درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۵۴: نهی مقتضی فساد از ضدش ۸

 
۱

خطبه

۲

جزوه ادامه مقدمه هشتم

قسم سوم: شرط دو صورت دارد:

۱. گاهی عبادت است، در این صورت داخل در محل بحث است و در صورت فساد شرط، کل عبادت فاسد می‌شود.

۲. گاهی غیر عبادت است (داخل در بحث نهی از معامله است و) نهی از آن موجب فساد عبادت نمی‌شود.

قسم چهارم: نهی از وصف (جهر بالقرائة) نهی از موصوف است (قرائت مجهوره) چون نمی‌شود وصف حرام و موصوف واجب باشد، به علت اینکه اجتماع ضدین است و با توجه به اینکه موصوف جزء عبادت است و جزء عبادت، عبادت است، نهی از موصوف دال بر فساد جزء و نتیجة فساد کل است.

قسم پنجم: وصف مفارق دو صورت دارد:

۱. وجودا با عبادت متحد است مثل غصب، در این صورت بنا بر قول به امتناع و تقدیم نهی، نهی به عبادت سرایت می‌کند.

۲. وجودا با عبادت متحد نیست، مثل نظر به اجنبیه، در این صورت نهی به عبادت سرایت نمی‌کند.

نکته: نهی از عبادت، به واسطه نهی از جزء یا شرط یا وصف، دو صورت دارد:

۱. گاهی این امور واسطه در عروض هستند، یعنی متعلق نهی حقیقتا خود این امور هستند، لذا اسناد به عبادت مجاز است و به عبارت دیگر نهی از عبادت از قبیل وصف به حال متعلق است.

۲. گاهی این امور واسطه در ثبوت هستند، یعنی متعلق نهی حقیقتا خود عبادت است، به عبارت دیگر نهی از عبادت از قبیل وصف به حال موصوف است.

حکم هر دو صورت قبلا گفته شد.

۳

حکم نهی از عبادت

نهی از عبادت: صاحب کفایه می‌فرمایند نهی از عبادت دال بر فساد عبادت است. یعنی اگر شارع مقدس نهی کرد از یک عبادتی این عبادت فساد و باطل است. دلیل صاحب کفایه:

  • صغری: مدلول نهی از عبادت (لوخلی و نفسه) حرمت ذاتیه‌ی عبادت است.
  • کبری: و حرمت ذاتیه قابل جمع با صحت نیست.
  • نتیجه: مدلول نهی از عبادت قابل جمع با صحت نیست.

توضیح:

توضیح صغری: معنای نهی از عبادت حرمت ذاتیه‌ی عبادت است یعنی اگر شارع مقدس از یک عبادتی نهی کند، این نهی معنایش این است که این عبادت ذاتا حرام است. البته اگر ما باشیم خود این نهی چون ممکن است شارع نهی بکند از یک عبادتی اما این نهی دلالت بر حرمت ذاتی عبادت نکند (بخاطر وجود قرائنی). حرمت ذاتیه‌ی عبادت در مقابل حرمت تشریعیه است یعنی اگر شارع مقدس نهی کرد از یک عبادتی، انجام این عبادت حرام است چه این عبادت با قصد قربت انجام بگیرد و چه بدون قصد قربت. که در مقابل حرمت تشریعی است که حرمت تشریعی وقتی می‌آید که مکلف با قصد قربت انجام بدهد. حالا شارع مقدس نهی کند از یک عبادتی، اگر ما باشیم و خود این نهی، این نهی دلالت بر حرمت ذاتیه دارد.

توضیح کبری: و حرمت ذاتیه با صحت قابل جمع نیست بخاطر این که برای صحت دو معنی شد، که یکی معنای متکلمین بود که گفتند صحت یعنی ((موافقت با امر)) خب اگر شارع مقدس نهی کند از یک عبادتی و این عبادت حرمت ذاتی پیدا بکند، با وجود حرمت ذاتی دیگر امری وجود ندارد با بشود صحیح به معنای موافقت با امر. و معنای دوم معنایی بود که فقها بیان کرده بودند که این بود ((اسقاط قضاء و اعاده)) یعنی وقتی می‌گویید فلان عمل صحیح است یعنی نیازی به اعاده‌ی ان عمل به صورت قضاء یا اداء نیست. اگر بخواهد یک عملی صحیح بشود پیش فقها یعنی عند الفقها مسقط قضاء و اداء باشد دو شرط دارد:

  1. شرط اول این است که این عمل صلاحیت مقربیت را داشته باشد یعنی صلاحیت داشته باشد ما را به مولا مقرب کند.
  2. شرط دوم این است که این عمل را به قصد قربت انجام دهد. اگر عمل را با این دو شرط انجام بدهد، عند الفقیه صحیح است یعنی مسقط اعاده و قضاء است.

حالا اگر شارع مقدس از یک عملی نهی کند و ان عمل، حرام ذاتی بشود، آن دو شرط منتفی می‌شود یعنی دیگر این عمل صلاحیت مقربیت را ندارد زیرا معصیت است و مبعد است و چگونه مبعد، مقرب می‌تواند باشد.

۴

اشکال و جواب

اشکال به دلیل مرحوم اخوند:

صغری: شرط دلالت نهی بر فساد، دلالت نهی بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت است کما اعترف المستدل (اخوند) کبری: دلالت نهی بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت منتفی است یعنی نهی دال بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت نیست. نتیجه: شرط دلالت نهی بر فساد، منتفی است.

توضیح: مستشکل می‌گوید اگر نهی از عبادت بخواهد دلالت بر فساد بکند، یک شرطی دارد و آن این است که این نهی دلالت کند بر حرمت ذاتی عبادت همان طوری که مستدل یعنی مرحوم اخوند بیان کردند. و نهی دلالت بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت ندارد. چرا ندارد؟ اگر شارع نهی کرد از یک عبادتی و مکلف این عبادت را انجام داد، دو صورت وجود دارد:

  1. یک بار این عبادت را مکلف بدون قصد قربت انجام می‌دهد. در این صورت اصلا عبادت را انجام نداده است چون قوام عبادت به قصد قربت است. پس اصلا عبادت را انجام نداده است تا بگوییم نهی از این عبادت دلالت بر حرمت ذاتیه عبادت دارد و در نتیجه این عبادت فاسد است. اصلا این جا موضوع که عبادت باشد محقق نیست.
  2. یک بار این عبادت را مکلف با قصد قربت انجام می‌دهد. این هم مقدور مکلف نیست یعنی مکلف نمی‌تواند این عبادت منهی را با قصد قربت انجام دهد. چون عبادت منهی را نمی‌شود با قصد قربت انجام داد زیرا عبادت منهی یعنی معصیت یعنی مبعدیت و چیزی که مبعد است را نمی‌توان به قصد قربت انجام داد لذا مقدور مکلف نیست و وقتی که مقدور مکلف نبود اگر مکلف بخواهد این عبادت منهی را با قصد قربت انجام بدهد باید، خودش یک قصد قربتی را درست بکند که به ان قصد قربت تشریعی می‌گویند و بعد با این قصد قربتی که خودش درست کرده، عبادت را انجام بدهد. مثلا بگوید خدایا من این عبادت را انجام می‌دهد به قصد امتثال امر تو به این عبادت. اگر مکلف این عبادت را با قصد امر انجام داد، این عبادت حرام تشریعی می‌شود و حرام تشریعی که شد دیگر معقول نیست از باب حرمت ذاتیه هم بشود حرام چون می‌شود اجتماع مثلین که محال است.

پس نهی از عبادت دال بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت نیست.

جواب صاحب کفایه بر اشکال: ایشان چند جواب می‌دهد:

  1. عبادت مورد بحث دو نوع است:
  • عبادت تعلیقیه یا لولاییه یعنی عملی که اگر شارع به ان امر بکند، آن امر، امر عبادی است یعنی شما باید این عمل را با قصد قربت انجام بدهید تا عمل ساقط بشود. صاحب کفایه می‌فرماید چه اشکالی دارد که نهی از عبادت تعلیقیه موجب حرمت ذاتی عبادت تعلیقیه بشود.
  • عبادت ذاتیه مثل سجود باز می‌فرماید چه اشکالی دارد که نهی از عبادت ذاتیه موجب حرمت ذاتی عبادت ذاتیه باشد. اگر می‌گویید با وجود نهی قصد قربت نمی‌شود کرد، ما که نمی‌گوییم باید قصد قربت بکند. شما می‌گویید نهی از عبادت دال بر حرمت ذاتیه عبادت نیست. ما می‌گوییم صوم حائض، یک عبادتی است که اگر شارع به ان امر بکند امرش عبادی است (حالا که امر نکرده است) اما الان نهی کرده است و این نهی دال بر حرمت ذاتی است و ظاهر روایت هم همین است که نهی دال بر حرمت ذاتیه است.
۵

تطبیق حکم نهی از عبادت

[المقام‏] الأول في العبادات‏

فنقول و على الله الاتكال إن النهي المتعلق بالعبادة بنفسها (نهی ای که تعلق گرفته است به خود عبادت مثل لا تصم یوم العیدین – قسم اول) و لو كانت (عبادت متعلقه نهی – یعنی ان عبادتی که نهی به ان تعلق گرفته است) جزء عبادة (قسم دوم – نهی بخورد به جزء عبادت) بما هو (جزء) عبادة (قید جزء عباده – یعنی به لحاظ این که ان جزء عبادت است) كما عرفت (مربوط به این است که گفت جزء عبادت، عبادت است) مقتض‏ لفسادها (نهی ای که تعلق گرفته به عبادت دال بر فساد عبادت است) لدلالته (دلیل برای اقتضای فساد – می‌فرماید نهی از عبادت معنایش حرمت ذاتیه عبادت است و حرمت ذاتیه با صحت جمع نمی‌شود) على حرمتها (عبادت) ذاتا (قید حرمت است) و لا يكاد (بیان کبری که حرمت ذاتی با صحت به معنای متکلمین و فقها قابل جمع نیست) يمكن اجتماع الصحة بمعنى موافقة الأمر أو الشريعة (صحت متکلمین) مع الحرمة (حرمت ذاتیه) و كذا (لا یکاد یمکن اجتماع الصحه) بمعنى سقوط الإعادة فإنه (چرا جمع نمی‌شود؟ زیرا سقوط اعاده مترتب بر دو چیز است) مترتب على إتيانها (عبادت) بقصد القربة و كانت (عبادت) مما (از اموری باشد) يصلح (عبادت) لأن يتقرب به (صلاحیت مقربیت را داشته باشد)‏ و مع الحرمة (و با حرمت ذاتیه‌ی عمل) لا تكاد تصلح (صلاحیت ندارد عبادت) لذلك (لتقرب بها) (عمل صلاحیت ندارد که مقرب باشد) و (عطف بر تصلح) يتأتى قصدها (ممکن نیست قصد قربت با وجود حرمت ذاتیه) من الملتفت إلى حرمتها (از کسی که به حرمت عبادت ملتفت باشد اما کسی مثل جاهل قاصر می‌تواند قصد قربت بکند) كما لا يخفى.

۶

تطبیق اشکال و جواب

لا يقال (بیان اشکال – می‌گوید شرط دلالت نهی بر فساد این است که نهی دال بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت باشد و نهی دلالت بر حرمت ذاتیه ندارد چون در بعضی از صور اصلا عبادت نیست و در بعضی از صور عبادت هست اما تحمل حرمت ذاتیه ندارد چون حرمت تشریعیه دارد) هذا (دلالت نهی بر فساد) لو كان (دلالت نهی بر فساد در این صورت است که نهی از عبادت دال بر حرمت ذاتیه باشد) النهي عنها دالا على الحرمة الذاتية و لا يكاد يتصف بها (حرمت ذاتیه) العبادة (عبادت به حرمت ذاتیه متصف نمی‌شود) لعدم (چون اگر این عبادت را بدون قصد قربت انجام بدی اصلا عبادت نیست تا بعد بگویی حرام ذاتی است و اگر هم با قصد قربت انجام می‌دهی، حرمت تشریعی دارد لذا بازهم معقول نیست که بگویی حرمت تشریعی دارد) الحرمة (حرمت ذاتیه عبادت) بدون قصد القربة (بدون قصد قربت حرمت ذاتیه‌ای نیست چون اصلا موضوعش که عبادت باشد موجود نیست) و (عطف بر عدم بالا است) عدم القدرة عليها (قدرت بر عبادت ندارد با قصد قربت) مع قصد القربة بها إلا تشريعا و معه (با تشریع) تكون محرمة بالحرمة التشريعية لا محالة و معه (با این تشریع یعنی وقتی متصف به حرمت تشریعی شد) لا تتصف بحرمة أخرى (متصف به حرمت ذاتیه نمی‌شود) لامتناع اجتماع المثلين (چون لغو است) كالضدين.

فإنه يقال (جواب به اشکال: عبادت دو نوع است که یک نوع عبادت تعلیقیه است حال در عبادت تعلیقیه چه اشکالی دارد نهی از عبادت سبب حرمت ذاتیه‌ی عبادت تعلیقیه شود؟! و یا در عبادت ذاتیه چه اشکالی دارد نهی دال بر حرمت ذاتیه باشد) لا ضير (اشکالی نیست) في اتصاف ما يقع عبادة (آن چیزی که واقع می‌شود عبادت) لو كان مأمورا به (اگر مامور به بشود) (عبادت تعلیقیه – اشکالی نیست در متصف شدن عبادت تعلیقیه) بالحرمة الذاتية. مثلا صوم العيدين كان عبادة منهيا عنها (صوم العیدین عبادتی است که نهی شده از این عبادت) بمعنى أنه (شارع) لو أمر به كان عبادة (صوم عملی است که اگر شارع به آن امر بکند صوم می‌شود عبادت) لا يسقط الأمر به (امر به این سوم ساقط نمی‌شود) إلا إذا أتى به بقصد القربة كصوم سائر الأيام (وقتی صوم یوم العیدین ساقط می‌شود که آن را با قصد قربت انجام دهد مثل بقیه‌ی صوم‌ها) هذا (عدم ضیر – نبود اشکال) فيما إذا لم يكن (عمل) ذاتا عبادة كالسجود لله تعالى (مثال برای جایی است که ذاتا عبادت باشد) و نحوه و إلا (اگر عمل ذاتا عبادت بود) كان محرما مع كونه (عمل) فعلا عبادةً (این عمل عبادت است با این که حرام است زیرا نهی عبادیت ان را خراب نمی‌کند بلکه مقربیت ان را از بین می‌برد) مثلا إذا نهي الجنب و الحائض عن السجود له تبارك و تعالى كان عبادة محرمة ذاتا حينئذ (هنگام حیض و جنابت) لما فيه من المفسدة و المبغوضية (بخاطر مفسده‌ای که در سجده است در حال جنابت و حیض) في هذا الحال.

الحال في الأقوال من بسط المقال في مقامين :

[المقام] الأوّل : في العبادات

فنقول ـ وعلى الله الاتّكال ـ : إنّ النهي المتعلّق بالعبادة بنفسها ولو كانت جزء عبادة بما هو عبادة ـ كما عرفت (١) ـ مقتض لفسادها ، لدلالته على حرمتها ذاتا (٢) ، ولا يكاد يمكن اجتماع الصحّة ـ بمعنى موافقة الأمر أو الشريعة ـ مع الحرمة (٣) ، وكذا بمعنى سقوط الإعادة ، فإنّه مترتّب على إتيانها بقصد القربة وكانت ممّا يصلح لأن يتقرّب به ، ومع الحرمة لا تكاد تصلح لذلك ويتأتّى (٤) قصدها من الملتفت إلى

__________________

(١) في الصفحة : ٨١ من هذا الجزء ، حيث قال : «وكذا القسم الثاني ...».

(٢) لا يخفى : أنّ ظاهر العبارة أنّ النهي يدلّ على حرمة العبادة بالدلالة الوضعيّة. ولا بدّ من حمله على المسامحة في التعبير ، وإلّا فإن أراد دلالته عليه بالمطابقة أو التضمّن فهي تنافي ما ذكره من أنّ النهي لا يدلّ إلّا على الطلب. وإن أراد دلالته بالالتزام فهي ممنوعة ، إذ ليس بين مدلول النهي ـ وهو طلب الترك ـ وبين الحرمة لزوم عقليّ بيّن بالمعنى الأخصّ ، ولا لزوم عرفيّ. فيحمل كلامه على الدلالة العقليّة وإن كان خلاف ظاهر كلامه ، فيكون المعنى : أنّ النهي يقتضي حرمة العبادة ذاتا.

ولا يخفى أيضا : أنّ في قوله : «ذاتا» وجوه :

الأوّل : أن يكون قيدا للدلالة والاقتضاء ، فيكون المعنى : أنّ النهي يقتضي حرمة العبادة اقتضاء ذاتيّا.

وهذا الوجه وإن كان مناسبا لظاهر العبارة ، إلّا أنّه ليس بمقصود قطعا ، ضرورة أنّ النهي بذاته لا يقتضي حرمة متعلّقه ، وإلّا يلزم حرمة متعلّقه في النواهي التنزيهيّة أيضا ، وهو كما ترى.

الثاني : أن يكون قيدا للنهي ، فيكون المعنى : أنّ النهي الذاتيّ يقتضي حرمة العبادة.

والمراد من النهي الذاتيّ هو النهي المولويّ قبال الإرشاديّ.

وهذا الوجه أيضا غير مقصود ، لعدم اختصاص النزاع بالنهي التحريميّ ، كما مرّ.

الثالث : أن يكون قيدا للحرمة ، فيكون المعنى : أنّ النهي يقتضي الحرمة الذاتيّة للعبادة.

وهذا الوجه يلائم ما يأتي ذيل قوله : «لا يقال».

(٣) لأنّه لا أمر مع الحرمة كي يتحقّق موافقة الأمر.

(٤) أي : ولا يكاد يتأتّى ...

حرمتها ، كما لا يخفى.

لا يقال : هذا لو كان النهي عنها دالّا على الحرمة الذاتيّة ، ولا يكاد يتّصف بها العبادة ، لعدم الحرمة بدون قصد القربة ، وعدم القدرة عليها مع قصد القربة بها إلّا تشريعا ، ومعه تكون محرّمة بالحرمة التشريعيّة لا محالة ، ومعه لا تتّصف بحرمة اخرى ، لامتناع اجتماع المثلين كالضدّين (١).

فإنّه يقال : لا ضير في اتّصاف ما يقع عبادة لو كان مأمورا به بالحرمة الذاتيّة (٢) ، مثلا صوم العيدين كان عبادة منهيّا عنها ، بمعنى أنّه لو امر به كان عبادة لا يسقط الأمر به إلّا إذا أتى به بقصد القربة ، كصوم سائر الأيّام (٣). هذا فيما إذا لم يكن ذاتا عبادة ، كالسجود لله ونحوه. وإلّا كان محرّما مع كونه فعلا عبادة ، مثلا : إذا نهي الجنب أو الحائض عن السجود له تبارك وتعالى كان عبادة محرّمة ذاتا حينئذ ، لما فيه من المفسدة والمبغوضيّة في هذا الحال (٤).

مع أنّه لا ضير في اتّصافه بهذه الحرمة مع الحرمة التشريعيّة ، بناء على أنّ الفعل فيها لا يكون في الحقيقة متّصفا بالحرمة ، بل إنّما يكون المتّصف بها ما هو من أفعال

__________________

(١) حاصل الإشكال : أنّ النهي لا يدلّ على الفساد إلّا إذا دلّ على الحرمة الذاتيّة ، واتّصاف العبادة بالحرمة الذاتيّة ممتنع ، فدلالة النهي على الفساد ممنوع.

والوجه في امتناع اتّصافه بالحرمة الذاتيّة أنّه إن أتى بالعمل بدون قصد القربة كصلاة الحائض لتمرين الصبيّ فلا تتّصف بالحرمة ، لأنّ العمل بدون قصد القربة لا يكون عبادة كي تتّصف بالحرمة ؛ وإن أتى به مع قصد القربة ـ ولا أمر به مع حرمته ـ فلا يقدر على نيّة القربة إلّا بتشريع أمر ليقصد التقرّب به ، وحينئذ يحرم العمل للتشريع ، ومع هذه الحرمة التشريعيّة يمتنع اتّصافه بالحرمة الذاتيّة ، للزوم اجتماع المثلين ، وهو محال.

(٢) قوله : «بالحرمة الذاتيّة» متعلّق بقوله : «اتّصاف».

(٣) وأورد عليه المحقّق الأصفهانيّ بوجهين :

أحدهما : أنّ الالتزام بحرمة العبادة وإن لم يقصد بها القربة في غاية الإشكال.

ثانيهما : أنّ مثل هذه العبادة فاسد ولو لم يتعلّق به النهي ، لعدم اشتماله على ما يصلح للمقرّبيّة. نهاية الدراية ١ : ٥٩٣.

(٤) والحاصل : أنّه لا مانع من اتّصاف العبادة الشأنيّة والعبادة الذاتيّة بالحرمة الذاتيّة.