درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۲۵: صحیح و اعم ۹

 
۱

خطبه

۲

مناقشه‌ی مرحوم آخوند به دلیل چهارم صحیحی‌ها

مرحوم آخوند از میان این چهار دلیلی که برای قول صحیحی‌ها بیان فرمودند دلیل چهارم را مورد مناقشه قرار می‌دهند و در نتیجه به همان سه دلیل قبل اکتفا می‌کنند. در دلیل چهرم ادعا شد که ما وقتی به روش واضعین مراجعه می‌کنیم می‌یابیم که روش آنها در وضع الفاظ برای مرکبات این است که همیشه الفاظ را برای مرکبات تامه وضع می‌کنند، یک مخترع در موقع اختراع لفظ را در مقابل آن شیء در صورتی که تام و کامل باشد قرار می‌دهد و دلیل آن این است که حکمت وضع تفهیم اغراض است و در باب مرکبات غرض به مرکب تام تعلق پیدا می‌کند ولذا واضعین الفاظ را در مقابل مرکب تام وضع می‌کنند و از طرفی شارع نیز این روش واضعین را تبعیت کرده و در وضع الفاظ برای مرکبت شرعیه همان روش عرف را پذیرفته است. پس در نتیجه این دلیل چهارم مرکب از دو قسمت است که قسمت اول مرکب از یک دعوا و یک دلیل است، دعوا این است که واضعین الفاظ را برای مرکبات تامه وضع می‌کنند و دلیل این بود که چون حکمت وضع تفهیم اغراض است و در باب مرکبات غرض به مرکب تام تعلق پیدا می‌کند در نتیجه واضعین الفاظ را برای مرکبات تامه وضع می‌کنند و قسمت دوم این است که شارع مقدس همین روش را پذیرفته و روش جدیدی در وضع مرکبات ندارد. نتیجه این می‌شود که الفاظ عبادات برای مرکبات تامه وضع شده‌اند.

مرحوم آخوند بعد از بیان این دلیل یک سطر عبارت دارندکه در آن سه مطلب بیان فرمودند: مطلب اول این است که این دعوا بعید نیست، مطلب دوم این که این دعوا قابل منع است و مطلب سوم فتأمل است. در این که چگونه مقصود مرحوم آخوند را در این جا ذکر کنیم شروح کفایه اختلاف کردند، اما غالبا می‌گویند مراد از مطلب اول این است که بگوییم این ادعا که قطع پیدا کنیم که طریقه‌ی واضعین در وضع مرکبات این است که الفاظ را در مقابل مرکب تام وضع می‌کنند بعید نیست، مطلب دوم این که این ادعا ممنوع است زیرا در همان قسمت اول از این دلیل رابع گفتیم که حکمت وضع تفهیم الاغراض است و این را قبول داریم ولی این که در باب مرکبات غرض به تفهیم مرکب تام تعلق پیدا می‌کند صحیح نیست چرا که گاهی غرض به مرکب تام پیدا می‌کند و گاهی نیز غرض به مرکب غیر تام تعلق پیدا می‌کند و این در مورد عرف بود اما خصوصا در شرع این چنین است مثلا در روایات غالبا احکام نماز فاسد را بیان می‌کند، اگر سجده یا تشهد را فراموش کردید یا قرائت را اشتباه خواندید چه باید کرد و مثلا اگر پانصد روایت در مورد احکام نماز داشته باشیم تقریبا چهارصد و پنجاه روایت در مورد احکام نماز فاسد یعنی نمازی که یک یا چند جزء آن وجود ندارد است. پس مطلب دوم متوجه آن دلیلی است که در قسمت اول در استدلال رابع ذکر شد، یعنی این دلیل هم نسبت به عرف مردم تام نیست چرا که گاهی غرض آن‌ها به بیان مرکب تام است و گاهی این گونه نیست و هم نسبت به شارع و شریعت این دلیل صحیح نیست زیرا وقتی به شریعت مراجعه می‌کنیم غالبا در مقام بیان و تفهیم احکام عبادت فاسده است. اما فتأمل بر می‌گردد به این که ما اگر در مورد شارع بپذیریم که غرض او غالبا به تفهیم حکم عبادات فاسده تعلق پیدا کرده اما در میان مردم این گونه نیست بلکه در بین آنها غالبا غرض به تفهیم مرکب تام تعلق پیدا می‌کند.

۳

تطبیق مناقشه‌ی مرحوم آخوند به دلیل چهرم صحیحی‌ها

ولا يخفى: أنّ هذه الدعوى وإن كانت غير بعيدة (این دعوا یعنی همین که بگوییم قطع داریم که طریقه‌ی واضعین بر وضع الفاظ برای مرکبات تامه است، ولو این که بعید نیست إلّا أنّها قابلة للمنع، (ولی ممنوع است، زیرا مستدل گفت غرض در مرکبات تامه همان تفهیم مرکبات تامه است ولی مرحوم آخوند می‌فرماید که این گونه نیست بلکه نه در بین عرف و نه در شریعت همیشه غرض به تفهیم مرکب تام تعلق نمی‌گیرد،) فتأمّل. (اشاره دارد به این که ممکن است که در الفاظ شریعت این مطلب را بپذیریم ولی در بین عرف اینگونه نیست و غالبا غرض به تفهیم مرکب تام تعلق می‌گیرد. اما احتمالات دیگری نیز در این عبارت آخوند وجود دارد، برخی از علما عبارت " هذه الدعوی" را به عبارت "والظاهر أن الشارع غیر متخطّئ" بر گرداندند یعنی قبول نداریم که شارع از این طریقه تخطّی نکرده است بلکه شارع در باب معاملات با عقلا همراه است ولی در الفاظ عبادات تخطی شارع از عرف فراوان است، ولی با توجه به این احتمال کمی تطبیق مشکل پیدا می‌کند.)

۴

دلیل اول اعمی‌ها

مرحوم شیخ انصاری در مطارح الانظار دوازده دلیل برای اعمی‌ها ذکر کرده که مرحوم آخوند پنج دلیل را در این جا ذکر می‌فرمایند. دلیل اول تبادر است اعمی هم ادعا می‌کند که وقتی الفاظ عبادات بدون هیچ قرینه‌ای استعمال می‌شود آن چه که به ذهن خطور پیدا می‌کند معنایی اعم از صحیح و فاسد است و خصوص صحیح به ذهن تبادر پیدا نمی‌کند. مرحوم آخوند به این دلیل جواب می‌دهند و می‌فرمایند: ما قبلا بیان کردیم که اعمی نمی‌تواند قدر جامعی به تحویل دهد و اگر نتوانست قدر جامع تحویل دهد چه معنایی به ذهن تبادر پیدا می‌کند؟ اگر اشکال شود که صحیحی هم نتوانست قدر جامعی به ما ارائه دهد بلکه صحیحی فقط از طریق بیان آثار وارد شد، در جواب می‌فرمایند: همین مقدار که صحیحی می‌تواند یک اثر واحد را برای همه‌ی مصادیق صلاة صحیحه ذکر کند برای تبادر کافی است ولی اعمی که می‌خواهد بگوید لفظ صلاة اعم از صحیح و فاسد است نمی‌تواند یک اثر واحد ذکر کند که هم اثر نماز صحیح و هم اثر نماز فاسد باشد، لذا اعمی چون هم از ارائه‌ی قدر جامع عاجز است و هم نمی‌تواند اثری بیان کند نمی‌تواند ادعای تبادر کند. به عبارت دیگر طبق قول اعم الفاظ اجمال صد در صد پیدا می‌کند لذا قابلتی برای تبادر معنا وجود ندارد.

۵

دلیل دوم اعمی‌ها

دلیل دوم این است که سلب صلاة از صلاة فاسده صحیح نیست " عدم صحت سلب"، یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم شخصی که نمازش را کامل خوانده و فقط دو سجده را نیاورده است عمل او نماز نیست.

مرحوم آخوند به این دلیل نیز جواب می‌دهند و می‌فرمایند همان سخنی که قبلا بیان کردیم که صحت سلب بالمداقة وجود دارد و اگر کسی به دقت نظر کند صحت سلب وجود دارد.

۶

دلیل سوم اعمی‌ها

دلیل سوم اعمی‌ها صحت تقسیم است، یعنی لفظ صلاة را می‌توانیم مقسم قرار دهیم و بگوییم " الصلاة اما صحیحة و اما فاسدة" و تقسیم دلیل بر این است که مقسم مشترک بین اقسام مشترک است و اگر مقسم مشترک نباشد تقسیم صحیح نیست، پس اولا ما یقین داریم که این تقسیم صحیح است و ثانیا تقسیم دلالت دارد بر این که مقسم مشترک بین اقسام است لذا نتیجه می‌شود که صلاة بین صلاة صحیحه و فاسده مشترک است.

مرحوم آخوند در جواب از این دلیل می‌فرمایند: ما قبول داریم که تقسیم می‌تواند دلیل بر این معنا باشد ولی در صورتی که دلیل بر خلاف در کنار آن نباشد، یعنی اگر ما باشیم و یک تقسم مثل " الانسان اما رجل او امرأة" در این صورت می‌گوییم تقسیم دلیل بر این است که حقیقت انسانیت هم در مرد و هم در زن موجود است و چون دلیلی بر خلاف نداریم به این تقسیم اکتفا می‌کنیم ولی در ما نحن فیه درست است که نماز تقسیم به صحیحه و فاسده می‌شود ولی دلیل بر خلاف داریم و آن عبارت است از همان سه دلیلی که برای قول صحیحی بیان شد، ادله‌ی صحیحی‌ها دلیل بر این است که این تقسیم یک تقسیم به نحو استعمال حقیقی نیست.

۷

دلیل چهارم اعمی‌ها

در دلیل چهارم اعمی‌ها مانند صحیحی‌ها به بعضی از روایات تمسک کرده‌اند. دو روایت را در این جا ذکر می‌کنند: یک روایت همان روایت معروف " بنی الاسلام علی خمس: الصلاة و الزکاة و الحجّ و الصوم و الولایة، ما نودی بشیء مثل ما نودی بالولایة، فأخذ الناس بالاربع و ترکوا هذه، فلو أنّ احدا صام نهاره و قام لیله و مات بغیر ولایة لم یقبل له صوم ولا صلاة" دو جای این روایت شاهد برای اعمی هاست، یک جا عبارت " أخذ الناس بالاربع" که اعمی می‌گوید طبق فتوای کثیری از فقهای امامیه نماز بدون ولایت فاسد است ولی با این حال امام (علیه السلام) به نماز فاسد اطلاق صلاة کزده همچنین به صوم فاسد اطلاق صوم کرده است، پس معلوم می‌شود که این الفاظ برای اعم از صحیح و فاسد است. قسمت دوم روایت عبارت " فلو أنّ احدا صام نهاره" است که در این جا کلمه‌ی صوم را امام (علیه السلام) ذکر فرمودند در حالی که چون صوم او بدون ولایت است فاسد است. روایت دوم روایت حرمت صلاة برای زن حائض در ایام حیض است: " دع الصلاة ایّام أقرائک" که اعمی دو مطلب را به هم ضمیمه می‌کند و ادعای خود را اثبات می‌کند: مطلب اول این است که در اصول یک اصل مسلم وجود دارد و آن این که مولا در صورتی می‌تواند تکلیف کند که متعلق تکلیف برای مکلف مقدور باشد و تکلیف به غیر مقدوراز مولای حکیم قبیح است، مطلب دوم نیز این که در این روایت متعلق نهی صلاة است و ما می‌دانیم که زن حائض در ایام حیض شرعا قدرت بر خواندن نماز صحیح ندارد. این دو مطلب را به هم ضمیمه کنیم راهی نداریم که صلاة را در این روایت حمل به صلاة فاسده کنیم.

۸

تطبیق دلیل اول اعمی‌ها

[أدلّة القول بالأعمّ]

وقد استدلّ للأعمّيّ أيضا بوجوه: (برای اعمی به وجوهی استدلال شده است:)

[۱ ـ التبادر]

منها: تبادر الأعمّ. (اعم تبادر می‌کند.)

وفيه: أنّه قد عرفت الإشكال في تصوير الجامع الّذي لا بدّ منه، (مرحوم آخوند می‌فرمایند: ما قبلا گفتیم که اعمی نمی‌تواند برای ما قدر جامع ارائه کند، از طرفی اثر مشترک نیز ندارند،) فكيف يصحّ معه دعوى التبادر؟! (چگونه با این اشکال در تصویر قدر جامع ادعای تبادر صحیح است؟!)

۹

تطبیق دلیل دوم اعمی‌ها

[۲ ـ عدم صحّة السلب]

ومنها: عدم صحّة السلب عن الفاسد. (لفظ صلاة را نمی‌توانیم از صلاة فاسد سلب کنیم.)

وفيه: منع، لما عرفت. (بر می‌گردد به درس ما قبل که ما لفظ صلاة را بالمداقة می‌توانیم سلب کنیم ولی بالعنایه والمسامحه نمی‌توانیم سلب کنیم.)

۱۰

تطبیق دلیل سوم اعمی‌ها

[۳ ـ صحّة التقسيم إلى الصحيح والفاسد]

ومنها: صحّة التقسيم إلى الصحيح والسقيم. (می‌توانیم صلاة را به صحیحه و فاسده تقسیم کنیم.)

وفيه: أنّه إنّما يشهد على أنّها للأعمّ (ما قبول داریم تقسیم شهادت می‌دهد که الفاظ برای اعم است و قدر جامع بین اقسام است ولی یک قیدی دارد) لو لم تكن هناك دلالة على كونها موضوعة للصحيح، (و آن قید این است که دلیلی نداشته باشیم که این الفاظ برای صحیح وضع شده باشد،) وقد عرفتها، (در بحث قبلی سه دلیل برای صحیحی‌ها ذکر کردیم پس این سه دلیل دال بر این است که تقسیم به صحیح و فاسد برای قدر مشترک بین صحیح و فاسد نیست،) فلا بدّ أن يكون التقسيم بملاحظة ما يستعمل فيه اللفظ ولو بالعناية. (پس تقسیم باید به ملاحظه‌ی استعمال باشد و بگوییم لفظ صلاة در این جا یک استعمال مجازی در اعم از صحیح و فاسد است، هم صحیحی و اعمی قبول دارند که صلاة گاهی در صلاة فاسد استعمال شده است منتها اعمی می‌گوید این استعمال حقیقت است و صحیحی می‌گوید مجاز است که مرحوم آخوند می‌گوید این که صلاة را مقسم بین صحیح و فاسد قرار می‌دهیم به ملاحظه‌ی موارد استعمال است و ربطی به وضع ندارد.)

۱۱

تطبیق دلیل چهارم اعمی‌ها

[۴ ـ الأخبار]

ومنها: استعمال الصّلاة وغيرها في غير واحد من الأخبار في الفاسدة، (استعمال صلاة و غیر صلاة در معنای فاسد درغیر واحدی از اخبار،) كقوله عليه‌السلام: «بني الإسلام على خمس: الصّلاة والزكاة والحجّ والصوم والولاية، ولم يناد أحد بشيء كما نودي بالولاية، (احدی به شیء ای نداداده نشده آن طوری که ولایت نداداده شده است) فأخذ الناس بأربع وتركوا هذه؛ (سنی‌ها چهار تا را گرفتند و ولایت را ترک کردند) فلو أنّ أحدا صام نهاره وقام ليله ومات بغير ولاية لم يقبل له صوم ولا صلاة»، فإنّ الأخذ بالأربع لا يكون بناء على بطلان عبادات تاركي الولاية (اکثر فقهای امامیه می‌گویند عبادات تارک ولایت باطل است و بنا بر این مبنا) إلّا إذا كانت أسامي للأعمّ. (نمی‌شود گفت که آن‌ها اخذ به صلاة کردند مگر این که ما صلاة را برای اعم از صحیح و فاسد بدانیم.) وقوله عليه‌السلام: «دعي الصّلاة أيّام أقرائك»، ضرورة أنّه لو لم يكن المراد منها الفاسدة (اعمی‌ها می‌گویند: صلاة در روایت باید صلاة فاسده باشد و اگر فاسده نباشد) لزم عدم صحّة النهي عنها، (لازم می‌آید که نهی از آن صحیح نباشد) لعدم قدرة الحائض على الصحيحة منها. (زیرا زن حائض در ایام حیض قدرت بر نماز صحیح ندارد. این نکته قابل ذکر است که امام راحل وقتی در بحث‌هایشان به این روایت می‌رسند کلمه‌ی ولایت را یک معنایی کردند که تقریبا دیگران چنین معنایی به ذهنشان نرسیده است، کلمه‌ی ولایت را به معنای اعتقاد قلبی به امامت ائمه معصومین (علیهم السلام) معنا نکردند چون این معنا که باید باشد بلکه به معنای حکومت است به این معنا که حجتی از طرف خدا تدبیر امور و سیاسات و دین مردم را باید عهده دار باشد و بحث مفصلی دارند و می‌گویند: در مسئله‌ی غدیر هم آن چه که مطرح شد ضرورت تشکیل حکومت بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود.)

استعمالها في الناقص أيضا إلّا أنّه لا يقتضي (١) أن يكون بنحو الحقيقة ، بل ـ ولو كان ـ مسامحة ، تنزيلا للفاقد منزلة الواجد. والظاهر أنّ الشارع غير متخطّئ (٢) عن هذه الطريقة.

ولا يخفى : أنّ هذه الدعوى وإن كانت غير بعيدة إلّا أنّها قابلة للمنع (٣) ، فتأمّل.

[أدلّة القول بالأعمّ]

وقد استدلّ للأعمّيّ أيضا بوجوه :

[١ ـ التبادر]

منها : تبادر الأعمّ.

وفيه : أنّه قد عرفت الإشكال في تصوير الجامع الّذي لا بدّ منه ، فكيف يصحّ معه دعوى التبادر؟!

[٢ ـ عدم صحّة السلب]

ومنها : عدم صحّة السلب عن الفاسد.

وفيه : منع ، لما عرفت (٤).

[٣ ـ صحّة التقسيم إلى الصحيح والفاسد]

ومنها : صحّة التقسيم إلى الصحيح والسقيم.

__________________

(١) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «إلّا أنّها لا تقتضي» ، فإنّ الضمير يرجع إلى الحاجة ويكون معنى العبارة : «إلّا أنّ الحاجة لا تقتضي أن يكون الاستعمال بنحو الحقيقة».

(٢) وفي بعض النسخ : «غير مخطئ».

(٣) إذ عدم تخطّي الشارع طريقة الواضعين غير معلوم. ومجرّد نفى البعد ليس موجبا للقطع.

مضافا إلى أنّ الشارع في المركّبات الشرعيّة يحتاج إلى تفهيم الفرد الفاسد كثيرا ، كما يحتاج إلى تفهيم الفرد الصحيح كذلك ، فالوضع للأعمّ لا ينافي الحكمة الداعية إلى الوضع.

(٤) من صحّة سلب الصّلاة عن الفاسدة.

وفيه : أنّه إنّما يشهد على أنّها للأعمّ لو لم تكن هناك دلالة على كونها موضوعة للصحيح ، وقد عرفتها (١) ، فلا بدّ أن يكون التقسيم بملاحظة ما يستعمل فيه اللفظ ولو بالعناية.

[٤ ـ الأخبار]

ومنها : استعمال الصّلاة وغيرها في غير واحد من الأخبار في الفاسدة (٢) ، كقوله عليه‌السلام : «بني الإسلام على خمس : الصّلاة والزكاة والحجّ والصوم والولاية ، ولم يناد أحد بشيء كما نودي بالولاية ، فأخذ الناس بأربع وتركوا هذه ؛ فلو أنّ أحدا صام نهاره وقام ليله ومات بغير ولاية لم يقبل له صوم ولا صلاة» (٣) ، فإنّ الأخذ بالأربع لا يكون بناء على بطلان عبادات تاركي الولاية إلّا إذا كانت أسامي للأعمّ (٤). وقوله عليه‌السلام : «دعي الصّلاة أيّام أقرائك» (٥) ، ضرورة أنّه لو لم يكن المراد منها الفاسدة لزم عدم صحّة النهي عنها ، لعدم قدرة الحائض على الصحيحة منها (٦).

وفيه : أنّ الاستعمال أعمّ من الحقيقة (٧).

مع أنّ المراد في الرواية الاولى هو خصوص الصحيح بقرينة أنّها ممّا بني عليها الإسلام (٨). ولا ينافي ذلك بطلان عبادة منكري الولاية ، إذ لعلّ أخذهم بها إنّما كان بحسب اعتقادهم ، لا حقيقة ، وذلك لا يقتضي استعمالها في الفاسد أو

__________________

(١) الضمير يرجع إلى الدلالة.

(٢) الأولى أن يقول : «فى الأعمّ».

(٣) هذا مفاد الرواية. راجع الكافي ٢ : ١٨ ، سفينة البحار ٨ : ٦٠٠.

(٤) بيان ذلك : أنّه لو كان المراد من الأربع هو الصحيح منها فكان يلزم أن يقول : «لم يأخذ الناس بالأربع» بقرينة ترك الولاية ، إذ لا صحّة بدون الولاية. وأمّا لو كان المراد من الأربع هو الأعمّ فلا محذور ويصدق عليهم أنّهم أخذوا بفاسدها ، فالمراد من الأربع هو الأعمّ.

(٥) عوالى اللآلى ٢ : ٢٠٧.

(٦) إذ الصحيحة مشروطة بالطهارة عن الحيض وهي غير مقدورة لها.

(٧) أي : غاية ما يثبت بالبيانات المذكورة إثبات استعمال ألفاظ العبادات في الفاسدة ، وهو غير مثبت للوضع للأعمّ الّذي هو المدّعى ، فإنّ الاستعمال أعمّ من الحقيقة.

(٨) إذ الإسلام إنّما بني على الصحيح ، لا الأعمّ.