قائلند به اینکه ضدان که امران وجودیان هستند، گفته‌اند که ترک احد ضدین مقدمه است برای ضد دیگر، نماز و ازاله‌ی نجاست ضدان وجودیان اند، ترک نماز مقدمه است برای ازاله‌ی نجاست، این اگر بخواهد نجاست را از مسجد برطرف کند باید نماز را ترک کند. این اولین مطلب بود، که ترک احد الضدین مقدمه برای ضد دیگر است.

دومین مطلب میاییم میگوییم مقدمه‌ی واجب واجب است، پس ترک نماز که مقدمه‌ی ازاله‌ی نجاست است، ترک نماز میشود واجب، ترک نماز میشود واجب، وقتی میگوییم ترک نماز واجب است.

در مطلب سوم از این قانون استفاده میکنیم که امر به شیء مقتضی نهی از ضد است، الان امر شده به ترک نماز امر به ترک نماز مقتضی نهی از خود نماز است، چون نماز میشود ضد، امر به ترک نماز مقتضی نهی از خود نماز است.

در مطلب چهارم هم میگوییم نهی در عبادات موجب فساد است، پس این صلاة که الان منهی عنه قرار گرفت این صلاة میشود فاسد. پس ما باید این چهار مطلب را درست کنیم.

روی قول مشهور، مشهور میگویند ترک نماز مطلقا مقدمیت دارد شما چه بعد از ترک نماز ازاله‌ی نجاست بکنید چه بعد از نماز ازاله‌ی نجاست نکنید، در هر دو صورت ترک نماز مقدمه است، مقدمه‌ی واجب واجب است، ترک نماز واجب است، خود نماز میشود حرام، اما روی قول صاحب فصول هر ترک نمازی مقدمه نیست، ترک نمازی که شما را به ذی المقدمه برساند شما را به ذی المقدمه برساند، شما را به ازاله‌ی نجاست برساند این ترک نماز میشود واجب این ترک نماز میشود مقدمه، در نتیجه اگر ترک نمازی داشته باشیم مقدمه‌ی ازاله نباشد، یعنی شما نماز را ترک کنید ازاله‌ی نجاست هم نکنید، یعنی ترک نماز در فرضی که موصل نباشد، اگر موصل نباشد این ترک نماز واجب نیست، اگر ترک نماز واجب نشد خود نماز حرام نمیشود، اگر نماز را آمدید خواندید روی قول صاحب فصول این نماز صحیح میشود.

پس ثمره‌ای را که آمدند بیان کردند این است که بنابر نظریه‌ی مشهور این نماز فاسد و باطل اما بر نظریه‌ی صاحب فصول این نماز صحیح است.

۷

تطبیق «بیان ثمره بحث مقدمه‌ی موصله»

بقي شيء:

وهو: أنّ ثمرة القول بالمقدّمة الموصلة (ثمره‌ی قول به مقدمه‌ی موصله) هي تصحيح العبادة (عبادت یعنی همان صلاة) الّتي يتوقّف على تركها فعل الواجب (عبادتی که متوقف است بر ترکش فعل واجبی، فعل واجب چیست؟ ازاله‌ی نجاست، بر ترک نماز ازاله‌ی نجاست متوقف است)، بناء (بنابر این قانون همان مطلب اولی که ما گفتیم، بگوییم ترک احد الضدین مقدمه است برای ضد دیگر) على كون ترك الضدّ ممّا يتوقّف عليه فعل ضدّه (ترک ضد از چیزهایی است که فعل ضد بر او متوقف است، هر ضدی یکی از مقدماتش ترک ضد آن ضد است)، فإنّ تركها ـ على هذا القول ـ (ترک این عبادت، ترک این صلاة بنابر این قول یعنی بنابر قول صاحب فصول که فقط مقدمه‌ی موصله را واجب میداند، این ترک) لا يكون مطلقا واجبا (به صورت مطلق واجب نیست، اما روی قول مشهور ترک نماز مطلقا واجب است، صاحب فصول میگوید ترک نمازی که موصل باشد واجب است، ترک نمازی که شما را به ازاله نرساند واجب نیست، اما مشهور میگویند نه! ترک نماز چه موصل چه غیر موصل واجب است، اگر مطلقا واجب بود چه نتیجه‌ای داشت؟) ليكون فعلها محرّما (فعل اش میشد حرام، فعل نماز حرام میشد، اگر فعل اش میشد حرام نهی در عبادت باید بگوییم مقتضی فساد است) فتكون فاسدة، بل (بل این ترک واج باست) فيما يترتّب عليه الضدّ الواجب (در آنجایی که مترتب شود بر آن ترک ضدی که واجب است، یعنی همان ازاله)، ومع الإتيان بها (حالا فرض ما این است که الان یک کسی داخل مسجد ازاله‌ی نجاست نکرد آمد نماز خواند) لا يكاد يكون هناك ترتّب (خب اینجا ترتبی یعنی آن ازاله محقق نشده، وقتی ازاله محقق نشد)، فلا يكون تركها مع ذلك واجبا (ترک عبادت مع عدم ترتب ازاله، ترک این عبادت همراه با عدم ترتب ازاله واجب نیست وقتی واجب نشد)، فلا يكون فعلها منهيّا عنه (فعلش عنوان منهی عنه را ندارد)، فلا تكون فاسدة. (این عنوان فاسد را ندارد) این ثمره‌ای است که برای مقدمه‌ی موصله ذکر کرده‌اند، شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف بر این ثمره اشکال کرده، مرحوم آخوند اشکال شیخ را جواب میدهند و بالاخره مرحوم آخوند این ثمره را میپذیرند، که خودتان اشکال و جواب را ملاحظه بفرمایید، تا انشالله سال آینده.

۸

توصیه‌های استاد برای طلاب در آخر سال

لوقوعه (١) على نحو تكون الملازمة بين وجوبه بذاك النحو ووجوبها (٢) ، وهو كما ترى ، ضرورة أنّ الغاية لا تكاد تكون قيدا لذي الغاية بحيث كان تخلّفها موجبا لعدم وقوع ذي الغاية على ما هو عليه من المطلوبيّة الغيريّة ، وإلّا يلزم أن تكون مطلوبة بطلبه كسائر قيوده ، فلا يكون وقوعه على هذه الصفة منوطا بحصولها كما أفاده.

ولعلّ منشأ توهّمه خلطه بين الجهة التقييديّة والتعليليّة (٣).

هذا مع ما عرفت من عدم تخلّف هاهنا ، وأنّ الغاية إنّما هو حصول ما لولاه لما تمكّن من التوصّل إلى المطلوب النفسيّ ، فافهم واغتنم.

ثمّ إنّه لا شهادة على الاعتبار (٤) في صحّة منع المولى عن مقدّماته بأنحائها إلّا فيما إذا رتّب عليه الواجب ـ لو سلّم ـ أصلا ، ضرورة أنّه وإن لم يكن الواجب منها حينئذ غير الموصلة إلّا أنّه ليس لأجل اختصاص الوجوب بها في باب

__________________

(١) كان الأولى أن يقول : «وإلّا يلزم أن يكون وجودها من قيودها ومقدّمة لوقوعه كذلك».

ومعناه : وإن لم يقع ما اريد لأجل غاية على صفة المطلوبيّة يلزم أن يكون وجود الغاية من قيود مطلوبيّة ما اريد لأجل الغاية ، ويلزم أيضا أن يكون وجود الغاية مقدّمة لوقوع ذي الغاية على صفة المطلوبيّة.

(٢) أي : على نحو تكون الملازمة بين وجوب ما اريد لأجل غاية بنحو المطلوبيّة الغيريّة ووجوب الغاية.

(٣) توضيحه : أنّ ترتّب الواجب على المقدّمة جهة تعليليّة لوجوب المقدّمة ، فيكون الترتّب علّة لوجوب المقدّمة ، بحيث لولاه لما أوجب المولى المقدّمة. وليس جهة تقييديّة كي يكون قيدا لوجوب المقدّمة بحيث لو انتفى الترتّب ينتفي الوجوب ـ كما زعمه صاحب الفصول ـ.

(٤) أي : على اعتبار ترتّب ذي المقدّمة على المقدّمة في وجوب المقدّمة.

وهذا إشارة إلى استدلال آخر على وجوب خصوص المقدّمة الموصلة. وحاصله : أنّه يجوز للمولى أن يمنع عن المقدّمات غير الموصلة ، ولا يستنكره العقل. مع أنّه يستحيل العقل أن ينهى عن مطلق المقدّمة أو خصوص الموصلة. وهذه التفرقة دليل على عدم وجوب مطلق المقدّمة ووجوب خصوص الموصلة.

وقال السيّد المحقّق الخوئيّ ـ على ما في المحاضرات ٢ : ٤٢٠ ـ : «وهذا الاستدلال منسوب إلى السيّد الطباطبائيّ صاحب العروة».

المقدّمة ، بل لأجل المنع عن غيرها المانع عن الاتّصاف بالوجوب هاهنا ، كما لا يخفى.

مع أنّ في صحّة المنع عنه كذلك نظر (١). وجهه أنّه يلزم أن لا يكون ترك الواجب حينئذ مخالفة وعصيانا ، لعدم التمكّن شرعا منه ، لاختصاص جواز مقدّمته بصورة الإتيان به. وبالجملة : يلزم أن يكون الإيجاب مختصّا بصورة الإتيان ، لاختصاص جواز المقدّمة بها ، وهو محال ، فإنّه يكون من طلب الحاصل المحال (٢) ، فتدبّر جيّدا (٣).

بقي شيء :

وهو : أنّ ثمرة القول بالمقدّمة الموصلة هي تصحيح العبادة الّتي يتوقّف على تركها فعل الواجب ، بناء على كون ترك الضدّ ممّا يتوقّف عليه فعل ضدّه ، فإنّ تركها ـ على هذا القول ـ لا يكون مطلقا واجبا ليكون فعلها محرّما فتكون فاسدة ، بل فيما يترتّب عليه الضدّ الواجب ، ومع الإتيان بها لا يكاد يكون هناك ترتّب ، فلا يكون تركها مع ذلك واجبا ، فلا يكون فعلها منهيّا عنه ، فلا تكون فاسدة (٤).

__________________

(١) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «نظرا».

(٢) حيث كان الإيجاب فعلا متوقّفا على جواز المقدّمة شرعا ، وجوازها كذلك كان متوقّفا على إيصالها المتوقّف على الإتيان بذي المقدّمة بداهة ، فلا محيص إلّا عن كون إيجابه على تقدير الإتيان به ، وهو من طلب الحاصل الباطل. منه رحمه‌الله.

(٣) قال المحقّق الاصفهانيّ : «إنّ الصحيح في الإشكال هو محذور طلب الحاصل. وأمّا لزوم عدم كون ترك الواجب مخالفة وعصيانا فمخدوش بأنّه مع عدم الوجوب قبل الوجود لا وجوب حتّى يكون الترك ترك الواجب ، ليلزم عدم كونه مخالفة وعصيانا ، لينافي طبيعة ترك الواجب». نهاية الدراية ١ : ٤٠٣.

(٤) توضيحه : أنّ ترك الصلاة ـ مثلا ـ إذا كان مقدّمة لواجب أهمّ ـ كإزالة النجاسة ـ كان ذلك الترك واجبا. وإذا صار الترك واجبا كان فعلها منهيّا عنه ـ بناء على أنّ الأمر بالشيء يقتضي النهي عن ضدّه العامّ ـ ، وإذا كان منهيّا عنه فهو فاسد ، لأنّ النهي عن العبادة يوجب فسادها. هذا بناء على القول بوجوب مطلق المقدّمة.

وأمّا بناء على القول بوجوب خصوص الموصلة فيصحّ فعل الصلاة في المثال السابق. وذلك لأنّ الترك الواجب ـ على هذا القول ـ انّما هو الترك الموصل ، لا مطلق الترك. ـ