درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۴۷: اقوال در مشتق ۶

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ی مباحث دیروز

مرحوم آخوند در جواب از این دلیل سوم اعمی‌ها یک مقدمه‌ای را عنوان فرمودند. خلاصه‌ی مقدمه این بود که عناوینی که در موضوعات احکام اخذ میشود سه قسم است، قسم اول آن عناوینی است که در حدوث حکم و در استمرار حکم هیچ دخالتی ندارند، عنوان هیچ تاثیری در حکم ندارد فقط ذکر آن عنوان برای اشاره است و مجرد عنوان مشیر است برای اشاره‌ی به موضوع حکم اما در حدوث یا بقای حکم هیچ دخالتی ندارد که مثالش را دیروز عرض کردیم اما قسم دوم عناوینی که در موضوع یک حکمی اخذ میشود اما آن عنوان وجودش در حدوث و بقای حکم سببیت دارد؛ وقتی که عنوان محقق میشود حکم حادث میشود و دیگر در استمرار این حکم وجود آن عنوان دخالتی ندارد وقسم سوم عناوینی بود که حکم حدوثا و بقاء دائر مدار آن عنوان است، اگر عنوان باشد حکم موجود است اگر عنوان نباشد حکم موجود نیست که مثال‌های اینها را در بحث دیروز عرض کردیم.

۴

ادامه جواب مرحوم آخوند به دلیل سوم اعمی‌ها

مرحوم آخوند بعد از اینکه این مقدمه را ذکر میکنند میفرمایند که در اینکه در این آیه شریفه «لا ینال عهد الظالمین» کلمه‌ی «ظالمین» از قسم اول از این اقسام ثلاثه نیست ما تردیدی نداریم، یعنی ما مسلم میدانیم عنوان ظلم و ظالم یک عنوانی است که در مانعیت از منسب امامت دخالت دارد و یک عنوان مشیر نیست، یک عنوانی که فقط بگوییم این ظالم مثل آن مثال بیان شده نیست و مثل کلمه‌ی جالس نیست که توضیح آن بیان شد. کلمه‌ی ظالمین در آیه شریفه بلا اشکال و بدون هیچ تردیدی از قسم اول از این اقسام ثلاثه نیست پس قسم دوم و سوم باقی میماند؛ مرحوم آخوند میفرمایند اگر شما اعمی‌ها دلیلی داشته باشید که عنوان ظالمین در آیه‌ی شریفه از قسم سوم است استدلال شما به این آیه بر مدعای شما تمام است یعنی اگر دلیلی داشته باشید که ظالم بودن در حدوث حکم و در بقاء حکم دخالت دارد به این معنا که حکم تحقق منسب امامت حدوثا و بقاء با عنوان ظالم منطبق است؛ اگر شما دلیلی بر این معنا داشته باشید که کلمه‌ی ظالم در آیه‌ی شریفه مثل کلمه‌ی مجتهد در آن مثال جواز تقلید میباشد، جایز است تقلید از مجتهد در اینجا مجتهد یک عنوانی است که حدوث این حکم و هم بقا این حکم دائر مدار این عنوان است، هر زمانی که عنوان اجتهاد باشد جواز تقلید هم هست و هر زمانی که این عنوان از بین برود حکم هم از بین میرود. اگر بگوییم که عنوان «ظالمین» هم همینطور است آن زمانی که عنوان ظلم را دارد امامت در آنجا نیست و آن زمانی که عنوان ظالم از بین میرود در این شخص میتواند متصدی منصب امامت بشود، روی این بیان استدلال اعمی‌ها بر این آیه شریفه بر مدعاشون استدلال تامی است برای اینکه هم شیعه هم سنی معتقد هستند که هم ابابکر هم عمر کانا ظالمین قبل از اسلام و قبل از اینکه متصدی این منصب بشوند؛ هستند. اما در حین تصدی منصب خلافت آن ظلمی که منشا شرک وکفر بوده آن ظلم مسلما از بین رفته آنوقت اگر امام علیه السلام باز بیایند عنوان ظالم را بر اینها اطلاق بکنند معلوم میشود که مشتق ولو اینکه مبدا از آن ذات منقضی شده اما استعمالش در منقضی هم استعمال حقیقی است، آن وقت ادعای اعمی‌ها ثابت میشود اما مرحوم آخوند میفرمایند که ما دلیلی نداریم در اینکه عنوان ظالم در آیه‌ی شریفه از این قسم سوم باشد. نه تنها دلیلی نداریم در اینکه از قسم سوم است بلکه یک قرینه‌ای داریم به نام قرینه‌ی مقامیه که این قرینه دلالت دارد در اینکه این عنوان ظالمین از قسم دوم از این اقسام ثلاثه است، خداوند تبارک و تعالی در این آیه شریفه در مقام بیان عظمت مقام امامت است وقتی که امامت را جعل فرمود برای ابراهیم و ابراهیم آن سوال را کرد در مقام بیان عظمت این منسب است که منسب امامت یک منسبی است که اگر یک کسی ولو در یک زمان کوتاهی در عمر خودش مرتکب ظلم شده باشد این تا آخر عمر دیگر صلاحیت منسب امامت را ندارد، این قرینه که خود مرحوم آخوند ازش به عنوان قرینه‌ی مقامیه یاد میکنند که در مقام بیان عظمت این منسب است، خود این قرینه ما را راهنمایی میکند به اینکه عنوان ظالم یک عنوانی است که دیگر استمرار حکم دائر مدار بقاء این عنوان نیست بلکه این عنوان ظالم که آمد همین عنوان کافی است بر اینکه تا آخر عمر این حکم عدم صلاحیت برای مقام امامت باقی بماند و لازم نیست برای این حکم عدم صلاحیت مقام امامت بگوییم عنوان ظالم هم باید باقی باشد، بنابراین مرحوم آخوند میفرمایند ما اینجا قرینه‌ی مقامیه داریم بر اینکه این عنوان از قسم دوم است و اگر از قسم دوم شد، اگر امام علیه السلام هم عنوان ظالم را الان دارند بر ابابکر و عمر اطلاق میکنند به این قرینه مقامیه مانعی ندارد که استعمال یک استعمال مجازی باشد.

۵

اشکال بر جواب مرحوم آخوند به دلیل سوم اعمی‌ها

مستشکل در اینجا اشکال میکند و میگوید که ظاهر استدلال امام علیه السلام به ظهور وضعی این کلمه است، یعنی امام میخواهند بفهمانند که کلمه‌ی ظالم به دلالت وضعیه تطبیق بر ابابکر و عمر دارد در حالی که شما مرحوم آخوند آمدید تطبیق این عنوان را بر ابابکر و عمر طوری تفسیر کردید که از راه قرینه‌ی مقامیه به صورت استعمال مجازی این سر از آب در بیاورد؛ ظاهر کلام امام علیه السلام این است که دارند به دلالت وضعیه و به ظهور وضعی استدلال میکنند نه اینکه به استعمال مجازی استعمال کنند.

۶

جواب مرحوم آخوند از اشکال مطرح شده

مرحوم آخوند دو جواب از این اشکال میدهند:

جواب اول: این است که نه ما قبول نداریم که امام علیه السلام به ظهور وضعی این کلمه بخواهند استدلال کنند، استدلال متوقف بر یک ظهور عرفی است امام علیه السلام هم میتواند به ظهور عرفی استدلال بکنند حالا اعم از اینکه این ظهور عرفی یک ظهور لغوی باشد یا یک ظهور مجازی باشد.
جواب دوم: میفرمایند سلمنا، سلمنا که استعمال امام علیه السلام بر یک ظهور وضعی است نه یک ظهور مجازی، میفرمایند استدلال امام در صورتی مجاز است که امام کلمه‌ی ظالم را به لحاظ حال نطق استعمال بکنند یعنی به لحاظ اینکه در گذشته ظالم بوده و الان به لحاظ حال نطق یا به لحاظ حال تصدی خلافت؛ بگوییم در حال تصدی هم عنوان ظالم را به لحاظ خود این حال استعمال کرده است. این استدلال میشود مجازی اما اگر در حال تصدی استعمال کرده به لحاظ حال تلبس یعنی ابابکر و عمر که میگوییم ظالم هستند یعنی «کانا ظالمین» به لحاظ حال تلبس استعمال کرده‌اند نه اینکه الان عنوان ظالم بالفعل و در زمان تصدی بر آنها صدق بکند اگر به لحاظ حال تلبس باشد دیگر از استعمال مجازی بودن خارج میشود و این یک مطلبی است که در این چند روزه مرحوم آخوند مکرر فرموده‌اند این را که استعمال مشتق در من قضی اگر به لحاظ غیر حال تلبس باشد میشود مجازی اگر در من قضی هم به لحاظ حال تلبس، که ما معنی کردیم که یعنی حال نسبت و حال تلبس را در یک زمان واحد قرار بدهیم این استعمال دیگر استعمال حقیقی میشود.

۷

رد تفصیل بیان شده

آخرین مطلبی که اینجا مرحوم آخوند میگویند این است که بعضی‌ها آمدند بین مشتقی که مبتدا واقع بشود و بین مشتقی که خبر واقع بشود آمدند تفصیل دادند گفتند اگر گفتیم «الضارب زید » این حقیقت در اعم است و اگر گفتیم «زید ضارب» مشتق اگر خبر واقع شد این حقیقت در خصوص حال تلبس است.

مرحوم آخوند میفرماند که اینها آمدند استدلال کرده‌اند بر این ادعای خود به آیه‌ی «السارق والسارقة» در این آیه شریفه مشتق که سارق است مبتدا قرار گرفته است و ما میدانیم که هر زمانی ولو ده سال هم که از سرقت گذشته باشد استعمالِ عنوان سارق بر اینها تطبیق پیدا میکند و لزوم قطعیت و مجازات قطعیت برای اینها هست.

مرحوم آخوند میفرمایند که «السارق و السارقه» کجای این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر ده سال هم از سرقت اینها گذشت آیه میگویند الان به لحاظ حال نطق هم سارق هستند، بلکه در آیه این عنوان سارق از اسم دوم از اقسام ثلاثه است یعنی مجرد حدوث عنوان سارق سبب میشود که حکم مجازات قطع ید بیاید اما دیگر در استمرار این حکم دیگر این عنوان دخالتی ندارد، این عنوان باشد یا نباشد این عنوان باقی است ولو سرقت از او منقضی بشود ده سال دیگر در دادگاه ثابت بشود که «کان سارقا» در گذشته سارق بوده است؛ پس اولا این آیه استعمالش به لحاظ حال تلبس است «الضارب» یعنی «من کان سارقا و متلبسا بسرقت» این حکم مجازات برای این هست، جواب دوم مرحوم آخوند از این استدلال این است که اگر ما بخواهیم بین محکوم و محکوم علیه یعنی همان مبتدا و خبر فرق بگذاریم لازمه‌اش این است که موضوع له مشتق متعدد باشد و ما به وضوح بطلان این را میدانیم هیچ کسی نیامده و احدی تعدد موضوع له را در مشتق نپذیرفته است.

۸

تطبیق «ادامه جواب مرحوم آخوند به دلیل سوم اعمی‌ها»

إذا عرفت هذا (حالا که دانستید این مقدمه را) فنقول: إنّ الاستدلال بهذا الوجه (استدلال به وجه ثالث) که در وجه ثالث استدلال امام علیه السلام به آیه‌ی شریفه را اعمی‌ها دلیل بر این گرفتند که ابابکر و عمر در حین تصدی خلافت، امام عنوان ظالم را به اینها اطلاق کرده است در حالی که این ظلم اینها مربوط به قبل از اسلام بوده است. این استدلال إنّما يتمّ (انما یصح) لو كان أخذ العنوان في الآية الشريفة على النحو الأخير. (اگر اخذ عنوان در آیه‌ی شریفه منظور عنوان ظالم است بر نحو اخیر باشد,قسم سوم) یعنی بگوییم ظالم مثل عنوان مجتهد میماند حکم حدوثا و بقاء دائر مدار این عنوان است و هر زمانی که این عنوان از بین رفت حکم هم از بین میرود حال چرا استدلال متوقف بر این است؟ ضرورة أنّه لو لم يكن المشتقّ للأعمّ (اگر مشتق برای اعم نباشد) لما تمّ بعد عدم التلبّس بالمبدإ ظاهرا حين التصدّي (استدلال تمام نیست بعد از عدم تلبس به مبدا ظاهرا در حین تصدی) حالا ولو اینکه ما معتقدیم اینها باطنا بر همان عقیده‌ی سابق خودشان بودند قرائن و ادله‌ی زیادی ام داریم اما به حسب ظاهر اینها دیگر بر آن حال کفر و شرک به حسب ظاهر متلبس به این مبدا نبودند فلا بدّ أن يكون للأعمّ (پس باید مشتق برای اعم باشد)، ليكون حين التصدّي حقيقة من الظالمين (حالا که دارند تصدی منصب خلافت میکنند عنوان ظالم را داشته باشند) ولو انقضى عنهم التلبّس بالظلم (ولو اینکه تلبس به ظلم از این ظالمین انقضا پیدا کرده باشد) وأمّا إذا كان على النحو الثاني (اگر این عنوان ظالمین از قسم دوم این اقسام ثلاثه باشد یعنی د بقاء حکم این عنوان دخالت ندارد) عنوان که آمد حکم میاید و تا آخر هم استمرار دارد اما دیگر بقاء عنوان در بقاءحکم دخالت ندارد فلا (فلا یتم الاستدلال) كما لا يخفى.

این کلی مطلب عرض کردیم این خیلی روشن است که «ظالمین» از قسم اول این اقسام ثلاثه نیست هیچ تردیدی وجود ندارد و احدی احتمال نداده است که «ظالمین» در آیه عنوان مشیر باشد. ولا قرينة على أنّه على النحو الأوّل (قرینه‌ی نداریم بر اینکه این عنوان بر نحو اول است، این نحو اول یعنی قسم سوم یعنی از این دو نوعی که ما گفتیم نوع اولش همان قسم سوم است) لو لم نقل بنهوضها (اگر نگوییم به قیام قرینه) على النحو الثاني (که یعنی همان قسم دوم) قرینه داریم که این عنوان از قسم دوم است حال آن قرینه چیست؟ این قرینه را در بعضی از شروح نوشته‌اند که منظور قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع است، یکی از قرائن قرینه‌ی حکم و موضوع است، این قرینه مثل اینکه حکم امامت تناسب دارد با اینکه کسی که میخواهد متصدی این منسب عظیم بشود اصلا ظلم در دائره‌ی وجود او داخل نشده باشد اما خود مرحوم آخوند تصریح میکنند که این قرینه، قرینه‌ی مقامیه است یعنی ما حالا کاری به تناسب حکم و موضوع هم نداریم چون خداوند در مقام بیان عظمت این مقام است، فإنّ الآية الشريفة في مقام بيان جلالة قدر الإمامة والخلافة (آیه شریفه در مقام بیان جلالت قدر امامت و خلافت) وعظم خطرها (بزرگی این مقام و این منصب است) ورفعة محلّها (و رفعت محل این مقام یعنی امامت و خلافت است)، وأنّ لها (برای امامت) خصوصيّة من بين المناصب الإلهيّة (خصوصیتی است بین منصب‌های الهی نبوت و مناسب دیگر، امامت از همه‌ی اینها بالاتر است) عرض شد حضرت ابراهیم بعد از آنی که متصدی مقام خلیل الرحمن شد و متصدی مقام نبوت شد و از این مراحل که گذشت متصدی مقام امامت شد، ومن المعلوم أنّ المناسب لذلك (برای این مقام) هو أن لا يكون المتقمّص بها (کسی که قمیص و لباس امامت را میخواهد بپوشد) متلبّسا بالظلم أصلا (نباید متلبس به ظلم باشد اصلا) اصلا یعنی در هیچ زمانی از دوره‌ی زندگی ظلم در او نباشد، كما لا يخفى.

۹

تطبیق «اشکال بر جواب مرحوم آخوند به دلیل سوم اعمی‌ها»

إن قلت: نعم (مستشکل میگوید درست است، یعنی ما قرینه‌ی مقامیه داریم که این عنوان از عناوین قسم دوم است) ولكن الظاهر أنّ الإمام عليه‌السلام إنّما استدلّ بما هو قضيّة ظاهر العنوان وضعا (اما ظاهر این است که امام استدلال کرده‌اند به چیزی که مقتضای ظاهر عنوان است به ظهور وضعی. مستشکل میگوید ظاهر استدلال این است که امام علیه السلام به دلالت وضعیه کلمه «ظالمین» استدلال کرده است) لا بقرينة المقام مجازا (نه اینکه استدلال امام مجازی باشد به قرینه‌ی مقامیه) فلا بدّ أن يكون للأعمّ (حال که استدلال به دلالت وضعیه است باید برای اعم باشد) وإلّا لما تمّ. (و الا این استدلال تمام نیست)

۱۰

تطبیق «جواب مرحوم آخوند از اشکال مطرح شده»

قلت: لو سلّم (یعنی اولا ما نمی‌پذیریم که استدلال به دلالت وضعی باشد، شما خودتان در مواردی که میخواهید استدلال کنید دنبال ظهور میگردید حالا میخواهد این ظهور وضعی باشد یا این ظهور مجازی باشد ظهور خودش برای استدلال حجیت دارد، پس اولا این حرف باطل است؛ حالا سلمنا که استدلال امام به ظهور وضعی باشد) لم يكن يستلزم جري المشتقّ على النحو الثاني (مستلزم نیست نسبت دادن مشتق به طوری که از عناوین قسم دوم باشد) كونه مجازا (یعنی اگر ما آمدیم گفتیم «ظالم» از عناوین قسم دوم است این مستلزم مجازیت نیست) بل يكون حقيقة (این جری حقیقت است) لو كان بلحاظ حال التلبّس (اگر به لحاظ حال تلبس باشد) كما عرفت؛ فيكون معنى الآية ـ والله العالم ـ : «من كان ظالما (کسی که ظالم بوده) ولو آنا (در یک آن) في زمان سابق لا ينال عهدي أبدا». ومن الواضح أنّ إرادة هذا المعنى (این معنا که بگوییم اگر کسی ولو در یک پان در عمرش ظالم بوده این لیاقت منسب امامت را ندارد، آیا اراده‌ی چنین معنایی مستلزم این است که حتما به نحو مجازی باشد؟ دقت بفرمایید میخواهیم این معنا را خداوند اراده بکند: کسی که در یک آن متلبس به ظلم بوده است این هیچ وقت لیاقت منصب امامت را ندارد. این را دو جور میشود با الفاظ بیان کرد، یک جور این است که بگوییم کسی که الان عنوان ظالم را دارد ولو به اعتبار من قضی خب این استعمال میشود مجازی؛ دوم اینکه بگوییم کسی که ظالم است و مرادمان این است که یعنی حین التلبس به ظلم ظالم بوده این استعمال میشود حقیقی، واضح این است که اراده‌ی این معنا) لا تستلزم الاستعمال لا بلحاظ حال التلبّس. (مستلزم استعمال به غیر حال تلبس نمیباشد) یعنی استعمال یا به لحاظ حال تلبس است یا بلحاظ حال منقضی، اینجا یعنی به لحاظ حال منقضی، اگر استعمال به لحاظ منقضی شد میشود استعمال مجازی. آخوند میفرمایند اراده‌ی چنین معنایی مارا وادار نمیکند که حتما استعمال ما به غیر حال تلبس باشد بلکه میشود به لحاظ حال تلبس هم باشد که استعمال حقیقی بشود.

۱۱

تطبیق «ردّ تفصیل بیان شده»

ومنه قد انقدح ما في الاستدلال على التفصيل بين المحكوم عليه والمحكوم به (از این جواب ما از این دلیل سوم روشن شد آنچه که بر استدلال بر تفصیل بین مبتدا و خبر است) باختيار عدم الاشتراط في الأوّل (اگر مشتق مبتدا بود تلبس شرطیت ندارد یعنی مشتق برای اعم وضع شده و استدلال کرده‌اند) ـ بآية حدّ السارق والسارقة والزاني والزانية. وذلك (بیان از «قد انقدح») حيث ظهر (روشن شد از ما سبق) أنّه لا تنافي إرادة خصوص حال التلبّس دلالتها على ثبوت القطع والجلد (منافات ندارد اراده‌ی حال تلبس با دلالت آیه بر ثبوت قط ید بر سارق و جلد در زانی) مطلقا ولو بعد انقضاء المبدأ (ما میتوانیم بگوییم السارق و السارقه یعنی کسی که سارق است ولو اینکه «کان سارقا فی السابق» زانی هم مثل همین است و میتوانیم بگوییم که اینها مجازات خود را دارد پس آیه را به لحاظ حال تلبس معنا میکنیم و لازم نیست که در حین اینکه داریم تازیانه میزنیم بگوییم در همین حین هم باید بهش بگوییم زانی نه این درست نیست بلکه در همین حین هم اگر بگویند بهش کان زانیا کفایت رد جلد میکند)؛ مضافا إلى وضوح بطلان تعدّد الوضع (تعدد وضع باطل است ما میخواهیم بگوییم مشتق اگر مبتدا واقع بشود یک وضعی دارد و اگر خبر واقع بشود یک وضعی دارد این باطل است و هیچ کس قبول ندارد) حسب (تعلیل برای تعدد است) وقوعه (مشتق) محكوما عليه أو به، كما لا يخفى. ومن مطاوي ما ذكرنا هاهنا (از مطاوی آنچه که ما ذکر کردیم در اینجا یعنی در استدلال) وفي المقدّمات ظهر حال سائر الأقوال (اقوال دیگه‌ای که ذکر شده است حالش روشن میشود)، وما ذكر لها من الاستدلال (استدلالی که برای اقوال است) ولا يسع المجال لتفصيلها (دیگه مجالی نیست که آنها را ذکر کنیم) ومن أراد الاطّلاع عليها فعليه بالمطوّلات.

در اینجا شش مقدمه آخوند و استدلال آخوند بر قول خودش تمام میشود و تنبیهات مشتق شروع میشود و مرحوم آخوند شش تنبیه را ذکر میکند.

۱۲

مطالب خارج از درس (توصیه‌های اخلاقی)

ثانيها : أن يكون لأجل الإشارة إلى علّيّة المبدأ للحكم مع كفاية مجرّد صحّة جري المشتقّ عليه ولو فيما مضى (١).

ثالثها : أن يكون لذلك مع عدم الكفاية (٢) ، بل كان الحكم دائرا مدار صحّة الجري عليه واتّصافه به حدوثا وبقاء.

إذا عرفت هذا فنقول : إنّ الاستدلال بهذا الوجه إنّما يتمّ لو كان أخذ العنوان في الآية الشريفة على النحو الأخير ، ضرورة أنّه لو لم يكن المشتقّ للأعمّ لما تمّ بعد عدم التلبّس بالمبدإ ظاهرا حين التصدّي ، فلا بدّ أن يكون للأعمّ ، ليكون حين التصدّي حقيقة من الظالمين ولو انقضى عنهم التلبّس بالظلم ، وأمّا إذا كان على النحو الثاني فلا ، كما لا يخفى.

ولا قرينة على أنّه على النحو الأوّل ، لو لم نقل بنهوضها على النحو الثاني ، فإنّ الآية الشريفة في مقام بيان جلالة قدر الإمامة والخلافة وعظم خطرها ورفعة محلّها ، وأنّ لها خصوصيّة من بين المناصب الإلهيّة ، ومن المعلوم أنّ المناسب لذلك هو أن لا يكون المتقمّص بها متلبّسا بالظلم أصلا ، كما لا يخفى.

إن قلت : نعم ، ولكن الظاهر أنّ الإمام عليه‌السلام إنّما استدلّ بما هو قضيّة ظاهر العنوان وضعا ، لا بقرينة المقام مجازا ، فلا بدّ أن يكون للأعمّ ، وإلّا لما تمّ.

قلت : لو سلّم ، لم يكن يستلزم جري المشتقّ على النحو الثاني كونه مجازا ، بل يكون حقيقة لو كان بلحاظ حال التلبّس ، كما عرفت ؛ فيكون معنى الآية ـ والله العالم ـ : «من كان ظالما ولو آنا في زمان سابق لا ينال عهدي أبدا». ومن الواضح أنّ إرادة هذا المعنى لا تستلزم الاستعمال لا بلحاظ حال التلبّس.

ومنه قد انقدح ما في الاستدلال على التفصيل بين المحكوم عليه والمحكوم

__________________

ـ في الواقع ـ أي عمرو ـ بلا دخل له في الحكم.

(١) وبتعبير آخر : تلاحظ العنوان دخيلا في الحكم حدوثا ، لا بقاء ، فبقاء الحكم يدور مدار بقاء العنوان ، بل يكون حدوث العنوان علّة محدثة ومبقية معا.

(٢) أي : يكون أخذ العنوان لأجل الإشارة إلى أنّ العنوان دخيل في الحكم حدوثا وبقاء.

به ـ باختيار عدم الاشتراط في الأوّل ـ بآية حدّ السارق والسارقة (١) والزاني والزانية (٢). وذلك حيث ظهر أنّه لا تنافي إرادة خصوص حال التلبّس دلالتها على ثبوت القطع والجلد مطلقا ولو بعد انقضاء المبدأ (٣) ؛ مضافا إلى وضوح بطلان تعدّد الوضع حسب وقوعه محكوما عليه أو به ، كما لا يخفى.

ومن مطاوي ما ذكرنا هاهنا وفي المقدّمات ظهر حال سائر الأقوال ، وما ذكر لها من الاستدلال ، ولا يسع المجال لتفصيلها ، ومن أراد الاطّلاع عليها فعليه بالمطوّلات.

بقي امور

الأوّل : [بساطة مفهوم المشتقّ]

انّ مفهوم المشتقّ (٤) ـ على ما حقّقه المحقّق الشريف في بعض حواشيه (٥) ـ بسيط منتزع عن الذات باعتبار تلبّسها بالمبدإ واتّصافها به ، غير مركّب. وقد أفاد في وجه ذلك : «أنّ مفهوم الشيء لا يعتبر في مفهوم الناطق ـ مثلا ـ ، وإلّا لكان العرض العامّ داخلا في الفصل ؛ ولو اعتبر فيه ما صدق عليه الشيء انقلبت مادّة الإمكان الخاصّ ضرورة ، فإنّ الشيء الّذي له الضحك هو الإنسان ، وثبوت الشيء

__________________

(١) قال الله تعالى : ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما. المائدة / ٣٨.

(٢) قال الله تعالى : ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ. النور / ٢.

وتقريب الاستدلال : أنّ الجلد والقطع ثابتان للزاني والسارق أو الزانية والسارقة ، ولو لا وضع المشتقّ للأعمّ فلا يصدقان على من انقضى عنه الزنا والسرقة ، فلا موضوع لإجرائهما.

(٣) لأنّ الزنا والسرقة من العناوين الدخيلة في الحكم حدوثا ، لا بقاء.

(٤) الظاهر أنّ المراد من المشتقّ هاهنا هو العناوين الاشتقاقيّة الاصطلاحيّة ، فلا يشمل الجوامد الجارية على الذات.

ولكن التحقيق أنّ ما استدلّ به على بساطة المشتقّ الاصطلاحيّ يدلّ على بساطة الجوامد الجارية على الذات أيضا ، فإنّ دليل انقلاب مادّة الإمكان إلى الضرورة ودليل التبادر يتأتّيان في الجوامد الجارية على الذات أيضا ، فتعميم النزاع غير مجازف.

(٥) وهو حاشيته على شرح المطالع.