درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۳۶: قطع ۱۰

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

اشکال: اگر این حرف گفته شود که ادله حجیت امارات بگوید امارات مثل قطع است، لازمه‌اش این است که دو لحاظ متضاد در نظر گرفته شود، به اینکه شارع مقدس آمده و اماره را به منزله قطع قرار داده است، اگر به منزل قطع طریقی باشد، به لحاظ آلی بودن است و اگر به منزله قطع موضوعی باشد، به لحاظ استقلالی است، پس اگر اماره، قائم مقام قطع مطلقا باشد، لازمه‌اش این است که هم لحاظ استقلالی و هم لحاظ آلی در امارات و قطع باشد و این محال است و موجب تناقض می‌شود.

۳

نکته

شیخ انصاری فرموده است قطع موضوعی بر دو قسم است:

۱. قطع موضوعی طریقی، مثلا اذا قطعت بوجوب صلاة الجمعة فعلیک ان تصدق، این قطع که موضوع برای وجوب صدقه قرار گرفته است، به عنوان طریق و کاشف بودن از واقع است.

۲. قطع موضوعی وصفی، مثل مثال بالا که قطع به عنوان حالت مخصوص به باطن، موضوع قرار گرفته است.

حال شیخ انصاری می‌گوید امارات به جای قطع موضوعی طریقی می‌نشیند اما به جای قطع موضوعی وصفی نمی‌نشیند.

صاحب کفایه می‌فرماید اگر آن محذور تضاد لحاظین در شیء واحد لازم بیاید، اماره نمی‌تواند به جای قطع بنشیند و اگر آن محذور لازم نمی‌آید، اماره می‌تواند به جای قطع بنشیند چه طریقی باشد و چه وصفی.

استاد: علت ننشستن اماره به جای قطع موضوعی وصفی، اجتماع لحاظین در شیء واحد نیست که گفته شود اگر این محذور بود، اماره به جای قطع نمی‌نشیند.

۴

جزوه نکته

تفصیل مرحوم شیخ: قطع موضوعی دو صورت دارد:

۱. قطع موضوعی طریقی: در این صورت اماره قائم مقام آن می‌شود.

۲. قطع موضوعی وصفی: در این صورت اماره قائم مقام آن نمی‌شود.

با حفظ این مقدمه، اگر محذور اجتماع لحاظین در شیء واحد نباشد، اماره به جای مطلق قطع موضوعی می‌نشیند و اگر محذور باشد، اماره به جای مطلق قطع موضوعی نمی‌نشیند. فتامل.

۵

تطبیق نکته

ولا يخفى: أنّه لو لا ذلك (اجتماع لحاظین) لأمكن أن يقوم الطريق (اماره) بدليل واحد (ادله حجیت طریق) دالّ على إلغاء احتمال خلافه (طریق) مقام القطع بتمام أقسامه (قطع)، ولو فيما اخذ في الموضوع على نحو الصفتيّة، كان تمامه (موضوع)، أو قيده (موضوع) وبه (قطع) قوامه (موضوع).

فتلخّص بما ذكرنا: أنّ الأمارة لا تقوم بدليل اعتبارها (اماره)، إلّا مقام ما (قطعی که) ليس بمأخوذ في الموضوع أصلا (نه موضوعی طریقی و نه موضوعی وصفی).

۶

قیام اصول عملیه به جای قطع طریقی محض

نکته: بحث ما در اصول عملیه اجرا شده در حکم است.

مثال اول: قطع دارید که نماز جمعه واجب است و این قطع، منجز و معذر است، حال در زمان غیبت شک می‌کنید که نماز جمعه واجب است یا خیر و استصحاب جاری می‌کنید، آیا این استصحاب مقام قطع می‌نشیند یا خیر؟

مثال دوم: قطع دارید که شرب تتن با اصالت البرائه حلال است، آیا این مقام قطع می‌نشیند.

صاحب کفایه می‌فرماید اصل برائت، احتیاط و تخییر به جای قطع طریقی محض نمی‌نشینند. مثلا در مثال دوم، اصل برائت جای قطع نمی‌نشیند که معذر و منجز باشد. چون:

صغری: شرط قیام اصول ثلاثه در جای قطع طریقی محض، سنخیت اصول با قطع طریقی محض است.

سنخیت یعنی همانطور که قطع طریقی محض کاشف از واقع است، اصول سه گانه هم باید کاشف از واقع باشد. در حالی که اصول اینگونه نیست، حال چگونه آثار چیزی که کاشف از واقع است را می‌خواهید برای چیزی که کاشف از واقع نیست، قرار بدهید.

کبری: و سنخیت اصول با قطع طریقی محض منتفی است.

نتیجه: شرط قیام اصول ثلاثه در جای قطع طریقی محض منتفی است.

۷

جزوه قیام اصول عملیه به جای قطع طریقی محض

اصول علمیه دو دسته هستند:

۱. برائت، تخییر احتیاط: این دسته قائم مقام قطع طریقی محض نمی‌شوند در منجزیت و معذریت. چون:

صغری: شرط قیام، سنخیت اصول با قطع است (در کشف و طریقیت).

کبری: سنخیت اصول با قطع منتفی است.

نتیجه: پس شرط قیام منتفی است.

۸

اشکال و جواب

اشکال: احتیاط به جای قطع طریقی محض می‌نشیند و همانطور که قطع طریقی محض معذر و منجز است، احتیاط هم معذر و منجز است. چون اگر در واقع یکی از دو چیزی که انجام شده است، واجب باشد، منجز است و اگر هیچکدام واجب نشده، معذر است.

جواب: احتیاط بر دو نوع است:

۱. احتیاط عقلی، به جای قطع طریقی محض نمی‌نشیند، چون:

صغری: اگر احتیاط عقلی به جای قطع طریقی محض بنشیند، لازمه‌اش این است که شیء برای خودش حکم شود.

چون معنای احتیاط عقلی این است که عقل حکم می‌کند که تکلیف معلوم بالاجمال بر شما منجز شده است، حال اگر به جای قطع بنشیند، لازمه‌اش این است که یک چیزی حکم شود برای خودش، یعنی حکم احتیاط (حکم عقل به تنجز تکلیف)، ثابت است برای احتیاط.

کبری: و اللازم باطل چون یک شیء نمی‌توان حکم برای خودش باشد.

نتیجه: فالملزوم مثله.

۲. احتیاط شرعی، به جای قطع طریقی محض نمی‌نشیند، چون:

صغری: شرط قیام، خارجیت داشتن احتیاط است.

اگر احتیاط شر عی بخواهد جای احتیاط شرعی بنشیند، باید در خارج چیزی باشد که احتیاط شرعی باشد که این نیست، چون در شبهات بدویه اساسا قائل به احتیاط نیستیم و در شبهات اجمالیه که قائل به احتیاط هستیم، احتیاط عقلی است.

کبری: خارجیت داشتن احتیاط منتفی است.

نتیجه: شرط قیام منتفی است.

فافهم: بنا بر قول اخباری که باید بنشیند.

۹

جزوه اشکال و جواب

اشکال: احتیاط، در منجزیت قائم مقام قطع طریقی محض می‌شود.

جواب: احتیاط بر دو نوع است:

۱. احتیاط عقلی که قائم مقام قطع طریقی ممحض نمی‌شود در منجزیت. چون:

صغری: اگر احتیاط قائم مقام شود لازمه‌اش این است (احتیاط - حکم عقل به تنجز تکلیف) حکم برای خودش (احتیاط) شود.

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

۲. احتیاط شرعی که قائم مقام قطع طریقی محض نمی‌شود در منجزیت، چون:

صغری: شرط قیام، خارجیت داشتن احتیاط است.

کبری: خارجیت داشتن احتیاط منتفی است.

نتیجه: شرط قیام منتفی است.

۱۰

تطبیق قیام اصول عملیه به جای قطع طریقی محض

وأمّا الاصول: فلا معنى لقيامها (اصول) مقامه (دو احتمال است: به قطع طریقی محض برگردد، به قطع برگردد) بأدلّتها (اصول عملیه) أيضا (مثل عدم قیام اماره مقام قطع موضوعی)، غير الاستصحاب، لوضوح أنّ المراد من قيام المُقام (اصول) ترتيب ما له من الآثار والأحكام من تنجّز التكليف وغيره (اگر ضمیر مقامه به قطع طریقی محض برگردد، منظور از غیره فقط معذریت می‌شود ولی اگر ضمیر مقامه به مطلق قطع بخورد، ضمیر در اینجا به تنجز تکلیف می‌خورد و غیره می‌شود معذریت و آثار) ـ كما مرّت إليه (مراد) الإشارة ـ ، وهي (اصول) ليست إلّا وظائف مقرّرة للجاهل في مقام العمل، شرعا أو عقلا.

۱۱

تطبیق اشکال و جواب

لا يقال: إنّ الاحتياط لا بأس بالقول بقيامه (احتیاط) مقامه (قطع طریقی محض) في تنجّز التكليف ـ لو كان (تکلیف در واقع و الا اگر تکلیف نباشد، هیچ کدام منجز نبوده است، فرد جهل مرکب داشته است) ـ.

فإنّه يقال: أمّا الاحتياط العقليّ: فليس إلّا نفس حكم العقل بتنجّز التكليف وصحّة العقوبة على مخالفته (تکلیف)، لا شيء يقوم مقامه (قطع) في هذا الحكم (منجزیت).

وأمّا النقليّ: فإلزام الشارع به وإن كان ممّا يوجب التنجّز وصحّة العقوبة على المخالفة كالقطع، إلّا أنّه لا نقول به (احتیاط نقلی) في الشبهة البدويّة، ولا يكون (احتیاط) بنقليّ في المقرونة بالعلم الإجماليّ، فافهم.

نعم ، لو كان في البين ما بمفهومه جامع بينهما ، يمكن أن يكون دليلا على التنزيلين ، والمفروض أنّه ليس. فلا يكون دليلا على التنزيل (١) إلّا بذاك اللحاظ الآليّ (٢) ، فيكون (٣) حجّة موجبة لتنجّز متعلّقه وصحّة العقوبة على مخالفته في صورتي إصابته وخطئه ، بناء على استحقاق المتجرّي ؛ أو بذاك اللحاظ الآخر الاستقلاليّ ، فيكون مثله في دخله في الموضوع ، وترتيب ما له عليه من الحكم الشرعيّ.

لا يقال : على هذا لا يكون دليلا على أحد التنزيلين ما لم يكن هناك قرينة في البين.

فإنّه يقال : لا إشكال في كونه دليلا على حجّيّته ، فإنّ ظهوره في أنّه بحسب اللحاظ الآليّ ممّا لا ريب فيه ولا شبهة تعتريه ، وإنّما يحتاج تنزيله بحسب اللحاظ الآخر الاستقلاليّ من نصب (٤) دلالة عليه. فتأمّل في المقام ، فإنّه دقيق ، ومزالّ الأقدام للأعلام.

ولا يخفى : أنّه لو لا ذلك لأمكن أن يقوم الطريق بدليل واحد دالّ على إلغاء احتمال خلافه مقام القطع بتمام أقسامه ، ولو فيما اخذ في الموضوع على نحو الصفتيّة ، كان تمامه ، أو قيده وبه قوامه.

فتلخّص بما ذكرنا : أنّ الأمارة لا تقوم بدليل اعتبارها ، إلّا مقام ما ليس بمأخوذ في الموضوع أصلا (٥).

__________________

(١) أي : فلا يكون دليل اعتبار الأمارة دليلا على تنزيلها منزلة القطع.

(٢) وذلك لأنّ أدلّة اعتبار الأمارات ـ كخبر العادل ـ ظاهرة بحسب متفاهم العرف في التنزيل من حيث الطريقيّة والكاشفيّة.

(٣) أي : فيكون الشيء ـ وهو الأمارة ـ ...

(٤) هكذا في النسخ. والصواب أن يقول : «إلى نصب ...».

(٥) وخالفه المحقّق النائينيّ ، فذهب ـ تبعا للشيخ الأعظم الأنصاريّ ـ إلى قيام الأمارة بدليل اعتبارها مقام القطع الموضوعيّ الطريقيّ دون الصفتيّ. راجع فوائد الاصول ٣ : ٢١.

وخالفه أيضا السيّد الإمام الخمينيّ ، فذهب ـ بعد ما أجاب عن لزوم الجمع بين اللحاظين ـ إلى عدم قيام الأمارات مقام القطع بأقسامه. أنوار الهداية ١ : ١٠٦ ـ ١٠٧. ـ

[عدم قيام غير الاستصحاب من الاصول مقام القطع الطريقيّ]

وأمّا الاصول : فلا معنى لقيامها مقامه بأدلّتها أيضا ، غير الاستصحاب ، لوضوح أنّ المراد من قيام المقام (١) ترتيب ما له (٢) من الآثار والأحكام من تنجّز التكليف وغيره ـ كما مرّت إليه الإشارة ـ ، وهي (٣) ليست إلّا وظائف مقرّرة للجاهل في مقام العمل ، شرعا أو عقلا (٤).

لا يقال : إنّ الاحتياط لا بأس بالقول بقيامه مقامه في تنجّز التكليف ـ لو كان ـ.

فإنّه يقال : أمّا الاحتياط العقليّ : فليس إلّا نفس (٥) حكم العقل بتنجّز التكليف وصحّة العقوبة على مخالفته ، لا شيء يقوم مقامه في هذا الحكم (٦).

وأمّا النقليّ : فإلزام الشارع به وإن كان ممّا يوجب التنجّز وصحّة العقوبة على المخالفة كالقطع ، إلّا أنّه لا نقول به (٧) في الشبهة البدويّة ، ولا يكون بنقليّ في المقرونة بالعلم الإجماليّ ، فافهم.

[عدم قيام الاستصحاب مقام القطع الموضوعيّ]

ثمّ لا يخفى : أنّ دليل الاستصحاب أيضا لا يفي بقيامه مقام القطع المأخوذ في

__________________

ـ والمحقّق الأصفهانيّ وافق المصنّف رحمه‌الله في النتيجة وخالفه في طريق الوصول إليها. فراجع نهاية الدراية ٢ : ٦٠ ـ ٦٣.

(١) أي : قيام الاصول مقام القطع. فاللام في قوله : «المقام» للعهد الذكريّ.

(٢) أي : ما للقطع.

(٣) أي : الاصول.

(٤) وبتعبير أوضح : أنّ المراد من قيام الاصول مقام القطع ترتيب آثاره وأحكامه ـ من تنجّز التكليف وغيره ـ في موارد جريانها. ولا تجري الاصول العمليّة إلّا بعد فقد المنجّز والحجّة على الواقع ، لأنّها عبارة عن وظائف عمليّة مقرّرة للجاهل في مقام العمل شرعا أو عقلا ، فهي في طول القطع. فلا يتصوّر قيامها مقامه.

(٥) وفي بعض النسخ : «إلّا لأجل حكم ...». والأولى ما أثبتناه.

(٦) والأولى أن يقول : «لا شيئا يترتّب عليه التنجّز كي يقوم مقام القطع».

(٧) أي : بإلزام الشارع به.