درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۸۶: تقسیمات واجب ۳

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

جواب آخوند به ادعای دوم شیخ انصاری بنابر مبنای اول در تبعیت احکام در مصالح و مفاسد

عرض کردیم که مرحوم آخوند قدس سره الشریف با نظریه‌ی استادشان مرحوم شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف مخالفت میکنند، و هر دو اداعای شیخ را مورد مناقشه قرار میدهند.

ادعای دوم شیخ یک ادعا و دعوای ایجابی است، مرحوم شیخ فرمودند که در این قضایای شرطیه‌ای که به حسب ظاهر و بر حسب قواعد عربیت شرط به هیئت بر میگردد ما ادعا میکنیم که شرط لبّا و واقعا به ماده برمیگردد، و بر این ادعا یک دلیل وجدانی ارائه کردند، که وجدانا وقتی که یک کسی وجه به یک چیزی پیدا میکند یا یک شیء را به صورت مطلق طلب میکند یا آن شیء را علی تقدیر خاص طلب میکند، این اطلاق و تقدیر مربوط به مراد است، والا در همه‌ی این موارد اراده و طلب هیچ گونه قیدی در او وجود ندارد، این مراد و مطلوب است، که یا بنحو مطلق مطلوب است یا بنحو مقید و علی تقدیر خاص، آنوقت آن علی تقدیر خاص یا از قیود اختیاری است، یا از قیود غیر اختیاریه، از قیود اختیاری هم یا تحصیلش واجب است و یا تحصیلش واجب نیست، تمام این‌ها را ما وجدانا میبینیم که مربوط به ماده است مربوط به مراد است، مربوط به مطلوب است، اما در تمام اینها آن اراده و آن طلب مولا هیچ قیدی درش وجود ندارد، این خلاصه‌ی دلیل شیخ بر ادعای دوم خودشان است.

مرحوم آخوند در جواب میفرمایند که ما باید روی دو مبنا جواب شما را بدهیم در باب تبعیت احکام للمصالح و المفاسد دو مبنا وجود دارد، مبنای اول که مبنای غیر مشهور است، میگویند که احکام تابع مصالحی در خودشان است، فرقی هم نمیکند احکام وجوبیه باشد احکام تحریمیه باشد، اینجا ادعا این است که هر حکمی در خود آن حکمی که شارع انشاء فرموده مصلحت وجود دارد، نه در متعلق نه در آن فعلی که حکم بر او وارد شده، در باب نماز خود ایجاب شارع درش مصلحت وجود دارد، در باب حرمت خمر خود تحریم از ناحیه‌ی شارع درش مصلحت وجود دارد، این یک مبناست که بر طبق این مبنا اولا صحبت از متعلق در کار نیست و ثانیا صحبت از مفسده هم در کار نیست، ما میگوییم احکام شرعیه تابع یک مصالحی در خود این احکام است، در خود این حکمی که مولا کرده مصلحت وجود دارد، آن وقت مرحوم آخوند میفرمایند روی این مبنا جواب مرحوم شیخ خیلی روشن است برای اینکه اگر ما دایره‌ی مصلحت را در مورد خود حکم قرار دادیم خب میگوییم گاهی اوقات مولا ملاحظه میکند که طلب بکند اما این طلبش را مطلق قرار بدهد، مولا ملاحظه میکند که در طلب مطلق مصلحت وجود دارد میاید حکم را به صورت مطلق انشاء میکند، گاهی مولا ملاحظه میکند در طلب به صورت معلق و مقید مصلحت وجود دارد، خب اگر مولا ملاحظه کرد و دید این طلبی را که میخواهد الان از مکلف بکند در مطلقش مصلحت نیست، به صورت مقید درش مصلحت وجود دارد، خب اینجا لابد و ان یکون این طلب را به صورت مقید قرار بدهد، پس روی این مبنا این حرف شیخ خیلی واضح البطلان است، وقتی ما دایره‌ی مصلحت را گفتیم ارتباطی به متعلق ندارد، در خود حکم است، در خود طلب است، خب این طلب گاهی مصلحت اقتضا میکند به صورت مطلق باشد، و گاهی مصلحت اقتضا میکند که به صورت مقید باشد، روی این مبنا تعلیل و اینکه ما حکم را مقید بکنیم هیچ اشکالی ندارد.

۴

جواب آخوند به ادعای دوم شیخ انصاری بنابر مبنای دوم در تبعیت احکام در مصالح و مفاسد

اما مبنای دوم که مشهور اصولیین این مبنا را قائلند و آن این است که احکام تابع للمصالح و المفاسد اما نه فی انفسها بلکه در متعلقات آن احکام، در مامور به مصلحت وجود دارد و در منهی عنه مفسده وجود دارد، که در این مبنا اولا ما محل و ظرف برای مصلحت و مفسده را حکم قرار نمیدهیم متعلق قرار میدهیم، میگوییم در خود صلاة مصلحت وجود دارد، در مبنای قبلی میگفتیم در ایجاب صلاة مصلحت وجود دارد، در این مبنا میگوییم در خود صلاة مصلحت وجود دارد، در خود خمر مفسده وجود دارد، در مبنای قبلی میگفتیم در تحریف خمر مصلحت وجود دارد، پس در این مبنا ظرف وجود مصلحت و مفسده متعلق است که متعلق را مرحوم شیخ ازش تعبیر به ماده کرده‌اند، اینجا بر خلاف مبنای قبلی مسئله‌ی مفسده هم در کار است، در مبنای قبلی فقط مسئله‌ی مصلحت در کار بود، اینجا مسئله‌ی مفسده هم به میدان میاید؛ خب ببینیم روی این مبنا مرحوم آخوند چگونه به شیخ جواب میدهند، به حسب ابتدایی ما باشیم و این مبنا این خیلی به نفع شیخ است، وقتی میگوییم احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلق است، یعنی تمام قیود ولو به حسب ظاهر قید برای احکام است اما در واقع این قیود باید برگردد به متعلق، باید این قیود مربوط به ماده باشد، وقتی میگوییم مصلحت و مفسده در متعلق است، این درست ملازمه دارد با اینکه اگر متعلق بنحو مطلق مصلحت دارد، قیدی در کار نیاید، اگر متعلق بنحو مقید مصلحت دارد قیدی بیاید، نماز بنحو مقید مصلحت دارد، نماز در داخل وقت مصلحت دارد، نماز خارج وقت آن مصلحت را ندارد، پس ما به حسب ابتدایی روی این مبنای دوم باید بگویی که اصلا حرف شیخ تثبیت بشود، روی مبنای دوم معنا ندارد که طلب یا مطلق باشد یا مقید، آنچه که مطلق و مقید در آن معنا دارد متعلق است ماده است، که مرحوم شیخ ادعا میکند، اما مرحوم آخوند میفرمایند درست است به حسب نظر بدوی این چنین است اما باز به نظر ما روی این مبنای دوم هم حرف مرحوم شیخ ما درست نیست، مسئله را مرحوم آخوند میاورند روی مراتب احکام میفرمایند که در باب احکام ما یک مرتبه‌ای داریم به نام مرتبه‌ی انشاء، که از مرتبه‌ی انشاء مرحوم آخوند تعبیر میکنند احکام واقعیه بما هی واقعیة، و یک مرتبه‌ای داریم به نام مرتبه‌ی فعلیت این احکام، احکام اگر یک موانعی در کار باشد، این موانع سبب میشود که این احکام در مرحله‌ی انشاء باقی بماند و به مرحله‌ی فعلیت نرسد، اگر بخواهد به مرحله‌ی فعلیت برسد باید این موانع کنار برود، چهار مانع را مرحوم آخوند به عنوان مثال ذکر میکنند:

یک: اگر شما بر طبق یک اصل عملی شک میکنید دعا عند رویت هلال واجب است واقعا یا واجب نیست، بیایید اصالت البرائت را جاری کنید در حالی که در واقع هم این دعا واجب باشد، اینجا وجوب واقعی دعا در مرحله‌ی انشاء باقی میماند برای اینکه مانعی به نام اصل عملی در کار آمده است، این اصل عملی مانع از این شده که آن حکم واقعی به فعلیت برسد.

دو: آن جایی که یک اماره‌ای بر خلاف واقع قائم میشود، خبر واحد میگوید در روز جمعه در زمان غیبت نماز جمعه واجب است، درحالی که نه در لوح محفوظ خلاف این است و نماز ظهر واجب است، خب اینجا این اماره‌ای که بر خلاف قائم شده مانع میشود از اینکه آن حکم واقعی به فعلیت برسد.

سوم: زمان صدور احکام در صدر اسلام آنجا و آن زمان احکام در مدت ۲۳ سال تدریجا بیان شد، خب این تدریجیت معنایش این نیست که قبلا آن حکم نبوده مثلا فرض کنید حکم حرمت شرب خمر در سال دوم حجری آمده، این معنایش این نیست که قبل از او این شرب خمر حرام نبوده است، نه! از اول در لوح محفوظ شرب خمر حرام بوده است، منتها یک مانعی وجود داشته از اینکه پیامبر نمیتوانسته آن حکم را بیان بکند، آن مانع، مانع میشده از فعلیت این حکم و سبب میشده که این حکم در مرحله‌ی انشاء باقی بماند.

چهارم: بر طبق بعضی از روایات ما داریم که بعضی از احکام هنوز برای ما بیان نشده است تا زمانی که خاتم الاوصیا انشاالله ظهور بکنند و احکام به لسان مبارک ایشان بیان بشود، خب اینهم یعنی این غیبت مانع است از اینکه بعضی از احکام فعلیت پیدا بکند.

خب حالا آخوند چی میخواهد بگوید؟ تا اینجا فرمودند که یک احکامی در مرحله‌ی انشاء باقی میماند، این احکام واقعیه بخاطر وجود یک موانعی به مرحله‌ی فعلیت نمیرسند، میفرمایند که این مبنا که احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلقات است، این را اگر نسبت به مرتبه‌ی انشاء ما بیاییم بیان بکنیم، حرف شیخ تثبیت میشود، در مرحله‌ی انشاء بین اینکه بگوییم احکام تابع مصالح و مفاسد است، و بین اینکه بگوییم تمام قیود مربوط به متعلق است، در مرحله‌ی انشاء دیگر در حکم تعلیقی وجود ندارد، هر تعلیقی هست مربوط به ماده و متعلق میشود، اما در مرحله‌ی فعلیت با این بیان خوبی که مرحوم آخوند فرمودند چرا حکم معلق نباشد، چرا ما نتوانیم بگوییم یک حکمی برای اینکه به فعلیت برسد معلق یک شرطی است، خب اینجا دیگر حرف شیخ کنار میرود، ما گفتیم بر طبق حرف شیخ تمام قیودات و تعلیقات باید به گردن متعلق بیفتد، خب حالا میگوییم بعضی از احکام برای اینکه به فعلیت برسند نیاز دارد به رفع مانع پس خود حکم برای رسیدن به فعلیت معلق بر آن رفع مانع است و در نتیجه تعلیق در حکم حتی روی این مبنا که احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلق هستند اشکالی ندارد و بمکان من الامکان.

این خلاصه‌ی جوابی که مرحوم آخوند از ادعای دوم شیخ بیان میکنند.

۵

ان قلت و قلت مطرح شده

بعد یک ان قلت و قلت دارند و آن این است که خب این انشاء برای اینکه به مرحله‌ی فعلیت برسد به نظر شما مرحوم آخوند معلقا باید وارد بشود، خب چه داعی دارد متکلم و مولا اینطوری حکم را بیان بکند، و بگوید «ان جاءک زید فاکرمه» بگوید اگر فلان قید محقق شد بر تو واجب است خب بگذارد مولا وقتی که قید محقق است آن موقع بیاید این حکم را به صورت مطلق بیان بکند چه فایده‌ای در انشاء معلق وجود دارد این اشکال مستشکل است.

مرحوم آخوند از این اشکال دو جواب میدهند، جواب اول میفرمایند فایده‌اش این است که ممکن است بعدا مقتضی برای خطاب و شرائط خطاب فراهم نباشد، برای اینکه بعدا مولا احتمال میدهد شرائط خطاب در کار نباشد، از یک ماه قبل دو ماه قبل خطاب را به صورت معلق بیان میکند.

فائده‌ی دوم میفرمایند چون مکلفین اختلاف احوال دارند، آن موقعی که مولا میفرمایند حج واجب است اگر استطاعت حاصل بشود، بعضی از مردم ممکن است استطاعت داشته باشند و بعضی استطاعت نداشته باشند، چون احوال مکلفین مختلف است، راهی غیر از اینکه انشاء را به صورت معلق بیان کند ندارد، مولا که نمیتواند صبر کند که همه مستطیع بشوند، خب چون ممکن است از هزار نفر یک نفر بالاخره مستطیع نشود، آن فرضش عادتا در عالم خارج نمیشود، صبر کند همه مستطیع بشوند، نمیشود، خب حالا که بعضی‌ها در زمان خطاب لا اقل یک مستطیع ما داشتیم، بعضی مستطیع و بعضی غیر مستطیع، همین مقدار مصحح این است که مولا خطاب را به صورت معلق بیاید بیان بکند.

این هم فایده‌ی دوم از خطاب معلق بود.

۶

تطبیق «جواب آخوند به ادعای دوم شیخ انصاری بنابر مبنای اول در تبعیت احکام در مصالح و مفاسد»

وأمّا حديث (از اینجا شروع میکنند به رد ادعای دوم شیخ، گفتیم در ادعای دوم یک دعوای ایجابی دارد، میگوید قیودات ولو به حسب ظاهر در جمله‌ی شرطیه به هیئت بر میگردد اما به حسب واقع به ماده بر میگردد) لزوم رجوع الشرط إلى المادّة لبّا (یعنی واقعا ولو به حسب ظاهر به هیئت برگردد اما واقعا به ماده برگردد): ففيه أنّ الشيء إذا توجّه إليه (اگر به یک شیء توجه بشود یعنی مولا یک شیء را تصور بکند) وكان موافقا للغرض (آن شیء موافق غرض مولا باشد) بحسب ما فيه من المصلحة (به حسب مصلحتی که دارد) أو غيرها (این «بحسب ما فیه من المصلحت» رو مبنای معتزله است و امامیه، «او غیرها» رو مبنای اشاعره که میگوید لازم نیست اصلا مصلحت و مفسده داشته باشد، هر چیزی که مطابق غرض شارع است امر به آن میکند، نباشد امر نمیکند) فكما يمكن أن يبعث فعلا إليه (همانطوری که مولا میتوانید بعث کند، یعنی تحریک کند بالفعل به آن شیء) ويطلبه حالا («حالا» یعنی بدون تقیید آن را طلب بکند) لعدم مانع عن طلبه، كذلك (چون مانعی از طلب مولا، «کذلک» یعنی فعلا و حالاً، مانعی وجود ندارد) يمكن أن يبعث إليه معلّقا (ممکن است بعث را به صورت معلق قرار بدهد) ويطلبه (طلب کند آن شیء را) استقبالا على تقدير شرط متوقّع الحصول {استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...} (بر فرض یک شرطی که توقع و انتظار حصول آن شرط در کار است) لأجل مانع عن الطلب والبعث (چون مانعی وجود دارد از طلب و تحریک) فعلا قبل حصوله (یعنی قبل از آن که شرط بیاید مانع وجود دارد و نمیگذارد که الان از او طلب بکند)، فلا يصحّ منه إلّا الطلب والبعث معلّقا بحصوله (خب اینجا وقتی که مانع وجود دارد صحیح نیست از مولا و آمر مگر اینکه طلب کند و تحریک کند، بگوید اگر آن شرط حاصل شد من از تو طلب میکنم)، لا مطلقا (طلبش را مطلق قرار ندهد، «لا مطلقا» یعنی «لا یصح طلب المطلق» طلب مطلق یعنی در اینجا که مانع وجود دارد، ما فرض کردیم که مانع وجود دارد، در این جایی که مانع وجود دارد طلب مطلق صحیح نیست) ولو متعلّقا بذاك على التقدير (یعنی اگر بیاید طلب را به صورت مطلق بیاورد اما تعلق را مقید به آن قید قرار بدهد، یعنی الان طلب بکند اما متعلق را مقید به آن قید قرار بدهد میفرمایند این هم صحیح نیست، اینجا که مانع وجود دارد چه وجهی دارد که الان بیاید طلب را به صورت فعلی بیاورد ولو اینکه متعلق را مقید به آن قید بکند، «ولو متعلقا» یعنی ولو اینکه این طلب متعلق باشد به آن شیء مقید)، فيصحّ منه طلب الإكرام بعد مجيء زيد (صحیح است از مولا طلب کند اکرام را بعد از اینکه زید آمد)، ولا يصحّ منه الطلب المطلق الحالي (صحیح نیست از مولا طلب مطلقی که حال است، یعنی الان طلب میکند فعلی است) للإكرام المقيّد بالمجيء. (اما اکرام را مقید بکند به مجی، بگوید من الان از تو طلب میکنم، چی را الان از تو طلب میکنم؟ اکرامی که مقید به مجی است، خب چرا الان پس طلب میکنی تو، باید بگویی من طلبم مقید به وقتی است که مجی محقق میشود)

هذا بناء على تبعيّة الأحكام لمصالح فيها (بنابراینکه احکام تابع مصالحی در خود احکام است، یعنی اینکه گفتیم طلب را اگر مانع وجود دارد نمیتواند به صورت حال بیاورد باید به صورت معلق خود طلب را بیاورد، آنجایی که مانع وجود ندارد به صورت مطلق بیاورد، این روی این مبنای غیر مشهور است که میگوید احکام تابع مصالح در خود احکام است، خود ایجاب در صلاة مصلحت دارد نه صلاة، خود تحریم در خمر مصلحت دارد نه خود خمر، عرض کردیم روی این مبنای اول اولا ما کاری به متعلق اصلا نداریم، مسئله میاید روی خود حکم، مصلحت در خود حکم است، یا مصلحت در حکم است به نحو مطلق یا مصلحت در حکم است به نحو مقید، و ثانیا دیگر پایه مفسده در کار نیست، روی این مبنا) في غاية الوضوح. (بطلان کلام شیخ در غایت وضوح است)

۷

تطبیق «جواب آخوند به ادعای دوم شیخ انصاری بنابر مبنای دوم در تبعیت احکام در مصالح و مفاسد»

وأمّا بناء على تبعيّتها للمصالح والمفاسد في المأمور بها والمنهيّ عنها (که «فی المامور به» مربوط به مصالح است، «منهی عنه» مربوط به مفاسد است، بگوییم اینجا روی این مبنا که مصلحت و مفسده در خود مامور به و منهی عنه است) فكذلك (بطلان کلام شیخ در غایت وضوح است؛ چرا؟ اولا عرض کردم روی این مبنا اصلا به ذهن آدم میاید که حرف شیخ اصلا تثبیت بشود، وقتی میگوییم احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلقات است، یعنی غیر از متعلق هیچ مفسده و مصلحتی در کار نیست، خب اگر این چنین است پس باید هر قیدی بر گردد بر ماده و متعلق ولو بحسب ظاهر هم به هیئت برگردد، باید فرمایش شیخ روی این مبنا خوب تثبیت بشود، اما مرحوم آخوند میفرمایند این حرف رد احکام انشاییه به درد میخورد اما در فعلیه به درد نمیخورد)، ضرورة أنّ التبعيّة كذلك (تبعیت «کذلک» یعنی للمصالح و مفاسد فی المامور به و منهی عنه) إنّما تكون في الأحكام الواقعيّة بما هي واقعيّة (در احکام واقعیه بما هی واقعیه، یعنی در مرحله‌ی انشاء باقی هستند)، لا بما هي فعليّة (نه احکام واقعیه با قید فعلیت؛ حالا توضیح میدهند میفرمایند ما بسیاری از احکام واقعیه داریم در مرحله‌ی انشاء در لوح محفوظ باقی مانده و به خاطر وجود موانع به مرحله‌ی فعلیت نرسیده است)، فإنّ المنع عن فعليّة تلك الأحكام غير عزيز (منع از فعلیت این احکام کم نیست، «غیر عزیز» یعنی غیر نادر؛ چهار مورد برای منع مثال میزنند)، كما في موارد الاصول (یک) والأمارات (دو) على خلافها (یعنی بر خلاف احکام واقعیه، یعنی اگر یک اصل عملی آمد بر خلاف حکم واقعی، اگر یک اماره قائم شد بر خلاف حکم واقعی، در اینجا حکم واقعی در مرحله‌ی انشاء باقی میماند و وجود این اصل یا اماره مانع میشود از اینکه آن حکم به مرحله‌ی فعلیت برسد)، وفي بعض الأحكام في أوّل البعثة (در اول بعثت پیامبر صلوات الله علیه بعضی از احکام بیان نشد، خب بیان نشد نه اینکه در لوح محفوظ نبوده، بوده! منتهی در مرحله‌ی انشاء بوده است، یه موانعی در کار بوده که به فعلیت نرسیده، در آن سالهای اول)، بل إلى يوم قيام القائم عجّل الله فرجه، مع أنّ حلال محمّد حلال إلى يوم القيامة، وحرامه حرام إلى يوم القيامة. (برخی از احکام تا ظهور حضرت خاتما الاوصیاء صلوات الله و سلامه علیه، باقی مانده تا به دست مبارک و لسان شریف آن حضرت بیان بشود، در حالی که این روایتی که داریم حلال پیامبر تا روز قیامت حلال است و حرام محمد تا روز قیامت حرام است، البته بعضی‌ها خواستند بگویند همچین چیزی به عنوان روایت نداریم بلکه این مستفاد از بعضی روایات است، والا چنین تصریحی نیست؛ خب این دلالت دارد بر اینکه از اول بوده منتهی مصلحت اقتضا میکرده که در زمان غیبت بیان نشود بعد از زمان غیبت در زمان حضور انشاالله بیان بشود) ومع ذلك ربما يكون المانع عن فعليّة بعض الأحكام (این مانع) باقيا مرّ الليالي والأيّام (به مرور لیالی و ایام هرچقدر هم که شب و روز هم بگذرد این مانع باقی است) إلى أن تطلع شمس الهداية ويرتفع الظلام (تا اینکه انشالله حضرت ظهور بکند)، كما يظهر من الأخبار المرويّة عن الأئمّة عليهم‌السلام. (یعنی در بعضی از اخبار وارد شده است که از خصوصیات ظهور آن حضرت این است که وقتی که ظهور میکند بسیاری از احکام را بیان میکنند که تا به حال بیان نشده بوده است، حالا این روایاتی است که مضمونش این است که «یأتی بدین الجدید» مضمون بعضی از روایات این است، نه اینکه بعضی‌ها خیال کنند که آنچه که تا آن زمان بوده باطل بوده است، نه! یه احکام علاوه‌ای که بیان نشده بوده حضرت بیان میکنند این مفادش است، نه اینکه تا آن زمان هر چی که این احکام ما داریم فقه داریم قواعد داریم تمام اینها را باید رود بندازیم، خیر اینچنین نیست)

۸

تطبیق «ان قلت و قلت مطرح شده»

فإن قلت (حالا اگر کسی اشکال کند که): فما فائدة الإنشاء ({استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...} مستشکل میگوید چرا این چه دردی است که مولا یک حکم معلقی را پنج سال قبل بیاید بیان بکند خب بگذارد وقتی آن معلق علیهش حاصل شد حکم را بیان بکند) إذا لم يكن المنشأ به (اگر منشاء به) طلبا فعليّا وبعثا حاليّا. (مطلوب فعلی مولا نباشد، در این انشاء چه فایده‌ای هست)

قلت: كفى فائدة له أنّه يصير بعثا فعليّا بعد حصول الشرط (دوتا جواب مرحوم آخوند میدهند، ۱. میفرمایند کافی است در فائده که بعث فعلی شود بعد از حصول شرط)، بلا حاجة إلى خطاب آخر (فائده‌اش همین است که بعدا نیاز به خطاب دوم نیست)، بحيث لولاه لما كان فعلا متمكّنا من الخطاب. («لولاه» یعنی این انشاء معلق، اگر این انشاء معلق را الان نداشته باشد، دیگر بعد از حصول شرط ممکن است دیگر متمکن از خطاب نباشد، خب الان میاید خطاب میکند به صورت معلق مسئله را حل میکند) هذا (خذ هذا) مع شمول الخطاب كذلك للإيجاب فعلا بالنسبة إلى الواجد للشرط (خب مکلفین احوالشان مختلف است، بعضی از مکلفین دارای شرط هستند، وقتی آیه میفرماید «لله علی الناس حج البیت من استطاع» در زمان نزول آیه بعضی‌ها یا حداقل یک نفر مستطیع بوده است، خب شارع که نمیتواند صبر کند همه وقتی واجد الشرط شدند بفرمایند یجب علیکم الحج، و دیگر حرفی از استطاعت نزند، خب چه راهی دارد بر اینکه حکم معلق بیان بکند، حالا که بعضی مستطیع هستند و بعضی نیستند، هیچ راهی برای بیان حکم غیر از اینکه حکم را معلق ذکر کند نیست؛ «مع شمول الخطال کذلک» خطاب معلق شامل میشود ایجاب فعلی را به نسبت به واجد لشرط)، فيكون بعثا فعليّا (این خطاب میشود خطاب فعلی) بالإضافة إليه (نسبت به کسی که در زمان نزول آیه مستطیع بوده است)، وتقديريّا بالنسبة إلى الفاقد له (خطاب میشود خطاب تقدیری به نسبت به فاقد شرط است)، فافهم وتأمّل جيّدا. (در این مطلبی که ما گفتیم خوب دقت کن و تامل کن)

حصول الشرط.

قلت : المنشأ إذا كان هو الطلب على تقدير حصوله فلا بدّ أن لا يكون قبل حصوله طلب وبعث ، وإلّا لتخلّف عن إنشائه ، وإنشاء أمر على تقدير كالإخبار به بمكان من الإمكان ، كما يشهد به الوجدان ، فتأمّل جيّدا (١).

وأمّا حديث لزوم رجوع الشرط إلى المادّة لبّا : ففيه أنّ الشيء إذا توجّه إليه وكان موافقا للغرض بحسب ما فيه من المصلحة أو غيرها فكما يمكن أن يبعث فعلا إليه ويطلبه حالا لعدم مانع عن طلبه ، كذلك يمكن أن يبعث إليه معلّقا ويطلبه استقبالا على تقدير شرط متوقّع الحصول لأجل مانع عن الطلب والبعث فعلا قبل حصوله ، فلا يصحّ منه إلّا الطلب والبعث معلّقا بحصوله ، لا مطلقا ولو متعلّقا بذاك على التقدير (٢) ، فيصحّ منه طلب الإكرام بعد مجيء زيد ، ولا يصحّ منه الطلب المطلق الحالي للإكرام المقيّد بالمجيء.

هذا (٣) بناء على تبعيّة الأحكام لمصالح فيها في غاية الوضوح.

وأمّا بناء على تبعيّتها للمصالح والمفاسد في المأمور بها والمنهيّ عنها فكذلك ، ضرورة أنّ التبعيّة كذلك إنّما تكون في الأحكام الواقعيّة بما هي واقعيّة (٤) ، لا بما هي فعليّة ، فإنّ المنع عن فعليّة تلك الأحكام غير عزيز (٥) ، كما في موارد

__________________

(١) وأورد عليه السيّد المحقّق الخوئيّ بأنّ ما أفاده المصنّف في الجواب عن الإشكال مصادرة ظاهرة ، لأنّ الكلام هنا في إمكان كون الايجاد حاليّا والوجود استقباليّا وعدم إمكانه ، فكيف يمكن أن يستدلّ على إمكانه بنفس ذلك. محاضرات في اصول الفقه ٢ : ٣٢٢.

ثمّ إنّ المحقّق النائينيّ ـ بعد ما أنكر رجوع القيد إلى الهيئة وأنكر رجوعه إلى المادّة بالمعنى الّذي يظهر من تقريرات درس الشيخ من كون القيد قيدا للواجب مع كون الواجب فعليّا ـ التزم برجوع القيد إلى المادّة المنتسبة ، بمعنى أنّ القيد يطرأ على المادّة من حيث ورود النسبة عليها ، أي بما هي منتسبة إلى الفاعل. أجود التقريرات ١ : ١٣٠ ـ ١٣١.

(٢) أي : ولو متعلّقا بذاك الشيء الّذي توجّه إليه وكان موافقا للغرض على تقدير حصول الشرط.

(٣) أي : رجوع القيد إلى الطلب المفاد من الهيئة.

(٤) أي : الأحكام الإنشائيّة.

(٥) أي : المنع عن فعليّة الأحكام الواقعيّة الإنشائيّة غير عزيز. فلا تلازم بين الإنشائيّة والفعليّة.

الاصول والأمارات على خلافها ، وفي بعض الأحكام في أوّل البعثة ، بل إلى يوم قيام القائم عجّل الله فرجه ، مع أنّ حلال محمّد حلال إلى يوم القيامة ، وحرامه حرام إلى يوم القيامة (١). ومع ذلك ربما يكون المانع عن فعليّة بعض الأحكام باقيا مرّ الليالي والأيّام إلى أن تطلع شمس الهداية ويرتفع الظلام ، كما يظهر من الأخبار المرويّة عن الأئمّة عليهم‌السلام (٢).

فإن قلت : فما فائدة الإنشاء إذا لم يكن المنشأ به طلبا فعليّا وبعثا حاليّا.

قلت : كفى فائدة له أنّه يصير بعثا فعليّا بعد حصول الشرط ، بلا حاجة إلى خطاب آخر ، بحيث لولاه لما كان فعلا متمكّنا من الخطاب. هذا مع شمول الخطاب كذلك (٣) للإيجاب فعلا بالنسبة إلى الواجد للشرط ، فيكون بعثا فعليّا بالإضافة إليه ، وتقديريّا بالنسبة إلى الفاقد له ، فافهم وتأمّل جيّدا.

[دخول المقدّمات الوجوديّة للواجب المشروط في محلّ النزاع]

ثمّ الظاهر دخول المقدّمات الوجوديّة للواجب المشروط في محلّ النزاع أيضا ، فلا وجه لتخصيصه بمقدّمات الواجب المطلق ، غاية الأمر تكون في الإطلاق والاشتراط تابعة لذي المقدّمة ، كأصل الوجوب ، بناء على وجوبها من باب الملازمة.

وأمّا الشرط المعلّق عليه الإيجاب في ظاهر الخطاب (٤) فخروجه ممّا لا شبهة فيه ولا ارتياب. أمّا على ما هو ظاهر المشهور والمنصور فلكونه مقدّمة وجوبيّة. وأمّا على المختار لشيخنا العلّامة رحمه‌الله فلأنّه وإن كان من المقدّمات الوجوديّة للواجب إلّا أنّه اخذ على نحو لا يكاد يترشّح عليه الوجوب منه ، فإنّه جعل الشيء

__________________

(١) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ١٢٤ ، الباب ١٢ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٧.

(٢) راجع بحار الأنوار ٥٢ : ٣٢٥.

(٣) أي : الخطاب المشروط بالشرط.

(٤) أي : المقدّمة الوجوبيّة.