درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۴۳: اجتماع امر و نهی ۴۱

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

دلیل دوم برای ترجیح جانب نهی: بعضی از علما می‌گویند اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است یعنی عمل نمی‌تواند هم امر داشته باشد و هم نهی را و فقط یکی از این دو را دارد. بعضی از علما می‌گویند این عمل فقط نهی دارد یعنی صلاه در دار غصبی فقط نهی دارد. دلیل اول این‌ها را بیان کردیم. حال دلیل دوم را بیان می‌کنیم.

۳

دلیل دوم ترجیح جانب نهی

دلیل دوم انها این قانون است که دفع مفسده اولی من جلب منفعت است. این قانون می‌آید نهی را بر امر ترجیح می‌دهد. چگونه این قانون نهی را بر امر ترجیح می‌دهد؟ به این صورت که اگر مکلف صلاه در دار غصبی را انجام بدهد حساب کنیم و اگر هم انجام ندهد حساب کنیم. اگر مکلف صلاه در دار غصبی را انجام بدهد، در مفسده می‌افتد چون این صلاه در دار غصبی که دارد انجام می‌دهد خودش غصب است لکن جلب منفعت هم کرده است چون صلاه را که واجب است انجام می‌دهد. پس اگر کسی صلاه در دار غصبی را انجام داد هم جلب مفسده کرده است و هم جلب منفعت. ولی اگر کسی صلاه در دار غصبی را ترک کرد، دفع مفسده کرده است لکن جلب منفعت نکرده است. حالا اگر کسی صلاه در دار غصبی را ترک بکند به قصد دفع مفسده این اولی است از این که صلاه در دار غصبی را انجام بدهد به قصد جلب منفعت. حالا که دفع مفسده اولی شد، این قانون می‌آید نهی را ترجیح می‌دهد به این صورت که می‌گوییم ماده‌ی اجتماع نهی دارد پس مکلف انجامش ندهد تا در مفسده نیافتد [۱].

_____________

[۱] مرحوم علامه طباطبایی در حاشیه‌ی خود بر کفایه می‌فرمایند این یک حکم عقلی است.

۴

اشکال اول و جواب آن

بر این دلیل ۵ اشکال وارد است:

  1. اشکال میرزای قمی: ایشان می‌فرماید همان طوری که انجام حرام مفسده دارد، ترک حرام هم مفسده دارد. لذا در صلاه در دار غصبی امر دائر بین مفسدتین است یعنی امر دائر بین دو مفسده است زیرا اگر مکلف صلاه در دار غصبی را انجام بدهد، غصب است و مفسده دارد و اگر صلاه در دار غصبی را ترک کند، ترک واجب کرده و ترک واجب مفسده دارد پس انجام بدهد داخل مفسده می‌شود و انجام هم ندهد داخل مفسده می‌افتد و وقتی که امر دائر بین دو مفسده شد، انسان باید بررسی کند که بین این دو مفسده کدام یک مهمتر است و انی که مهمتر است را انجام ندهد. یعنی میرزای قمی می‌خواهد، صلاه در دار غصبی را از تحت این قانون خارج بکند.

اشکال صاحب کفایه بر میرزای قمی:

ایشان می‌فرماید ترک واجب مفسده ندارد، چون اگر ترک واجب مفسده داشته باشد لازمه‌اش این است که هر حکمی منحل بشود به دو حکم، به این صورت که یک عملی هست که مصلحت دارد و واجب می‌شود و اگر ترکش هم مفسده داشته باشد، ترکش حرام می‌شود پس این عمل واجب، وجوب می‌رود روی فعلش و حرمت می‌رود روی ترکش. در نتیجه اگر یک مکلفی یک واجبی را ترک کرد، باید دوبار عقاب بشود چون یکی ترک واجب کرده و یکی فعل حرام انجام داده و بالضروره مکلف در قبال ترک واجب فقط یکبار عقاب می‌شود نه دوبار. پس این که میرزای قمی می‌فرمایند امر دائر مدار دو مفسده است و پای دو مفسده در میان است خیر چنین حرفی باطل است. بنابراین اگر کسی ترک واجب کرد معنایش این است که، مصلحت از او فوت شده است نه این که داخل مفسده شده است.

۵

چهار اشکال دیگر بر دلیل دوم

  1. این قانون کلیت ندارد یعنی این که می‌فرمایید دفع مفسده اولی از جلب منفعت است کلیت ندارد چون گاهی واجب یکی واجب اهم است و مصلحتش بیشتر از اهم است و وقتی که یک واجب اهم کنار یک حرام مهم قرا بگیرد قضیه بالعکس می‌شود و این جا جلب منفعت اولی از دفع مفسده است یعنی واجب را انجام بده تا به آن مصلحت کثیره برسی. حالا اگر در ضمن انجام این واجب، حرام را هم انجام دادی، مهم نیست چون جلب منفعت اولی است از دفع مفسده مثل جایی که یک نفر در آب افتاده است و دارد غرق می‌شود و اگر ما بخواهیم آن را نجاب بدهیم باید غصب کنیم خب نجات دادن واجب است و غصب حرام لکن نجات دادن، واجب اهم است.
  2. بر فرض این که این قانون کلیت داشته باشد (صاحب کفایه این اشکال را با دو بیان ذکر کرده است: یک بیان یک حاشیه‌ای است که خود ایشان این جا بیان کرده است و یک توضیحاتی هم در کتاب فوائد الاصول بیان کرده است): این قانون ربطی به ما نحن فیه ندارد زیرا این قانون مربوط به تردد در مقام امتثال است اما بحث ما تردد در مجعول و حکم جعل شده است. این قانون مربوط به تردد در مقام امتثال است. تردد در مقام امتثال یعنی چی؟ یعنی یک عملی واجب است و یک عمل دیگر حرام است، مکلف نمی‌تواند بین این دو عمل تفکیک بدهد یعنی واجب را انجام دهد به گونه‌ای که حرام را ترک کند، نمی‌تواند این کار را بکند یعنی اگر واجب را انجام بدهد، مجبور است حرام را نیز انجام بدهد و اگر حرام را ترک کند مجبور است واجب را نیز ترک کند، به این می‌گویند تردد در مقام امتثال. این جا می‌گویند دفع مفسده اولی از جلب منفعت است و دفع مفسده به این است که حرام را ترک کنی. اما بحث ما این جا، تردد در مجعول است. تردد در مجعول یعنی این که ما امتناعی هستیم و می‌گویم اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است. حالا که امتناعی هستیم این حکمی که برای ماده‌ی اجتماع جعل شده چیست؟ ما در این گیر افتاده‌ایم؟
  3. سلمنا که این قاعده مطلق باشد و هم مربوط به مقام امتثال و هم مقام جعل باشد. اشکال دیگری که وارد است این است که الحاصل لاینفع و النافع لایحصل. در صورتی این قاعده نافع است که اولویت، اولویت قطعیه باشد یعنی قطع داشته باشیم که دفع مفسده اولی من جلب منفعت است و این حاصل نیست یعنی قطع به اولویت نداریم نهایتا ما ظن به اولویت داریم.
  4. این قاعده در موردی جاری می‌شود که برائت یا احتیاط نتواند انجا جاری بشود. مثل در دوران بین محذورین مثل این که من شک دارم دفن کافر واجب است یا حرام، که این جا برائت جاری نمی‌شود زیرا برائت در هر یک از اطراف که جاری کردی با برائت در طرف دیگر تعارض می‌کند. اگر کسی بگوید اصل عدم وجوب دفن است، جواب می‌دهند که خب اصل هم عدم حرمت دفن است. احتیاط هم جاری نمی‌شود زیرا هدف از احتیاط رسیدن به واقع است و در این جا احتیاط ممکن نیست لذا این قاعده در این جا جاری می‌شود. اما در ما نحن فیه که شک داریم صلاه در دار غصبی واجب است یا حرام، نسبت به حرمتش برائت جاری می‌شود یعنی اصل این است که حرام نیست بنابراین راحت نماز را بخوان و صحیح هم هست اما نسبت به وجوب برائت جاری نمی‌شود چون این وجوب، وجوب تخییری است یعنی بحث ما در جایی است که مندوحه هست یعنی مکلف می‌تواند صلاه در دار غصبی را ترک بکند و برود جای دیگری نماز بخواند پس شما مخیر هستید بین این نماز یعنی صلاه در دار غصبی و غیر ان. پس صلاه در دار غصبی واجب تخییری است و در واجب تخییری برائت جاری نمی‌شود چون برائت برای این است مکلف را در گشایش و سعه بیاندازد و این جا اگر هم برائت جاری نشود، مکلف در توسعه و گشایش هست پس اجرای برائت لغو می‌شود. و وقتی که برائت جاری شد، این قاعده جاری نمی‌شود.

سوال: چرا صاحب کفایه این مطلب را بیان فرمود که این قاعده در جایی جاری می‌شود که برائت یا احتیاط در آنجا جاری نشود؟ دلیلش این است که با وجود قاعده‌ی شرعی که برائت یا احتیاط باشد، نوبت به قاعده‌ی عقلی نمی‌رسد.

۶

جزوه دلیل دوم ترجیح جانب نهی

دلیل دوم: دفع مفسده (با ترک صلات) اولی از جلب منفعت (با فعل صلات) است. این قانون نهی را بر امر ترجیح می‌دهد.

۷

جزوه اشکال اول و جواب آن

اشکال اول: ترک واجب (واجبی که بدل ندارد مثل صلات در دار غصبی در ضیق وقت) مثل فعل حرام مفسده دارد، پس امر دائر بین مفسدین است که باید دیده که کدام اهم است، پس مجرای این قانون نیست.

جواب: ترک واجب مفسده ندارد. چون:

صغری: اگر فعل واجب مصلحت و ترک آن مفسده و فعل حرام مفسده و ترک آن مصلحت آن داشته باشد لازمه‌اش این است که هر حکم منحل به دو حکم شود (احد الحکمین متعلق به فعل و دیگری متعلق به ترک باشد).

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

۸

جزوه چهار اشکال دیگر بر دلیل دوم

اشکال دوم: این قانون کلیت ندارد، چون گاهی مصلحت واجب، اقوی و اهم از مفسده حرام است، در این عکس این قانون اولی است.

اشکال سوم: مورد این قانون تردد در امتثال است که عملی واجب و عمل دیگر حرام است و مکلف در مقام امتثال، قادر به تفکیک بینهما نیست ولی در مسئله اجتماع، تردد در مجعول است که حکم مجعول در بر مجمع بنا بر اجتماع، وجوب است یا حرمت؟

اشکال چهارم: الحاصل (ظن به اولویت) لا ینفع برای ترجیح و النافع (قطع به اولویت) لا یحصل.

اشکال پنجم: این قانون در جایی جاری می‌شود که مورد مجرا برای برائت یا اشتغال نباشد، مثل دوران امر بین محذورین ولی در ما نحن فیه نسبت به حرمت، برائت جاری می‌شود (برائت در وجوب تخییری جاری نیست) لذا این قانون در ما نحن فیه جاری نیست.

۹

تطبیق دلیل دوم ترجیح جانب نهی

و منها (وجوه ترجیح نهی) أن دفع المفسدة أولى من جلب المنفعة (توضیح دادیم که اگر کسی صلاه در دار غصبی را انجام بدهد در مفسده می‌افتد هرچند که منفعت هم گیرش می‌آید و اگر آن را ترک کند در مفسده نمی‌افتد لکن منفعت هم گیرش نمی‌آید حالا اگر کسی به قصد دفع مفسده نماز را ترک کند اول است از این که نماز را بخواند به قصد جلب منفعت)

۱۰

تطبیق اشکال اول و جواب آن

و قد أورد عليه (وجه دوم – اولویت) في القوانين‏ بأنه مطلقا ممنوع (این اولویت به نحو کلیت ممنوع است یعنی کلیت ندارد) لأن في ترك الواجب أيضا (مثل فعل حرام) مفسدة إذا تعين (هنگامی که واجب متعین باشد یعنی فرد دیگری نداشته باشد مثل صلاه در دار غصبی عند ضیق وقت) [۲].

و لا يخفى ما فيه (ایراد قمی) فإن الواجب و لو كان معينا ليس إلا لأجل أن في فعله (واجب) مصلحة يلزم استيفاؤها (مصلحت) من دون أن يكون في تركه (واجب) مفسدة كما أن الحرام ليس إلا لأجل المفسدة في فعله (حرام) بلا مصلحة في تركه.

____________________

[۲] محشین این جا اشکال گرفته‌اند که این لان دلیل برای ممنوع بودن مطلقا نیست

۱۱

تطبیق چهار دلیل دیگر

و لكن يرد عليه (دلیل دوم) أن الأولوية مطلقا ممنوعة بل ربما يكون العكس (جلب منفعت از دفع مفسده) أولى كما يشهد به (کون العکس اولی) مقايسة فعل بعض المحرمات مع ترك بعض الواجبات خصوصا مثل الصلاة و ما يتلو تلوها (صلات).

و لو سلم (اولویت در مقام) فهو (قانون اولویت) أجنبي عن المقام (ما نحن فیه)[۱] فإنه (قانون اولویت) فيما إذا دار بين الواجب و الحرام (نه بین وجوب و حرمت).

و لو سلم فإنما يجدي (قانون) فيما لو حصل به القطع (قطع به اولویت).

و لو سلم أنه (قانون اولویت) يجدي و لو لم يحصل (قطع به اولویت) فإنما يجري (قانون اولویت) فيما لا يكون هناك مجال لأصالة البراءة أو الاشتغال (مثل عدم مجال:) كما في دوران الأمر بين الوجوب و الحرمة التعيينيين لا فيما تجري (اصالت البرائت یا اشتغال) كما في محل الاجتماع لأصالة البراءة عن حرمته (حرمت تعیین محل اجتماع) فيحكم بصحته (محل اجتماع) و لو قيل بقاعدة الاشتغال في الشك في الأجزاء و الشرائط (دلیل یحکم:) فإنه لا مانع عقلا إلا فعلية الحرمة المرفوعة بأصالة البراءة عنها عقلا و نقلا.

ومنها : أنّ دفع المفسدة أولى من جلب المنفعة.

وقد أورد عليه ـ في القوانين (١) ـ : بأنّه مطلقا ممنوع (٢) ، لأنّ في ترك الواجب أيضا مفسدة إذا تعيّن (٣).

ولا يخفى ما فيه (٤) ، فإنّ الواجب ـ ولو كان معيّنا ـ ليس إلّا لأجل أنّ في فعله مصلحة يلزم استيفاؤها من دون أن يكون في تركه مفسدة. كما أنّ الحرام ليس إلّا لأجل المفسدة في فعله بلا مصلحة في تركه.

ولكن يرد عليه (٥) : أنّ الأولويّة مطلقا ممنوعة ، بل ربما يكون العكس أولى (٦) ، كما يشهد به مقايسة فعل بعض المحرّمات مع ترك بعض الواجبات ، خصوصا مثل الصلاة وما يتلو تلوها.

ولو سلّم فهو أجنبيّ عن المقام (٧) ، فإنّه فيما إذا دار بين الواجب والحرام ، ولو سلّم فإنّما يجدي فيما لو حصل القطع.

__________________

(١) قوانين الاصول ١ : ١٥٣.

(٢) أي : أنّ الأولويّة على إطلاقها ممنوعة.

(٣) والحاصل : أنّ الاستدلال بأولويّة دفع مفسدة المنهيّ عنه من جلب منفعة المأمور به على تقديم الأمر على النهي إنّما يتمّ فيما لم يكن في ترك الواجب مفسدة ، كالواجبات التخييريّة ؛ وأمّا في غيرها ـ من الواجبات العينيّة ـ فلا ، فإنّ في تركها أيضا مفسدة. وحينئذ يدور الأمر بين المفسدتين : مفسدة فعل الحرام ـ كالغصب ـ ومفسدة ترك الواجب ـ كالصلاة ـ ، وبما أنّ مفسدة ترك الواجب أهمّ فتقدّم دفعها بفعل الواجب ، وهو معنى تقديم الأمر على النهي.

(٤) أي : فيما أفاد صاحب القوانين. وحاصله : أنّه لا مفسدة في ترك الواجب ، بل إنّما يكون في فعله المصلحة ، كما أنّه لا مصلحة في ترك الحرام ، بل إنّما يكون في فعله مفسدة ، وإلّا لكان اللازم أن ينحلّ كلّ حكم إلى حكمين : أحدهما متعلّق بالفعل والآخر بالترك ، وهو كما ترى.

(٥) أي : يرد على الاستدلال بأولويّة دفع المفسدة من جلب المنفعة.

(٦) أي : قد يكون جلب المنفعة أولى من دفع المفسدة. وهو فيما إذا كانت منفعة المأمور به في غاية القوّة ومفسدة المنهيّ عنه في غاية الضعف.

(٧) فإنّ الترجيح به إنّما يناسب ترجيح المكلّف واختياره للفعل أو الترك بما هو أوفق بغرضه ، لا المقام وهو مقام جعل الأحكام ، فانّ المرجّح هناك ليس إلّا حسنها أو قبحها العقليّان ، لا موافقة الأغراض ومخالفتها كما لا يخفى ، تأمّل تعرف. منه [أعلى الله مقامه].

ولو سلّم أنّه يجدي ولو لم يحصل (١) فإنّما يجدي (٢) فيما لا يكون هناك مجال لأصالة البراءة أو الاشتغال ، كما في دوران الأمر بين الوجوب والحرمة التعيينيّين ، لا فيما يجري ، كما في محلّ الاجتماع ، لأصالة البراءة عن حرمته ، فيحكم بصحّته ، ولو قيل بقاعدة الاشتغال في الشكّ في الأجزاء والشرائط ، فإنّه لا مانع عقلا إلّا فعليّة الحرمة المرفوعة بأصالة البراءة عنها عقلا ونقلا.

نعم ، لو قيل بأنّ المفسدة الواقعيّة الغالبة مؤثّرة في المبغوضيّة ولو لم تكن الغلبة بمحرزة(٣) ، فأصالة البراءة غير جارية ، بل كانت أصالة الاشتغال بالواجب ـ لو كان عبادة ـ محكّمة ، ولو قيل بأصالة البراءة في الأجزاء والشرائط ، لعدم تأتّي قصد القربة مع الشكّ في المبغوضيّة ، فتأمّل (٤).

__________________

(١) أي : ولو لم يحصل القطع بالأولويّة.

(٢) وفي بعض النسخ : «فإنّما يجري» ، والأولى ما أثبتناه ، بل هو الظاهر من المخطوطة الأصليّة.

(٣) كما هو غير بعيد كلّه ، بتقريب : أنّ إحراز المفسدة والعلم بالحرمة الذاتيّة كاف في تأثيرها بما لها من المرتبة ، ولا يتوقّف تأثيرها كذلك على إحرازها بمرتبتها. ولذا كان العلم بمجرّد حرمة شيء موجبا لتنجّز حرمته على ما هو عليه من المرتبة ولو كانت في أقوى مراتبها ، ولاستحقاق العقوبة الشديدة على مخالفتها حسب شدّتها ، كما لا يخفى.

هذا ، لكنّه إنّما يكون إذا لم يحرز أيضا ما يحتمل أن يزاحمها ويمنع عن تأثيرها المبغوضيّة. وأمّا معه فيكون الفعل كما إذا لم يحرز أنّه ذو مصلحة أو مفسدة ممّا لا يستقلّ العقل بحسنه أو قبحه ، وحينئذ يمكن أن يقال بصحّته عبادة لو اتي به بداعي الأمر المتعلّق بما يصدق عليه من الطبيعة بناء على عدم اعتبار أزيد من إتيان العمل قربيّا في العبادة وامتثالا للأمر بالطبيعة وعدم اعتبار كونه ذاتا راجحا. كيف ويمكن أن لا يكون جلّ العبادات ذاتا راجحات ، بل إنّما يكون كذلك فيما إذا أتي بها على نحو قربيّ؟ نعم ، المعتبر في صحّته عبادة إنّما هو أن لا يقع منه مبغوضا عليه ، كما لا يخفى. وقولنا : «فتأمّل» إشارة إلى ذلك. منه [أعلى الله مقامه].

(٤) وحاصل ما أفاد المصنّف في الوجه الرابع من وجوه الردّ على الاستدلال بأولويّة دفع المفسدة من جلب المنفعة لثبوت ترجيح النهي : أنّه لو سلّمنا أنّ الأولويّة المذكورة يجدي وإن لم يحصل القطع بها وقلنا بكفاية الظنّ بالأولويّة في ترجيح النهي على الأمر ، فالاستدلال إنّما يجدي فيما إذا لم تجر فيه أصل البراءة أو الاشتغال ، كما في دوران الأمر بين الوجوب والتحريم ، حيث لا يجري فيه أصل البراءة ـ للعلم بالإلزام ـ ولا أصل الاشتغال ـ لعدم ـ