درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۳۳: اجتماع امر و نهی ۳۱

 
۱

خطبه

۲

جزوه نکته

نکته: اگر اضطرار به سوء الاختیار باشد، مقدمه از حرمت منقلب به وجوب نمی‌شود، به دو دلیل:

۱. صغری: اگر در این صورت انقلاب باشد، لازمه‌اش این است که حرمت و عدم حرمت مقدمه، معلق بر اراده و اختیار مکلف باشد (در صورت اراده و اختیار دخول، خروج واجب و در صورت اراده عدم دخول، خروج حرام).

کبرِی: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

۲. صغری: اگر در این صورت انقلاب باشد، لازمه‌اش خلاف فرض است (فرض، اضطرار به سوء الاختیار است و حال آنکه در صورت انقلاب حرام به واجب، مفروض عوض شده و اضطرار به حسن الاختیار می‌شود).

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزومه مثله.

۳

دلیل دوم شیخ انصاری

دلیل دوم: صغری: غصب، مقتضی برای قبح است، مثل کذب (نه علت تامه).

کبری: هر چه که مقتضی برای قبح است، اگر عنوانی واجب بر آن مترتب شود، واجب می‌شود.

نتیجه: پس غصب اگر عنوانی واجب (تخلص از حرام) بر آن مترتب شود، واجب می‌شود و چنین عنوانی بر غصب خروجی (نه دخولی و نه بقائی) مترتب می‌شود و لذا غصب خروجی واجب است.

توهم: قبل از دخول تمامی تصرفات حتی خروج مقدور مکلف است، لذا تمام آنها حرام است.

جواب: قبل از دخول، خروچ مقدور نیست کما هو واضح و ترک خروج هم مقدور نیست، چون:

اولا: نسبت قدرت نسبت به فعل و ترک مساوی است، وقتی خروج مقدور نبود، ترک هم مقدور نیست.

ثانیا: دخول نسبت به خروج، موضوع است و لذا قبل از دخول، لم یصدق علی المکلف انه لم یخرج بل یصدق علیه انه لم یدخل.

۴

تطبیق ادامه دلیل دوم شیخ انصاری

ومنه (واجب بودن خروج) ظهر المنع عن كون جميع أنحاء التصرّف في أرض الغير ـ مثلا ـ حراما قبل الدخول و (عطف بر کون است) أنّه يتمكّن من ترك الجميع حتّى الخروج. وذلك (بیان ظهور منع) لأنّه (مکلف) لو لم يدخل لما كان متمكّنا من الخروج وتركه (خروج)، و (می‌گوییم این مکلف قبل از دخول قادر بر ترک خروج هست اما چگونه قادر بر ترک خروج است؟ به واسطه‌ی ترک دخول. جواب می‌دهد که کسی که ترک دخول می‌کند، لم یدخل بر آن صادق است نه لم یخرج) ترك الخروج بترك الدخول رأسا (خبر ترک:) ليس في الحقيقة إلا ترك الدخول (نمی‌گویند این اقا خروج را ترک کرد بلکه می‌گویند دخول را ترک کرد). (بیان یک مثال: اگر داروی یک بیماری ای، شرب خمر باشد، حال اگر گرفتار این مرض نشد، می‌گویند داخل در این بیماری نشد، اما این که در این بیماری شرب خمر نکرد، بر این فرد صدق نمی‌کند مگر به نحو سالبه به انتفاء موضوع) فمن لم يشرب الخمر (کسی که ننوشیده است خمر را) لعدم وقوعه (فرد) في المهلكة التي يعالجها به (معالجه بکند آن مهلکه و بیماری را به واسطه‌ی شرب خمر) مثلا لم يصدق عليه (من) إلا أنه (من) لم يقع في المهلكة لا أنه ما شرب الخمر فيها (نمی‌گویند در آن مهلکه شرب خمر نکرد) إلا على نحو السالبة المنتفية بانتفاء الموضوع (مهلکه) كما لا يخفى.

و (خلاصه‌ی حرف شیخ انصاری- خروج واجب است یا بخاطر این که خروج، تخلص از حرام است که در این صورت خروج، واجب نفسی خواهد بود یا این که این خروج مقدمه‌ی تخلص از حرام است که در این صورت واجب غیری خواهد بود. – بعض عبارات شیخ با واجب نفسی بودن سازگاری دارد و بعض عبارات دیگر با واجب غیر بودن سازگاری دارد (البته دقیقتر این است که نگوییم عبارات شیخ بلکه عبارات مرحوم کلانتر (مقرر درس شیخ – مطارح الانظار) لذا مرحوم محقق اصفهانی اشکال گرفته است بر مرحوم کلانتر که ایشان طوری حرف شیخ را بیان کرده که انگار یک جاهایی خروج، مقدمه‌ی تخلص است و یک جاهایی خروج، خود تخلص است)) بالجملة لا يكون الخروج (علت مطلوب بودن) بملاحظة كونه (خروج) مصداقا للتخلص عن الحرام (مصداقا یعنی خود تخلص است) أو سببا (مقدمه) له (تخلص) إلا مطلوبا و يستحيل أن يتصف (خروج) بغير المحبوبية و (عطف بر یتصف است) يحكم عليه بغير المطلوبية (مطلوبیت یعنی وجوب).

قلت (جواب مرحوم آخوند): هذا (مطالب در ان قلت – این ان قلت دلیل دوم شیخ انصاری است اما تمام این مطالب از خود شیخ نیست بلکه نصف اول آن از شیخ است اما نصف دوم ان، در واقع کمک مرحوم صاحب کفایه به شیخ است. زیرا می‌خواهد دلیل را کاملا بیان کند) غاية ما يمكن أن يقال في تقريب الاستدلال (استدلال بر این که خروج واجب است) على كون ما انحصر به (خروج) التخلص (فرض این است که مندوحه در کار نیست و تخلص از حرام، منحصر در خروج است) مأمورا به (خبر کون، واجب است) و هو (ما یمکن ان یقال) موافق لما أفاده شيخنا العلامة أعلى الله مقامه على ما في تقريرات بعض الأجلة.

۵

بررسی دلیل دوم شیخ

صاحب کفایه ۴ اشکال می‌گیرد (بر دلیل دوم شیخ بر وجوب خروج) بر مرحوم شیخ انصاری (اگر صاحب کفایه جای اشکالات را عوض کرده بود به این صورت که اول اشکال ۴ و بعد اشکال ۲ و بعد ۱ و بعد اشکال ۳ را بیان می‌کرد بهتر بود لذا اگر به حاشیه‌ی مرحوم مشکینی مراجعه کردید و دیدید ایشان بالعکس بیان فرموده است تعجب نکنید)

اشکال اول: قبل از دخول، خروج حرام است چون خروج غصب است و پای اضطرار هم به میان نیامده تا این شبهه برای ما پیدا شود که این خروج واجب شده است. اما بعد از این که طرف وارد زمین غصبی شد این خروج می‌شود مقدمه برای فعل واجب (تخلص از حرام) یا ترک حرام (غصب). اگر این خروجی که حرام بوده بخواهد واجب بشود دو شرط دارد:

  1. مقدمه منحصر در محرمه باشد. در مثال ما خروج مقدمه است. این شرط در مثال ما هست زیرا فرض بحث ما جایی است که مندوحه نیست.
  2. به شرطی بعد از دخول واجب می‌شود که مکلف به سوء اختیار دچار محذورین نشده باشد. محذورین عبارت است از ترک الواجب یا فعل مقدمه المحرمه و این شرط در این جا مفقود است چون مکلف بعد از این که داخل در زمین غصبی شد داخل در محذورین می‌افتد چون اگر بماند ترک واجب کرده (واجب، تخلص از حرام بوده لذا اگر بماند ترک تخلص کرده است) و اگر برود مقدمه المحرمه را انجام می‌دهد.

خلاصه این که در این جا خروج شرایط متصف شدن به وجوب را ندارد.

اشکال دوم:

مرحوم شیخ فرمود قبل از دخول خروج مقدور نیست لکن صاحب کفایه می‌فرماید قبل از دخول، خروج مقدور هست چون خروج، مقدور مع الواسطه است یعنی فرد می‌تواند با داخل شدن خودش را مقدور کند بر خروج. بنابراین خروج، مقدور مع الواسطه است و مقدور مع الواسطه، مقدور است در نتیجه، خروج مقدور است.

۶

بررسی دلیل دوم شیخ انصاری

اشکال اول: قبل از دخول، خروج حرام است و بعد از دخول، این خروج، مقدمه برای ترک حرام (بقاء) و یا فعل الواجب (تخلص) شده است، این مقدمه با دو شرط واجب می‌شود، و به عبارت دیگر حرمت منقلب به وجوب می‌شود:

۱. مقدمه منحصر در خصوص محرمه باشد، این شرط موجود است.

۲. مکلف با سوء الاختیار بین المحذورین واقع نشده باشد (محذور ۱: ترک الواجب یا فعل الحرام، محذور ۲: انجام مقدمه محرمه) این شرط مفقود است.

اشکال دوم: قبل از دخول، خروج مقدور است. چون خروج مقدور مع الواسطه است (بواسطه دخول) و مقدور مع الواسطه، مقدور است پس خروج مقدور است. بنابراین اینکه گفته شد خروج قبل از دخول مقدور نیست، صحیح نیست.

۷

تطبیق بررسی دلیل دوم شیخ انصاری

لكنه لا يخفى أن ما (چیزی که – خروج) به (به واسطه‌ی آن چیز) التخلص عن فعل الحرام (خلاصی داده می‌شود از فعل حرام که حرام بقاء در دار غصبی است) أو (عطف بر فعل الحرام است) ترك الواجب (عطف بر فعل حرام – چیزی که به واسطه‌ی آن چیز خودت را خلاصی می‌دهی از ترک واجب که واجب، تخلص از غصب است به عبارت دیگر خروجی که به وسیله‌ی این خروج خودت را از ترک واجب خلاص می‌کنی) إنما (خبر ان) يكون (خروج) حسنا عقلا و مطلوبا (واجب است) شرعا بالفعل و إن كان (خروج) قبيحا ذاتا (هرچند که ذاتا قبیح بوده است – منظور از ذاتا یعنی با قطع نظر از مقدمه شدن او) إذا (بیان شرط اول – مقدمه منحصر در حرام باشد که این شرط این جا موجود است) لم يتمكن المكلف من التخلص بدونه (خروج – یعنی فقط با خروج بتواند خلاص شود از حرام) و (بیان شرط دوم – این جا این شرط موجود نیست پس خروج واجب نمی‌شود) لم يقع (مکلف) بسوء اختياره إما (محذور اول) في الاقتحام في ترك الواجب (تخلص از حرام) أو فعل الحرام (غصب) و إما (محذور دوم) (و یا در اقدام کردن به چیزی که آن چیز قبیح و حرام است) في الإقدام على ما (خروج –مقدمه‌ی محرمه) هو قبيح و حرام لو لا به (خروج) التخلص (قید برای قبیح و حرام است- یعنی خروج قبیح و حرام است اگر به وسیله‌ی این تخلص نباشد و الا اگر به واسطه‌ی خروج تخلص باشد در ان بحث وجود دارد که ایا قبیح و حرام هست یا خیر) بلا كلام (این هم قید برای قبیح و حرام است – یعنی این خروج بدون کلام و بدون هیج بحثی قبیح و حرام است اما در صورتی که به وسیله‌ی آن تخلصی نباشد اما اگر به وسیله‌ی آن تخلص باشد محل بحث و اختلاف است) كما هو (وقوع به سوء اختیار در محذورین) المفروض في المقام ضرورة (دلیل وقوع به سوء اختیار) تمكنه (مکلف) منه (خلاص شدن از حرام) قبل اقتحامه (داخل شدن مکلف) فيه (در حرام) بسوء اختياره.

و بالجملة (بیان اشکال دوم) كان (مکلف) قبل ذلك (دخول) متمكنا من التصرف خروجا (قدرت بر تصرف خروجی دارد) كما يتمكن منه دخولا (همان طوری که قدرت بر تصرف دخولی دارد – اما قبل از دخول قادر بر دخول است بلاواسطه اما قدرتش نسبت به خروج مع الواسطه است یعنی می‌تواند داخل شود و بعد خارج شود) غاية الأمر يتمكن منه (دخول) بلا واسطة و منه (خروج) بالواسطة و مجرد عدم التمكن منه (خروج) إلا بواسطة لا يخرجه (خروج) عن كونه (خروج) مقدورا.

[٢ ـ مختار الشيخ الأنصاريّ والإيراد عليه]

إن قلت (١) : إنّ التصرّف في أرض الغير بدون إذنه بالدخول والبقاء حرام بلا إشكال ولا كلام. وأمّا التصرّف بالخروج الّذي يترتّب عليه رفع الظلم ويتوقّف عليه التخلّص عن التصرّف الحرام فهو ليس بحرام في حال من الحالات ، بل حاله حال مثل (٢) شرب الخمر المتوقّف عليه النجاة من الهلاك في الاتّصاف بالوجوب في جميع الأوقات.

ومنه ظهر المنع عن كون جميع أنحاء التصرّف في أرض الغير ـ مثلا ـ حراما قبل الدخول وأنّه يتمكّن من ترك الجميع حتّى الخروج. وذلك لأنّه لو لم يدخل لما كان متمكّنا من الخروج وتركه ، وترك الخروج بترك الدخول رأسا ليس في

__________________

ـ ولا يخفى : أنّ الاحتمالات الثلاثة الأخيرة يرجع كلّها إلى معنى واحد. ولكن الأولى أن يحمل العبارة على الاحتمال الثالث.

أمّا الوجه في أولويّته من الاحتمالين الأخيرين أنّه لا يستلزم مخالفة الظاهر من جهة عدم سبق ذكر للدخول كي يعود الضمير إليه.

وأمّا الوجه في أولويّته من الاحتمال الأوّل أنّه يستدعي ثبوت الحرمة قبل الدخول وارتفاعها بعد الدخول. وهذا يؤدّي إليه قول الخصم من أنّ الخروج لمّا كان مقدّمة للتخلّص الأهمّ ارتفعت مبغوضيّته وصارت واجبة. والمصنّف رحمه‌الله يكون بصدد ذكر ما يلازمه قول الخصم.

وأمّا الوجه في أولويّته من الاحتمال الثاني أنّه لا يرد عليه ما أورده المحقّق الأصفهانيّ.

وقوله : «وهو كما ترى» إشارة إلى المحذور الأوّل الّذي يلزم من تعليق حرمة الخروج وعدمها على إرادة المكلّف وعدمها. وحاصله : أنّ إرادة المكلّف ليست من شرائط التكليف ، فلا دخل لها في أحكام الموضوعات.

وقوله : «مع أنّه خلاف الفرض ...» إشارة إلى المحذور الثاني اللازم من التعليق. وحاصله : أنّ المفروض ما إذا كان الاضطرار بسوء الاختيار ، وصدق الاضطرار بسوء الاختيار يتوقّف على حرمة الخروج ، فلو صار الخروج غير محرّم بعد الإرادة فلا اضطرار بالحرام كي يصدق كونه بسوء الاختيار.

(١) والقائل هو الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ١٥٣ ـ ١٥٤.

(٢) هكذا في النسخ. والأولى أن يقول : «حاله مثل حال ....».

الحقيقة إلّا ترك الدخول. فمن لم يشرب الخمر لعدم وقوعه في المهلكة الّتي يعالجها به ـ مثلا ـ لم يصدق عليه إلّا أنّه لم يقع في المهلكة ، لا أنّه ما شرب الخمر فيها ، إلّا على نحو السالبة المنتفية بانتفاء الموضوع ، كما لا يخفى.

وبالجملة : لا يكون الخروج ـ بملاحظة كونه مصداقا للتخلّص عن الحرام أو سببا له ـ إلّا مطلوبا ، ويستحيل أن يتّصف بغير المحبوبيّة ويحكم عليه بغير المطلوبيّة.

قلت : هذا غاية ما يمكن أن يقال في تقريب الاستدلال على كون ما انحصر به التخلّص مأمورا به. وهو موافق لما أفاده شيخنا العلّامة أعلى الله مقامه ـ على ما في تقريرات بعض الأجلّة ـ. لكنّه لا يخفى : أنّ ما به التخلّص عن فعل الحرام أو ترك الواجب إنّما يكون حسنا عقلا ومطلوبا شرعا بالفعل ـ وإن كان قبيحا ذاتا ـ إذا لم يتمكّن المكلّف من التخلّص بدونه ولم يقع بسوء اختياره إمّا في الاقتحام في ترك الواجب (١) أو فعل الحرام (٢) ، وإمّا في الإقدام على ما هو قبيح وحرام (٣) لو لا أنّ به التخلّص بلا كلام ، كما هو (٤) المفروض فى المقام ، ضرورة تمكّنه منه قبل اقتحامه فيه بسوء اختياره.

وبالجملة : كان قبل ذلك متمكّنا من التصرّف خروجا كما يتمكّن منه دخولا ، غاية الأمر يتمكّن منه بلا واسطة ومنه بالواسطة (٥) ؛ ومجرّد عدم التمكّن منه إلّا بواسطة لا يخرجه عن كونه مقدورا كما هو الحال في البقاء ؛ فكما يكون تركه مطلوبا في جميع الأوقات فكذلك الخروج ، مع أنّه مثله في الفرعيّة على الدخول ،

__________________

(١) وهو التخلّص من الحرام في المثال المذكور.

(٢) كالبقاء في الدار المغصوبة.

(٣) وهو الخروج عن الدار ، فإنّه تصرّف آخر في المغصوب ، وهو حرام.

(٤) أي : عدم انحصار التخلّص به.

(٥) أي : غاية الأمر يتمكّن من الدخول بلا واسطة ومن الخروج بواسطة الدخول.