درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۴۵: اقوال در مشتق ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اشکال مرحوم رشتی بر دلیل دوم مرحوم آخوند

مرحوم آخوند بر ادعای خودشان که مشتق حقیقت در خصوص متلبس به مبدا است مجموعا سه دلیل اقامه فرمودند. دلیل سوم که برهان تضاد بود مقداری با ان قلت و قلت مواجه شد و بالاخره مرحوم آخوند این دلیل سوم رو هم تصحیح کردند. مرحوم محقق رشتی یک اشکالی بر دلیل دوم مرحوم آخوند عنوان فرموده‌اند، دلیل دوم مسئله‌ی صحت سلب بود به این بیان که کسی که قبلا متلبس به ضرب بوده و الان از او ضرب منقضی شده ما میتوانیم این عنوان مشتق را از او سلب بکنیم، زیدی که دیروز ضارب بوده و امروز عنوان ضرب از او منقضی شده امروز بگوییم «زید لیس بضارب» و این صحت سلب دلیل بر این است که استعمال مشتق در منقضی استعمال حقیقی نیست و استعمالش استعمال مجازی است، این صحت سلب دلیل بر این است که مشتق فقط برای خصوص حال تلبس وضع شده است مرحوم محقق رشتی به این دلیل اشکال دارند و میفرمایند اینکه شما امروز میگویید «زید لیس بضارب» آیا مراد شما از این سلب، سلب مطلق است یا مرادتان از این سلب، سلب مقید است، اگر مرادتان از این سلب، سلب مطلق باشد سلب مطلق یعنی زید در هیچ حالی ضارب نیست، وقتی سلب به نحو مطلق مراد باشد. خب مرحوم رشتی میفرمایند اگر این مراد باشد مستلزم کذب است چون هم اعمی و هم اخصی قبول دارند زید در بعضی از احوال متلبس به ضرب بوده است. حال ما میخواهیم بگوییم زید ضارب نیست مطلقا در هیچ حالی، این مستلزم کذب است. پس شما نمیتوانید سلب مطلق را اراده کنید.

اگر شما بخواهید سلب مقید اراده کنید این سلب به درد شما نمیخورد سلب مقید معناش این است که بگویید «زید لیس بضارب فی حال الانقضا» مقید کنید سلب را به حال انقضا بگویید زید در حالی که مبدا ضرب از او منقضی شده ضارب نیست، خب این قضیه صحیحی است و کذب لازم نمیاید اما این صحت سلب به درد شما نمیخورد برای اینکه صحت سلبی علامت مجازیت است که به نحو مطلق باشد، اگر یک معنایی را از یک چیز سلب کردیم اما نه به نحو مطلق بلکه فی بعض الاحوال آن را سلب کردیم، این صحت سلب علامت مجازیت معنا نیست، اینکه گفته‌اند صحت سلب یکی از علائم مجاز است مراد صحت سلب مطلق است اگر بتوانیم یک معنایی را از یک لفظی مطلقا و فی جمیع الاحوال سلب بکنیم این علامت مجازیت است پس اگر صحت سلب مقید مراد شما باشد قضیه صحیح است اما به درد شما نمیخورد. از این دو قسمت هم خارج نیست شما در «زید لیس بضارب» شما یا باید سلب مطلق را اراده کنید و یا سلب مقید را باید اراده کنید که در هر دو صورت گرفتار اشکال میشود پس بهتر است این دلیل را از ادله خود کنار بگذارید و از آن استفاده نکنید.

۴

جواب مرحوم آخوند از اشکال مرحوم محقق رشتی

مرحوم آخوند در مقام جواب میفرماید که ما این شق دوم را اختیار میکنیم یعنی مراد ما از این که میگوییم مشتق سلب میشود از این ذات مراد همین شق دوم است یعنی «زید لیس بضارب فی حال الانقضا» مراد ما صحت سلب مقید است، منتها مرحوم آخوند میفرمایند این قیدی که در قضیه میاوریم، وقتی میگوییم «زید لیس بضارب فی حال الانقضا» این «فی حال الانقضا» قید است اما در اینکه قید برای چه چیزی است سه احتمال وجود دارد، برای اینکه ما در قضیه یک «زید» داریم که موضوع قضیه یا مسلوب منه است، یک حرف سلب داریم که عبارت از «لیس» است و یک «ضارب» داریم که مسلبوب است، اینها رو باید بررسی کنیم تا ببینیم چگونه میشود.

احتمال اول: میفرمایند که اگر این فی حال الانقضا قید برای ضارب باشد، یعنی معنایش میشود زید ضارب در حال انقضا از مبدا نیست، اگر قید را قید مسلوب قرار دادیم (یعنی قید ضارب) این فرمایش شما مرحوم رشتی تمام است، یعنی ما آمدیم عنوان «ضارب» را فقط فی حال من الحوال از این «زید» سلب کردیم و سلب «ضارب» از «زید» فی حال من الاحوال علامت مجازیت نیست، علامت مجازیت همان صحت سلب مطلق است لکن مرحوم آخوند میفرمایند ما دلیلی نداریم «فی حال الانقضا» قید برای «ضارب» باشد برای اینکه دو احتمال دیگر هم وجود دارد،

احتمال دوم: این است که این «فی حال الانقضا» را قید برای سلب قرار دهیم یعنی برای حرف سلب (لیس) یعنی جمله اینگونه میشود «زید لیس فی حال الانقضا بضارب»، زید نیست در حال انقضا ضارب، در اینجا حال انقضا را قید برای لیس قرار میدهیم، مرحوم آخوند میفرمایند اگر ما فی حال انقضا را قید برای لیس قرار بدهیم، این قضیه مورد قبول شما اعمی‌ها نمیتواند باشد؛ یعنی قضیه صحیحی است اما بر طبق مبنای شما نمیتواند درست باشد، چون شما اعمی‌ها میگویید اگر یک کسی صد سال پیش هم زده باشد همیشه باید به او «ضارب» گفت، طبق نظر شما اعمی‌ها اگر بیاییم بگوییم زید نیست در خصوص حال انقضا بضارب، این قضیه صحیح نیست، چون شما «زید» را فی جمیع الاحوال «ضارب» میدانید چه درحال انقضا چه در غیر حال انقضا در حالی که این قضیه، قضیه‌ی صحیحی است پس اگر ما «فی حال الانقضا» را قید برای سلب (لیس) قرار دادیم این قضیه بر علیه اعمی‌ها اقامه میشود و دلیل بر نادرستی حرف اعمی‌ها است.

احتمال سوم: بعد مرحوم آخوند میفرمایند که یک احتمال سوم وجود دارد که در این احتمال سوم دو تا جهت هست که این دو جهت در احتمال قبلی و اولی وجود ندارد، این احتمال این است که این قید را قید زید قرار بدهیم که موضوع است یعنی بگوییم زید فی حال الانقضا ضارب نیست، که «فی حال الانقضا» قید برای «زید» است، میفرمایند که این قضیه اگر چه به حسب ظاهر صحت سلب مقید است اما این برمیگردد به سلب مطلق زید فی حال الانقضا مطلقا ضارب نیست، یعنی اگر «فی حال الانقضا» را قید برای «زید» قرار دادیم سلب ما میشود سلب مطلق چون دیگر سلب ما قیدی ندارد بنابراین اگر این قید، قید موضوع شد اولا آن چیزی که شما دنبالش هستید که بیان باشد از اینکه علامت مجاز سلب مطلق است این درست میشود چون میگوییم زید فی حال الانقضا ضاربیت ازش سلب میشود مطلقا و ثانیا همان حرفی که در احتمال قبلی زدیم، ما به اعمی میگوییم روی مبنای خودتان نباید این قضیه درست باشد چون اعمی میگوید زید ضارب است چه در حال انقضا باشد چه در حال تلبس باشد، در حالی که ما میدانیم این قضیه، قضیه‌ی صحیح است. پس این قضیه صحیح است و شما اعمی‌ها باید این قضیه را باطل بدانید (بنا بر مبنای اعمی)؛ در حالی که نمیتوانید باطل بدانید این قضیه را چون همه این قضیه را صحیح میدانند. پس خلاصه این شد که این «فی حال الانقضا» را اگر قید برای «زید» قرار بدهیم دو جهت درش وجود دارد یک اینکه سلب همان سلب مطلق میشود و دوم اینکه این قضیه علیه خود اعمی‌ها اقامه میشود و همین مقدار در استدلال کافی است.

بنابراین مرحوم آخوند اشکال مرحوم محقق رشتی را با این بیان رفع کردند و جواب دادند، و نتیجه این شد که ما زیدی که در حال انقضا هست مشتق را از او سلب میکنیم و این قضیه، قضیه‌ی صحیحی است.

۵

قول دوم، قول به تفصیل و خدشه در آن

آنوقت میفرمایند ما از همین صحت سلب، بعضی از تفاصیلی که بزرگان در باب مشتق دادند را مخدوش میکنیم.

صاحب فصول بین مشتقی که مبدا آن از افعال لازمه است و بین مشتقی که مبدا آن از افعال متعدی است تفصیل داده است و فرموده است اگر مبدا یک مشتقی از افعال لازمه است مثل قیام و قعود، میگوییم این مشتق برای خصوص متلبس وضع شده است اگر مبدا مشتقی متعددی است مثل ضرب، میگوییم این مشتق برای اعم از متلبس و منقضی وضع شده است. مرحوم آخوند میفرمایند که ما در قسمت اول که مبدا افعال لازم است که با هم اختلافی نداریم چون حرف هردوی ما یکی است، اما در قسمت دوم که مبدا مشتق از افعال متعددی است و شما میگویید چون اینگونه است پس برای اعم از متلبس و منقضی وضع شده است ما در همین قسمت دوم از صحت سلب علیه شما استفاده میکنیم و میگوییم زیدی که دیروز ضارب بوده میتوانیم الان ضارب بودن را از او نفی بکنیم و سلب بکنیم.

و همینطور یک تفصیل دیگری را عده‌ای مطرح کرده‌اند که آنجایی که یک مشتقی متلبس به ضد خودش بشود میگوییم آن مشتق حقیقت در متلبس است و آنجایی که مشتقی متلبس به ضد خودش نشود میگوییم حقیقت در اعم است، زیدی که دیروز قائم بوده است امروز اگر متلبس به قعود نشود میگوییم مشتق حقیقت در اعم است و اگر متلبس به ضد خود یعنی قعود بشود میگوییم حقیقت در متلبس است. مرحوم آخوند میفرمایند که ما بازهم با مسئله‌ی صحت سلب این تفصیل را هم از بین میبریم و میگوییم چه متلبس به ضد بشود و چه متلبس به ضد نشود آن مشتقی که مبدا آن منقضی شده است قابل سلب از این ذات است و میتوانیم آن را سلب بکنیم و این حرف شما را رد میکند. زید که دیروز ایستاده باشد امروز چه نشسته باشد و چه خوابیده ما میتوانیم قیام را از او سلب بکنیم و این صحت سلب دلیل بر درستی حرف ماست.

۶

تطبیق «اشکال مرحوم محقق رشتی»

ثمّ إنّه ربما اورد على الاستدلال بصحّة السلب بما حاصله: (بر استدلال بر صحت سلب یعنی دلیل دوم ایرادی شده است که حاصل آن ایراد این است) أنّه إن اريد بصحّة السلب صحّته مطلقا (اگر اراده شود از صحت سلب صحت سلب مطلقا) یعنی بگوییم زید لیس بضارب مطلقا، فغير سديد (این صحیح نیست) چون مستلزم کذب است، زیدی که دیروز ایستاده اگر الان بگوییم «زید لیس بضارب فی أی حال من الاحوال» کذب لازم میاید. وإن اريد مقيّدا (اگر اراده کنیم صحت سلب مقید را اراده کنیم) مثل اینکه بگوییم «زید لیس بضارب فی حال الانقضا» فغير مفيد (اینجا دیگه فایده ندارد) لأنّ علامة المجاز هي صحّة السلب المطلق. (بخاطر اینکه علامت مجاز صحت سلب مطلق است) یعنی اگر یک معنایی را از یک لفظی فی جمیع الموارد و فی جمیع الاحوال توانستیم سلب کنیم معلوم میشود اینجا علامت این است که معنای مجازی لفظ است اما اگر فقط در بعضی از احوال توانستیم سلب کنیم این صحت سلب در بعضی از احوال توانستیم سلب کنیم این صحت سلب در بعضی از افراد علامت مجازیت نیست.

۷

تطبیق «جواب مرحوم آخوند از اشکال محقق رشتی»

وفيه: أنّه إن اريد بالتقييد تقييد المسلوب الّذي يكون سلبه أعمّ من سلب المطلق ـ كما هو واضح ـ (مرحوم آخوند قسم اول که صحت سلب مطلق است را کنار میگذارند چون مستلزم کذب است و میفرمایند میاییم سراغ «زید لیس بضارب فی حال الانقضا» اگر از تقیید، تقیید مسلوب (ضارب) اراده شود، مسلوبی که سلب آن اعم از سلب مطلق است.) برای روشن شدن این در منطق خوانده‌اید که بین انسان و حیوان که خصوص و عموم است انسان اخص است و حیوان اعم است، وقتی نقیض اینهارا با یکدیگر بررسی کنیم نتیجه عکس میشود یعنی نقیض انسان اعم از نقیض حیوان میشود، خود انسان اخص از حیوان است اما نقیض او از نقیض حیوان اعم است. اینجا هم همینطور است، ما یک اخص داریم (همان حال انقضا) یک اعم (حال انقضا و حال تلبس) داریم. الان ما آمدیم «ضارب» را در حال انقضا از زید سلب کردیم، ضارب در حال انقضا را از زید سلب کردیم، در اینجا سلب اخص میشود، خب سلب اخص اعم است از سلب مطلق، که این مطلق یعنی چه در حال انقضا چه در غیر حال انقضا باشد. سلب اخص (ضارب در حال انقضا) از سلب مطلق اعم است. وقتی میگوییم زید لیس بضارب فی حال انقضا یعنی ضارب مقید به حال انقضا را از زید سلب میکنیم؛ مرحوم آخوند میفرمایند که: فصحّة سلبه وإن لم تكن علامة على كون المطلق مجازا فيه (چون سلب اخص درست است اعم از سلب مطلق است اما سلب اخص ولو اینکه علامت بر اینکه مطلق مجاز نیست، باشد تا اینجا ادعای شما درست است. اما اگر گفتیم زید نیست ضارب در حال انقضا، دلیل بر این نمیشود که استعمال اعم در ذات مجازی باشد؛ حرف درست است علامت مجاز صحت سلب مطلق است نه صحت سلب مقید). إلّا أنّ تقييده ممنوع (چه دلیلی داریم که فی حال انقضا را قید برای ضارب قرار دهیم، دلیلی بر این نیست.) وإن اريد تقييد السلب (احتمال دوم این است که این قید، قید برای سلب باشد، قید برای سلب یعنی «زید» و «ضارب» را به حال اطلاق باقی بگذاریم و سلب را مقید بکنیم و بگوییم «زید لیس فی حال انقضا بضارب») فغير ضائر بكونها علامة (این صحت سلب اگر آمدیم قید را قید برای سلب (لیس) قرار دادیم، ضرری نمیرساند به اینکه صحت سلب علامت باشد) به اینکه ما میگوییم صحت سلب مقید نمیتواند علامت باشد ضرری نمیرساند. ضرورة صدق المطلق على أفراده على كلّ حال (اعمی قائل به اصلاح است و میگوید مطلق بر افراد خودش فی جمیع الاحوال صدق میکند، ضارب بر زید فی جمیع الاحوال صدق میکند پس طبق نظر اعمی‌ها «زید لیس فی حال الانقضا بضارب» باید غلط و کذب باشد در حالی که این قضیه یک قضیه صادقه است. اعمی میگوید ضارب مطلق است فی جمیع الاحوال هم باید برای زید صدق بکند در حالی که ما میگوییم زید نیست در حال انقضا بضارب؛ این قضیه هم قضیه‌ی صحیحی است) مع إمكان منع تقييده أيضا (اصلا بگوییم قید برای سلب هم باشد ممنوع است. منع کنیم تقیید سلب را همانطور که مسلوب را منع کردیم) خب اگر احتمال دوم هم منع شود پس قید را قید چه چیزی قرار دهیم؟ میفرمایند قید زید قرار دهیم. بأن يلاحظ حال الانقضاء في طرف الذات الجاري عليها المشتقّ (قید را در طرف ذاتی که مشتق بر او جاری است قرار دهیم) یعنی بگوییم «زید فی حال انقضا لیس بضارب» که هم لیس مطلق باشد هم ضارب مطلق باشد. فيصحّ سلبه مطلقا بلحاظ هذا الحال (این سلب مطلق است ما نیامدیم بگوییم نیست در این زمان بلکه گفتیم زید در حال انقضا مطلقا ضارب نیست، در اینجا سلب مطلق میشود به لحاظ این موضوع با قیدش است؛ كما لا يصحّ سلبه بلحاظ حال التلبّس (کما اینکه شما اگر بگویید زید در حال تلبس ضارب نیست، این سلب صحیح نیست؛ زید همیشه در حال تلبس ضارب است به هیچ وجهی و در هیچ زمانی نمیتوانیم ضارب بودن را از زید سلب بکنیم) فتدبّر جيّدا (که ما تحقیق کردیم و آمدیم گفتیم در این قید سه احتمال وجود دارد و احتال اول و دوم کنار میرود و احتمال سوم که این قید برای موضوع باشد درست میشود.) که البته عرض شد که در احتمال سوم دو فایده وجود دارد که فایده‌ی اول این است که سلب بر میگردد به سلب مطلق و فایده دوم هم این است که اعمی طبق مبنای خودش باید این قضیه را کاذبه بداند در حالی که خودشان هم این قضیه را صادقه میدانند.

۸

تطبیق «قول دوم، قول به تفصیل و خدشه در آن»

[٢ ـ القول بالتفصيل]

ثمّ لا يخفى أنّه لا يتفاوت في صحّة السلب عمّا انقضى عنه المبدأ بين كون المشتقّ لازما وكونه متعدّيا (در صحت سلب از ذاتی که مبدا از او منقضی شده تفاوتی نیست بین اینکه مشتق لازم باشد یا مشتق متعددی باشد) این اشاره دارد به تفصیل صاحب فصول لصحّة سلب الضارب عمّن يكون فعلا غير متلبّس بالضرب وكان متلبّسا به سابقا. (الان کسی که بالفعل متلبس به ضرب نیست ما میتوانیم ضارب را از او سلب کنیم، بالفعل متلبس نیست و قبلا متبلس بوده است) وأمّا إطلاقه عليه في الحال (اما اطلاق ضارب بر این شخصی که متلبس بوده و الان بگوییم ضارب) فإن كان بلحاظ حال التلبّس (اشاره دارد به توضیح دیروز مرحوم آخوند بیان کردند در استعمالاتی که نسبت به منقضی است اگر بلحاظ تلبس باشد یعنی بگوییم «زید ضارب» اما معنا نکنیم که الان ضارب است بلکه معنا کنیم «کان ضاربا» که زمان تلبس و زمان نسبت را متحدد قرار دهیم) فلا إشكال كما عرفت (اشکالی نیست) وإن كان بلحاظ الحال (بگوییم زید ضارب یعنی الان ضارب است) فهو وإن كان صحيحا (گرچه این صحیح است) إلّا أنّه لا دلالة على كونه بنحو الحقيقة لكون الاستعمال أعمّ منها، كما لا يخفی. (دلیلی نداریم که این استعمال حقیقی باشد، چون خود استعمال اعم از حقیقت اس و خود استعمال دلیلی بر حقیقی بودن نیست) تا اینجا یک تفصیل رد شد.

كما لا يتفاوت في صحّة السلب عنه بين تلبّسه بضدّ المبدأ وعدم تلبّسه لما عرفت من وضوح صحّته مع عدم التلبّس أيضا (تفاوتی نمیکند بین تلبس ذات به ضد مبدا و عدم تلبس ذات به ضد مبدا) عرض شد بعضی تفصیل دادند و گفتند اگر ذاتی متلبس به یک مبدا بود بعدا اگر متلبس به ضدش بشود باید مشتق را حقیقت در متلبس بدانیم و اگر متلبس به ضد نشود حقیقت در اعم میدانیم؛ مرحوم آخوند میفرمایند اینهم در صحت سلب فرقی نمیکند، زید که دیروز قائم بوده امروز چه متلبس به ضد باشد یا نباشد میتوانیم قیام را از او سلب بکنیم.)، وإن كان معه أوضح. (اگر چه اگر زید متلبس به ضد که قعود است شده باشد دیگر صحت سلب قیام واضح‌تر است) وممّا ذكرنا ظهر حال كثير من التفاصيل، فلا نطيل بذكرها على التفصيل. (از چیزایی که گفتیم ظاهر میشود حال بسیاری از تفاصیل که داده‌اند در این بحث و تمام تفاصیل با مسئله‌ی صحت سلب ابطال میشود و دیگر تفصیلا آن را ذکر نمیکنیم)

ـ ولو بالانطباق (١) ـ لا وجه لملاحظة حالة اخرى (٢) ، كما لا يخفى. بخلاف ما إذا لم يكن له العموم ، فإنّ استعماله حينئذ مجازا بلحاظ حال الانقضاء وإن كان ممكنا ، إلّا أنّه لمّا كان بلحاظ حال التلبّس على نحو الحقيقة بمكان من الإمكان ، فلا وجه لاستعماله وجريه على الذات مجازا وبالعناية وملاحظة العلاقة ، وهذا غير استعمال اللفظ فيما لا يصحّ استعماله فيه حقيقة ، كما لا يخفى ، فافهم.

ثمّ إنّه ربما اورد (٣) على الاستدلال بصحّة السلب بما حاصله : أنّه إن اريد بصحّة السلب صحّته مطلقا (٤) فغير سديد ، وإن اريد مقيّدا فغير مفيد ، لأنّ علامة المجاز هي صحّة السلب المطلق.

وفيه : أنّه إن اريد بالتقييد تقييد المسلوب الّذي يكون سلبه أعمّ من سلب المطلق ـ كما هو واضح ـ فصحّة سلبه وإن لم تكن علامة على كون المطلق مجازا فيه إلّا أنّ تقييده ممنوع ؛ وإن اريد تقييد السلب فغير ضائر بكونها علامة ، ضرورة صدق المطلق على أفراده على كلّ حال ، مع إمكان منع تقييده أيضا بأن يلاحظ حال الانقضاء في طرف الذات الجاري عليها المشتقّ ، فيصحّ سلبه مطلقا بلحاظ هذا الحال ، كما لا يصحّ سلبه بلحاظ حال التلبّس ، فتدبّر جيّدا (٥).

__________________

(١) أي : انطباق المعنى العامّ الموضوع له عليه ، لا بالاستعمال. والفرق بينهما : أنّ الاستعمال ـ وهو إلقاء المعنى باللفظ ـ يتّصف بالحقيقة والمجاز والغلط ، فإن كان المستعمل فيه نفس المعنى الموضوع له اللفظ كان الاستعمال حقيقيّا ، وإن كان المعنى المناسب للموضوع له كان الاستعمال مجازيّا ، وإن كان غير المناسب له كان الاستعمال غلطا. وأمّا انطباق المعنى الكلّيّ على مصاديقه فلا يتّصف بها ، بل أمره دائر بين الوجود والعدم.

(٢) أي : لا وجه لملاحظة حال التلبّس ، لأنّ استعماله في مورد الانقضاء حقيقة بلحاظ حال الجري على القول بالأعمّ.

(٣) راجع بدائع الأفكار (المحقّق الرشتيّ) : ١٨٠ ، والفصول الغرويّة : ٦١.

(٤) أي : من دون تقييده بحال الانقضاء.

(٥) وتوضيح الجواب : أنّ في تقييد صحّة السلب وجوه :

الأوّل : أن يكون المقيّد نفس المسلوب ـ أي المشتقّ ـ نحو : «زيد ليس بضارب حال ـ

[٢ ـ القول بالتفصيل]

ثمّ لا يخفى أنّه لا يتفاوت في صحّة السلب عمّا انقضى عنه المبدأ بين كون المشتقّ لازما وكونه متعدّيا (١) ، لصحّة سلب الضارب عمّن يكون فعلا غير متلبّس بالضرب ، وكان متلبّسا به سابقا. وأمّا إطلاقه عليه في الحال ، فإن كان بلحاظ حال التلبّس فلا إشكال كما عرفت ، وإن كان بلحاظ الحال فهو وإن كان صحيحا إلّا أنّه لا دلالة على كونه بنحو الحقيقة ، لكون الاستعمال أعمّ منها ، كما لا يخفى.

كما لا يتفاوت في صحّة السلب عنه بين تلبّسه بضدّ المبدأ وعدم تلبّسه ، لما عرفت من وضوح صحّته مع عدم التلبّس أيضا ، وإن كان معه أوضح.

وممّا ذكرنا ظهر حال كثير من التفاصيل ، فلا نطيل بذكرها على التفصيل.

[٣ ـ القول بوضع المشتقّ للأعمّ]

حجّة القول بعدم الاشتراط وجوه :

الأوّل : التبادر.

وقد عرفت أنّ المتبادر هو خصوص حال التلبّس.

__________________

ـ الانقضاء». ولا شكّ أنّ صحّة هذا السلب ليست علامة للمجاز ، إذ المعتبر في علاميّتها صحّة سلب المحمول بما هو محمول ، وسلب المحمول مقيّدا بحال الانقضاء لا يستلزم سلب المطلق ليكون علامة للمجاز.

ولكن يرد عليه : أنّه لا دليل على تقييد المسلوب بحال الانقضاء.

الثاني : أن يكون المقيّد هو المسلوب عنه ـ أي الموضوع ـ ، نحو : «زيد المنقضي عنه الضرب ليس بضارب». وحينئذ يكون المسلوب ـ أي المشتقّ ـ مطلقا ، فصحّة سلبه مطلقة ، وتكون علامة المجاز.

الثالث : أن يكون المقيّد نفس السلب ، نحو : «زيد ليس حال الانقضاء بضارب». وحينئذ تكون صحّة السلب علامة المجاز ، إذ يصحّ سلب الضارب مطلقا عن زيد بلحاظ حال الانقضاء.

ولا يخفى : أنّه قد مرّ نفي علاميّة صحّة السلب في مبحث علامات الوضع ، فراجع.

(١) تعريض بصاحب الفصول ، حيث فصّل بين كون المشتقّ متعدّيا وبين كونه لازما ، بأنّ الأوّل حقيقة في الأعمّ ، والثاني حقيقة في خصوص المتلبّس فعلا. راجع الفصول الغرويّة : ٦٠.