درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۲۷: صحیح و اعم ۱۱

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

تکمله‌ی دلیل پنجم اعمی‌ها

بیان شد که اعمی‌ها در دلیل پنجم بر ادعای خود به یک فرع فقهی استدلال کردند که این فرع فقهی مرکب از دو مقدمه است که هردو مورد تسالم و اجماع فقهاست. یک مقدمه این بود که فقها شکی ندارند در این که اگر کسی نذر بر ترک عبادت مکروهی کند نذرش صحیح است و مقدمه‌ی دوم این بود که اگر این نذر کننده این عبادت را در آن مکانی که ترک عبادت را در آن مکان نذر کرده انجام بدهد مسلما حنث نذر کرده و باید کفاره بپردازد. اعمی‌ها بعد از این دو مقدمه گفتند در جایی که ناذر ترک نماز در حمام را نذر می‌کند اگر بگوییم صلاة برای صحیح وضع شده یعنی متعلق نذر ترک نماز صحیح در حمام می‌شود که در این صورت دو تالی فاسد دارد که یکی دیروز بیان شد و آن این که دیگر حنث نذر ممکن نباشد چرا که نذر کننده هر مقداری هم که در این حمام نماز بخواند خواندن این نماز موجب شکسته شدن نذر نمی‌شود زیرا وقتی مراد از صلاة، صلاة صحیح است معنا این است که ترک نماز صحیح در حمام را نذر کرده و نذر ترک نماز را واجب می‌کند و اگر ترک نماز واجب شد خود نماز حرام می‌شود چون اگر حرمت به شیء ای تعلق پیدا کرد همه‌ی اصولیون می‌گویند حرمت در باب عبادات موجب فساد آن عبادت است و اگر گفتیم نماز حرام است معنا این این است که خواندن آن نماز ملازم با فساد آن است، در نتیجه این نذر کننده دائما نماز فاسد می‌خواند و لذا موجب حنث نذر نمی‌شود. اما تالی فاسد دوم این است که مستلزم محال است که این تالی فاسد را مرحوم آخوند از مرحوم شیخ انصاری در کتاب تقریرات اخذ کرده‌اند ولی تالی فاسد اول از خود مرحوم آخوند است. در این تالی فاسد هم مرحوم آخوند و هم مرحوم شیخ می‌گویند چنین فرضی مستلزم محال است ولی بیان‌ها متفاوت است. بیان مرحوم آخوند این است که شما صحیحی‌ها می‌گویید این نذر به ترک صلاة صحیحه تعلق پیدا کرده در حالی که با آمدن نذر دیگر این نماز صحیح نیست و وقتی نذر می‌کند دیگر این نماز عنوان صحت را ندارد زیرا وقتی نذر می‌کند ترک نماز واجب و در نتیجه خود نماز حرام می‌شود و اگر نماز حرام شد در این صورت فاسد است چون نهی در عبادات موجب فساد است، پس از صحت نذر، عدم صحت لازم می‌آید و یا از وجود نذر عدم وجود آن لازم می‌آید، که تعریف محال است (ما یلزم من وجوده عدمه).

۴

جواب مرحوم آخوند به دلیل پنجم اعمی‌ها

مرحوم آخوند دو جوا مطرح می‌کننند: یک جواب این که بر فرض درست بودن این دو تالی فاسد مدعای شما ثابت نمی‌شود، اگر این دو تالی فاسد درست باشد نتیجه این است که تعلق نذر به ترک عبادت صحیحه جایز نیست و باید در این مئرد بگوییم که چنین نذری مثل عدم نذر است، اما مدعای شما بحث وضع است یعنی می‌خواهید بگویید که شارع الفاظ عبادات را برای اعم وضع کرده است و باب وضع و نذر با هم ارتباطی ندارد. اما جواب دوم: شما می‌گویید اگر مراد ترک نماز صحیح باشد دو تالی فاسد دارد، ابتدا مراد از صحت را باید بیان کنید ما دو نوع صحت می‌توانیم فرض کنیم: یکی صحت مطلقه و از جمیع جهات است که مراد از صحت مطلقه این است که این عمل صحیحا انجام بگیرد و همه‌ی خصوصیات را در آن لحاظ کنیم یعنی حتی در صورت نذر، همین نذر را نیز در آن لحاظ کنیم که تعبیر مرحوم آخوند از این صحت، صحت بالفعل است، صحت دوم صحت مشروط است به این معنا که اگر با قطع نظر از این نذراین نماز صحیحا انجام شود که صحت قبل از تعلق نذر نیز به آن می‌گویند (صحیح لو لا النذر). مرحوم آخوند می‌فرمایند: این دو اشکالی که شما بیان کردید در فرضی است که صحت را به معنای اول اخذ کنیم یعنی وقتی ترک کرده نماز صحیح را مراد نماز صحیح با همه‌ی خصوصیات حتی از جهت نذر است که در این صورت این دو اشکال وارد است و هم امکان حنث وجود ندارد و هم لزوم محال است ولی مراد صحیحی‌ها از صحت نماز صحیح قبل تعلق نذر است یعنی نماز با فرض این که نذر به آن تعلق پیدا نکرده اگر بخواهد صحیحا انجام شود باید شرائطی داشته باشد که با آن شرائط به آن نماز صحیحه می‌گوییم. بنا براین اشتباه شما این است که دامنه‌ی صحت را طوری قرار می‌دهید که مسئله نذر نیز در آن وجود داشته باشد.

۵

تطبیق تکمله‌ی دلیل پنجم اعمی‌ها

بل يلزم المحال، (لین لزوم محال اشکالی است که اصل آن از مرحوم شیخ انصاری در تقریرات است) فإنّ النذر ـ حسب الفرض ـ قد تعلّق بالصحيح منها (نذر بر حسب فرض که مدعای شما صحیحی هاست به نماز صحیح تعلق گرفته است) ولا تكاد تكون معه صحيحة، (در حالی که با نذر نماز صحیح نمی‌باشد یعنی وقتی نذر تعلق گرفت دیگر امکان اتیان نماز صحیح در حمام نیست زیرا وقتی ترک نماز در حمام را نذر می‌کند، ترک واجب و خود نماز حرام می‌شود و وقتی خود نماز حرام شد آن نماز فاسد می‌شود و در نتیجه) وما يلزم من فرض وجوده عدمه محال. (و آن چه که از فرض وجود آن، عدم آن لازم آید محال است. عرض کردیم که اختلاف کوچکی بین بیان محال در عبارت آخوند و مرحوم شیخ وجود دارد، بیان مرحوم آخوند به این منتهی شد که از فرض صحت عدم صحت لازم می‌آید اما بیان شیخ به این منتهی می‌شود که از فرض وجود نذر عدم نذر لازم می‌آید "یلزم من وجود النذر عدم النذر" چرا که وقتی انسان قدرت به اتیان نماز صحیح در حمام ندارد کالعدم می‌شود.)

۶

تطبیق جواب مرحوم آخوند به دلیل پنجم اعمی‌ها

قلت: لا يخفى (جواب اول) أنّه لو صحّ ذلك (اگر این دو تالی فاسد صحیح باشد) لا يقتضي إلّا عدم صحّة تعلّق النذر بالصحيح، (اقتضا ندارد مگر این که بگوییم نذر به صحیح تعلق پیدا نمی‌کند یعنی در باب نذر تعلق نذر به ترک عبادت صحیح ممکن نیست،) لا عدم وضع اللفظ له شرعا (اما اقتضا ندارد که نذر برای صحیح شرعا وضع نشده باشد، باب نذر و باب وضع جداگانه هستند و صحیحی‌ها نهایت می‌گویند انسان نمی‌تواند ترک یک عبادت صحیح را ترک کند)؛ مع أنّ الفساد من قبل النذر لا ينافي صحّة متعلّقه،
(جواب دوم: فسادی که بر اثر نذر ایجاد شده منافات با صحت متعلق نذر ندارد بلکه کتعلق نذربا قطع نظر از نذر صحیح است یعنی قبل از این که ناذر نذر کند صلاة صحیحه را معنا می‌کردیم به معنایی که قبل از تعلق نذر باشد، حال این فساد بر اثر نذر ایجاد شده و لذا با صحت قبلی منافاتی ندارد،) فلا يلزم من فرض وجودها عدمها. (پس از فرض وجود صحت عدم صحت لازم نمی‌آید.)

ومن هنا (با این بیانی که از صحت داشتیم که مراد از صحت، صحت با قطع نظر از نذر است) انقدح أنّ حصول الحنث إنّما يكون لأجل الصحّة لو لا تعلقه. (روشن شد که حنث نذر و قسم امکان دارد منتها از باب صحت با قطع نذر از تعلق نذر است.) نعم لو فرض (از این جا فرض صحت از جمیع جهات مطرح می‌شود:) تعلّقه بترك الصّلاة المطلوبة بالفعل (اگر فرض شود که تعلق نذر به ترک صلاة صحیحه‌ی بالفعل باشد یعنی صلاة با هم ی شرائطی که دارد حتی به نذر) لكان منع حصول الحنث بفعلها بمكان من الإمكان. (در این صورت منع حصول مخالفت کردن به فعل صلاة یعنی عدم تحقق حنث امکان دارد، اما مراد از صحیحی‌ها از صحت صحیح بالفعل نیست بلکه صحیح قبل از تعلق نذر است. یعنی اگر بگوییم این شخص می‌تواند یک نماز صحیح با قطع نظر از این نظر انجام دهد و اگر در حمام نمازی با تمام شرائط و ارکان به جا آورد در این صورت نمازش صحیح است و حنث برای نذر اوست.)

۷

عدم جریان نزاع در الفاظ معاملات اگر این الفاظ برای مسببات وضع شده باشند

بحث مرحوم آخوند در صحیح و اعم در الفاظ عبادات تمام شد و نظر شریف ایشان این شد که الفاظ عبادات برای خصوص صحیح وضع شده‌اند اما این وضع تعینی بوده یا خیر مورد بحث قرار گرفت که فرمودند در الفاظ عبادات ما قدر جامع برای افراد صحیح داریم و آن قدر جامع را از راه آثار کشف می‌کنیم. اما بحث بعدی بحث الفاظ معاملات است.

در الفاظ معاملات هم چند مطلب بحث می‌شود: یک مطلب این است که نزاع صحیح و اعم در الفاظ معاملات هم جریان دارد یا خیر؟ سؤال: چه فرقی بین باب معاملات و عبادات است که مرحوم آخوند و دیگران این دو را تفکیک کرده‌اند؟ جواب: دو فرق مهم بین معاملات و عبادات وجود دارد: اول این که عبادات یک امور مخترعه‌ی شرعیه است یعنی شارع این امور ار اختراع کرد و کاری هم به عرف عقلا ندارد و وقتی اختراع کرده بحث می‌شود که لفظ صلاة را برای صحیح و یا اعم از صحیح و فاسد وضع کرده است، اما معاملات یک امور رایجه‌ی عقلائیه است که شارع این امور را امضاء فرموده است. دوم این که در باب معاملات یک سبب و یک مسبب داریم ولی در باب عبادات این چنین نیست و وقتی نماز ار خواندیم نمی‌گوییم که این نماز را شارع سب برای یک امر دیگر قرار داده است در صورتی که در باب معاملات یک عقد که همان ایجاب و قبول و انشاء (چه قولی و چه عملی) است وجود دارد که به آن سبب می‌گویند و بعد از این که انشاء ایجاد شد ملکیت یا زوجیت یا... محقق می‌شود که به آن‌ها مسبب می‌گویند. بنابراین باید ببنیم لفظ بیع ربای سبب وضع شده یا برای مسبب وضع شده است که علما دو دسته شده‌اند: عده‌ای می‌گویند این الفاظ برای مسببات وضع شده، بیع یعنی ملکیت و تملیک عین بمال، مرحوم شیخ در مکاسب چند تعریف برای بیع داشته‌اند که برخی از آن‌ها تعریف بیع به سبب و برخی تعریف بیع به مسبب است و اگر گفتیم این الفاظ برای مسبب وضعشده دیگر نزاع بین صحیحی و اعمی جریان پیدا نمی‌کند اما اگر گفتیم این الفاظ برای اسباب وضع شده نزاع صحیحی و اعمی جریان دارد، زیرا مسئله صحیح و اعمی در جایی امکان جریان دارد که آن شیء از امور مرکبه باشد چرا که قبلا خواندیم که صحت یعنی تام الاجزاء و الشرائط بودن و این در صورتی است که آن شیء مرکب باشد که ببینیم همه‌ی اجزاء و شرائط آن موجود است یا خیر که اگر همه‌ی اجزاء و شرائط موجود باشد به آن صحیح می‌گوییم و در غیر این صورت به آن فاسد می‌گوییم. پس صحت و فساد در جایی جریان دارد که شیء مرکب باشد در حالی که در باب معاملات، مسببات یک امور بسیطه‌اند یعنی وقتی می‌گوییم در بیع مسبب ملکیت است دیگر خود ملکیت اجزاء و شرائط ندارد بلکه ملکیت و زوجیت یک سری امور بسیط دائر مدار بین وجود و عدم است یعنی هیچ عاقلی نمی‌گوید که مثلا هشت جزء ملکیت یا زوجیت وجود دارد و دو جزء آن نیست، مسبب چون یک امر بسیط است و همه‌ی بسائط امر آن‌ها دائر مدار وجود و عدم است بنابراین اگر الفاظ برای مسببات وضع شده باشد نزاع جریان ندارد اما اگر برای اسباب وضع شده باشد از آن جا که سبب ایجاب و قبول دارد و نیز عربیت و ماضویت و شرائط دیگری مثل بلوغ و عقل دارد مرکب است و می‌توان گفت که آیا لفظ بیع برای آن ایجاب و قبولی که همه‌ی شرائط را دارد وضع شده و یا این که به آن ایجاب و قبولی که برخی از شرائط را نیز داشته باشد بیع گفته می‌شود. مرحوم آخوند با عبارت " لا یبعد" همان نظری که در الفاظ عبادات دادند در این جا نیز مطرح می‌کنند.

۸

تطبیق عدم جریان نزاع در الفاظ معاملات اگر این الفاظ برای مسببات وضع شده باشند

بقي امور

الأوّل: [في عدم جريان النزاع في المعاملات على الوضع للمسبّبات]

أنّ أسامي المعاملات إن كانت موضوعة للمسبّبات فلا مجال للنزاع في كونها موضوعة للصحيحة أو للأعمّ، (اگر اسامی معاملات برای مسببات وضع شده باشد پس مجالی برای نزاع در این که الفاظ برای صحیح یا اعم وضع شده نمی‌باشد،) لعدم اتّصافها بهما، كما لا يخفى، (چون مسببات به صحت و فساد اتصاف پیدا نمی‌کند و نمی‌توانیم ملکیت صحیحه و فاسده تعبیر کنیم بلکه ملکیت یا موجود است و یا نیست،) بل بالوجود تارة وبالعدم اخرى. (بلکه گاهی متصف به وجود و گاهی متصف به عدم می‌شود.)

الأعمّ (١) ؛ والاستعمال في قوله عليه‌السلام : «فلو أنّ أحدا صام نهاره ...» كان كذلك ـ أي بحسب اعتقادهم (٢) ـ أو للمشابهة والمشاكلة (٣). وفي الرواية الثانية الإرشاد إلى عدم القدرة على الصّلاة (٤) ؛ وإلّا (٥) كان الإتيان بالأركان وسائر ما يعتبر في الصّلاة بل بما يسمّى في العرف بها ـ ولو أخلّ بما لا يضرّ الإخلال به بالتسمية عرفا ـ محرّما على الحائض ذاتا وإن لم تقصد به القربة ، ولا أظنّ أن يلتزم به المستدلّ بالرواية ، فتأمّل جيّدا.

[٥ ـ صحّة تعلّق النذر بترك الصّلاة في الحمام]

ومنها : أنّه لا اشكال في صحّة تعلّق النذر وشبهه (٦) بترك الصّلاة في مكان تركه فيه(٧) وحصول الحنث بفعلها (٨) ، ولو كانت الصّلاة المنذور تركها خصوص الصحيحة لا يكاد يحصل به الحنث أصلا ، لفساد الصّلاة المأتيّ بها ، لحرمتها ، كما لا يخفى ؛ بل يلزم المحال ، فإنّ النذر ـ حسب الفرض ـ قد تعلّق بالصحيح منها ولا تكاد تكون معه (٩) صحيحة ، وما يلزم من فرض وجوده عدمه محال.

قلت : لا يخفى أنّه لو صحّ ذلك لا يقتضي إلّا عدم صحّة تعلّق النذر بالصحيح ،

__________________

(١) بل استعمل في خصوص الصحيح ، غاية الأمر الصحيح بحسب اعتقادهم.

(٢) فاستعمل لفظ الصوم والصلاة في الصحيح بحسب اعتقادهم ، وإن كان في الواقع فاسدا.

(٣) أي : يمكن أن يكون الاستعمال في الأعمّ ، ولكن يكون مجازيّا بعلاقة المشابهة والمشاكلة في الصورة.

(٤) أي : والمراد من النهي في الرواية الثانية هو الإرشاد إلى عدم قدرة الحائض على الصّلاة الصحيحة ، لحدث الحيض ، فيكون المستعمل فيه خصوص الصحيح.

(٥) أي : وإن لم يكن النهي إرشاديّا ، بل كان مولويّا.

(٦) أي : اليمين والعهد.

(٧) أي : في مكان تكره الصّلاة فيه ، كالحمام والمقابر.

(٨) أي : بفعل الصّلاة في المكان الّذي تعلّق النذر بتركها فيه. وهذا يدلّ على أنّ متعلّق النذر ليس هو الصّلاة الصحيحة ، بل الأعمّ ، وذلك لأنّه لو كانت الصّلاة ...

(٩) أي : مع النذر.

لا عدم وضع اللفظ له شرعا ؛ مع أنّ الفساد من قبل النذر لا ينافي صحّة متعلّقه (١) ، فلا يلزم من فرض وجودها عدمها (٢).

ومن هنا انقدح أنّ حصول الحنث إنّما يكون لأجل الصحّة لو لا تعلقه. نعم لو فرض تعلّقه بترك الصّلاة المطلوبة بالفعل (٣) لكان منع حصول الحنث بفعلها بمكان من الإمكان.

بقي امور

الأوّل : [في عدم جريان النزاع في المعاملات على الوضع للمسبّبات]

أنّ أسامي المعاملات (٤) إن كانت موضوعة للمسبّبات (٥) فلا مجال للنزاع في كونها موضوعة للصحيحة أو للأعمّ ، لعدم اتّصافها بهما ، كما لا يخفى ، بل بالوجود تارة وبالعدم اخرى (٦).

وأمّا إن كانت موضوعة للأسباب (٧) فللنزاع فيه مجال (٨).

__________________

(١) وذلك لأنّ متعلّق النذر هو الصحيح لو لا تعلّق النذر. وبتعبير آخر : إنّ متعلّق النذر هو الصّلاة التامّة الجامعة لجميع الأجزاء والشرائط في مرحلة سابقة على النذر ، فلا ينافيها تعلّق النهي بها من قبل النذر.

(٢) لأنّ الفساد الحاصل من قبل النذر لم يؤخذ عدمه في متعلّق النذر كي لا يكون مقدورا بعد النذر فيلزم من وجوده عدمه.

(٣) أي : ولو مع النذر. ولكن صحّته كذلك مشكل ، لعدم كون الصّلاة معه صحيحة مطلوبة ، فتأمّل جيّدا. منه رحمه‌الله.

(٤) كالبيع والنكاح والطلاق والعتق.

(٥) وهي المعاني المقصودة إيجادها بالقوّة أو بالفعل ، كالملكيّة والزوجيّة والفراق والحرّيّة.

(٦) لأنّ المسبّبات امور بسيطة ، فليست مركّبة من الأجزاء والشرائط كي تتّصف بالصحّة لو وجد جامعا لجميع الشرائط والأجزاء ، وتتّصف بالفساد لو وجد فاقدا لبعضها ، بل هي إمّا موجودة وترتّبت عليها الآثار العقلائيّة عند وجود أسبابها ، وإمّا معدومة ـ لم تترتّب عليها الآثار ـ عند عدم أسبابها ، فأمرها دائر بين الوجود والعدم ، لا بين الصحّة والفساد.

(٧) وهي الألفاظ المستعملة لإيجاد المعاني المقصودة في وعائها ، كقولنا : «بعت وقبلت».

(٨) لأنّها مركّبة من الأجزاء والشرائط ، فيصحّ أن يقال : إنّ ألفاظ العبادات هل هي أسامي لخصوص تامّة الأجزاء والشرائط ، المؤثّرة في المسبّب أو للأعمّ منها والفاقدة لبعض الأجزاء والشرائط الّتي لم تؤثّر في المسبّب؟