درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۲۶: صحیح و اعم ۱۰

 
۱

خطبه

۲

جواب مرحوم آخوند از دلیل چهارم اعمی‌ها

دلیل چهارم اعمی‌ها را ملاحظه فرمودید که در این دلیل اعمی‌ها به دو روایت استدلال کردند و نتیجه گرفتند که در این دو روایت لفظ صلاة و صوم و حج که از الفاظ عبادات است ائمه (علیهم السلام) در خصوص صحیح استعمال نکردند بلکه در اعم از صحیح و فاسد استعمال شده و بنابراین الالفاظ عبادات در شرع برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده است. مرحوم آخوند در جواب یک جواب مشترک می‌دهند و از هر کدام از این دو روایت یک جواب خاصی نیز مطرح می‌فرمایند، اما جواب مشترک این است که ما بر فرض که استدلال شما را بپذیریم نهایت آن این است که در این دو روایت الفاظ عبادات در اعم استعمال شده است و قبلا خوانده‌ایم که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است ولذا ارتباطی به مدعای شما ندارد چرا که مدعای شما این است که این الفاظ برای اعم وضع شده است. واما جواب بالخصوص از روایت اول این است که در این روایت ما قرینه‌ای داریم که عکس مدعای شماست یعنی قرینه‌ای داریم که در این روایت الفاظ صلاة و صوم حج باید در خصوص صحیح وضع شده باشد و آن قرینه کلمه‌ی "بنی" است، سؤال ما این است که اسلام بر اعم از حج و صلاة و زکاة و صوم صحیح و فاسد مبتنی است و یا اینکه اسلام مبتنی بر صلاة و حج و زکاة و صوم صحیح مبتنی است؟ واضح و روشن است که اسلام بر عبادات صحیحه مبتنی است، پس این کلمه قرینه است بر این که مراد از این الفاظ عبادات خصوص صحیح از آنهاست. در این موضع گویا به ایشان اشکال می‌شود که در این روایت اول سه مطلب داریم: یکی همین کلمه‌ی "بنی" است که قرینه می‌شود بر این که مراد از این الفاظ عبادات خصوص صحیح از آنهاست، اما دو مطلب دیگر که پایه‌ی استدلال اعمی بر آن دو بود یکی "اخذ الناس بأربع" است که طبق فتوای جمعی از فقهای امامیه که قائل به فساد نماز اهل سنت هستند (دقت داشته باشید که همه‌ی فقهاء قبول دارند که نماز اهل سنت قبول نمی‌شود ولی مسئله‌ی فساد آن مطلب دیگری است و جمعی از فقهاء فتوا به فساد آن داده‌اند و لذا اگر بعدا مستبصر شدند باید نماز‌ها را قضا کنند) اعمی می‌گوید امام (علیه السلام) می‌فرمایند اهل سنت صلاة و حج و زکاة را دارند در حالی که طبق فتوای جمعی از فقهاء این نماز، نماز فاسدی است و با این وجود امام (علیه اسلام) تعبیر به حج و نماز کردند، مطلب دوم عبارت " فلو أن احدا صام نهاره.... " که این الفاظ در صوم فاسد استعمال شده‌اند. مرحوم آخوند در جواب به این اشکال می‌فرمایند: ما یکی از دو راه را طی می‌کنیم: یکی این که امام (علیه اسلام) طبق اعتقاد خودشان این گونه فرمودند، یعنی چون سنّی‌ها به اعتقاد خودشان این نماز، نماز صحیحی است امام (علیه السلام) تعبیر به صلاة و صوم آوردند، یا این که بگوییم این استعمال، استعمال مجازی از باب مشابهت است یعنی چون نماز اهل سنت از حیث صورت به نماز ما مشابه است امام (علیه اسلام) تعبیر به نماز آوردند.

اما عمده جواب از خصوص روایت دوم است، اعمی در این روایت گفت که عبارت "دع الصلاة" باید در صلاة فاسده استعمال شده است زیرا زن حائض قدرت شرعی بر خواندن نماز در ایام حیض ندارد و چون متعلق نهی قرار گرفته و از طرفی می‌دانیم که متعلق نهی باید مقدور مکلف باشد لذا باید صلاة را به یک امری معنا کنیم که مقدور مکلف باشد و آن صلاة فاسد است. مرحوم آخوند در جواب از این روایت می‌فرمایند: این قانون که متعلق تکلیف باید مقدور مکلف باشد صحیح و مسلم است و هم قدرت عقلیه و هم قدرت شرعیه در متعلق تکلیف شرط است ولی وقتی در اصول این قاعده مطرح می‌شود در تکالیف مولوی است نه در تکالیف ارشادی، یعنی اگر مولا یک تکلیف تعبدی دارد در آن جا باید متعلق حکم در قدرت مکلف باشد ولی در احکام ارشادیه‌ی مولا چنین شرطی معتبر نیست، در این روایت نیز نهی، یک نهی ارشادی است. در اصول خوانده‌ایم که ارشاد گاهی ارشاد به جزئیت و گاهی ارشاد به شرطیت و گاهی ارشاد به مانعیت است و در این روایت ارشاد به مانعیت است، یعنی امام (علیه السلام) می‌فرمایند: حیض مانعیت دارد از این که نماز، نماز صحیح باشد و نظیر آن هم در سائر شرائط نماز داریم مثل لباس نماز گذار که نهی داریم از پوشیدن شیء ای که لا یؤکل لحمه و این نیز نهی به مانعیت است یعنی ما لا یؤکل لحمه مانع از صحت صلاة است. تا این جا مرحوم آخوند ادعا می‌کند که نهی در این روایت ارشادی است و اگر این صلاة را صلاة صحیحه معنا کردیم ولو این که صلاة صحیحه مقدور زن حائض نیست اما در متعلق احکام ارشادیه قدرت معتبر نیست. حال اگر کسی سؤال کند که چه اشکالی دارد که نهی را نهی مولوی معنا کنیم، نهی مولوی یعنی بر مخالفت آن عقاب و بر موافقت آن ثواب مترتب باشد و نتیجه این می‌شود که زن اگر در ایام حیض نماز نخواند موافقت با این نهی کرده و اگر نماز خواند مخالفت کرده و استحقاق عقاب دارد؟ مرحوم آخوند می‌فرمایند: ما یک دلیلی داریم که به سبب آن نمی‌توانیم نهی در این روایت را مولوی قرار دهیم زیرا اگر نهی مولوی قرار دهیم تالی فاسدی دارد که خود اعمی هم ملتزم به آن تالی فاسد نمی‌شود و قبول ندارد. تالی فاسد این است که اگر زن حائضی در ایام حیض نمازی بخواند که اعمی به آن نماز می‌گوید یعنی مثلا ارکان و شرائط را اتیان کند ولی قصد قربت را در نماز به جا نیاورد و به تعبیر دیگر عملی به جا آورد که در عرف به آن نماز می‌گویند و فقط از نظر قصد قربت کمبود دارد، در این صورت اگر نهی در این روایت نهی مولوی باشد بنا بر قول اعمی این نماز به حرمت ذاتیه حرام می‌شود و این زن مرتکب یک حرام ذاتی شده است در حالی که اعمی هم این قول را قبول ندارد. اما اگر نماز با قصد قربت بخواند در این صورت تشریع است و حرمت آن از حیث حرمت تشریعیه است، فرق بین حرمت تشریعیه و حرمت ذاتیه در این است که در حرمت ذاتی فعل یک مبغوضیت فی نفسه برای مولا دارد مثل شرب خمر ولی در حرمت تشریعیه فعل مبغوضیت ذاتیه ندارد بلکه از باب ادخال ما لیس من الدین فی الدین حرام می‌شود. پس خلاصه‌ی فرمایش آخوند این است که اگر نهی را حمل بر نهی مولوی کنیم تالی فاسد آن این است که چنین عملی حرام ذاتی باشد در حالی که خود اعمی هم حرمت ذاتی این عمل بدون قصد قربت را قبول ندارد.

۳

تطبیق جواب مرحوم آخوند از دلیل چهارم اعمی‌ها

وفيه: (بر این دلیل رابع اعمی‌ها دو جواب می‌دهیم، یک جواب جواب مشترک است:) أنّ الاستعمال أعمّ من الحقيقة. (استعمال اعم از حقیقت است و در این دو روایت فرض کنیم که امام (علیه السلام) این الفاظ را رد اعم استعمال فرموده‌اند ولی مدعای شما وضع است نه استعمال.)

مع (حال یک جواب مختص از روایت اول و یک جواب مختص از روایت دوم می‌دهند) أنّ المراد في الرواية الاولى هو خصوص الصحيح (در روایت اول الفاظ عبادات در خصوص صحیح استعمال شده است) بقرينة أنّها ممّا بني عليها الإسلام. (به قرینه‌ی این که اسلام بر این چهار عبادت بنا شده است و معلوم است که اسلام بر نماز و حج و زکات و صوم صحیح بنا شده است.) ولا ينافي ذلك بطلان عبادة منكري الولاية، (در این روایت اول سه فقره وجود دارد: اول " بنی السلام" و دوم " أخذ الناس بأربع" و سوم " صام نهاره" است، حال مرحوم آخوند به سراغ دو فقرهی بعدی می‌روند، یعنی با وجود این که به فتوای جمعی از فقهاء عبادات اهل سنت فاسد است چرا امام (علیه السلام) این گونه تعبیر فرمودند؟ می‌فرمایند: حمل بر خصوص صحیح منافات با بطلان عبادت منکرین ولایت ندارد) إذ لعلّ أخذهم بها إنّما كان بحسب اعتقادهم، لا حقيقة، (زیرا شاید مراد از اخذ اهل سنت به این عبادات اخذ به حسب اعتقاد خودشان باشد و امام (علیه السلام) نیز بر حسب اعتقاد آن‌ها بیان می‌فرمایند نه به حسب حقیقت،) وذلك لا يقتضي استعمالها في الفاسد أو الأعمّ؛ (و اخذ به حسب اعتقاد آن‌ها استعمال این الفاظ را در فاسد یا اعم اقتضا ندارد بلکه مراد از آن‌ها همان صحیح است منتها صحیح به حسب اعتقاد خودشان است،) والاستعمال في قوله عليه‌السلام: «فلو أنّ أحدا صام نهاره...» كان كذلك ـ أي بحسب اعتقادهم ـ (این استعمال هم به حسب اعتقاد خود آن‌ها بوده) أو للمشابهة والمشاكلة. (یا این که چون علاقه‌ی مشابهت وجود دارد و نماز آن‌ها به حسب شکل و ظاهر شبیه نماز ماست امام (علیه السلام) استعمال مجازی فرمودن و لفظ صوم یا صلاة را به کار بردند.) وفي الرواية الثانية (از این جا خصوص جواب از روایت دوم است) الإرشاد إلى عدم القدرة على الصّلاة (نهی در این روایت دوم برای ارشاد به عدم قدرت در نماز است و ارشاد می‌کند که حیض مانعیت برای نماز دارد و با وجود حیض زن قدرت بر صلاة صحیحه ندارد، در این جا مرحوم آخوند آن توضیحی که ما بیان کردیم را نفرمودند در حالی که توضیح ما با توجه به استدلال خود اعمی‌ها بود چرا که استدلال آن‌ها این بود که متعلق تکلیف باید مقدور باشد و ما در " دع الصلاة" اگر بخواهیم صلاة را حمل بر صلاة صحیحه کنیم چنین صلاتی مقدور زن حائض نیست و مرحوم آخوند می‌فرمانید این قاعده که متعلق تکلیف باید مقدور مکلف باشد فقط در تکالیف مولویه است و در تکالیف ارشادیه معتبر نیست)؛ وإلّا (اگر این نهی یک نهی مولوی باشد) كان الإتيان بالأركان (اتیان به ارکان) وسائر ما يعتبر في الصّلاة (و سائر اجزاء و شرائط نماز) بل بما يسمّى في العرف بها (بلکه آن چه که در عرف به آن نماز بگویند که اشاره به صلاة معظم الاجزاء دارد) ـ ولو أخلّ بما لا يضرّ الإخلال به بالتسمية عرفا (اگر چه که به شیء ای اخلال بورزد که اخلال به آن جزء یا شرط سبب اخلال به نام عبادت و تسمیه در عرف نمی‌شود) ـ محرّما على الحائض ذاتا وإن لم تقصد به القربة، (چنین نمازی باید بر حائض محرم باشد و حرمت آن ذاتیه باشد و لو این که قصد قربت را اتیان نکرده باشد، البته عبارت مرحوم آخوند این جا روشن نیست، اصلا فرض در آن جاست که همه‌ی اجزاء و شرائط را به جا آورده باشد و فقط اخلال در قصد قربت داشته است که اعمی می‌گوید اسم آن صلاة است، پس این زن صلاة را اتیان کرده است و اگر نهی در این روایت را حمل بر نهی مولوی کنیم باید بگوید که این نمازی که زن حائض خوانده است حرمت ذاتی دارد یعنی همانطوری که در مثل شرب خمر یک مبغوضیت ذاتی برای مولا در این فعل وجود دارد در یک چنین نمازی نیز این مبغوضیت ذاتی باید وجود داشته باشد،) ولا أظنّ أن يلتزم به المستدلّ بالرواية، (گمان نمی‌کنم که مستدل به روایت یعنی اعمی ملتزم به حرمت ذاتی در این فرض شود،) فتأمّل جيّدا. (دقت بفرمایید که اگر زن نماز را با همه‌ی اجزاء و شرائط بخواند برخی گفته‌اند که هم حرمت تشریعیه و هم حرمت ذاتیه دارد ولی نماز بدون قصد قربت را هیچ کس نمی‌گوید که حرمت ذاتیه دارد. فتأمل اشاره به دقت دارد ولی منتهی الدرایة اشاره به یک مطلب دیگری دارد و می‌فرماید خود مرحوم آخوند در کی از کتب فقهیه شان قائل به حرمت ذاتیه شده‌اند در حالی که آن جایی که مرحوم آخوند قائل به حرمت ذاتیه شده جایی است که همه‌ی اجزاء و شرائط حتی قصد قربت هم اتیان شود ولی بدون قصد قربت کسی قائل به حرمت ذاتیه نشده است. لذا به نظر با این عبارت اشاره به دقت دارد.)

۴

دلیل پنجم اعمی‌ها

اعمی‌ها در دلیل پنجم برای مدعای خود به یک فرع فقهی استدلال کرده‌اند که این فرع فقهی مرکب از دو مقدمه است: مقدمه‌ی اول این است که اجماع فقهاء بر این قائم شده است که نذر عبادات مکروهه صحیح است ومنعقد می‌شود مثلا اگر کسی نذر کند که نماز در حمام را ترک کند فقهاء اجماع دارند که این نذر منعقد است. مقدمه‌ی دوم این است که همه‌ی فقهاء اجماع دارند که اگر کسی چنین نذری کرد و سپس در حمام نماز خواند این نماز خواندن او حنث نذر می‌شود و مستوجب کفاره است. اعمی می‌گوید اگر این الفاظ عبادات برای خصوص صحیح وضع شده باشد دو تالی فاسد لازم می‌آید: اول این که حنث نذر دیگر محقق نمی‌شود، دوم این که محال لازم می‌آید و از فرض وجود نذر، عدم نذر و از فرض صحت، عدم صحت و به تعبیری از وجود عدم لازم می‌آید و این محال است، که این دو تالی فاسد را باید توضیح دهیم.

۵

تطبیق دلیل پنجم اعمی‌ها

[۵ ـ صحّة تعلّق النذر بترك الصّلاة في الحمام]

ومنها: أنّه لا اشكال في صحّة تعلّق النذر وشبهه (مثل قسم) بترك الصّلاة في مكان تركه فيه (مثل صلاة در حمام که همه‌ی فقهاء بر صحت این نذر اجماع دارند) وحصول الحنث بفعلها (یعنی همه اجماع دارند بر این که اگر کسی بعد از این نذر در حمام نماز خواند حنث نذر کرده و باید کفاره دهد)، ولو كانت الصّلاة المنذور تركها خصوص الصحيحة لا يكاد يحصل به الحنث أصلا، (اگر نمازی که ترک آن را نذر کرده خصوص صحیح باشد به هیچ وجه با خواندن نماز در حمام حنث لازم نمی‌آید، زیرا با نذر ترک نماز در حمام را نذر کرده و بانذر ترک نماز واجب می‌شود و اگر ترک نماز واجب شد فعل نماز در حمام حرام می‌شود و لذا آن نماز، نماز فاسد می‌شود پس اگر کسی در حمام نماز خواند در وقع نماز فاسد خوانده است و اگر بگوییم صلاة برای صحیح وضع شده معنا این است که آن شخص ترک نماز صحیح را در حمام نذر کرده است در حالی که طبق این بیانی که گفتیم همواره نماز ناذر در حمام نماز فاسد است و نماز فاسد هم موجب حنث نمی‌شود بلکه نماز صحیح موجب حنث می‌شود) لفساد الصّلاة المأتيّ بها، لحرمتها، (زیرا آن نمازی که آورده است به دلیل حرمتش فاسد است، به این دلیل حرام است که ترک این نماز با نذر واجب شده و لذا فعل آن حرام می‌شود) كما لا يخفى؛ بل يلزم المحال، فإنّ النذر ـ حسب الفرض ـ قد تعلّق بالصحيح منها ولا تكاد تكون معه صحيحة، وما يلزم من فرض وجوده عدمه محال.

وفيه : أنّه إنّما يشهد على أنّها للأعمّ لو لم تكن هناك دلالة على كونها موضوعة للصحيح ، وقد عرفتها (١) ، فلا بدّ أن يكون التقسيم بملاحظة ما يستعمل فيه اللفظ ولو بالعناية.

[٤ ـ الأخبار]

ومنها : استعمال الصّلاة وغيرها في غير واحد من الأخبار في الفاسدة (٢) ، كقوله عليه‌السلام : «بني الإسلام على خمس : الصّلاة والزكاة والحجّ والصوم والولاية ، ولم يناد أحد بشيء كما نودي بالولاية ، فأخذ الناس بأربع وتركوا هذه ؛ فلو أنّ أحدا صام نهاره وقام ليله ومات بغير ولاية لم يقبل له صوم ولا صلاة» (٣) ، فإنّ الأخذ بالأربع لا يكون بناء على بطلان عبادات تاركي الولاية إلّا إذا كانت أسامي للأعمّ (٤). وقوله عليه‌السلام : «دعي الصّلاة أيّام أقرائك» (٥) ، ضرورة أنّه لو لم يكن المراد منها الفاسدة لزم عدم صحّة النهي عنها ، لعدم قدرة الحائض على الصحيحة منها (٦).

وفيه : أنّ الاستعمال أعمّ من الحقيقة (٧).

مع أنّ المراد في الرواية الاولى هو خصوص الصحيح بقرينة أنّها ممّا بني عليها الإسلام (٨). ولا ينافي ذلك بطلان عبادة منكري الولاية ، إذ لعلّ أخذهم بها إنّما كان بحسب اعتقادهم ، لا حقيقة ، وذلك لا يقتضي استعمالها في الفاسد أو

__________________

(١) الضمير يرجع إلى الدلالة.

(٢) الأولى أن يقول : «فى الأعمّ».

(٣) هذا مفاد الرواية. راجع الكافي ٢ : ١٨ ، سفينة البحار ٨ : ٦٠٠.

(٤) بيان ذلك : أنّه لو كان المراد من الأربع هو الصحيح منها فكان يلزم أن يقول : «لم يأخذ الناس بالأربع» بقرينة ترك الولاية ، إذ لا صحّة بدون الولاية. وأمّا لو كان المراد من الأربع هو الأعمّ فلا محذور ويصدق عليهم أنّهم أخذوا بفاسدها ، فالمراد من الأربع هو الأعمّ.

(٥) عوالى اللآلى ٢ : ٢٠٧.

(٦) إذ الصحيحة مشروطة بالطهارة عن الحيض وهي غير مقدورة لها.

(٧) أي : غاية ما يثبت بالبيانات المذكورة إثبات استعمال ألفاظ العبادات في الفاسدة ، وهو غير مثبت للوضع للأعمّ الّذي هو المدّعى ، فإنّ الاستعمال أعمّ من الحقيقة.

(٨) إذ الإسلام إنّما بني على الصحيح ، لا الأعمّ.

الأعمّ (١) ؛ والاستعمال في قوله عليه‌السلام : «فلو أنّ أحدا صام نهاره ...» كان كذلك ـ أي بحسب اعتقادهم (٢) ـ أو للمشابهة والمشاكلة (٣). وفي الرواية الثانية الإرشاد إلى عدم القدرة على الصّلاة (٤) ؛ وإلّا (٥) كان الإتيان بالأركان وسائر ما يعتبر في الصّلاة بل بما يسمّى في العرف بها ـ ولو أخلّ بما لا يضرّ الإخلال به بالتسمية عرفا ـ محرّما على الحائض ذاتا وإن لم تقصد به القربة ، ولا أظنّ أن يلتزم به المستدلّ بالرواية ، فتأمّل جيّدا.

[٥ ـ صحّة تعلّق النذر بترك الصّلاة في الحمام]

ومنها : أنّه لا اشكال في صحّة تعلّق النذر وشبهه (٦) بترك الصّلاة في مكان تركه فيه(٧) وحصول الحنث بفعلها (٨) ، ولو كانت الصّلاة المنذور تركها خصوص الصحيحة لا يكاد يحصل به الحنث أصلا ، لفساد الصّلاة المأتيّ بها ، لحرمتها ، كما لا يخفى ؛ بل يلزم المحال ، فإنّ النذر ـ حسب الفرض ـ قد تعلّق بالصحيح منها ولا تكاد تكون معه (٩) صحيحة ، وما يلزم من فرض وجوده عدمه محال.

قلت : لا يخفى أنّه لو صحّ ذلك لا يقتضي إلّا عدم صحّة تعلّق النذر بالصحيح ،

__________________

(١) بل استعمل في خصوص الصحيح ، غاية الأمر الصحيح بحسب اعتقادهم.

(٢) فاستعمل لفظ الصوم والصلاة في الصحيح بحسب اعتقادهم ، وإن كان في الواقع فاسدا.

(٣) أي : يمكن أن يكون الاستعمال في الأعمّ ، ولكن يكون مجازيّا بعلاقة المشابهة والمشاكلة في الصورة.

(٤) أي : والمراد من النهي في الرواية الثانية هو الإرشاد إلى عدم قدرة الحائض على الصّلاة الصحيحة ، لحدث الحيض ، فيكون المستعمل فيه خصوص الصحيح.

(٥) أي : وإن لم يكن النهي إرشاديّا ، بل كان مولويّا.

(٦) أي : اليمين والعهد.

(٧) أي : في مكان تكره الصّلاة فيه ، كالحمام والمقابر.

(٨) أي : بفعل الصّلاة في المكان الّذي تعلّق النذر بتركها فيه. وهذا يدلّ على أنّ متعلّق النذر ليس هو الصّلاة الصحيحة ، بل الأعمّ ، وذلك لأنّه لو كانت الصّلاة ...

(٩) أي : مع النذر.